شناخت وحیانی خورشید پنهان

شناخت شناسی و تعیین منابع معرفت , از مباحث مهم و در عین حال جنجالی در طی قرون متمادی محسوب می‌شود. این نوشتار منابع مهم شناخت را در سه عامل مهم و کلی قرآن (وحی ) , برهان (عقل ) , عرفان (دل و کشف ) پی می‌گیرد و این نکته را که مهدویت از معدود حقایقی است که از آبشخور هر سه آن ها تغذیه نموده و سیراب شده است , بازگو می‌کند. این خود حاکی از استحکام باورمندی به مهدویت است . در این مقاله , مهدویت از منظر قرآن بررسی شده که نظر شما را به این نوشتار که از فصلنامه « انتظار » اقتباس شده جلب می نمائیم .

شناخت شناسی , از مباحث مهمی است که از دیرباز , ذهن متفکران را به خود مشغول داشته است . نزاع مشهور پندارگرایان و واقع گرایان , حاکی از دغدغه ی قدیم انسان در این حوزه مهم و حیاتی است . بررسی ادله اینان , و به نظاره نشستن و آن گاه نظارت کردن , گر چه مطبوع و دل پذیر است , ولی از حوزه بحث بیرون می‌باشد. ما , با این موقف و موضع که انسان دارای قدرت شناسایی از خود و جهان خارج است و به این دلیل که حتی ایده آلیست ها هم در عمل رئالیست هستند , نظام و پایه بحث را بر این اصل استوار می‌کنیم و می‌گوییم , انسان می تواند از حقیقت های هستی مطلع و آگاه گردد . (۱ ) با طرح این نکته , اساسی ترین و اولین سئوالی که به ذهن انسان خطور می‌کند , این است که : « راه های تحصیل و یا حصول این معرفت و شناخت چیست » و « از چه مسیری و به چه طریقی , انسان می تواند بداند و به حقایق عالم دست بیازد » و « منابعی که می تواند ما را از واقعیت های موجود با خبر سازد کدام اند » و « آن گاه , راه مطمئن و صراط مستقیم آن ها , کدام است » آن چه که به عنوان تمییز منابع معرفت و تعیین ابزارهای شناخت و تفکیک بین حوزه و منابع و ابزار مطرح می‌شود , گر چه در بحث شناخت شناسی , حیاتی است اما در این نوشتار به اشاره بیان شده و تفصیل آن به محل خود حواله می‌شود.
فی الجمله , سه منبع مهم و حیاتی برای شناخت وجود دارد که عبارت است : از عقل و تجربه , (۲ ) , فطرت و وجدان , وحی و قرآن . گر چه منابع دیگری برای کسب معرفت , همچون تاریخ و کشف , مطرح شده است , اما در یک نگاه کلی و جامع , این ها را نیز می توان ذیل همان سه منبع اصلی , جا داد.
قرآن و برهان و عرفان , اساسی ترین منبع برای شناخت انسان از حقایق هستی است . هر کدام , بر اساس تعریف خاص خویش و رسالتی که بر دوش می‌کشند. گروهی از معارف را به انسان عرضه می‌کند. حوزه و عرصه هر کدام , بنابر تعریف و انتظاری که ما از آن داریم , ممتاز و مشخص است و در این میان , مطمئن ترین معرفتی که نصیب جان بشری می‌شود , به شهادت برهان و عرفان و قرآن , معرفتی است که از راه وحی حاصل می‌شود. تاریخ فلسفه و برهان , گواه تناقض و تهافت , نه تنها در آرای فلاسفه , که حتی در آرای فیلسوف واحد و مشخصی است . وجود تناقضات فلسفی و برهانی , انسان را وامی دارد که لااقل , اعتماد بی چون و چرا و تکیه راحت و آسوده به این منبع معرفت نداشته باشد. بدون آن که از ارج و قرب آن بکاهد. همچنان که تعدد و تشتت اذواق عارفان و رهاورد آنان نیز دوباره همان احتمال را برای انسان تقویت می‌کند و البته باز بدون آن که بخواهیم به این منبع مهم پشت نموده و از مواهب آن محروم شویم . آن که از تهافت مصون و محفوظ است . به ادعای خود و شهادت تاریخ , وحی است , که منظور ما , در این نوشتار , خصوص قرآن است . قرآن , با این که در گذار زمان و در زمینه های مختلف نازل شده , بدون آن که گرفتار دو گانگی و تشتت یا تعارض شود , مهم ترین منبع معرفت صحیح از جهان هستی به شمار می آید.
