اشاره:
از امام صادق(ع) نقل شده است که میفرمایند: در آن هنگام آقای ما، قائم(ع) به خانه خدا به پشت خود تکیهزده میگوید: «ای مردم هرآنکه میخواهد آدم و شیث را ببیند، بداند که من آدم و شیث هستم، و هرکه میخواهد نوح و فرزندش سام را ببیند، بداند که من همان نوح و سامم و هر شخصی که مایل است ابراهیم و اسماعیل را ببیند، بداند که من همان ابراهیم و اسماعیل میباشم، و هرکه میخواهد موسی و یوشع را ببیند، من همان موسی و یوشع هستم، و هرکس میخواهد عیسی و شمعون را ببیند، من همان عیسی و شمعون هستم، و هرکس میخواهد محمد(ص) و امیرالمؤمنین، علی(ع)، را ببیند، بداند که من همان محمد و علی هستم و هرکه میخواهد حسن و حسین را ببیند، بداند که من همان حسن و حسین میباشم، و هرکه میخواهد امامان از ذریه حسین را ببیند، بداند که من همان ائمه اطهار هستم؛ دعوتم را بپذیرید و به نزدم جمع شوید که هرچه گفتهاند و هرچه نگفتهاند را به شما خبر میدهم.»1
این حدیث، دلالت دارد بر اینکه تمام صفات انبیای عظام و مکارم ائمه اطهار(ع) در وجود امام زمان ما، أرواحنا فداه، جمع است و از آن حضرت آشکار میگردد، همچنین آن حضرت فرمودهاند: «سنتهای پیغمبران(ع) و آنچه از غیبتها برایشان واقع شد، در قائم ما اهل بیت نیز به طور کامل و صددرصد واقع خواهد شد… سپس خداوند عزّ و جل او را آشکار میکند و به دست او شرق و غرب زمین را فتح مینماید و حضرت روح الله، عیسی بن مریم از آسمان فرود میآید و پشت سرش نماز میخواند…» .2
در قسمت نخست این مطلب، شباهتهای میان امام زمان(ع) و چند پیامبر بزرگ الهی را بررسی کردیم، در این قسمت به ادامه آن مبحث میپردازیم.
شباهت میان حضرت ادریس(ع)
ادریس(ع) جدّ پدر نوح(ع) است که نامش «اخنوخ» بوده، خداوند او را به جایگاه بلندی بالا برد؛ گفته میشود به آسمان چهارم بالا رفت، و گفته میشود که به آسمان ششم برده شد.
در مجمعالبیان از مجاهد نقل شده است که گفت: «ادریس به آسمان بالا برده شد، همانگونه که عیسی به آسمان برده شد، و او زنده است و نمرده» و دیگران گفتهاند: بین آسمان چهارم و پنجم قبض روح شده است. این معنی از امام باقر(ع) نیز روایت شده است.۳
قائم(ع) را نیز خداوند به جایگاه والایی به آسمان برد.
ادریس(ع) را خداوند بر بال فرشتهای نشانید که در فضای آسمان او را به پرواز درآورد. در این زمینه از امام صادق(ع) چنین روایت شده است:
خداوند تبارک و تعالی برفرشتهای از فرشتگان غضب کرد و بالهایش را بُرید، و او را در یکی از جزیرههای دریا افکند؛ پس زمانی طولانی که خدا میداند در آن دریا ماند، و چون خداوند ادریس را به رسالت برانگیخت، آن فرشته نزد وی آمد و گفت: ای پیغمبر خدا دعا کن خداوند از من راضی شود و بالهایم را برگرداند. ادریس فرمود: آری، [چنین خواهم کرد]. آنگاه از پروردگار درخواست نمود، و خداوند بالهای آن فرشته را بازگرداند و از او راضی شد، سپس آن فرشته به ادریس گفت: آیا حاجتی داری؟ فرمود: آری، دوست دارم مرا به آسمان بالا ببری تا به ملکالموت نگاه کنم چون با یاد او زندگی ندارم. پس فرشته او را برگرفت و بر بالهای خود به آسمانها برد تا به آسمان چهارم رسید که ناگهان دید ملکالموت سر خود را از روی تعجب حرکت میدهد. ادریس بر ملکالموت سلام کرد و به او گفت: چرا سرت را تکان میدهی؟ گفت: چون خداوند به من امر فرمود که تو را بین آسمان چهارم و پنجم قبض روح کنم؛ گفتم: پروردگارا، چگونه این کار را انجام دهم و حال آنکه غلظت آسمان چهارم به مقدار پانصد سال راه است و از آسمان چهارم تا آسمان سوم مقدار پانصد سال راه است و غلظت آسمان سوم نیز پانصد سال است، و هر آسمان و مابین آن به همین ترتیب است، این چگونه شدنی است!؟ سپس او را بین آسمان چهارم و آسمان پنجم قبض روح نمود. و همین است که خداوند میفرماید:
و رفعناه مکاناً علیّاً؛
و ما او را به جایگاه بلندی رساندیم.
