افسانه اسراییل (مروری بر چگونگی تشکیل اسراییل)

امروز به جز ایالات متحده که مرعوب لابی صهیونیستی است، برای کمتر کشوری دفاع از جنایات آشکار اسراییل معقول می‏نماید. حتی اروپاییان که آرزوهای استعماری خود در خاورمیانه را در استقرار و ثبات این رژیم جستجو می‏کردند، از استمرار حمایت این رژیم هراسناکند.
در حال حاضر نظرسنجیها حاکی از انزجار روزافزون افکار عمومی جهان نسبت به اسرائیل و اقدامات این کشور در جهت به خطر افتادن صلح جهانی دارد. این در حالی است که غولهای رسانه‏ای غرب به این رژیم و یا حامیان تعلق دارد و همواره تلاش شده تا افکار عمومی جهان تسلیم مظلوم‏نمایی و ظاهر حق به جانب اسرائیل گردد.
پس از پیروزی شکوهمند حزب‏الله در آزادسازی مناطق اشغالی جنوب لبنان، انتفاضه تنها راه مشروع برای احقاق حقوق ملت آواره فلسطین، در رفع تجاوز به شمار می‏رود و از زمان آغاز تا اکنون، ثمرات آن برای ملت فلسطین کاملا مشهود است.
مقاله حاضر، نگاهی مستدل و مستند به تعلق قطعی این سرزمین به ملت فلسطین و جعلی‏بودن مدعیات رژیم صهیونیستی دارد. امید است مورد توجه شما قرار گیرد.

مناقشه فلسطینیها و رژیم اسراییل، طولانی‏ترین کشمکش در قرون اخیر می‏باشد و بارزترین ویژگی این مناقشه، زور، خشونت و سبعیت است که از سوی اسراییل اعمال می‏شود. همچنین، این مساله بلوغ فکری و عقلانیت بشر را در قرن بیست و یکم مخدوش ساخته و به شدت زیر سوال برده است؛ زیرا پایمال شدن حق و عدالت انسانی و کشته و مجروح شدن هزاران انسان ـــ شامل پیر، جوان، زن و کودک به فجیع‏ترین وضع و با دست خالی ـــ لکه ننگی است که رشد عقلانیت و بلوغ فکری بشر در جهان معاصر را مورد تردید قرارداده است. اگرچه تلاشهای فراوانی برای حل این مشکل صورت گرفته؛ اما وقتی به کنه این تلاشها توجه کنیم، خواهیم دید که باز هم انگیزه‎های سیاسی و منفعت‏طلبی بر انگیزه‏های اخلاقی و انسانی، پیشی گرفته است.۱
این عملکرد به‏خاطر حفظ منافع استعمار و امپریالیسم در منطقه می‏باشد و در حقیقت، فلسفه وجودی اسرائیل همین است؛ یعنی: تبدیل اسرائیل به یک جانور درنده در جهت حفظ منافع استعمار. حمایت بی‏دریغ آمریکا و اروپا از دولت اسرائیل درهمین رابطه تنظیم شده است. یک روزنامه‎نگار ناراضی اسرائیلی چنین اظهار می‏دارد:۲
«اگر آمریکا از این زیاده‏رویهای احمقانه خشمگین شده و جریان کمکها را قطع کند، همه افسانه‎پردازیهای قدرت امپراتوری خاتمه خواهد یافت.»
مجله اکونومیست، چاپ لندن می‏نویسد:۳
«معمولا آمریکا می‏تواند با خودداری از ارسال سلاحهای نو و براق، اسرائیل را متنبه سازد؛ اما این تحریم در صورتی موثر خواهدبود که بتوان به ادامه آن باور داشت. اگر این بار اسرائیل باورکند که رئیس‏جمهور آمریکا در سیاست خود پابرجاست و در صورت لزوم، صدور اسلحه را تا مدت مدیدی تحریم [نماید] و در میزان کمکهای اعطایی تجدید نظر کند، بسیار موثر خواهدبود.»
جنبه‏های اساسی کمک آمریکا در راه تشکیل «اسراییل بزرگ» با کشتار فلسطینیها در بیروت، در سپتامبر ۱۹۸۲، به صورتی خشن و بیرحمانه ظاهر شد که فریادهای اعتراض گسترده‏ای را هرچند به طور موقت به همراه داشت، به‏طور کلی آمریکا و تفسیرهای مطبوعاتی از حمله اسراییل پشتیبانی کردند و اشغال غرب بیروت در ۱۵ سپتامبر نیز هیچ‎گونه انتقاد رسمی آمریکا را برنینگیخت؛ هرچند کشتارهای صبرا و شتیلا را که به دنبال آن صورت گرفت با خشم فراوان محکوم کردند.۴
ارتباط ویژه این دو کشور را می‏توان به شکل ملموس‎تری از میزان کمکهای نظامی و اقتصادی آمریکا به اسراییل در سالهای گذشته دریافت. میزان کمکهای دریافتی اسراییل از آمریکا به طور سرانه از دریافت هر کشور دیگری بالاتر بوده است. در سالهای مالی ۱۹۷۸ ـــ ۱۹۸۲م، از مجموع کمکهای نظامی و اقتصادی آمریکا در همه کشورها به ترتیب ۴۸درصد و ۳۵درصد عاید اسراییل شده است و برای سال مالی ۱۹۸۳ دولت ریگان از ۱/۸ میلیارد دلار بودجه‏ای که برای کمکهای خارجی درخواست کرده است، ۵/۲ میلیارد آن را به اسراییل تخصیص داده بود.۵
با توجه به این عملکرد نژادپرستانه اسراییل به کمک اروپا و آمریکا، شاهد شکل‏گیری انتفاضه می‏باشیم که هنوز هم ادامه دارد. نخستین حرکت خودجوش مردم فلسطین علیه اشغالگران اسراییل که برای اولین بار واژه انتفاضه را وارد فرهنگ سیاسی کرد، در سال ۱۹۸۷ آغازشد و انتفاضه اول تا سال ۱۹۹۳ ادامه یافت. اگرچه فلسطینیها در این انتفاضه، بیش از ۱۵۰۰ شهید دادند؛ اما توانستند اسراییل را به نوعی در اعتراف به حقوق مردم فلسطین مجبور کنند تا این کشور در عرصه سیاست داخلی و نظام بین‏الملل، واقعیتی به نام فلسطین و فلسطینی را به رسمیت بشناسد. انتفاضه نخست، تجربه بسیار ارزشمندی برای فلسطینیها در انتفاضه اقصی بود.۶
از ۱۵۰۰ فلسطینی‏ای که تا سال ۱۹۹۷ به شهادت رسیدند، قتل ۱۳۴۶ فلسطینی با تیراندازی مستقیم نظامیان رژیم صهیونیستی و بقیه به‏دست شهرک‏نشینان صهیونیست صورت گرفته است. به گزارش واحد مرکزی خبر از بیروت بر اساس این آمار از سال ۱۹۸۷ـــ ۱۹۹۷ م، ۱۸ هزار فلسطینی به بهانه‏های مختلف بازداشت و به زندانهای کوتاه مدت و یا طولانی محکوم شده‏اند. همچنین، نظامیان رژیم صهیونیستی در ده سال گذشته ۴۸۱ فلسطینی را از خانه و کاشانه‎شان اخراج و ۲۴۷ باب منزل آنان را ویران کرده‏اند۷. برای درک بهتر این وضعیت لازم است، نگاهی علمی و مختصر به فلسطین داشته باشیم.