اکنون , به این اعتبار , نگاهی به منابع معرفت از منظر قرآن می اندازیم , ما , با بررسی مجموعه آیات قرآن , به این نتیجه می رسیم که طرق و منابع معرفت را , در این امور می توان برشمرد. طبیعت , عقل , تاریخ , فطرت و وجدان , وحی و پیام الهی , کشف و شهود(۳ )
همان طور که گذشت , می توان همه این موارد را در سه اصل کلی برهان و عرفان و قرآن خلاصه نمود. عقل و اندیشه , از منابع مهم معرفت بشری است که قرآن مجید در آیات زیادی به آن می پردازد و مخاطبان خود را به استفاده از آن ترغیب می‌کند و از کسانی که به این عامل مهم شناخت , پشت می‌کنند , سخت انتقاد می‌کند. کثرت استعمال واژه هایی چون « عقل » , « لب » , « فواد » , « نهی » , « ذکر » , « فکر » , « درایت » , برای مراجعه کنندگان به قرآن , این باور را محکم می‌کند که نه تنها وحی بر این مهم صحه گذاشته که به استفاده از آن ترغیب می‌کند.
فطرت و وجدان ـ که همان شعور باطنی است ـ نیز منبع بزرگی برای معرفت است (۴ ) که وحی نیز در مراتب و مراحل مختلفی , از آن استفاده و استمداد کرده است و منکران حقایق هستی را به محکمه ای فرا می خواند که نیاز به قاضی ندارد و برای شناخت , به منبعی احاله می‌کند که هیچ معونه ای نمی طلبد :
شمس آیه [ « و نفس و ماسواها فالهمها فجورها و تقواها » ]87
سوگند به جان آدمی ! و سوگند به آن که او را موزون ساخت ! پس راه فجور و تقوا را به او الهام کرد. این , همان منبع و محکمه ای است که نمی توان از کنار آن با غفلت گذاشت :
« و لئن سئلتهم من خلق السموات والارض لیقولن الله » ]لقمان آیه ۲۵ [
اگر از مشرکان نیز بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده مسلما می‌گویند : « خدا , آن ها را آفریده است .
راه دل که در صورت استفاده و بسط و فربه نمودن آن , سر از کشف و شهود و عرفان در می آورد , از دیگر منابع مهم معرفت است .
خلاصه آن که « وحی , چیزی است که پیروان تمام ادیان آسمانی , آن را مهم ترین منبع معرفت می دانند , چرا که منبعی است که از علم بی پایان خدای جهان سرچشمه می‌گیرد , در حالی که سایر منابع معرفت , مربوط به انسان ها , و در برابر آن بسیار محدود و ناچیز است . در حقیقت , اگر عقل ما به منزله نورافکن نیرومندی باشد , و فطرت و وجدان و تجربه و کشف نیز به منزله نورافکن های دیگری , وحی , همچون خورشید عالم تاب است و قلمرو آن بسیار وسیع و گسترده تر می‌باشد(۵ )
این همان واقعیتی است که قرآن می فرماید : « و نزلنا علیک ]نحل آیه ۸۹ [الکتاب تبیانا لکل شی »
کتاب , منبع مهم معرفت به شمار می آید. جالب است که در روایات ما , اشاره شده که مهم ترین منبع علم پیامبران , وحی تشریعی , و مهم ترین منبع علم امامان نیز وحی تسدیدی است . امام کاظم (علیه السلام ) فرمود :
» اما الحادث فقذف فی القلوب و نقر فی الاسماع و هو افضل علمنا » (6 )
قسمت اعظم علم ائمه (ع ) , از الهام تغذیه می‌شود که بهترین دانش آنان نیز هست .