و بدین جهت او را «ادریس» نامیدند که کتابهای بسیار درس میگفت».4 و گفته میشود که او در بهشت زنده است، و این قول مروی از ابن عباس است.
قائم(ع) را هم روحالقدس بر بال خود گرفت و به آسمانها برد. در حدیثی که از حکیمه، در باب میلاد آن حضرت آمده است:
پس امام حسن عسکری(ع) فرزندش را گرفت، در حالی که کبوترها بالای سرش پرواز میکردند، آنگاه امام به یکی از کبوترها بانگ زد که: او را بردار و حفظ کن و هر چهل روز به ما برگردان. آنگاه شنیدم که حضرت ابومحمد (امام عسکری(ع)) میفرمود: تو را به کسی میسپارم که مادر موسی، فرزندش را به او سپرد. نرجس گریه کرد. آن حضرت به او فرمود: آرام باش که رضاع جز از پستانهای تو بر او حرام است و به زودی به تو باز خواهد گشت، چنانکه موسی به مادرش بازگردانده شد، خدای عزّ و جل میفرماید:
فرددناه الی امّه کی تقرّ عینها و لا تحزن.۵
سرانجام ما او را به مادرش بازگرداندیم تا دیدهاش روشنی یابد، و غمگین نشود.
حکیمه میگوید: عرض کردم: این پرنده چیست؟ فرمود: این «روح القدس» است که موکّل به امامان است. آنها را تسدید و توفیق میدهد و به علم تربیت میکند….۶
حضرت ادریس از قومش غایب شد، هنگامیکه میخواستند او را بکشند، چنانکه در حدیثی از حضرت باقر(ع) آمده است.
قائم(ع) نیز همینطور، هنگامیکه دشمنان میخواستند آن حضرت را بکشند، غایب شد.
غیبت ادریس به طول انجامید، به حدی که شیعیان و پیروان او در سختی و شدت و فشار واقع شدند.
قائم(ع) نیز غیبتش طولانی است تا جایی که شیعیانش به منتهای سختی و فشار و مشقت واقع شوند. از پیغمبراکرم(ص) روایت شده که فرمودند:
پیوسته وضع شما چنین خواهد بود تا اینکه در میان فتنه و جور کسی متولد شود که مردم او را نشاسند. سپس زمین پر شود از ظلم و جور به حدّی که هیچکس نتواند بگوید: «الله». سپس خداوند عزّ و جل مردی از من و از عترت من برانگیزد که او زمین را پر از عدل سازد، همچنان که قبل از او آنرا پر از جور و ستم کرده باشند….۷
و از امیرالمؤمنین(ع) مروی است که فرمودند:
البته زمین پر از ظلم و جور میشود. تا جائیکه کسی ـ جز مخفیانه ـ «الله» نگوید. سپس خداوند قومی صالح را میآورد که آنرا پر از قسط و عدل نمایند، چنانکه پر شده است از ظلم و جور.
وقتی غیبت ادریس به طول انجامید مردم، بر توبه اتفاق کردند و به سوی خدا برگشتند؛ خداوند متعال هم او را ظاهر ساخت و شدت و بدی را از آنان دور کرد. قائم نیز همینطور است، که اگر مردم بر توبه اتفاق کنند و تصمیم قطعی بر یاریش داشته باشند، خدای تعالی او را ظاهر خواهد ساخت.
