غم جدایی
بیا که بی تو مرا انتظار، خواهد کشت
به سینه، مرغ دل بیقرار خواهد کشت
بدان امید که نوروز، سوی ما آیی
نیامدی و مرا نوبهار، خواهد کشت
فراقت ای گل نرگس، توان ما فرسود
دوری تو دل داغدار خواهد کشت
کنار جاده چو سائل نشستهام شب و روز
دریغ! سرکشی را هوار خواهد کشت
ملال خاطره ما، انتظار دیدن توست
غم جدایی آن گل عذار خواهد کشت
ز خون منتظرانت، هزار لاله دمید
بیا که غصه این لالهزار، خواهد کشت
زمانه تیغ کشیده است شیعیان تو را
مرا عداوت این نابکار، خواهد کشت
قرار بی تو ندارد دل شکسته ما
کز انتظار غم بیشمار خواهد کشت
ز داغ هجر، «پریشان» چه نامه نویسد
فغان که ناله در این رهگذار خواهد کشت
محمدحسن حجتی (پریشان)
سحرگاه طلوع
ای هیاهوی قیامت در طنین گام تو
آتش بیداری ما خفته در پیغام تو
این نگین شب فروز خاتم پیغمبران!
تخت و تاج صد سلیمان در پناه نام تو
هفت دریای خروشان آبروی خاک ما
قطره واری در نگاه آسمان آشام تو
ای فروغ پرشکوه محفل پیغمبران!
طور سینا جرعهای نوشیده بود از جام تو
آسمان سبز نامت عرصه جبریل نیست؛
بی ثمر پر میگشاید در هوای بام تو
این زمین وحشی در آسمان سرگشته را
رام خواهد کرد آخر تیغ ناآرام تو
آه! ما نام مسلمانی چسان بر خود نهیم؟
در سحرگاه طلوع پرچم اسلام تو
قربان ولیئی
هزار مرتبه خورشید
بیا به خانه که امید، با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید، با تو برگردد
بیا شکوه شکفتن! که باز در نفسی
بهار رفته به تبعید، با تو برگردد
من و غروب و غم و اضطراب چشمانی
به راه مانده که امید با تو برگردد
بیا که کوچ کند ماتم از حریم دلم
و شادمانه ترین عید، با تو برگردد
مصطفی محدثی خراسانی
ماهنامه موعود شماره ۶۳