منابع ما ( شیعى ) از امیر مؤمنان(علیه السلام) روایت کردهاند که فرمود : منبرى در مصر خواهم ساخت و دمشق را سنگ سنگ خراب خواهم کرد . یهودیان را از مناطق عربى بیرون و عرب را با این عصایم ادب خواهم کرد .
منابع ما ( شیعى ) از امیر مؤمنان(علیه السلام) روایت کردهاند که فرمود : منبرى در مصر خواهم ساخت و دمشق را سنگ سنگ خراب خواهم کرد . یهودیان را از مناطق عربى بیرون و عرب را با این عصایم ادب خواهم کرد .
راوى ( عبایه اسدى ) مى گوید که عرض کردم : اى امیر مؤمنان ! گویا مى فرمایى که پس از شهادتت زنده مى شوى ! فرمود : هیهات، اى عبایه ! سخنم را نفهمیدى و ذهنت جاى دیگر رفت ! مردى از نسل من آن را انجام مى دهد، یعنى مهدى(علیه السلام). معانى الاخبار /۴۰۶ ; ایقاظ /۳۸۵ ; بحار ۵۳/۶۰ .
این حدیث دلالت دارد که مهدى(علیه السلام) پس از نبردى ویرانگر با سفیانى، دمشق را اشغال مى کند و یهودیان را که در زمان ایشان در مناطق عربى پراکندهاند، از آنجا بیرون مى راند و مصر را مرکز تبلیغات جهانى مى کند . روایت بعدى مى افزاید که مهدى(علیه السلام)وارد مصر مى شود و اهالى به پیشواز ایشان مى روند .
در مختصر البصائر آمده است : على(علیه السلام) در یکى از خطبه هایش مهدى را توصیف کرد و فرمود : « صدیق اکبر با پرچم هدایت روانه مى شود … آن گاه به مصر مى رود و بر فراز منبر براى مردم خطبه مى خواند . زمین به عدالت بشارت مى دهد، آسمان باران مى بارد، درختان میوه مى دهد، زمین سرسبزى اش را مى رویاند و براى زمینیان زیبا مى شود . حیوانات وحشى در امان مى مانند، تا آن حد که مثل چارپایان در گوشه و کنار زمین مى چرند . نور علم و دانش در دل مؤمنان افکنده مى شود و مؤمنى به دانش برادرش نیاز پیدا نمى کند . آن روز تأویل این آیه است : « خدا هر یک را از گشایش خود بى نیاز گرداند و خدا گشایشگر حکیم است » ( نساء/ ۱۳۰ ) ر.ک : بشاره الاسلام /۷۱
روایتى وجود دارد که بیانگر گنج ها و انباشته هایى از دانش و غیره براى مهدى در دو هرم مصر است .
صدوق در کمال الدین به نقل از احمد بن محمد شعرانى (از فرزندان عمار یاسر) از محمد بن قاسم مصرى آورده است که ابن احمد بن طولون، هزار کارگر را به مدت یک سال براى جستجوى درِ هِرَم به کار گرفت، تا آن که صخره مرمرینى یافت که دیوارى پشت آن بود ولى نتوانست آن را خُرد کند . اسقفى از حبشه نوشته روى صخره را خواند که از زبان یکى از فرعون ها نوشته شده بود : اهرام و کاخ هاى خارج از شهر را ساختم و دو هرم بنا نهادم و گنج ها و انباشته هایم را در آن جا پنهان کردم. ابن طولون گفت: در این باره جز قائم آل محمد(علیه السلام) احدى نمى تواند کارى کند ! سپس تخته سنگ را به همان جایى که بود برگرداند .
نقاط ضعفى در روایت وجود دارد که احتمالا به علت مطالبى است که برخى راویان به آن افزودهاند، اما نقاط قوّت قابل توجهى هم دارد .
ابن حماد در کتابش ( الفتن ) روایاتى از « کعب » و دیگران درباره ارتباط مصر با رخدادهاى پس از خروج سفیانى و ورود اهالى غرب به مصر و شام بیان کرده است، اما آنها روایات غیر مستند هستند که حتى اگر هم صحیح باشند، منطبق با ورود لشکر مغرب فاطمى به مصر و شام است . ابن حماد از عمار بن یاسر مى گوید : نشانه ظهور مهدى(علیه السلام) آن است که ترکان بر شما یورش مى آورند و خلیفه شما که اموال را جمع آورى مى کند، مى میرد و جانشین ضعیفى قرار مى دهد که پس از دو سال بیعت با وى، خلع و برکنار مى شود . همچنین قسمت غربى مسجد دمشق، فرو مى ریزد و سه نفر در شام قیام مى کنند، و نیز اهالى مغرب به سوى مصر خروج مى کنند، که حکومت سفیانى است . ابن منادى /۴۴ و سنن دانى /۷۸
ابن حماد به نقل از ارطاه مى گوید : وقتى ترک ها و رومیان جمع شوند و قریه اى در دمشق و دیوار غربى مسجد دمشق فرو ریزد، در شام سه پرچم برافراشته مى شود، ابقع(۱)، اصهب(۲) و سفیانى . مردى دمشق را محاصره
مى کند اما وى و همراهانش کشته مى شوند . دو مرد از فرزندان ابو سفیان شورش مى کنند که دومى پیروز مى شود . وقتى پشتیبانان « ابقع » از مصر مى رسند، سفیانى با سپاهش به رویارویى با آنها برمى خیزد و آن قدر ترک ها و رومیان را در «قرقیسیا» مى کشد که درندگان زمین از گوشتشان سیر مى شوند .