هنگامیکه ادریس ظهور کرد، پادشاه ستمگر و مردم برای او تسلیم شدند.
قائم نیز چنین است، که هرگاه ظاهر شود، پادشاهان و امرای جبار و مردم عالم به آن حضرت میگروند و سر فرود میآورند.
اگر بخواهید بیش از این بر احوال ادریس اطلاع یابید به کتابهای مفصلی مانند کمالالدین و بحارالأنوار و حیات القلوب مراجعه کنید.
شباهت به حضرت هود(ع):
نام هود(ع)، «عابر» است، و نوح(ع) ظهورش را بشارت داد.
از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند:
هنگامیکه وفات نوح نزدیک شد، شیعیان و پیروان خود را فراخواند و گفت بدانید که پس از من غیبتی خواهد بود که طاغوتها ظاهر میشوند، و البته خداوند عزّوجل به وسیله قیام کنندهای از فرزندانم که «هود» نامیده میشود بر شما فرجی میرساند. او هیبت و سکینه و وقار دارد، و در خلقت و اخلاق شبیه من است، و خداوند هنگام ظهور او دشمنان شما را به وسیله باد، هلاک میکند. پس پیوسته منتظر و مراقب ظهور و قیام «هود» بودند، تا اینکه مدت بر آنها طول کشید و دل بیشترشان را قساوت گرفت. سپس خداوند متعال پیغمبرش «هود» را فرستاد، بعداز آنکه نومید شده بودند و بلا و گرفتاری وجودشان را پر کرده بود، و دشمنان، با باد بدون نفع، هلاک شدند، بادی که خداوند متعال آنرا در قرآن چنین توصیف کرده است:
ما تذر من شیءٍ أتت علیه الاّ جعلته کالرّمیم.۸
بر هیچ چیز نوزید مگر آنکه چون استخوانی پوسیدهاش بر جای نهاد.
سپس غیبت بر او واقع شد تا اینکه صالح(ع) ظاهر گشت.۹
قائم(ع) را نیز با تمام خصوصیات، پدران بزرگوارش خبر دادهاند و غیبت و ظهورش را بیان فرمودهاند که پارهای از آنها گذشت.
هود(ع)، خداوند عزّوجل کافرین را به وسیله او هلاک کرد و باد عقیم را بر آنها فرستاد چنانکه خداوند میفرماید:
إذ أرسلنا علیهم الرّیح العقیم ما تذر من شیءٍ اتت علیه الاّ جعلته کالرّمیم.۱۰
آنگاه که باد عقیم را برآنها فرستادیم، بر هیچ چیز نوزید مگر آنکه چون استخوانی پوسیدهاش برجای نهاد.
قائم(ع) نیز چنان است که خداوند متعال به وجود او، جمعی از کافران را با باد سیاهی نابود میکند ـ چنانکه در روایت مفضل گذشت.
شباهت به حضرت صالح(ع):
صالح(ع) از قومش غایب شد. پس از آنکه به سوی آنها بازگشت، عده کثیری او را انکار کردند، چنانکه امام صادق(ع) فرمودند:
صالح(ع)، مدتی از قومش غایب شد، روزی که از آنها غایب شد، میانسال و خوشهیکل و خوشاندام بود؛ ریش انبوه و شکم خفتهای داشت؛ گونههایش سبک و در میان مردان میان بالا بود. هنگامیکه به قومش برگشت او را به صورتش نشناختند، و آنها را بر سه طایفه دید: یک طایفه منکر و کافر، و طایفه دیگر اهل شک و تردید بودند، و طایفه سوم یقین و ایمان داشتند. اول، آن طایفه که اهل شک و تردید بودند را دعوت کرد، و به آنها گفت: من صالح هستم. آنها او را تکذیب کردند، و دشنام دادند، و راندند، و گفتند: خداوند از تو بیزار است؛ صالح به صورت تو نبود. سپس به نزد منکرین و کافرین آمد، و آنها را دعوت فرمود، ولی از او نپذیرفتند و به بدترین وجهی از او رمیدند. سپس به نزد طایفه سوم آمد و گفت: من صالح هستم. گفتند: نشانهای بگو که بدانیم تو صالح هستی، چون که ما تردید نداریم که خداوند تعالی آفریدگار است؛ هرکس را به هر شکل که بخواهد در میآورد، ما در میان خودمان نشانههای قائم را به یکدیگر اطلاع داده و بررسی کردهایم تا اینکه هرگاه بیاید برای ما معلوم باشد و صحت آن به وسیله یک خبر آسمانی برما محقق گردد.