تاریخچه فلسطین
در دورانهای گذشته، فلسطین را «ارض کنعان» می‎گفتند؛ زیرا از ابتدای تاریخ، اعراب کنعانی در آنجا زندگی می‏کردند و نام فلسطین، به مناسبت یکی از قبایل کریتی که دوازده قرن پیش از میلاد مسیح در سواحل مدیترانه میان «یافا» و «غزه» رحل اقامت افکنده بودند و بعدها به فلسطینیون معروف شدند، بر این سرزمین نهاده شده است.۸
فنیقیها که از نژاد سامی‌بوده و به زبان سامی تکلم می‏کردند، حدود سه هزار سال پیش از میلاد با مهاجرین آموری و کنعانی به نواحی شرق مدیترانه مهاجرت کرده و حوالی شام (کله‏سیری) و اراضی ساحلی مدیترانه مستقر شدند. در هزاره سوم، کاروانها و کشتیها و سپاهیانی که از طرف زمامداران بین‏النهرین و مصر به این حدود اعزام می‏شدند، مردم این نواحی را به نام آموری یا آمو (AMOU) یادمی‏کردند و به هیچ وجه، صحبتی از فنیقیان نبود. این اصطلاح از زمان هومر معمول گردید و کنعانیها از موقعی که با نوشتن آشنا شدند، خود را به نام شهری که مسکن آنها بود، اهل صیدا، اهل صور ویا به طور کلی، کنعانی می‏خواندند و نام فنیقی بر خود نمی‏گذاشتند. مرکز اصلی آنها به ظاهر، حوالی دریای سرخ و نزدیکهای خلیج سوئز و خلیج عقبه بود که از آنجا هم به حدود مدیترانه مهاجرت کرد‏ند۹. (بنابراین، اصل فنیقیها و کنعانیها، یکی است.)
این کنعانیها بودند که شهر اورشلیم یا یورشالیم را بنا نهادند. «یور» به معنای تاسیس و «شالیم» اسم رب‏النوع صلح است. کنعانیها که بنا به روایات تاریخی، نخستین گروه موحد این منطقه بوده‏اند و در پایان هزاره چهارم پیش از میلاد در این سرزمین می‏زیسته‏اند، شهر «یورسالیم» را بناکردند؛ اما چون ملک صادوق، پادشاه آنان دوستدار صلح و آرامش بود به احترام شالیم، خداوند صلح آن را یورشالیم (شهر صلح) نامید و نیز پیش از حمله حضرت داوود به آنجا، آن را «یبوس» (JEBUS) می‎خواندند۱۰. (یبوس ‏نام قومی است که در زمان حمله حضرت داوود، دراین شهر ساکن بود و به همین سبب شهر را به این نام می‏خواندند.) کنعانیها از نظر تمدن در سطح بالایی قرارداشتند. آنها از برنز و آهن درکارهای صنعتی استفاده کرده مهارت خاصی در ساختن حلقه‏های نظامی داشتند.۱۱
بر اساس روایات، حدود ۱۷۳۰ ق.م، چندین قبیله عبری از مکه به سرزمین کنعان آمدند. این قبایل در سرزمین کنعان مستقر نشدند؛ بلکه به مصر رفته و تحت حکومت فراعنه به زندگی خود ادامه دادند. این قبایل، یک‏هزار و دویست و نود سال قبل از میلاد از مصر بیرون آمده و مدتی در بیابانها سرگردان بودند.
چنانکه از روایات تورات برمی‏آید، در ۱۲۰۰ ق.م تصرف کنعان به دست یوشع انجام گرفت. یوشع از نهر اردن گذشت و به شهر اریحا حمله‏ور شد (درست ۱۸۰۰ سال بعد از آمدن کنعانیها به منطقه.)
در سفر یوشع‎بن‎نون، عهد عتیق، فصل ششم آمده است:۱۲
«بنی اسراییل، تمام مردم اریحا را از مرد و زن، پیر و طفل کشتند و حتی حیوانات را از دم شمشیر گذراندند. هر چه در شهر یافتند، آتش زدند، فقط طلا و نقره و ظروف مسی و ادوات آهنی را تلف نمی‏کردند و در خزانه «رب» جمع می‏نمودند.
پس از اریحا بعضی از شهرهای دیگر فلسطین را متصرف شدند؛ ولی اهالی بیت‏المقدس (یبوس) مقاومت کردند و بالاخره، تسلیم نشدند و سواحل فلسطین نیز به دست فلسطینیون باقی ماند.»
میان اسراییلیها و ساکنان اصلی فلسطین به مدت ۲۰۰ سال جنگهای پراکنده صورت گرفت تا اینکه در ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد، حضرت داوود۱۳، نخستین حکومت اسراییل را ایجاد کرد.
دوران حکومت حضرت داوود و حضرت سلیمان (۱۰۰۰ ـــ ۹۳۵ ق.م) سالهای طلایی دولت باستانی اسراییل بود. حکومت متحد اسراییل در ۹۲۲ ق.م به دو بخش شمالی و جنوبی (اسراییل و یهودیه) تقسیم شد که بعدها هر دو سقوط کردند.
