در ادبیات سیاسی و اجتماعی عموم اقوام و ملل، عبارت سیمهای خاردار، مفهوم حصر، مرز، ممنوعیّت و ممانعت را متبادر به ذهن میسازد، خواه آنکه این سیمها، بر جغرافیای زمین، حصار و مرزی را معلوم کرده باشند و خواه آنکه در قالب تمثیل، اندیشه، ذهن و زبانی را در بند و بست خود محصور کرده باشند و درست، به همان سان که تیزی خارهای سیمی دست و پا را مجروح و زخمی میکنند، تیزی حصار اندیشه و مانع فراروی جریان سیّال ذهن، قلب را مجروح کرده و میآزارد. از این روست که به جز برپاکنندگان سیمهای خاردار، باقی خلق روزگار یک صدا فریاد برمیآورند: من از سیمهای خاردار متنفّرم!
در ادبیات سیاسی و اجتماعی عموم اقوام و ملل، عبارت سیمهای خاردار، مفهوم حصر، مرز، ممنوعیّت و ممانعت را متبادر به ذهن میسازد، خواه آنکه این سیمها، بر جغرافیای زمین، حصار و مرزی را معلوم کرده باشند و خواه آنکه در قالب تمثیل، اندیشه، ذهن و زبانی را در بند و بست خود محصور کرده باشند و درست، به همان سان که تیزی خارهای سیمی دست و پا را مجروح و زخمی میکنند، تیزی حصار اندیشه و مانع فراروی جریان سیّال ذهن، قلب را مجروح کرده و میآزارد. از این روست که به جز برپاکنندگان سیمهای خاردار، باقی خلق روزگار یک صدا فریاد برمیآورند: من از سیمهای خاردار متنفّرم!
این عبارت شاعرانه، در آن لحظهای که برای ایراد سخنرانی رو به روی جمعیت حاضر در سالن قرار گرفتم، پر رنگ و فسفری به ذهنم هجوم آورد و از همین جا هم شروع کردم به گفتوگو:
سیمهای خاردار کشیده شده بر جغرافیای زمین، تنها را و حصار اندیشهها، قلبها، زبانها و جانهای بندگان خدا را از هم دور ساخته و در قراردادی نانوشته، همه سرمایهها، علقهها و حتّی احساسات و عواطف انسانها را در بند و بست و حصار، گرفتار جدایی و دوری ساختهاند. گویی، این «سیمهای خاردار»ند که حکم خود را جاری ساخته و مردمان را وامیدارند تا در پی آنها و بسته بدانها دوست بدارند، متنفّر باشند و شمشیر بر هم بکشند؛ حتّی اگر صد پیوند سببی و نسبی و خونی میان هم داشته باشند.
سیمها، تو را وامیدارند تا کین بورزی، دوری کنی، از همه کسانی که گاه با تو در یک خاک ریشه دارند و جانتان در پیوندی ابدی با آنها همراه است، بریده شوی و به عکس؛ گاه از شما میخواهند با کسانی که میان شما و آنان هیچ پیوند و بستگی وجود ندارد، پیوند بخوری.
سیمهای خاردار همه مفاهیم را درهم میریزند و حتّی قدرت آن را مییابند تا تو را از خودت نیز بیگانه کنند. همه سوابق و لواحق را پاک میکنند، از آینده نیز روی برمیتابند تا مردم، در ازدحام سیمهای خاردار اعتباری، چونان یک روبات، در گستره منافع و مضارّ اعتباری تعریف شده، بمانند و حتّی حقیقت خویش را نیز فراموش کنند.
آنچنان به این همه بند و حصر و سیم کشیده شده بر جغرافیای خاکی و ذهنی، مادّی و معنوی خو کردهایم که دیگر به ذهنمان هم خطور نمیکند تا بپرسیم این همه، از منافع سهمخواهانه و تمامیّتطلبی چه کسانی پاسبانی میکنند؟ به ویژه، در جغرافیای جهان مستضعفان و محرومان؛ از سیمهای خاردار اعتباری، بهانهای و باعثی ساختهاند تا آنان،
* از هم بیخبر بمانند و از همه رنجها و تازیانههایی که ستم بر گردههایشان فرو میآورد؛
* ندیده گرفته شوند؛ در حالی و موقعیّتی که در پشت دربهای بسته برایشان حکم صادر کرده و به مورد اجرا میگذارند؛
* در گستره حوادث و هواجس دیوان آدمخوار، از کشف حقایق و سیر در مراتب کمالی بینصیب بمانند و در اسارت تمنّیات حیوی و شهوی همه استعدادهای خدادادی را نسل در نسل از دست رفته ببینند؛
* از هم دور بمانند و بیتفاوت، چشم خود را بر آمد و شد روزگار و مرگ و حیات مردان و زنان قبیله محرومان ببندند و سهمی در رنج و شادی آنان برای خود نشناسند و بالأخره؛
* قبیله، قبیله به مسلخ برده شوند تا اژدهای آدمخوار دوشهای ضحّاک به ضعف و سستی مبتلا نشود.