صالح(ع) فرمود: من همان صالح هستم که شتر را برای شما برآوردم.
گفتند: راستگویی؛ همین مطلب را ما با هم بررسی میکردیم؛ نشانههای آن چیست؟
فرمود: یکروز او آب میآشامید و روز دیگر شما. گفتند: ما به خداوند و آنچه تو از جانب او آوردهای ایمان داریم. اینجا است که خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
إنّ صالحاً مرسلّ من ربّه.۱۱
همانا صالح(ع) از طرف پروردگارش فرستاده شده است.
و اهل یقین و ایمان گفتند:
إنّا بما أُرسل به مؤمنون.۱۲
ما به آنچه که به او رسیده است ایمان داریم.
و کسانی که تکبر کردند، که شک کنندگان باشند، گفتند:
إنّا بالّذیء امنتم به کافرون.۱۳
ما به آنچه که شما به آن ایمان آوردهاید کافر هستیم.
راوی گوید:
آیا در آن روز در میان آنها عالمی هم بود، که به صالح آگاه باشد؟ فرمود: خداوند، عادلتر از آن است که زمین را بدون عالمیبگذارد که مردم را به سوی خداوند رهبری کند. آن مردم تنها هفت روز پس از خروج صالح از میان آنها، در حال حیرت که امامی را نمیشناختند به سر بردند، که در همان حال هم دین خدای عزوجل را در اختیار داشتند، و با هم متحد بودند، و چون صالح(ع) ظاهر شد، پیرامونش جمع شدند، و همانا مَثَل قائم(ع) نیز مَثَلِ صالح است».14
آری قائم(ع) هم مانند صالح خواهد بود. آنچه بر صالح جاری شده حرف به حرف بر او جاری میشود. با آنکه در سن پیری و پس از عمری طولانی ظهور میکند، به صورت جوانی کمتر از چهل سال است.
مردم نیز بر سه دسته خواهند بود: اهل یقین، شک و انکار. اهل انکار را دعوت میکند، او را انکار مینمایند، و آنها را میکشد، و اهل یقین از او علامات میخواهند، که به آنها ارائه میدهد، پس با او بیعت میکنند. و در تمام اینها روایاتی است که بعضی از آنها را پیشتر آوردهایم و بعضی دیگر را بعداً خواهیم آورد.
شباهت به حضرت ابراهیم(ع)
ابراهیم(ع) دوران حمل و ولادتش مخفیانه بود.
قائم(ع) نیز حمل و ولادتش مخفی بود.
ابراهیم(ع) در روز، به قدری رشد میکرد که دیگران در یک هفته رشد میکنند، و در یک هفته آنقدر رشد میکرد که دیگران در یک ماه رشد میکنند، و در یک ماه به مقداری که دیگران در یک سال رشد دارند، رشد مینمود ـ چنانکه از امام صادق(ع) روایت شده است ـ . ۱۵
قائم(ع) نیز چنین بود، چنانکه در خبر حکیمه آمده که گفت:
پس از گذشت چهل روز به خانه حضرت ابومحمد (امام عسکری(ع)) وارد شدم که ناگاه مولایمان صاحبالزمان را دیدم که در خانه راه میرود. از او زیباروتر و فصیحتر ندیدم. حضرت ابومحمد(ع) به من فرمود: این است مولود گرامی نزد خداوند عزّوجل. عرض کردم: ای آقای من چهل روزه است و من این وضع را در او میبینم! فرمود: ای عمه من، مگر ندانستی که ما گروه اوصیا در یک روز به مقدار یک هفته دیگران و در یک هفته به مقدار یک ماه دیگران و در یک ماه به مقدار یک سال دیگران رشد میکنیم….۱۶
ابراهیم(ع) از مردم عزلت گزید. خداوند عزّوجل به نقل از او فرموده:
و أعتزلکم و ما تدعون من دون الله.۱۷
از شما و از آن چیزهایی که به جای خدای یکتا میخوانید کناره میگیرم و پروردگار خود را میخوانم.