حکومت اسراییل شمالی در ۷۲۱ ق.م در جریان محله آشوریها و حکومت یهودیه در ۵۸۷ ق.م توسط بابلیها سقوط کرد و به‏طور کامل از بین رفت، یهودیان به اسارت درآمده، پراکنده شدند. جرج فریدمن در این مورد می‎نویسد:۱۴ «دوازده قبیله بنی‏اسراییل به قفقاز، ارمنستان و به ویژه بابل تبعید شدند و بدین ترتیب، مردم یهود با تمامیت وجود خود، به همراه نژاد، جامعه ملی و مذهبی خود برای همیشه از بین رفت.»
اگرچه، کوروش ـــ پادشاه ایران ـــ در ۵۲۰ ق.م بابل را شکست داد و یهودیان را آزاد کرد و به فلسطین بازگرداند؛ اما آنها زیر سلطه مقدونیها و رومیان درآمدند و هرگز به حکومت نرسیدند. در دوران سلطه مقدونیها و رومیان، مردم یهود به چند شورش دست زدند؛ اما برخلاف همه این شورشها (به ویژه شورش سکابیها که شدت داشت) حکومت یهود دوباره، اعاده نشد.
بسیاری از مورخین صهیونیستی این پراکندگی و از بین رفتن را تایید می‏کنند. چنانکه خاخام اعظم بریتانیا در سال ۱۹۱۷ می‎نویسد:۱۶ «پس از فرمانی که کورش صادر کرد، عمده مردم یهود همچنان در بابل ماندند.»
این نکته مورد تایید آ.ت. المستد (A.T.OLMESTEAD)، مورخ آمریکایی نیز می‎باشد. وی می‏نویسد:۱۷ «مشکل می‏شد انتظار داشت، یهودیانی که اینک ثروتمند بودند سرزمین حاصلخیز بابل را به‏خاطر تپه‏های بی‏حاصل یهودیه ترک کنند…»
از آن زمان تا قرن بیستم ـــ صهیونیستها توانستند تحت قیمومت بریتانیا، مهاجرت گروه کثیری از یهودیان را به فلسطین ترتیب دهند ـــ عده قلیلی یهودی در این کشور زندگی می‏کردند و برای ۱۹ قرن فلسطین کم‎وبیش از وجود یهودیان خالی بود. بنجامین، زایری یهودی که در حدود سالهای ۱۱۷۰ ـــ ۱۱۷۱م از سرزمین مقدس دیدار می‏کند، تنها ۱۴۴۰ یهودی را در آنجا می‏یابد و نمان جروندی می‏گوید: «در ۱۲۶۷م فقط دو خانواده یهودی در بیت‏المقدس زندگی می‏کردند.»18
با توجه به این واقعیات تاریخی، ادعای صهیونیسم مبنی بر اینکه خود را وارث فلسطین دانسته، تاریخ سیاسی این سرزمین را با حکومت پادشاهی اسراییل در سالهای پیش از میلاد برابر می‏داند و عبرانیها را جزو نخستین ساکنان فلسطین به حساب می‏آورد، از هیچ اعتباری برخوردار نیست. برخی از محققان یهودی نیز این نکته را تایید می‏کنند. برای مثال، ماکسیم رودنسون، محقق یهودی فرانسوی می‏گوید: «مردم فلسطین به تمام معنا از نظر بومی همان فلسطینیهای قدیم و فرزندان کنعانیها و سایر قبایل اولیه فلسطین هستند.»19 جالب اینجاست که حتی حامیان اروپایی تشکیل دولت اسراییل در فلسطین در قرون جدید نیز به این امر آگاه بوده و آن را مطرح می‏کردند. به عنوان نمونه، در سال ۱۹۲۰ هنگامی‌که حکم قیمومت بریتانیا بر فلسطین در مجلس اعیان این کشور مورد بحث قرارگرفته بود، لرد سیدنهام چنین اعلام کرد: «من کاملا با خواست یهودیان برای یافتن یک وطن ملی موافقم؛ ولی این را می‏گویم که اگر این خواست مستلزم اعمال بی‏عدالتی بزرگی نسبت به مردمی دیگر شود، باید از این خواست صرف‏نظر کرد. فلسطین وطن اصلی یهودیان نیست. یهودیان این سرزمین را پس از یک کشتار بی‏رحمانه به دست آوردند و هرگز همه آن را که اکنون آشکارا درخواست می‏کنند، متصرف نشدند. اعتبار این ادعا مثل این می‏ماند که اعقاب رومیان قدیم مالکیت کشور انگلستان را ادعا کنند؛ زیرا که رومیان به همان مدتی که یهودیان فلسطین را در اشغال داشتند، بر انگلستان حکومت کردند و در این کشور به مراتب آثار مفید و ارزشمندتری از آنچه اسراییلیها در فلسطین به جا گذاردند، باقی نهادند.
اگر قرار شود ادعای فتح چندین هزار سال قبل را مبنای کار قرار دهیم تمام جهان باید واژگون شود… تنها ادعای واقعی نسبت به فلسطین از آن ساکنین فعلی آن است که بعضی از آنها همان فرزندان مردمی‌که قبل از حمله یهود در آنجا زندگی می‏کردند، بوده و بقیه فرزندان اسراییلیهایی که مسلمان شدند می‏باشند.»20
آرنولد توین‏بی، مورخ سرشناس معاصر بر این امر تاکید می‏ورزد که فلسطین یک سرزمین عربی است و یهودیان چه در زمان قدیم و چه در زمان معاصر، تجاوزکارانه وارد آن شده‏اند. به گفته او: «پیش از آنکه هرتصل، جنبش صهیونیستی خود را آغاز کند، از تاریخ سکونت مردم فلسطین در آنجا دست کم هفده قرن و نیم گذشته بود.»
جمیز فریزر، مورخ معروف اسکاتلندی نیز در این باره می‏گوید: «کشاورزان عرب زبان فلسطین از اعقاب قبایلی هستند که پیش از حمله اسراییلیها در دوران حضرت داوود در آن سکونت داشتند و از آنجا نقل مکان نکرده، ریشه‏کن نشده‏اند. آنان به رغم امواج فتوحات، در سرزمین خود ثابت مانده، به اقامت در آن ادامه دادند.»
