انتظار منتظر
ساره سامکن – تهران
در وادى این آسمان بىابر و این زمین گرمِ انتظار، همه چیز بوى جگر سوز گریستن را مىدهد، در میان کوچههاى این انتظار، طلب اوست که بیداد مىکند. خدایا! آنقدر بر پاى طلب او قلبمان رنگ نامرادى گرفته، که جز وجود او مرهمى براى این خلاء عظیم و این زخم جانسوز نمىشناسیم.
او که با شقایقها، آن مظهر غمهاى عالم، نسبت دارد و با آمدنش غبار خستگى انتظار و تنهایى را از وجودمان مىزداید. اوست که سایبان آرامش است و صحنه یکتایى حقیقت.
اگر او بیاید، انتظار خواهد پژمرد، قطرههاى اشک به پاى شادى خواهد ریخت، نیزار از گامهاى او موسیقى غم را به خاموشى خواهد خواند و قلب مرداب به عشق او به تپش خواهد آمد.
با آمدنش من و تو از گذرگاه پوچى خواهیم گذشت، چه بسا به اوج انسانیت برسیم و گویهاى بلورین غرور و کبر را بشکنیم.
مىدانم اگر او بیاید ترنم صداى آزادى از قفس اسارت و خاموشى به گوش مىرسد و جهان عطرآگین مىشود.
آرى! کسى خواهد آمد از نسل على، علیهالسلام، از خاندان عدالت، کسى که بوى یاسهاى سپید خانه محمد، صلّىاللّهعلیهوآله، را مىدهد. او از دیارى غریب اما آشنا مىآید.
انتظار
ملیحه سادات قادری
مهدى اى آبىترین احساسها!
اى معطر از شمیم یاسها!
اى تو خورشید شبِ یلداى من!
اى همه انگیزه فرداى من!
اى نشانى از خدا، خال لبت!
عاشقم، عاشق بسوزد در تَبَت
اى که دستت روى دوشِ آفتاب!
چشم من با یاد تو رفته به خواب
اى که جارى از کلام تو غزل!
صاحب دنیا تو بودى از اَزَل
ترجمان لحن خیس اشکها!
رازدار گفتگوهاى خدا!
اى که با دریا تکلّم مىکنى
برکهها را پرتلاطم میکنی
اى قرار ما همه آدینهها
درمیان سبزى سبزینهها
مهدى! اى از نسل گلهاى سپید
اى شِفابخش دل مجروح بید
غیبت تو فصل زرد بىکسى است
انتظارم، رویش دلواپسى است
یاد تو تا در دلم آمد فرود
شعر من بىاختیار از تو سرود
بعد از این من باغبانى مىشوم
باغبان بىنشانى مىشوم
تا بِکارم بذر ناب انتظار
در دل ابرىّ خود، فصل بهار
ماهنامه موعود شماره ۶۳