قائم(ع) نیز از مردم اعتزال جسته است.
ابراهیم دو غیبت داشته است.
قائم نیز دو غیبت داشته است.
ابراهیم(ع) هنگامیکه در آتش افکنده شد، جبرییل برایش جامهای از بهشت آورد.
قائم(ع) نیز همان جامه را، هنگامیکه قیام کند، خواهد پوشید. از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمودند:
آیا میدانی جامه یوسف چه بود؟ گفتم: نه. فرمود: وقتی برای ابراهیم(ع) آتش افروختند، جبرییل(ع) یکی از جامههای بهشتی را آورد و بر او پوشانید، پس با آن جامه، گرمی و سردی به او اثر نمیکرد، و چون هنگام وفاتش رسید، آنرا در بازومندی قرار داد و بر اسحاق آویخت، و اسحاق هم بعداً آنرا بر یعقوب آویخت، و هنگامیکه یوسف متولد شد یعقوب آنرا بر او آویخت، و این در بازوی او بود تا بر او گذشت آنچه گذشت، پس هنگامیکه یوسف آن پیرهن را در مصر از بازوبند بیرون ساخت، یعقوب بوی آن را شنید، و همین است که خداوند به حکایت از او فرموده:
إنّی لأجد ریح یوسف لولا أن تفنّدون.۱۸
اگر مرا دیوانه نخوانید، بوی یوسف میشنوم.
این همان پیرهنی است که از بهشت نازل شده بود.
عرض کردم: فدایت شوم، پس این پیرهن به که میرسد؟ فرمود: به اهل آن و پیراهن، همراه قائم ماست هنگامیکه خروج نماید. سپس فرمود: هر پیغمبری که علمییا چیزی را وارث بود، به محمد(ص) رسیده است.۱۹
میگویم: این خبر با حدیثی که علامه مجلسی(ره) از نعمانی نقل کرده منافاتی ندارد. حدیث چنین است: به سند خود، از یعقوب بن شعیب، از حضرت ابیعبدالله صادق(ع) که فرمود:
آیا جامه قائم را که در آن به پا خیزد به تو نشان دهم؟ عرض کردم: بله، پس آن حضرت جعبهای را خواست، و آنرا گشود، و از آن پیراهن کرباسی بیرون آورد، و آنرا باز کرد. دیدم آستین چپش خونآلود بود. سپس فرمود: این همان پیراهن رسول خدا(ص) است. روزی که دندانهای جلویش ضربت دید، آنرا پوشیده بود، و حضرت قائم(ع) همین پیراهن را برتن دارد، و قیام میکند. من آن خون را بوسیده بر صورت نهادم. سپس آن حضرت آنرا تا کرد و برداشت.۲۰
زیرا که احتمال دارد هریک از این دو پیراهن را در بعضی اوقات بپوشد، و متحمل است که پیراهن ابراهیم(ع) را با خود داشته، و بر بازویش بسته باشد یا مانند آن، زیرا که در حدیث اول صراحت ندارد که آن حضرت آنرا پوشیده باشد.
ابراهیم(ع)، خانه کعبه را بنا کرد و حجرالاسود را در جایش نصب فرمود. خداوند عزّوجل میفرماید:
و إذ یرفع إبراهیم القواعد من البیت و إسمعیل ربّنا تقبّل منّا إنّک أنت السّمیع العلیم.۲۱
و چون ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه را بالا بردند، گفتند: ای پروردگار ما!، از ما بپذیر، که تو شنوا و دانا هستی.