بدین ترتیب، از نظر مورخین و محققین (یهودیان ضدصهیونیست و محققین بی‏طرف) ادعای تاریخی صهیونیستها نسبت به فلسطین از اعتبار برخوردار نمی‏باشد و نمی‏توان بر اساس این پیوند تاریخی، اشغال فلسطین و تاسیس اسراییل را توجیه کرد.۲۱

فلسطین در قرون جدید

مساله بازگشت یهودیان به فلسطین و تاسیس جامعه و حکومت اسراییل، در اصل نه صهیونیستی بود و نه یهودی؛ بلکه از سوی کشورهای استعمارگر اروپا به خاطر منافع و ایجاد پایگاهی در منطقه مطرح می‏شود. ناسیونالیسم یهود در جهت حفظ این منافع به وجود می‏آید که پدیده‏ای اروپایی بود۲۲ و در نیمه دوم قرن نوزدهم در کشورهای اروپای غربی و روسیه شروع و توسعه می‏یابد.۲۳
در ۱۶۵۲م با اجازه کمپانی هلندی هندغربی، قطعه زمینی در جزیره کوراسااو (CURASAO) به ژوزف نونزدا فونسه‏کا (NUNEZDAFONSECA) و دیگران داده شد که مستعمره‏ای یهودی‏نشین را در این جزیره تاسیس کنند… اما این اقدام موفقیتی نیافت.۲۴ در ۱۶۵۴م انگلستان در نظر داشت، یهودیان را در مستعمره خود به نام سورینام (SURINAM) اسکان دهد. فرانسه نیز چنین نقشه‏ای را در موقع غلبه بر مصر طرح می‏کند. ناپلئون پس از تسخیر مصر و به دنبال آن اشغال فلسطین، در صدد برمی‏آید تا دولتی یهودی در فلسطین ایجاد کند؛ زیرا این موضوع به خاطر حفظ منافع فرانسه ضروری بود. این اقدام با شکست فرانسه از انگلستان ناکام ماند.
در سال ۱۸۴۰م قدرتهای بزرگ استعماری اروپا که می‏کوشیدند در امپراتوری رو به زوال عثمانی رخنه کنند، مساله آینده سوریه را که آن زمان در اشغال قوای مصر بود، پیش کشیدند. در اوت ۱۸۴۰ روزنامه تایمز مقاله‏ای با عنوان «سوریه، بازگرداندن یهودیان» انتشار داد که قسمتی از مقاله بدین شرح می‏باشد:
«پیشنهاد استقرار یهودیان در سرزمین آبا و اجدادی خود، تحت حمایت پنج قدرت بزرگ، اینک، دیگر مساله‏ای ذهنی و خیالی نیست؛ بلکه موضوعی است از نظر سیاسی در خور اعتنا.»25
ارل شافتس‎بری (EARL OF SHAFTESBURY) یکی از سیاستمداران برجسته انگلیسی در نامه‏ای به تاریخ ۲۵ سپتامبر ۱۸۴۰ برای پالمرستون، وزیر امور خارجه وقت نوشت:۲۶ «لازم است، سوریه را به صورت یکی از دومینیونهای انگلیس درآورد و اگر بازگشت ایشان یعنی یهود را در پرتو وضع جدید فلسطین یا استعمار آن مورد توجه قراردهیم، خواهیم دید که این طرح و اقدام ارزان‎ترین و مطمئن‎ترین راه تدارک نیازمندیهای این نواحی کم‏جمعیت است.»
لرد پالمرستون به نوبه خود درهمان تاریخ نامه‏ای به سفیر انگلستان در آنکارا می‏نویسد و از او می‏خواهد که سلطان عثمانی را متقاعد سازد تا با تشکیل یک کانون یهودی در فلسطین و بازگشت یهودیان به آنجا موافقت نماید.۲۷ در سال ۱۸۴۲ کنسولگری انگلستان در بیت‏المقدس افتتاح شد. همین کنسولگری در سال ۱۸۴۸ بیانیه‏ای صادر کرد، مبنی بر اینکه انگلستان تنها کشور حمایت‏کننده از اتباع یهودی روسی مقیم فلسطین است. با تمام این تلاشها، پالمرستون موفق به جلب نظر یهودیان برای رفتن به فلسطین و ایجاد دولت یهود نشد؛ زیرا یهودیان نمی‏خواستند، اروپا و زندگی خوش خود را رهاکنند؛ بنابراین، مساله برای مدتی مسکوت ماند. بعدها در زمان دیزرائیلی، نخست‏وزیر وقت انگلستان بین سالهای ۱۸۶۸ ـــ ۱۸۸۰ این مساله دوباره، احیاگردید. در یک گزارش استعماری که نامش «کامپل بانورمان» است، وضعیت رابطه انگلستان به عنوان سرکرده استعمار با منطقه و به‎خصوص فلسطین مشخص شده است. در این گزارش، چنین آمده است: مساله‎ای که وجود امپراتوریهای اروپایی را در منطقه مدیترانه جنوبی و شرقی به خطر می‏اندازد، این است که اگر ملل این منطقه همچنان راه بیداری وهماهنگی و پیشرفت را طی کنند، بدون شک، منافع اروپاییان به‎کلی از بین خواهدرفت؛ بنابراین، همه کشورهای ذی‎نفع باید همچنان در سیاست تجزیه و تقسیم منطقه به عقب نگهداشتن مردمان آن پایداری کنند.»
