آتش کشید فتنه ی ابلیس خانه را
سوزاند چشم تنگ حسد آستانه را
دنبال یک بهانه به هر در زدند، که
پیدا کنند بهر تعرض، بهانه را
باید غلاف، روضه بخواند برای ما
باید شنید دردِ دل تازیانه را
طوری زدند مادر ما را که بعد از آن
بالا نبرد از اثرِ درد، شانه را
دیدی که کار دست علی داد، کینه ها
دیدی ندید کشتی داغش، کرانه ها
در خاطر کبوتر زخمی چه نقش بست
دیگر نخورد با دل خوش آب و دانه را
تقدیم روح مادر سادات میکنم
این چند بیت مختصر و عامیانه را
محسن عرب خالقی