برخی در میان فصلهای سال، زمستان را دوست دارند؛ میگویند برف دارد و سپیدی. برخی رنگارنگی پائیز را می پسندند و برخی هم روزهای بلند تابستان را. من میگویم: بهار! چرا که بهار، فصل تعادل است. سرد است؛ ولی سرد استخوان شکن نیست. رنگارنگ است؛ پر از شکوفه های و گلهای اردیبهشتی ناب و رنگش حاصل زندگی درختان است نه مردن شان. روزهای بلندی هم دارد؛ امّا میان شب و روز به عدالت تقسیم شده است.
برخی در میان فصلهای سال، زمستان را دوست دارند؛ میگویند برف دارد و سپیدی. برخی رنگارنگی پائیز را می پسندند و برخی هم روزهای بلند تابستان را. من میگویم: بهار! چرا که بهار، فصل تعادل است. سرد است؛ ولی سرد استخوان شکن نیست. رنگارنگ است؛ پر از شکوفه های و گلهای اردیبهشتی ناب و رنگش حاصل زندگی درختان است نه مردن شان. روزهای بلندی هم دارد؛ امّا میان شب و روز به عدالت تقسیم شده است.
نه اینکه بخواهم بگویم فصلهای دیگر، روزهای خدا نیست امّا، بهار، تلالو و درخشندگی ویژه ی خودش را دارد. اگر بهترین نبود که آقای ما را «بهار» نمی خواندند: « السَّلَامُ عَلَى رَبِیعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَهِ الْأَیَّام» (سلام بر بهار فصلها و سرسبزی روزگاران!)
بهار، فصل جمع شدن گل و پروانه است؛ فصل طلوع مطبوع خورشید و بارش نشاط آور ابرهای نو. بهار، فصل گلستان شدن دنیای خواب زده و فصل آرامش دریاست.
مدعی گوید که با یک گل نمیگردد بهار// من گلی دارم که عالم را گلستان میکند.
غیر از اینها، بهار، برگ شروع دوباره ی جهان است. فصلی که جهان، شروعی سرزنده و سرسبز را در خود آغاز میکند. اگر کمی از باغبانی بدانید، می فهمید که اگر شکوفه های درختان در بهار نروید، یا سرمای از زمستان مانده، باعث یخ بستن آنها شود، میوه ها و ثمرات درختان در تابستان به بار نمی نشیند.
آقای ما نیز که مظهر حیّ خداوند هستند، بهار نامیده شدند چرا که با آمدنشان، روزگار، تجربه ی جدیدی از زندگی به دست می آورد و مردم تازه می فهمند که چقدر در سرمای سخت زمستان، مرده بودند!
همانطور که پیش از این نیز گفتیم، بهار فصل تعادل است: میان سرما و گرما، شب و روز، رنگارنگی و نشاط. همچنین فصل زایش و رویش نیز هست. زمین و دریا و آسمان و تمام مخلوقات خداوند، در بهار، شروع به تولد و زایش میکنند.
بهار، تجلی گلهاست… بی سبب نیست که آقای ما را بهار ایام خواندهاند؛ چرا که در زمان اوست که گلهای محمدی (صلوات الله علیه و آله)، در زمین، میشکفند و فرصتی برای تجلی مییابند.
غیر بهار جهان، هست بهارى نهان// ماهرخ و خوش دهان، باده بده ساقیا! (۲)
نکته ی آخر: دلم خوش است میان شکنجه ی پاییز// چه باشم و چه نباشم، بهار در راه است (۳)
پی نوشت:
۱. بحار الأنوار (ط – بیروت)؛ ج۹۹؛ ص۱۰۱؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور ۳/۵
۲. شمس تبریزی
۳. محمود سنجری
منبع: مستور