در گزارش توصیه شده است که برای از بین‏بردن ارتباط فکری و معنوی ملل منطقه باید از هرگونه وسایل علمی فعال استفاده شود. به عنوان نمونه، با برقراری یک مانع انسانی قوی و بیگانه باید قسمت آفریقایی از قسمت آسیایی آن مجزاگردد. اگر این نیروی جدید در نزدیکی کانال سوئز مستقر شود، می‎تواند منافع غرب را به بهترین وجه حفظ کند. بر اساس این گزارش، استعمار بریتانیا، سیاست تجزیه سرزمین عربی را دنبال کرد.۲۸
بدین ترتیب، خمیرمایه اصلی اندیشه صهیونیستی، یعنی بازگشت به فلسطین و تاسیس حکومت اسراییل، در اصل از سوی قدرتهای استعماری رقیب در اروپا مطرح شد و بعدها بورژوازی یهود نیز جهت دست یافتن به اهداف خود، با سرمایه‏داری اروپا همدست شد و حرکت صهیونیستی را بنیان نهاد.۲۹
با توجه به این جناح‏بندیهای استعمار، شاهد به وجودآمدن انجمنها و گردهم‏آیی‏های یهودیها در سراسر اروپا هستیم که از طرف انگلستان حمایت می‏شد. یکی از معروف‏ترین این انجمنها، «جنبش عشاق صهیون» بود که برای نخستین بار در سال ۱۸۸۲ در روسیه به‏وجود آمد. افرادعشاق صهیون در سراسر اروپا به فعالیت مشغول بودند، محل کمیته اصلی آنها در پاریس قرارداشت. سرهنگ گلداسمیت (GOLDSMITH) در انگلستان طرح تاسیس یک ارگان نظامی را برای تامین امنیت مستعمره‏های یهودی در فلسطین ارائه داد. او همچنین نقشه‏هایی به زبان عبری در مورد فلسطین تهیه کرد. گلداسمیت معتقد بود که «مساله یهود هرگز حل نخواهدشد؛ مگر در صورت تاسیس یک کشور یهودی در سرزمین فلسطین.» او که رهبری عشاق صهیون را در انگلستان و در بخشهای عمده اروپای غربی بر عهده داشت، طرح خود در رابطه با دولت یهود را چنین ارائه کرد:۳۰
۱ ـــ باورکردن «اندیشه ملی» در اسراییل
۲ ـــ توسعه طرح مستعمره کردن فلسطین و پیاده کردن این طرح در سرزمینهای مجاور آن به وسیله یهودیان از طریق ایجاد مستعمره‏های جدید
۳ ـــ گسترش آموزش زبان عبری به عنوان یک زبان زنده
۴ ـــ بهبود وضع اخلاقی، فکری و مادی اسراییل
۵ ـــ اعضای جامعه یهود در فلسطین از قوانین سرزمین اسراییل اطاعت کنند تا رفاه خود را افزایش دهند.
اگرچه عشاق صهیون و دیگر انجمنهایی که به دنبال آن تشکیل می‏شوند، زمینه‏های اصلی بازگشت به فلسطین را از طرف یهودیها فراهم می‏سازند؛ اما بنیانگذار صهیونیزم سیاسی ودولت اسراییل، تئودور هرتصل است.
از نقطه نظر تاریخی می‏توان پیدایش صهیونیزم۳۱ سیاسی را با انتشار کتاب دولت یهودیان اثر تئودور هرتصل اتریشی در ۱۸۹۶ همزمان دانست. در این کتاب، سعی شده که در عناصر مرموز عقیدتی صهیونیسم مذهبی، واقعیاتی ناسیونالیستی جست و جو گردد. هسته اساسی نظریات هرتصل ـــ آنچنان که خود وی ابراز می‏دارد ـــ عبارت از آن است که مساله یهودیان را، «نه به عنوان یک مساله اجتماعی و نه به عنوان یک مساله مذهبی، هیچ‎کدام نمی‏توان توجیه کرد. این مساله در واقع، مساله ملی است. مساله ملی‏ای که برای سر و صورت بخشیدن به آن، ناچاریم آن را به صورت یک مساله سیاسی در روابط بین‏المللی عرضه نماییم … در واقع، ما یک ملت هستیم، یک ملت متحد.»32
یهودیان، در چشم‏انداز صهیونیسم سیاسی، مقدم بر هر چیز یک ملت شمرده می‏شدند. هرتصل مساله صهیونیسم را به گونه‏ای تازه طرح می‏سازد. وی به گفته خویش نتایجی بدین شرح برای یهودیان استخراج و ارائه می‏دهد:۳۳
الف ـــ یهودیان در سراسر جهان و در هر کشوری که ساکن هستند، ملت واحدی را تشکیل می‏دهند.
ب ـــ آنها، در هر زمان و مکانی مورد شکنجه و آزار بوده‏اند.
ج ـــ آنها قابل تشابه و تحلیل با مللی که در میان آنها زندگی می‏کنند، نیستند.
هرتصل در سال ۱۸۸۷ روزنامه‏ دی‏وست را منتشرکرد که ارگان رسمی و ناشر افکار صهیونیستها شد. در همان سال، بنا بر ابتکار شخصی وی، نخستین کنگره صهیونی در شهر بال سوییس تشکیل شد که تصمیم گرفت یک کانون ملی یهود در فلسطین ایجادکند و سازمان صهیونیسم جهانی را پایه‏گذاری نماید.۳۴
نخستین کنگره صهیونیسم، هدف آن را به قرار زیر تعیین کرد:۳۵
«هدف صهیونیسم همانا ایجاد میهنی برای ملت یهود در فلسطین است، این میهن را قانون عمومی تضمین می‏کند.»
اعلامیه کنفرانس بال (۱۸۹۷)
«هدف صهیونیسم تاسیس موطنی برای مردم یهود در فلسطین است که قانون امنیت آن را تامین کند. کنگره برای دست یافتن به این هدف، وسایل زیر را پیشنهادمی‏کند:
۱ ـــ تسریع در مستعمره کردن فلسطین توسط کارگران کشاورزی و صنعتی یهود به روال مناسب
۲ ـــ سازماندهی و گردآوری تمامی‌یهودیان به وسیله موسسات خاص محلی و بین‏المللی، متناسب با قوانین هر کشور
۳ ـــ تقویت و بارورکردن احساسات و وجدان ملی یهود
۴ ـــ برداشتن گامهای مقدماتی مورد لزوم جهت کسب رضایت حکومت (عثمانی ـــ م.) برای رسیدن به هدف صهیونیسم»
از برنامه بال پیداست که صهیونیسم یک جنبش نژادی و استعماری می‏باشد و هدفش این است که یهودیان جهان را از جوامع محل زندگی خود از طریق مهاجرتهای دنباله‏دار برای خلق یک دولت ملی یهودی در فلسطین بیرون بکشاند. به عبارت دیگر، صهیونیسم به عمد تصمیم داشت، یهودیان زیر ستم جوامع غربی را نخست به مهاجر، سپس به شهروند فلسطینی و در نهایت، به اشغالگر اراضی عربی و آواره‏کننده اعراب فلسطین تبدیل کند. استراتژی اصلی این سیاست نیز به حمایت کشورهای استعماری متکی بود. همه تلاشهای هرتصل و دیگر صهیونیستها نشان می‏دهند که جنبش صهیونیسم خود را در یک جنبش قومی استعماری و متحد کشورهای امپریالیستی می‏دانست که بدون این اتحاد نمی‏توانست به هدف خود برسد.۳۶
به‎طورکلی، فلسفه جنبش صهیونیسم بر پایه تجمع و هجوم بنا شده است؛ یعنی عمل در جهت مهاجرت بیشترین تعداد از یهود با هر وسیله ممکن از اجبار و تحریک تا فریب و چنانچه قطعه زمین اشغالی گنجایش مهاجرین موجود را نداشت باید به سرزمینهای مجاور یورش برد و آن را با توسل به زور به تملک درآورده تا به این وسیله رویای «سرزمین اسراییل» یا «اسراییل بزرگ» تحقق یابد.۳۷
شیوه صهیونیسم در زمان هرتصل و وایزمن دارای صفات ویژه‏ای بود که برجسته‏ترین آن «مرحله‎ای بودن» می‏باشد. این صفت در سیاست گام به گام به سوی فلسطین نمایان است؛ یعنی اشغال آن توسط نیروی نظامی‌با همکاری استعمار و تلاش در جهت سیطره اقتصادی بر مقدرات کشور و سپس مقابله با هرگونه اعتراض به وسیله نیروی مسلح.