مبلّغان رسمی و غیررسمی نیز، چنان ضرورت و اصالت سیمها را در ذهن و روان ساکنان جغرافیای محرومان و مستضعفان القاء کردهاند که آنان خود، مادح و سرود خوان آن همه بند و حصر و سیمند؛ سر و دستار میافشانند، نغمهسرایی میکنند و جداییها را پررنگتر از هر زمان بارز میسازند.
قلبها آب میشوند
نگاهی ساده به نقشه جغرافیای جهان و رنگارنگی قطعات تفکیک شده و در هم و برهم آن، از میزان تفرّق و تشتّت ملل و امم و پراکندگی جمعیّتهایی که همه روزه اخبار منازعاتشان بر صفحه رسانههای جهان نقش میبندد، پرده برمیدارد. اگر گوش نیوشایی داشته باشی، صدای قهقهه ظالمان تفرقهافکن را خواهی شنید. درست، در اوج سالهایی که اتّفاق و اتّحاد و اقوام و ملل زیر چتر سازمانهای جهانی به رخ کشیده میشد، اتْفاق و اتّحاد ظالمان و ستمگران بیش از هر زمان تسمه بر گرده ساکنان جغرافیای محرومان کشیده و بیش از همه قرون و اعصار، جهان را مبتلای خشونت، قتل و غارت و بیپناهی محرومان ساخت، اتّفاق و اتّحادی که از آن، با عنوان «ائتلاف صلیب و سلفی و صهیون» یاد کردهام.
در ذهن خود، «میانمار»، «کشمیر»، «افغانستان»، «عراق»، «بحرین»، «یمن»، «سوریه»، «ایران»، «لبنان» و … را در جغرافیای بیسیم خاردار تصوّر کنید تا دریابید مظلومترینها کدامند، هم آنان که هماره نام و نشانشان در صدد اخبار مجروحان، مصدومان و بیخانمانان قرار میگیرد.
این اخبار آنقدر تکراریاند و فهرست آسیبدیدگان آنقدر طولانی است که دیگر کسی بدانها توجّه نمیکند و برای آگاه شدن درباره حال و روز آنها رقبتی نشان نمیدهد. از اینجاست که اخبار سرماخوردگی و سکته یکی از ساکنان جغرافیای ظالمان، به ناگاه تمامی اذهان را متوجّه خود ساخته و صدها مجری تلویزیونی صد بار دربارهاش به بحث و گفتوگو مینشینند.
هزار و اندی سال پیش از این، حال و روز امروز قبیله مظلومان بر آینه دل نبیّ مکرّم اسلام(ص) و اولیا و ائمه هدا(ع) منعکس بود. از اینرو؛ هماره یادآور این معنا بودند که پیامبر اکرم(ص) در حدیثی این شرایط را توصیف کرده و فرمودند:
«عِندَها یَذُوبُ قلبُ المؤمِنِ …۱؛ در آن ایّام، قلب مؤمن در درون خود ذوب میشود، آنچنان که نمک در آب ذوب میشود؛ زیرا منکرات را میبیند و قدرت جلوگیری و تغییر آن را ندارد. مؤمن در میان آنها با ترس و لرز راه میرود که اگر حرف بزند او را میخورند و اگر ساکت شود، از غصّه میمیرد.»
در این شرایط دهشتناک است که، مظلومان غمگین و رنجیده، در معرض انواع تحقیر ظالمان قرار میگیرند. امام صادق(ع) فرمودند: «یکونُ المؤمنُ مَحزوناً مُحتَقراً …۲؛ مؤمن در آن ایّام محزون و مورد تحقیر قرار میگیرد. او نمیتواند منکرات را جز در دلش انکار کند و در معرض هر نوع تحقیر قرار خواهد گرفت.»
آن زمان، امام صادق(ع)، همین ایّام را میدید که میفرمود: «سَیَذِلُّ اُولیاوُهُ …۳؛ دوستان او [امام زمان (ع)] خوار و ذوب میشوند، سرهای آنها چون سرهای ترک و دیلم هدیه فرستاده میشود، آنها کشته میشوند، سوزانده میشوند و تا زندهاند با ترس و وحشت و اضطراب زندگی میکنند. زمین از خون آنها گلگون میشود، ناله و فریاد در میان زنهای آنها آشکار میشود، آنها اولیای واقعی منند…».