همچنین از یکی از دو امام (باقر و صادق(ع)) روایت است که فرمودند:
خداوند عزوجل ابراهیم را به ساختن کعبه و اینکه پایههای آنرا بنا نماید و به مردم، محل عبادت و مناسکشان را ارائه دهد، امر کرد. پس ابراهیم و اسماعیل خانه کعبه را هر روز به مقدار یک ساق میساختند تا به جایگاه حجرالاسود رسیدند. حضرت باقر(ع) فرمودند: پس در اینجا کوه «ابوقبیس» او را ندا کرد که تو نزد من امانتی داری. آنگاه حجرالاسود را به ابراهیم داد و آن حضرت آنرا در جای خودش نصب کرد.۲۲
قائم(ع) نیز مانند آنرا دارد. از حضرت صادق(ع) مروی است که فرمودند:
هرگاه قائم(ع) بهپاخیزد، مسجدالحرام را منهدم میکند تا بهاساسآنبرساند و مقام ابراهیم را بهجاییکه درآن بوده بازمیگرداند….۲۳
و از ابوالقاسم، جعفر بن محمد بن قولویه مروی است که گفت:
در سال سیصد و سی و هفت به قصد تشرف به حج به بغداد رسیدم. آن سال بنا بود، قرامطه، حجرالاسود را به جایگاهش بازگردانند، و بیشترین کوشش من برای آن بود که به کسی که حجرالاسود را در جای خودش نصب میکند دست یابم، زیرا که در کتابها خوانده بودم که آنرا جز حجت زمان کسی نمیتواند به جای خود نصب نمایدـ چنانکه در زمان «حجاج»، امام زینالعابدین(ع) آنرا در جای خود قرار داد، ولی به بیماری شدیدی دچار شدم که از آن برخود ترسیدم، و با آن حال نتوانستم به سفر خود ادامه دهم. پس دانستم که ابنهاشم به مکه سفر میکند. لذا نامهای نوشتم و آنرا مهر کرده به او سپردم. در آن نامه از مدت عمرم پرسیده بودم که آیا مرگ من در این بیماری است؟ و به ابن هشام گفتم: سعی من بر این است که این نامه به دست کسی که حجرالاسود را به جای خودش نصب میکند برسد؛ من تو را برای اینکار فراخواندم.
ابن هشام گوید: وقتی به مکه رسیدم و موقع جایگذاری حجرالاسود فرارسید، به خدّام حرم پولی دادم که در آن وقت معین، بگذارند جایی باشم که ببینم نصب کننده آن کیست، آنها را با خود قرار دادم که ازدحام جمعیت را از من دور کنند. دیدم هرکس خواست حجر را در جایش نصب کند نمیتوانست و حجرالاسود قرار نمییافت و میافتاد. پس جوانی گندمگون و خوش صورت آمده؛ آنرا گرفت و در جایش قرار داد. آنچنان بند شد که انگار اصلاً از آنجا کنده نشده بود. فریادهای مردم به خاطر آن بلند شد، و آن جوان رفت که از درب خارج شود. من از جای خود برخاستم و به دنبالش رفتم، مردم را از راست و چپ کنار میزدم تا خیال کردند دیوانهام. مردم برای او راه میگشودند و من چشم از او برنمیگرفتم تا از مردم جدا شد. من به سرعت میرفتم و او با تأنی و آرامش، و چون به جائی رسید که غیر از من کسی او را نمیدید، به سمت من برگشت، و فرمود: آنچه با خودداری پیشآور. من نامه را تقدیم کردم. بدون اینکه به آن نگاه کند فرمود: به او بگو که از این بیماری ترسی بر تو نیست و مرگی که ناچار از آن پس از سیسال میرسد. اشک در چشمم حلقه زد، و نمیتوانستم از جا حرکت کنم. مرا به حال خود گذاشت و رفت.
ابوالقاسم میگوید: این جریان را ابن هشام برایم گفت.
راوی میافزاید: پس از سی سال از آن ماجرا ابوالقاسم بیمار شد. پس به امور خود رسیدگی کرد، وصیتنامهاش را نوشت، و جدیت عجیبی در این کار داشت. به او گفتند: این ترس چیست؟ امیدواریم خداوند به سلامت بر تو منت بگذارد، جواب داد: این همان سالی است که ترسانیده شدم. و در همان بیماری درگذشت. خداوند رحمتش کند.۲۴
ابراهیم(ع) را خداوند از آتش نجات داد، خدای عزّوجل، در کتاب خود میفرماید:
قلنا یا نارکونی برداً و سلاماً علی إبراهیم.۲۵
گفتیم: ای آتش بر ابراهیم سرد و سلامت باش.