انگلیس در ایام قیمومت، اجازه داد تا نیروی آموزش‏دیده و مسلح یهود تشکیل شود، در نتیجه «تشکیلات هاشومیر» (نگهبان) به تشکیلاتی مفصل‎تر از نظر آموزش و تسلیحات مبدل گردید و یهود از سال ۱۹۲۰ به ایجاد یگانهای «هاگانا» (دفاع) پرداخت، این تشکیلات همگام با انجام مراحل مختلف هجوم و اسکان، با همکاری انگلیس تکامل یافت.۳۸
پس از کنگره بال، نخستین اختلاف بر سر محل تشکیل دولت یهود درگرفت؛ زیرا عده‏ای با توجه به واقعیتها معتقد به تشکیل دولت اسراییل در فلسطین نبودند. نکته دیگر اینکه به قول ایوانف فکر تاسیس حکومت یهود تنها به عنوان ابزار و وسیله کمکی و فرعی مطرح بود.» از این رو، محل استقرار این مرکز نفوذ از نظر صهیونیستها واجد اهمیت چندانی نبود:۳۹
«ما لزوما اجباری نداریم در همان جایی که روزگاری حکومت ما معدوم شد اقامت کنیم … ما فقط به قطعه زمینی نیاز داریم که تملک کنیم… قدس‏الاقداس خویش را از هنگامی‌که وطن دیرینمان نابود شد، حفظ و حراست کرده‏ایم، بدان جا خواهیم برد، منظورم اعتقاد به خدا و کتاب مقدس است؛ چون آنها بودند (نه اردن و اورشلیم) که وطن ما را به ارض مقدس بدل ساختند.
اگر قدرتهای بزرگ موافق باشند در کشوری بی‏طرف حق استقلال به ملت یهود اعطا کنند، انجمن (سازمان جهانی صهیونیستها) در باب کشوری که باید برای این منظور برگزیده، مذاکره را آغاز خواهدکرد.»40
با توجه به این گرایش، عده‎ای اوگاندا را پیشنهاد کردند و هرتصل این انتخاب را در ششمین کنگره صهیونیستها اعلام می‏کند:۴۱
«… من تردید ندارم که کنگره در مقام نماینده توده‎های مردم یهود این پیشنهاد را با حق‏شناسی خواهد پذیرفت. پیشنهاد این است که مستعمره‎ای یهودی‏نشین و خودمختار با دستگاه اداری یهودی و حکومتی محلی که در راس آن یک مامور عالی‏رتبه یهودی قرارخواهدداشت، در شرق آفریقا تاسیس شود. نیازی به گفتن نیست که این چیزها همه تحت نظارت فائقه بریتانیا خواهدبود.»
غیر از اوگاندا مناطق دیگری نیز پیشنهاد شد که عبارت بودند از:۴۲ آرژانتین، عراق و بین‎النهرین، قبرس، العریش (واقع در صحرای سینا)، کنگو، موزامبیک، لیبی و آنگولا.
حییم وایزمن در رابطه با این مساله نوشت:۴۳
«مناطقی که پیشنهاد شده‏اند یا بسیار سردند یا فوق‏العاده گرم و توسعه و عمرانشان مستلزم صرف سالها کار وهزینه سرسام‎آور است.»
به عبارت دیگر، این طرحها از لحاظ اقتصادی پیشنهادات مناسبی نبودند. سرانجام، کشمکش بین رهبران صهیونیست با پیروزی گروه هواخواه انگلستان به رهبری وایزمن پایان یافت. این جریان، متعاقب زمانی روی داد که در محافل حاکمه انگلیس گروهی که مدتها چشم بر فلسطین دوخته بودند، موقعیت برتر یافتند. بدین ترتیب، در کنگره سال ۱۹۰۵ صهیونیستها، با توجه به نظر انگلستان، اکثریت نمایندگان صهیونیست به استقرار کشور یهود در فلسطین رای دادند. از آن پس، نهضت به رهبری وایزمن، هم خود را صرف اقدامات سیاسی کرد و امتیازاتی نیز از سلطان عثمانی که بر فلسطین فرمانروایی داشت، گرفت.۴۴
از این تاریخ به بعد، صهیونیستها با حمایت مستقیم انگلستان جهت تحقق تشکیل دولت اسراییل در فلسطین فعالانه دست به کار می‏شوند. حمایت انگلستان سبب شده بود که جامعه صهیونیست یهودی در فلسطین، یی‏شوف yishuv)) از طریق مهاجرت یهودیان بر تعداد خود بیفزاید. به این ترتیب، در این دوره با توجه به تحت‏الحمایگی فلسطین توسط انگلستان، صهیونیستها فعالانه در جهت تشکیل دولت اسراییل در فلسطین تلاش می‏نمایند.۴۵
نکته قابل ذکر آن است که به قول یهش یاپرات (YEHOSHUAPORAT) یکی از مورخین اسراییلی در سال ۱۹۲۴ حدوداز یهودیان، مخالف جریان صهیونیسم بودند تا آنجا که این گروه اعلامیه‎ای صادر کرده و حمایت خود را از مسلمانان در مبارزه علیه صهیونیسم اعلام داشتند.۴۶
با توجه به موج مهاجرت که توسط صهیونیستها و انگلستان به فلسطین انجام می‏شد، در پایان جنگ جهانی اول حدود ۶۰ هزار یهودی در فلسطین سکونت داشتند. در فاصله سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۱، ۱۱۷ هزار نفر دیگر از یهودیان وارد فلسطین شدند. در ۱۹۳۱، از ۱۰۳۶۰۰۰ نفر سکنه فلسطین، ۱۷۵۰۰۰ نفر، یعنی ۷/۱۷ درصد یهودی بودند. در فاصله سالهای ۱۹۳۲ ـــ ۱۹۳۸، تعداد ۲۱۷۰۰۰ یهودی که بیشتر از لهستان و اروپای مرکزی مهاجرت کرده بودند، قدم به خاک فلسطین گذاشتند. در ۱۹۳۹ از جمعیت فلسطین که در حدود یک میلیون و نیم تخمین زده می‏شد، ۴۲۹۶۰۵ نفر یعنی ۲۸ درصد یهودی بودند.۴۷ در آخرین موج مهاجرت تا تشکیل دولت اسراییل یعنی از فاصله سالهای ۱۹۳۹ ـــ ۱۹۴۷، تعداد ۱۵۴۰۰۰ مهاجر یهودی وارد فلسطین می‏شوند.۴۸
مهاجران بیشتر در شهرهایی مثل اورشلیم، تل‏آویو و حیفا سکونت می‏کردند. از میان این سه شهر، تل‏آویو و حیفا رشد بیشتری داشتند. تل‏آویو که در ۱۹۰۹ تاسیس شد، تنها شهر یهودی جهان بود و به سرعت نقش پایتخت فرهنگی و تجاری فلسطین را به خود گرفت.