در ازدحام و انفجار میلیونها خبر که همه روزه بر سر خلق روزگار آوار میشود، همه مجال برای تأمّل و تذکّر درباره آنچه امروز و فردای ما را رقم زده و سرنوشت ما را معلوم میسازد، از بین میرود. درست در همین هنگامه است که ظالم، مجال مخفی ماندن از تعرّض و دور شدن از انگشت اتّهام و اشاره مییابد و از تیررس نگاه خارج میشود. آنان به خوبی آموختهاند که با مبتلا ساختن جامعه محرومان و رنجدیدگان به انواع ابتلائات، میتوانند فرصت اندیشه درباره دیگری را از آنها بگیرند.
آنان آموختهاند که با محدود و محدودتر ساختن فضای دید انسانها، مبتلا کردنشان به مسائل شخصی و همه آنچه که در محدوده یک آپارتمان، یک تلفن و فستفود قابل گردآوری است، میتوان آنان را از همسایه دیوار به دیوار خود نیز غافل ساخت تا چه رسد به آنکه پنجرهها را گشوده و دوردست شهر و دیار خود را بنگرند.
این همه، از سیمهای خاردار نادیدنی و پوشیدهای پرده برمیدارند که هر روز، فضای بودن و زیستن را بر انسانها تنگ و تنگتر میسازند تا آنجا که هر انسان در غار تنهایی خود میمیرد، میگندد و از یادها میرود. آنان با صدها حیله و از مسیر صدها برنامه، چنان مناسبات انسانی را خرد و خردتر کردهاند که هر انسانی ناخودآگاه میپذیرد، مسئله دیگری به من مربوط نیست.
در این از هم پاشیدگی وحشتناک جمیع ساکنان این ارض خداوند است که ظالم، مجال چپاول همگان و بلعیدن همگان را مییابد، بیآنکه کسی متعرّض او شود.
حکایت حال و روز ما، چونان حکایت لطیفی است که به روزگاری، مولای متّقیان(ع) به مدد آن، مردم را یادآور شدند: امام فرمودند:
«… سه گاو، یکی به رنگ سفید، دیگری قهوهای و دیگری به رنگ سیاه در جنگلی زندگی میکردند. بعد از مدّتها شیری وارد آن جنگل شد. وقتی گاوها را دید در خوردنشان طمع کرد؛ امّا دید آنها سه نفر هستند و او تنهایی قادر به خوردن آنها نیست، بنابراین تصمیم گرفت میان گاوها تفرقه بیاندازد؛ لذا به دو گاو سیاه و قهوهای گفت: رنگ پوست ما شبیه هم است، این گاو سفید شما را بد نما نموده، اجازه دهید او را بخورم.
گاو سیاه و قهوهای موافقت کردند، شیر در برابر چشمان آن دو، گاو سفید را خورد. بعد از مدّتی به گاو قهوهای گفت: رنگ پوست ما کاملاً شبیه است، اجازه بده گاو سیاه را بخورم، گاه قهوهای موافقت نمود.
چند روزی گذشت تا اینکه شیر گرسنه شد، بدون تعارف و هیچ مشکلی به نزد گاو قهوهای آمد و گفت: اکنون نوبت تو است، میخواهم تو را بخورم. گاو قهوهای گفت: پس اجازه بده من سه بار فریاد بزنم گفت: فریاد بزن. گاو قهوهای گفت: من روزی خورده شدم که گاو سفید خورده شد …(اگر من آن روز گاو سفید را تنها نمیگذاشتم، امروز نوبت به من نمیرسید).
بد نیست پنجره چشم را بر چند خبر از میان هزاران خبر بگشایید که در ازدحام اخبار و حوادث چون برق از جلو دیدگانمان میگذرند. اخبار همه آنچه که بر محرومانی، همچون خودمان رفته و دیر یا زود بر ما نیز خواهد گذشت.
آنچه امروز بر سر شیعیان آمده:
* مقامات اماراتی اخراج هزاران شیعه از این کشور را آغاز کردهاند.
* این اقدام با مشورت کارشناسان امنیّتی اسرائیل که در قالب شرکت امنیّتی با «ابوظبی» قرارداد بستهاند، صورت میگیرد. افسران بازنشسته «موساد» در این شرکت فعّالیت میکنند.
* بیش از یک ماه است که مقامات امنیّتی در وزارت کشور «امارات» نام بیش از ۳۰ هزار شیعه مقیم این کشور را در لیست اخراجیها قرار دادهاند که در میان این افراد شیعیانی از عراق، لبنان، افغانستان، پاکستان و هند وجود دارد. امارات سیاست دشمنی با شیعیان را افزایش داده، به خصوص پیشنهاد کارکنان عالیرتبه شرکتهای امنیّتی اسرائیلی مبنی بر مقابله با «ایران» در همه زمینهها، اعمّ از اطّلاعاتی، امنیّتی و نظامی را مدّنظر قرار دادهاند. از جمله پیشنهادهای اسرائیلیها اجرای سیاست پاکسازی امارات از شیعیان است.