طوسى هم از همین نوع حدیث را در الغیبه /۲۷۸ به همان سند از ابن حماد به نقل از عمار یاسر آورده است که دولت خاندان پیامبر شما در آخر الزمان خواهد بود و ظهورش نشانه هایى دارد . زمانى که این علائم ظاهر شد، در جاى خود بنشینید و هیچ کارى نکنید تا آن نشانه ها بگذرد : وقتى که روم و ترک به شما حمله کردند و لشکرها آراستند، و خلیفه شما ( مسلمانان ) که کارش جمع آورى اموال بود، جان داد و مردى درستکار به جاى او نشست، و چند سال پس از بیعتش از خلافت برکنار شد . نابود کننده دولت آنها از همان منطقه اى است که دولت شان در روز نخست به وجود آمد .(۳) آن گاه روم و ترک به جان هم مى افتند و جنگ هاى زیادى روى مى دهد . در آن موقع کسى از قلعه دمشق صدا مى زند : واى بر ساکنان زمین از شرى که نزدیک است ! سمت غربى مسجد دمشق به زمین فرو مى رود و دیوارش فرو مى ریزد . سه نفر در شام قد عَلَم مى کنند و هر سه خواهان سلطنت هستند . یکى از آنها ابقع ( آبله رو ) دیگرى اصهب ( سرخ و سفید ) و سومى از خاندان ابو سفیان است . وى از نهر کلب ]محلى میان بیروت و صیدا[ مى آید و مردم را در دمشق حاضر مى کند و غربیان به مصر حمله مى آورند. ورود آنها به مصر، نشانه آمدن سفیانى است .
این روایت، به وضوح بر جنبش فاطمیون مطابقت دارد اما برخى راویان با روایت سفیانى آن را اشتباه گرفتهاند، بنابراین نمى توان ثابت کرد که سفیان رابطه و کششى به مصر دارد . روایات دیگرى هم از مصر در عصر ظهور سخن مى گوید اما یا مستند نیست و یا مربوط به رخدادهایى است که اتفاق افتاده و گذشته است ; مانند روایات بحران اقتصادى در حجاز به سبب منع واردات مواد غذایى از مصر ; اگر این روایت صحیح باشد، به سده هاى نخستین مربوط مى شود که مصر تأمین کننده مواد غذایى حجاز بود اما راویان آن را با احادیث امام مهدى آمیختهاند . همچنین مانند روایت احمد ۲/۲۶۲ از ابوهریره که رسول خدا فرمود: عراق پیمانه قفیز و درهمش را منع مى کند، شام مُد و دینارش را ; مصر اِردب ]= پیمانه غلات[ و دینارش را و به سر جاى اولى برمى گردید که شروع کرده بودید ( سه بار فرمود ) ابو هریره مى گوید : گوشت و خون ابو هریره بر این مطلب گواهى است !
ملاحم ابن منادى/۳۳ از ابوذر آورده است که پیامبر فرمود: پس از یک سلطان در مصر، مردى از بنى امیه مى آید، اما بر حکومتش چیره مى شوند و آن را از وى مى گیرند . او به روم فرار مى کند و رومیان را به طرف مسلمانان مى کشاند، و این نخستین نبرد است .
تهذیب ابن عساکر مى گوید : دیگران از ولید روایت کردهاند و ابونجم را بین حسان و ابوذر، وارد کرده و در روایت افزوده است : مردى از بنى امیه در مصر خواهد بود .
ر.ک : الجامع الصغیر ۲/۶۳ از رویانى و ابن عساکر ; الحاوى ۲/۹۱ ; المعجم الأوسط ۹/۵۶ .
علاوه بر اشکال در سند، این مطلب، شاید رخدادى باشد که واقع شده و تمام گردیده است اما منافى فرمایش پیامبر نیست که فرمود : این نخستین نبرد است، یعنى از جمله رخدادهاى مربوط به ظهور مهدى است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ ابقع در چهره آبله دارد .
۲ ـ اصهب، نام شیر است و زردگون است .
۳ ـ ابو مسلم خراسانى، به وجود آورنده دولت بنى عباس و از خراسان بود . هلاکوخان نیز از خراسان است که بنى عباس را منقرض مى کند .