نتیجه:
این اقدامات که در نوع خود در تاریخ بی‏مانند است، ایجاد پایگاهی در جهت حفظ منافع استعمار و امپریالیسم می‏باشد. از سال ۱۹۴۷ که اسراییل تشکیل شد، بیش از چهار میلیون فلسطینی رانده شده از خانه و کاشانه داریم که اکنون، از محوری‏ترین موضوعهای مناقشه دیر‏پای خاورمیانه است.
فلسطینیها در کشورهای مختلف پراکنده‏اند؛ اما حضور بخش اعظم آنان در کشورهای همسایه فلسطین اشغالی در شرایط دشوار خانه‏به‏دوشی و ستمی‌که اشغالگران بر آنان رواداشته‎اند، همواره، وجدان جمعی بشریت را آزرده است.۵۱
به تازگی گزارشگر ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل۵۲ در یک گزارش تکان‏دهنده ابعاد جدیدی از جنایات رژیم صهیونیستی را فاش می‏سازد. این گزارش ۱۵ صفحه‎ای که نقض حقوق بشر در اراضی اشغال‏شده اعراب از جمله فلسطین نام دارد، ابعاد گوناگون جنایات صهیونیستها را در رابطه با مردم فلسطین آشکار می‎سازد.
وی با اشاره به گستاخی، تحقیر و بی‏رحمی‎ها در پستهای بازرسی می‏نویسد: «آمبولانسها غالبا با تاخیر مواجه می‏شوند و زنان در پستهای بازرسی وضع حمل می‏کنند.»
او اضافه می‏کند: «از نوامبر ۲۰۰۲ تا آوریل ۲۰۰۳ به طور متوسط ۳۹۰ هزار نفر تحت شرایط حکومت نظامی زندگی می‏کردند و مردم شهرهای الخلیل، جنین و بخشهایی از غزه تحت حکومت نظامی‌شدیدتر و مداوم‏تری در سال ۲۰۰۳ قرار داشتند.»
این گزارش با اشاره به تعبیه ۳۰۰ پست بازرسی و راه‏بندان در فلسطین اشغالی ادامه می‏دهد: «بر اساس یک گزارش بانک جهانی ایستگاه‎های بازرسی، مسدودسازی و حکومت نظامی صدمات عمده‎ای را بر اقتصاد فلسطین وارد آورده است. این امر به بیکاری که هم‎اکنون در کرانه باختری و غزه ۴۰ درصد است و فقر انجامیده است. (دو میلیون نفر در فقر زندگی می‏کنند و به مواد غذایی نهادهای کمک‏کننده بین‏المللی وابسته هستند.)
ایستگاه‎های بازرسی و حکومت نظامی همچنین به کاهش سطح استانداردهای بهداشتی به دلیل ناتوانی در زمینه رسیدن به بیمارستانها و درمانگاه‎ها منجر شده است و میزان آسیبهای روانی، اقتصادی و اجتماعی اشغال در حال افزایش است.
در سال ۲۰۰۳ به سوی ۱۵ آمبولانس شلیک شد، کودکان به طور قابل ملاحظه‏ای در رنج هستند و رسیدن دانش‏آموزان و معلمین به مدارس به دلیل حکومت نظامی و ایستگاه‎های بازرسی دشوار است.
۲۲ درصد از کودکان زیر ۵ سال از سوء تغذیه مزمن و یا حاد رنج می‏برند و این در حالی است که فروپاشی زندگی خانوادگی، آسیب شدیدی علیه کودکان داشته است.»
گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در گزارش خود هشدار داده است: «بحران انسانی در کرانه باختری و نوار غزه وجود دارد. این بحران در نتیجه یک فاجعه طبیعی نیست؛ بلکه در نتیجه بحرانی است که توسط دولتی قدرتمند علیه همسایه خود ایجاد شده است.»
در این گزارش افزوده شده: «از آغاز دومین انتفاضه در سپتامبر ۲۰۰۰، بیش از ۲۷۵۵ فلسطینی و ۸۳۰ اسراییلی کشته شده‏اند و ۲۸ هزار فلسطینی و ۵۶۰۰ اسراییلی نیز زخمی‌شده‏اند که اکثر آنان را غیرنظامیان تشکیل می‏دهند. ۵۵۰ کودک در این مدت کشته شده‏اند که ۴۶۰ نفر از آنان فلسطینی و ۹۰ کودک اسراییلی بوده‎اند.»