* تدفین جمعی ۴۸ قربانی حمله بمبگذاری شیعیان «هزاره پاکستان» در «کویته» بعد از سه روز تظاهرات در سراسر کشور و بعد از شکست دولت در مقابله با خشونتهای فرقهای آغاز شده است.
* پلیس پاکستان امروز (یکشنبه) در آماری جدید شمار قربانیان انفجار علیه شیعیان در کویته را ۸۱ کشته و ۲۰۰ زخمی اعلام کرد.
* عضو جمعیّت «الوفاق» «بحرین» از ادامه سیاست شکنجه انقلابیون بحرینی توسط نیروهای رژیم آل خلیفه در زندانهای این کشور، به ویژه استفاده از برق برای شکنجه انقلابیون انتقاد کرد.
* فتوایی از مصر رسیده بود که زنان غیرسنّی را که در جنگ دستگیر میشوند، میتوان به عنوان برده جنسی در بازار فروخت، بدون هیچ قراردادی و هیج حقّی میتوان هر بهرهبرداری از این زنان نمود. این روند اتّفاقی نیست.
* یکی از فعّالان سیاسی «کویت» هم از مقامات سلفی «عربستان» درخواست کرده است تا بردهداری جنسی را آزاد اعلام کنند و افراد به بازار بروند و این بردگان را برای خود تهیّه کنند.
* دادگاهی در استان «قطیف»، یک زن را به دلیل دعوت به تشیّع محاکمه و به تحمّل هشت ضربه شلّاق محکوم کرد.
* اباذر المیاحی، مدیر سازمان «اصحاب کساء» که مسئولیت شمارش و ثبت اسامی قربانیان عملیّات تروریستی عراق را بر عهده دارد، در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد: قربانیان یک دهه عملیات تروریستی در عراق به یک میلیون و پنج هزار و دویست و دوازده نفر میرسد که هشتاد درصد آنها از مناطق شیعهنشین عراق هستند. بیشتر آنها به وسیله خودروهای بمبگذاری شده و جنایاتی از قبیل سر بریدن به شهادت رسیدهاند:
* شورای ملّی زنان مصر اعلام کرد که ظرف یک سال گذشته جوانان مصری با دوازده هزار زن آواره سوری ازدواج کردهاند که این امر نوعی «تجارت انسان» به شمار میرود.
* «سازمان دیدهبان حقوق بشر» میگوید: در سال ۲۰۱۲ م. که مرگبارترین سال برای شیعیان پاکستان به شمار میرود، بیش از ۴۰۰ شیعه در پاکستان کشته شدهاند.
* در حمله انتحاری به یک رستوران در منطقه «العامریه» در غرب «بغداد»، دست کم ۲۷ نفر کشته و بیش از ۵۰ نفر دیگر زخمیشدند. به گفته مقامات امنیّتی و بیمارستانی عراق، بیشتر قربانیان غیرنظامی هستند.
* یک روحانی سلفی سعودی به نام محمّد العریفی، فتوایی را صادر کرد که این جنگجویان میتوانند یک زن غیرسنّی یا علوی را برای تجاوز دست به دست میان خود بچرخانند.
* رژیم آلخلیفه همچنان بیش از ۳۰۰ نوع شکنجه را علیه مردم انقلابی و متعرّضان اعمال میکند و درخصوص توقّف اینگونه اقدامات نقض حقوق بشری هیچ تغییری صورت نگرفته است.
* از زمان ارائه گزارش حقوق بشری «کمیته حقیقت یاب بحرین» به ریاست شریف بسیونی، بیش از ۵۰ نفر به شهادت رسیدهاند و شیخ علی سلمان از بزرگترین شخصیّتهای روحانی منتقد رژیم بحرین نیز مورد سوء قصد قرار گرفت.
وی گفت: در این مدّت همچنین بیش از ۶۰۰ نفر از تظاهرگنندگان مورد اصابت گلولههای ساچمهای قرار گرفتند که تعدادی شهید و مجروح شدند. شبه نظامیان مسلّح در مناطق مختلف مستقر شده و بیش از هزار مورد حمله به منازل گزارش شد و نزدیک به ۴۰ نفر از علمای مذهبی نیز برای تحقیق فراخوانده شدهاند.
اسماعیل شفیعی سروستانی
پینوشتها:
۱. روزگار رهایی، ج ۱، ص ۳۵۵. (ص ۲۳، شیعه در عصر غیبت)
۲. الزام النّاصب، ص ۱۸۳ (ص ۲۹، شیعه در عصر غیبت).
۳. روزگار رهایی، ج ۱، ص ۳۸۷ ( ص ۶۶، شیعه در عصر غیبت).