با این بیان , معرفت و شناخت , سه راه مهم و حیاتی دارد و در این میان , برخی از حقایق در عالم وجود هستند که از هر سه طریق تغذیه می‌کنند و هر سه منبع , گواه آن است و بر آن دلالت می‌کند . از جمله ی آن مسایل , مهدویت است . امام مهدی (علیه السلام ) حقیقتی است قرآنی و عرفانی و برهانی که قرآن و برهان و عرفان در اثبات و معرفی اش , همراه و همگام اند و این , حکایت از عمق و اصالت آن دارد. به فضل خدای متعال , در این نوشتار , امام مهدی علیه السلام رااز نظر وحی و قرآن بررسی نموده و نگاه به مهدی (علیه السلام ) از نظر فلسفه و برهان و کشف و عرفان را به آینده موکول می نمائیم .
امام مهدی (ع ) از منظر قرآن
قبل از بررسی امام مهدی از منظر قرآن , نکاتی باید تحقیق و روشن شود تا جای هیچ گونه شک و شبهه ای باقی نماند. سئوال اول , این است که « منظور از طرح یک مسئله در قرآن چیست » و « اساسا , چه موضوعاتی را قرآن طرح نموده است » و « میزان و ملاک برای انتساب مطلبی به قرآن چیست آیا باید رفت و قرآن را از صفحه اول تا آخر ورق زد و هر جا به نامی تصریح شده بود , گفت , این موضوع , طرح شده و اگر آیه ای و لفظی به مطلبی , تصریح در عبارت و الفاظ نداشت بگوییم چنین موضوعی در قرآن نیست » و اصولا گستره قرآن تا کجاست » و « آیا فقط شامل تنزیل می‌شود و تاویل از دایره ی قرآن بیرون است » و « آیا همه مطالبی که برای هدایت بشری تا همیشه تاریخ لازم است , در همین الفاظ و تنزیل قرآن وجود دارد یا این که قرآن , مجموعه ای از ظاهر الفاظ تنزیل و بطون و تاویل هایی است که این مجموعه , رطب و یابس هدایت بشری را تامین می‌کند و هیچ امری را فرو نمی‌گذارد » .
سخن از جامعیت قرآن , لااقل در حوزه ی هدایت بشری ـ امری است که مفسران و دانشمندان با استناد به خود قرآن و البته به اعتضاد عقل و نقل , آن را طرح نموده‌اند. قرآن مجید می فرماید : « و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی » (7 ) خود را این گونه توصیف می‌کند که کتاب تبیان و هدایت است . تبیان صفت عام و فراگیرش می‌باشد کتابی که برای هدایت همه انسان ها در همه زمانها , نازل شده شانش این است و باید این گونه باشد که « بیان کل شی » را عهده دار باشد البته واضح است که مراد از « کل شی » همه چیزهایی است که به امر هدایت بشری که رسالت قرآن است , برمی‌گردد و قران مساله ای را در حوزه ی هدایت بشری فروگذار نکرده است . علاوه بر بیان , که صفت عام قرآن است هدایت هم صفت خاص آن است , کسانی که بعد از « تبین حق » سر تسلیم فرود آورند آن ها را به صراط مستقیم هدایت می‌کند.
مرحوم علامه طباطبایی نکته ای را از این عقیده مفسران , استفاده کرده است که اگر قرآن « تبیان کل شی » باشد و بخواهد مقاصد خود را از طریق دلالت لفظیه برساند ما فقط کلیاتی را از قرآن مجید استفاده می‌کنیم در صورتی که روایات ما دلالت دارند که « علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن » , در قرآن مجید هست , اگر روایات را بپذیریم ناگزیر باید معتقد شد که تبیان بودن قرآن را باید فراتر از دلالت الفاظ آن جست و سراغ اشاراتی رفت که برای اهلش ـ « راسخون فی العلم » ـ اسرار و گنجینه ها را هویدا می سازد که فهم عرفی بدان دست نمی‌یابد . (۸ )
قرآن , برای تبیین و اثبات مدعای « تبیان کل شی » بودن راهکارهایی را بیان می‌کند. ما , به دو نکته ی اساسی و حیاتی اشاره می‌کنیم که قرآن , در پرتو این دو نکته , جامعیت و کمال خود را می‌یابد و حیات و بالندگی خویش را برای تمامی اعصار تضمین می‌کند.