نویسنده: محمدامیر شیخ نوری
منبع: ماهنامه زمانه ۱۵/۹/۱۳۸۲

پی‏نوشتها

۱ ـــ علیخانی، علی‏اکبر، فلسطین، اسراییل و انتفاضه: نزاع بر سر هویت، فصلنامه مطالعات منطقه‎ای، جلد هفتم.
۲ ـــ نعام چامسکی، مثلث سرنوشت‏ساز، فلسطین، آمریکا و اسرائیل، ترجمه عزت‏الله شهیدا، ص ۳.
۳ ـــ همان، ص ۳.
۴ ـــ همان، ص ۵.
۵ ـــ همان، ص ۱۲.
۶ـــ علیخانی، علی‎اکبر، پیشین، صص ۴۸ ـــ ۴۹.
۷ـــ روزنامه کیهان، چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۷۶.
۸ ـــ زعیتر، اکرم، سرگذشت فلسطین، ترجمه علی‏اکبر هاشمی، ص ۳۴.
۹ ـــ بهمنش، احمد:، تاریخ ملل قدیم آسیای غربی، ص ۲۰۶.
۱۰ ـــ حمیدی، جعفر، تاریخ اورشلیم (بیت‏المقدس)، ص ۱۶.
۱۱ ___ LODS, ADOLPHE: iSRAEL, DES ORiGiNES AUMiLiEW DU VIII SiECLE, P.68.
۱۲ ـــ زعیتر، اکرم، پیشین، ص ۳۸.
۱۳ ـــ احمدی، حمید، ریشه‏های بحران در خاورمیانه، ص ۲۱.
۱۴ ـــ بهمنش، احمد، پیشین، صص ۲۵۰ ـــ ۲۵۱.
۱۵ ـــ ایوانف، یوری، صهیونیسم، ترجمه ابراهیم یونسی، ص ۲۱.
۱۶ ـــ همان، ص ۲۱.
۱۷ ـــ کتان، هنری، فلسطین و حقوق بین‏الملل، ترجمه غلامرضا فدایی، ص ۱۶.
۱۸ ـــ همان، ص ۲۱.
۱۹ ـــ احمدی، حمید، پیشین، ص ۱۱.
۲۰ ___ DERRiENNiC, j.P: LeMOYEN ___ ORiENT, AU Xxe, SiECLE, P.23.
۲۱ ___ METAGUE, jOHN: BriTiSH, POLiCY, iN PALESTiNE, 1917 ___ 1922, P.4.
۲۲ ـــ ایوانف، یوری، پیشین، ص ۴۸.
۲۳ ـــ همان، ص ۴۶.
۲۴ ـــ همان، ص ۴۷.
۲۵ ___ LOTFALLAH, SOLiMAN: AUX ORiGiNES DELA GUERRE iSRAELO ___ ARABE, DE 1967, P.26.
۲۶ ـــ روزنامه کیهان، دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۷۰.
۲۷ ـــ همان.
۲۸ ـــ احمدی، حمید، پیشین، ص ۲۰.
۲۹ ـــ همان، ص ۳۳.
۳۰ ـــ صهیونیسم تشیکلاتی سیاسی است که با وسایل و ابزار ظالمانه و نامشروع اهداف جابرانه و غاصبانه‏ای را تعقیب می‏کند. هدف این حزب این است که در فلسطین و بلاد عربی اطراف، دولت مستقل یهودی به وجود آورد و همه یهودیان عالم را در این مملکت جمع کند. این جمعیت به مناسبت صهیون یا صیون که نام کوهی است در اورشلیم و هیکل یا معبد بنی‏اسراییل بر آن ساخته شده بود، صهیونیسم نامیده شد، بنابراین، معنی لغوی صهیونیسم هواخواهی از اصول تمرکزدادن بنی‏اسراییل در فلسطین است.
۳۱ ـــ گالینا، نیکینینا، دولت اسراییل، ترجمه ایرج مهدویان، ص ۲۳.
۳۲ ـــ گارودی، روژه، ماجرای اسراییل صهیونیسم سیاسی، ترجمه منوچهر بیات مختاری، ص ۱۳.
۳۳ ـــ پنی‏فسکی، ژرژ، تاریخ خاورمیانه، ترجمه هادی جزایری، ص ۳۲۲.
۳۴ ـــ کیالی، عبدالوهاب، تاریخ نوین فلسطین، ص ۳۹.
۳۵ ـــ احمدی، حمید، پیشین.
۳۶ ـــ همان.
۳۷ ـــ کیالی، عبدالوهاب، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه محمد جواهرکلام، صص ۳۹ ـــ ۴۰.
۳۸ ـــ غازی اسماعیل، ربابعه، استراتژی اسرائیل، ۱۹۶۷ ـــ ۱۹۴۸، ترجمه محمدرضا فاطمی، ص ۳۲.
۳۹ ـــ همان، ‌ص ۳۳.
۴۰ ـــ ایوانف، یوری، پیشین، ص ۸۳.
۴۱ ـــ همان، ص ۸۳.
۴۲ ـــ همان، ص ۸۴.
۴۳ ـــ احمدی، حمید، پیشین، ص ۸۳.
۴۴ ـــ ایوانف، یوری، پیشین، ص ۸۴.
۴۵ ـــ همایون پور، هرمز، فلسطین، ‌ ارض موعود، ‌کتاب آگاه، ص ۲۲.
۴۶ ___ HELLER, MARK: APALESTiNiAN STATE, P.1.
۴۷ ___ HALEVi. HAN: SOUS iSRAEL, LA PALESTiNE, P.88.
۴۸ ـــ رودنسون، ماکسیم، عرب و اسراییل، ‌ ترجمه رضا براهنی، ص ۳۸.
۴۹ ___ GARA, NATHALiE: iSRAEL, P.195.
۵۰ ـــ بیومونت، پیتر، خاورمیانه، ترجمه مدیر شانه‎چی محسن، ص ۵۵۱.
۵۱ ___ LUTTWAK, EDWARD: THE iSRAELi ARMY, 1948 ___ 1973, P.81.
۵۲ ـــ روزنامه اطلاعات، ۵شنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۲.
۵۳ ـــ روزنامه همشهری، ۵شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۲.

 

همچنین ببینید

مسیحیت صهیونیستی

احداث معبد بزرگ در بیت ‏المقدس

 مسیحیت به سه شاخه كاملاً جدا و مخالف یكدیگر، یعنی كلیسای  كاتولیك روم،  ارتدوكس و  …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *