کسی می آید از یک راه دور آهسته آهسته
شبی هم میکند زینجا عبور آهسته آهسته
غبار غربت از رخسار غمگین دور می سازد
و ما را میکند غرق سرور آهسته آهسته
دل دریایی ما را به دریا میبرد روزی
به سان ماهی از جام بلور آهسته آهسته
ازین رخوت رهایی می دهد جانهای محزون را
درونها میشود پر شوق و شور آهسته آهسته
نسیم وحشت پاییز را قدری تحمل کن
بهار آید اگر باشی صبور آهسته آهسته
کسی می آید و میگیرد احساس خدایی را
ز انسانهای سرشار از غرور آهسته آهسته
فنا میگردد این تاریکی و محنت ز دنیامان
ز هر سو می دمد صدگونه نور آهسته آهسته
به سر میآید این دوران تلخ انتظار آخر
و ناجی میکند اینجا ظهور آهسته آهسته
ز الطاف خداوندی حضورش را تمنا کن
که او مردانه مییابد حضور آهسته آهسته