الف ) تاویل و تفسیر : بحث تاویل و تفسیر , از مباحث مهم علوم قرآنی است . گر چه تعاریف و تحلیل های متنوعی از سوی دانشمندان درباره ی آن ارائه شده , که مجال طرح و نقد آن اینجا نیست لکن ما به مقتضای بحث خود , تحلیل و تعریفی را که برای فهم این نوشتار , ضروری است , بیان می‌کنیم .
التفسیر کشف القناع عن اللفظ المشکل , تفسیر , نقاب برگرفتن از چهره ی الفاظ مشکل است . در این بیان , تفسیر , مربوط به ظهر قرآن می‌شود و همان طور که پیامبر(ص ) فرمود : « ما فی القران الا و لها ظهر و بطن » , هیچ آیه ای در قرآن نیست , مگر آن که ظهر و بطنی دارد و در این نگاه , تاویل به معنای بطن قرآن است که تاویل , دلالت درونی قرآن را می رساند , در مقابل دلالت ظاهری و برونی قرآن که از آن به ظهر تعبیر می‌شود. لذا با این نگاه تمامی آیات قرآن بطن دارند , نه این که بطون , مخصوص آیات متشابه باشد . (۹ )
ظهر و تنزیل قرآن , ناظر به شان و نزول است و گاهی جنبه ی خصوصی می‌یابد , ولی بطن قرآن , که دلالت باطنی آن است با قطع نظر از قرائن موجود , برداشت های کلی است که از متن قرآن به دست می آید و همه جانبه و جهان شمول است , لذا پیوسته مانند جریان آفتاب و ماه , در جریان است . (۱۰ )
لذا وقتی از امام باقر علیه السلام پرسیدند : « مقصود از ظهر و بطن چیست فرمود : ظهره تنزیله و بطنه تاویله . منه ما قدمضی و منه ما لم یکن یجری کما تجری الشمس و القمر(۱۱ )
بر این اساس , می توان گفت , جامعیت و کمال و بالندگی و حیات جاودانه ی قرآن ـ که در روایت , به « جریان » تعبیر شده ـ در گرو تاویل آن است که روز به روز در جریان است و اگر بنا بود به ظاهر قرآن اکتفا شود و تمام آیات ناظر به وقایع خصوصی و منحصر در همان جریانات بشود. زمان , باعث کهنگی و عامل فرسودگی قرآن می‌شد.
« این همان برداشت های کلی و همه جانبه است که از متن قرآن , با دور داشتن قرائن خصوصی , به دست می آید و قابل تطبیق بر زمان و مکان های مختلف و مناسب , است . اگر چنین نبود , هر آینه , قرآن , از استفاده ی دائمی ساقط می‌گردید. این برداشت های جهان شمول است که تداوم قرآن را برای همیشه تضمین می‌کند و آن را همواره , زنده و جاوید نگاه می دارد . » (12 )
بنابراین , وقتی مطلبی به قرآن نسبت داده می‌شود , لازم نیست که حتما در ظاهر الفاظ آن گنجیده باشد تا چنین نسبتی صحیح باشد و تمام تاویلاتی که البته از ناحیه ی راسخون در علم و آگاهان به تاویل کتاب , بیان شده است , جز گستره ی قرآن است .
ب ) شخصیت پیامبر (علیه السلام ) : نکته دیگری که در بحث « طرح در قرآن » باید بررسی و تبیین شود , شخصیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) در بیان کتاب خدا است . ادعای جامعیت و کمال قرآن همان طور که گذشت , با انحصار قرآن در تنزیل و ظواهر الفاظ , قابل اثبات نیست , نیز این ادعا بدون حضور و نقش آفرینی شخصیت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم ) ناتمام است , چرا که بسیاری از احکام , فقط به نحو کلی بیان شده و تفصیل آن برعهده ی نبی قرار گرفته است . این نص قرآن است که :
نحل آیه [ « و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم ]۴۴
و ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا تو برای مردم آن را تبیین کنی .
این آیه شریف , نقش شخصیت باعظمت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم ) را در تبیین قرآن , به خوبی معرفی می‌کند.