قائم(ع) نیز به همین ترتیب خواهد شد. چنانکه از امام صادق(ع) منقول است که فرمودند:
هنگامیکه قائم(ع) خروج میکند، شخصی از اصفهان نزد آن حضرت میآید، و معجزه حضرت خلیلالرحمن، ابراهیم(ع) را تقاضا میکند؛ پس آن جناب دستور میدهد که آتش عظیمیبرافروزند و این آیه را میخواند:
فسبحان الّذی بیده ملکوت کلّ شیء و إلیه ترجعون.۲۶
منزه است آن خدایی که ملکوت هرچیزی به دست اوست و همه به سوی او بازگردانده میشوند.
سپس داخل آتش میشود و آنگاه به سلامت از آن بیرون میآید. آن مرد ملعون این معجزه را انکار میکند و میگوید: این سحر است. پس آن حضرت به آتش دستور میدهد و او را میگیرد و میسوزاند. و میفرماید: این جزای کسی است که صاحبالزّمان و حجتالرّحمن را انکار نماید.
ابراهیم(ع) مردم را به سوی خداوند فراخواند. قرآن مجید میگوید:
و أذّن و فی النّاس بالحجّ.۲۷
و مردم را به حج فراخوان تا پیاده یا سوار بر شتران تکیده، از راههای دور نزد تو بیایند.
و از حضرت امام باقر(ع) است که فرمودند:
ابراهیم در میان مردم به حج بانگ زد و گفت: «ایها الناس، من، ابراهیم خلیل الله هستم؛ خداوند شما را امر فرمود که حج این خانه را به جای آورید، پس شما حج به جای آورید. هرکس به حج میرود ـ تا روز قیامت ـ ابراهیم را اجابت کرده است.۲۸
قائم(ع) نیز مردم را به سوی خدا دعوت میکند.
پینوشتها:
٭برگرفته از کتاب مکیال المکارم در فوائد دعا برای امام قائم(ع).
۱. علامه محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۹.
۲. شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص ۳۴۵.
۳. شیخ طبرسی، مجمعالبیان، ج ۶، ص ۵۱۹.
۴. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۵۱.
۵. سوره قصص (۲۸)، آیه ۱۳.
۶. کمالالدین، ج ۲، ص ۴۲۸.
۷. بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۶۸.
۸. سوره ذاریات (۵۱)، آیه ۴۲.
۹. کمال الدین، ج ۱، ص ۱۳۵.
۱۰. سوره ذاریات (۵۱)، آیات ۴۱ و ۴۲.
۱۱. سوره اعراف (۷)، آیه ۷۵.
۱۲. همان.
۱۳. سوره اعراف(۷)، آیه ۷۶.
۱۴. کمال الدین، ج ۱، ص ۱۳۶.
۱۵. بحارالأنوار، ج ۱۲، ص ۱۹.
۱۶. همان، ج ۵۱، ص ۲۷.
۱۷. سوره مریم (۱۹)، آیه ۴۸.
۱۸. سوره یوسف(۱۲)، آیه ۹۴.
۱۹. کمال الدین، ج ۱، ص ۱۴۲.
۲۰. بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۳۵۵؛ نعمانی، الغیبه، ص ۱۲۸.
۲۱. سوره بقره (۲)، آیه ۱۲۷.
۲۲. علامه بحرانی، البرهان، ج ۱، ص ۱۵۳.
۲۳. بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۳۳۸.
۲۴. قطب راوندی، الخرائج، باب ۱۳.
۲۵. سوره انبیاء (۲۱)، آیه ۶۹.
۲۶. سوره یس (۳۶)، آیه ۸۳.
۲۷. سوره حج (۲۳)، آیه ۲۷.
۲۸. البرهان، ج ۱، ص ۱۵۴؛ شیخ کلینی، کافی، ج ۴، ص ۲۰۵.
ماهنامه موعود شماره ۵۵