غربت شهر سامرا، غصه ی هر شب منه
عکس خرابی حرم، آتیش به جونم می زنه
گرد و غبار مرقدت، سرمۀ چشم نوکرات
خیلی غریبی آقاجون! بگو چی شد کبوترات؟
شب شهادت آقا، می خوام یه آرزو کنم
کاشکی میشد با مژه هام، مرقدتُ جارو کنم
آقا بذارکه جونمُ، با هروله فدات کنم
آقا بذار که رُوم بشه، تو قیامت صدات کنم
سینه زدن با عاشقات، نماز مستیِ منه
این سینۀ خسته باید، یه روز برا تو بشکنه
تو حلقۀ سینه زنی، وقتی برات شور میگیرم
پاک میشه زنگار دلم، آینه میشم- نور میگیرم
این گریه ها روز حساب، توشۀ کوله بارمه
این سینۀ کبود شده، مدال افتخارمه
بندگی رو یادم دادی، با راه و رسم نوکریت
معنی عشقُ فهمیدم، با اون نگاه دلبریت
معجزه کردی آقاجون، که عاشق خدا شدم
یه تیکه مس بودم که با، نگاه تو طلا شدم
وحید قاسمی