مرحوم علامه طباطبایی , در تفسیر این آیه می‌گوید :
« و فی الایه دلاله علی حجیه قول النبی فی بیان الایات القرانیه , و اما ما ذکره بعضهم ان ذلک فی غیرالنص و الظاهر من المتشابهات , او فیما یرجع الی اسرار کلام الله و ما فیه من التاویل , فمما لا ینبغی ان یصغی الیه (۱۳ )
آیه بر حجیت قول پیامبر در بیان آیات قرآنی , دلالت دارد. باید دید بیان پیامبر در چه حوزه ای از آیات حجیت دارد آیا پیامبر فقط متشابهات را بیان کند و اگر در نصوص بیانی داشت حجیت ندارد علامه , تصریح می‌کند که بیان پیامبر , در همه ی حوزه های قرآنی , اعم از نص و ظاهر و متشابه و تاویل آیات , حجیت دارد و کسانی که این سخنان و تفصیل ها را بیان کرده‌اند. حرف شان با آیه ی قرآن ناسازگار است . ظاهر آیه , همه ی موارد را در بر می‌گیرد.
بر این اساس , نیز باید گفت , برخی از حقایق قرآن , در ظاهر الفاظ آن نیامده و وظیفه ی بیان شدن اش , بر عهده ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفته است , و به حکم آیه ی شریف « ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی » (14 ) حقایقی که در سخنان پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم ) برای تبیین قرآن و هدایت امت , مطرح شده نیز حقایقی قرآنی است .
علاوه بر آن , در این حکم , ائمه ی معصوم (علیهم السلام ) نیز با پیامبر شریک اند و طبق روایات صحیح نبوی , اهل بیت عصمت و طهارت , این شان را برعهده دارند. علامه ی طباطبایی این واقعیت را چنین مطرح کرده است :
« هذا فی نفس بیانه , و یلحق به بیان اهل بیته لحدیث الثقلین المتواتر و غیره (۱۵ ) »
این نکته را از آیات دیگر قرآن نیز می توان استنباط کرد . نحل آیه [می فرماید : « فاسالوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون » ]43
امام رضا(علیه السلام ) فرمود : « نحن اهل الذکر و نحن المسوولون (۱۶ ) , در تفاسیر دوازده گانه اهل سنت , از ابن عباس نقل شده که : « و هو محمد و علی و فاطمه والحسن والحسین هم اهل الذکر و العقل و البیان (۱۷ ) .
راز و رمز حیات و جامعیت قرآن را در همراهی اش با عترت باید جست و این گونه است که قرآن , در کنار معصوم , عامل هدایت و مانع از ضلالت است . قرآن , در کنار تبیین معصوم , برای همیشه , هادی است .
تاکنون , این دو نکته روشن شد که قرآن , جامع و اعم از ظهر و بطن و تفسیر و تاویل می‌باشد. و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) و ائمه ی هدی (علیهم السلام ) در تبیین قرآن , نقش مهمی دارند و نه تنها در حوزه ی متشابهات که در حوزه ی ظواهر و نصوص نیز بیان آن ها حجیت دارد.
لذا با این مقدمات , به این نتیجه رسیدیم که بحث « مهدی (علیه السلام ) در قرآن » را باید فراتر از ظواهر الفاظ جست و به صرف این که نام مبارک « مهدی » در قرآن ذکر نشده , نباید گفت , قرآن , از حقیقت مهدویت خالی است و مهدویت , ریشه در قرآن ندارد.
سئوال دیگری که قبل از پیگیری بحث « مهدویت در قرآن » لازم است بررسی شود , این است که با همه ی این تفاصیل , « چرا نام مهدی (عج ) به صراحت , در قرآن نیامده تا جلوی انکار خیلی ها , گرفته شود » , « آیا اگر نام مهدی (عج ) ذکر می‌شد , انقیاد و قبول مردم بهتر نبود
چنانکه شبیه همین سئوال را , درباره ی ولایت مولا علی علیه السلام مطرح می‌کنند.
در جواب , باید گفت , قرآن , برای معرفی شخصیت ها , به مقتضای حکمت و بلاغت , از سه راه استفاده کرده است :
۱ ـ معرفی با اسم , اولین راه , این است که شخصیت مورد نظر را به اسم معرفی و مطرح می‌کند که نمونه هایی در قرآن وجود دارد از جمله : « و ما محمد الارسول قدخلت من قبله محمد (صلی الله علیه و آله و]آل عمران آیه ۱۴۴ [الرسل ) سلم ) نیست جز پیامبری که قبل از او نیز پیامبرانی بوده‌اند. یا در سوره صف نقل بشارت می‌کند که : « و مبشرا برسول یاتی ] صف آیه ۶ [من بعدی اسمه احمد »
۲ ـ معرفی با عدد , شیوه دوم , معرفی باعدد و تعداد است که قرآن نقبای بنی اسرائیل را این گونه معرفی کرده . « و بعثنا منهم و همچنین گروهی که حضرت ]مائده آیه ۱۲ [اثنی عشر نقیبا » موسی برگزید تا به کوه طور ببرد را با عدد معرفی نموده است , ]اعراف آیه ۱۵۵ [ « و اختار موسی قومه سبعین رجلا »
۳ ـ معرفی با صفت و ویژگی , شیوه سوم معرفی با صفات و خصایص است که در قرآن نمونه هایی دارد از جمله پیامبر اکرم (ص ) را به این شیوه نیز معرفی کرده است : « الذین یتبعون الرسول النبی الامی … یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر اعراف آیه [ویحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث … » در معرفی ولی مومنین نیز از این طریق استفاده کرده ]۱۵۷ است : « انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون ]مائده آیه ۵۵ [الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون » .
معرفی با صفت , بهترین راه معرفی است . این نوع معرفی است , که راه را بر سودجویان می‌بندد زیرا , نام قلابی می توان درست کرد. اما تخلق به صفات , کار آسانی نیست , و قابل جعل نمی‌باشد. لذا می‌بینیم در جریان طالوت , خدای متعال , بعد از آن که او را به اسم معرفی می‌کند , بلافاصله بعد از معرفی با اسم , وی را با صفات و نشانه نیز معرفی می‌کند تا جلوی هرگونه اشتباه احتمالی گرفته شود. بعد از آن که می فرماید : « ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا » , می فرماید : « و قال لهم نبیهم ان آیه ملکه ان یاتیکم التابوت فیه سکینه من ربکم و بقیه مماترک (۱۸ )]بقره آیه ۲۴۸ [آل موسی و آل هارون تحمله الملائکه »
اکنون این نکته روشن می‌شود که چرا حضرت مهدی (علیه السلام ) به نام در قرآن معرفی نشد زیرا
اولا تنها راه معرفی این نیست و حضرت از راه های دیگر (معرفی با صفات ) معرفی شده است و قرآن بر طرق دیگر به وجودش و حکومت جهانی او اشاره نموده است (آیه ۱۰۶ سوره انبیا).
ثانیا : مصالحی در کار بوده که حضرات معصومین به نام ذکر نشوند که از این میان محفوظ ماندن قرآن از تحریف را می توان نام برد. درست همان علتی که ایجاب کرد آیه اکمال دین در بین آیات تحریم خبائث و آیه تطهیر در بین آیه نساالنبی قرار گیرد تا ضمن ابلاغ پیام به همه حق جویان مانع از دست بردن در قرآن نیز بشود. چه کسی می توانست تضمین کند کسانی که به پیامبر عظیم الشان اسلام به خاطر تصمیم به معرفی علی علیه السلام به امامت , اهانت و جسارت نمودند . (۱۹ ) اگر تصریح به اسم آن حضرت می‌شد , به قرآن نیز جسارت نمی‌کردند مضافا بر این که اگر کسی , حق را نخواهد بپذیرد , معرفی با اسم را نیز نمی پذیرد و هزار و یک بهانه ی واهی و توجیه ناصواب , می آورد. قرآن , این حقیقت را به همه ی ما گوشزد می‌کند که اهل کتاب , پیامبر را به خوبی می‌شناختند , چنانکه بچه ی خود را می‌شناختند و در انجیل آنان پیامبر ختمی‌با اسم نیز معرفی شده بود اما هنگامی‌که پیامبر عظیم الشان را دیدند که هم با صفات هم با اسم برای شان شناخته شده بود , باز هم انکار کردند و نپذیرفتند : . ]بقره آیه ۸۹ [ « فلما جاهم ما عرفوا کفروا به »
این که معرفی با اسم تنها راه معرفی نیست و هم این که مصالحی برای عدم تصریح به اسم وجود داشته و ثالثا معرفی با اسم هم اگر می‌شد چنانکه سابقه دارد اهل عناد و لجاج نمی پذیرفتند , از جمله عواملی است که به نام حضرت تصریح نشده است . با این تفاصیل , بحث « مهدویت در قرآن » را , با حفظ این نکته که در این بررسی , هدف ارائه نمونه هایی از آیات قرآن برای اثبات این که مهدویت ریشه در قرآن دارد , می‌باشد , در سه حوزه پی می‌گیریم :
۱ ـ اصل وجود و ضرورت امام در هر زمانی
۲ ـ غیبت حضرت
۳ ـ حکومت آرمانی و جهانی مستضعفین به رهبری امام مهدی (علیه السلام )

حسینعلی سعدی

پاورقی :
۱ ـ مرحوم شهید مطهری , بحث مفصلی در باره شناخت و امکان آن , و نقد ادله ی مخالفان دارند که می توانید به مجموعه آثار , ج ۱۳ , ص .۳۴۰ به بعد , مراجعه کنید ونیز به نهایه الحکمه , علامه ی طباطبایی , ص ۵ , مراجعه شود .
۲ ـ تجربه از طریق حواس و به نحو جزیی حاصل می‌شود و کارکرد عقل , درک مفاهیم کلی است این که چگونه عقل کلیات را می‌یابد آیا از طریق تجرید و کلی کردن محسوسات است یا مکانیزم دیگری دارد , محل بحث ما نیست و ما با یک نگاه فراتر , این دو را در کنار هم طرح کرده ایم گر چه بانگاهی دقیق و جزئی نگر این دو از هم جدایند. الاشارات والتنبیهات , بوعلی سینا , ج .۱ ص ۳۱۶ ,
۳ ـ ناصر مکارم شیرازی , پیام قرآن ـ ج ۱ , ص .۱۲۶
۴ ـ شهید مطهری از منظر قرآن , منابع معرفت را طبیعت , عقل و دل و تاریخ می داند که ابزار شناخت را نیز به ترتیب , احساس و تجربه , برهان و قیاس و تزکیه نفس می داند. بحث دقیق تفکیک منابع از ابزار را به کتب مربوط , احاله می‌کنیم . مجموعه آثار , ج ۱۲ , ص ۸۰ ـ ۳۷۰ , صدرا .
۵ ـ ناصر مکارم شیرازی , پیام قرآن , ج ۱ ص ۲۱۴ , دارالکتب الاسلامیه .
۶ ـ اصول کافی , ج ۱ , ص .۳۹۲
۷ ـ نحل .۸۹
۸ ـ علامه طباطبایی , المیزان ج ۱۲ , ص ۳۴۷ , دارالکتب الاسلامیه . تذکر این نکته ضروری است که مرحوم علامه بحث تبیان را به گونه ای دیگر طرح می فرمایند که در صورت تمایل می توانید مراجعه فرمایید.
۹ ـ محمد هادی معرفت , علوم قرآنی , ص .۲۷۴
۱۰ ـ همان , ص .۲۷۵
۱۱ ـ بصائر الدرجات , ص .۱۹۵
۱۲ ـ محمدهادی معرفت , علوم قرآنی ص .۲۷۵
۱۳ ـ محمد حسین طباطبایی , تفسیر المیزان , ج ۱۲ , ص ۲۶۱ , جامعه ی مدرسین .
۱۴ ـ نجم : ۴ ـ.۳
۱۵ ـ همان
۱۶ ـ نورالثقلین , ج ۳ , ص .۵۵
۱۷ ـ ناصر مکارم شیرازی , تفسیر نمونه , ج ۱۱ ,
۱۸ ـ جعفر سبحانی , پرسش ها و پاسخ ها , ص ۱۸۵
۱۹ ـ پیامبر اکرم , هنگام وفات فرمود : قلم و دواتی بیاورید برایتان چیزی بنویسم که مانع از گمراهی تان شود خلیفه دوم گفت : ان الرجل لیهجر حسبنا کتاب الله , علامه حلی نهج الحق و کشف الصدق , ص .۲۷۴
به نقل از فصلنامه انتظار

همچنین ببینید

به ما نگفتند…

سید مهدی شجاعیگفتند: تو که بیایی خون به پا می کنی،جوی خون به راه می اندازی و از کشته پشته می سازی و ما را از ظهور تو ترساندند.درست مثل اینکه ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *