(در حاشیه جشنواره بین المللی فیلم فجر)
…و سرانجام من هم در یکی از روزهای رنگین و داغ جشنواره بینالمللی فیلم فجر، یک فیلم سینمایی دیدم. البتّه نه در سینما و نه در جمع هنرمندان و خبرنگاران و کارمندان وزارت ارشاد یا خانوادههای از ما بهتران که در سالنهایی به بزرگی زمینفوتبال گردآمده بودند و قهوه ترک سر میکشیدند و در هیجان تماشای فیلم کف و سوت میزدند.
…و سرانجام من هم در یکی از روزهای رنگین و داغ جشنواره بینالمللی فیلم فجر، یک فیلم سینمایی دیدم. البتّه نه در سینما و نه در جمع هنرمندان و خبرنگاران و کارمندان وزارت ارشاد یا خانوادههای از ما بهتران که در سالنهایی به بزرگی زمینفوتبال گردآمده بودند و قهوه ترک سر میکشیدند و در هیجان تماشای فیلم کف و سوت میزدند. بنده در منزل نشسته بودم و وقتی پسرم را مشغول تماشای فیلم هندی باغبان دیدم، با او همراه شدم. فیلم را تلویزیون پخش میکرد. خدا میداند این فیلم را چند مرتبه در شبکههای مختلف به نمایش گذاشتهاند؛ ملودرامی عامّهپسند و سرگرمیساز که در یک شب سرد زمستانی، بهاندازه پرّههای یک رادیاتور، برای یکی دو ساعت، خانوادهای را گرم نگهمیداشت.
همانطور که نوشتم، به سالنهای نمایش فیلمهای جشنواره نرفته بودم؛ امّا به برکت رسانهها، از آنچه که در این ایّام میگذشت و از ادا و اطوارهای تقلیدی، همچون جشنوارههای «کن» و «اسکار»، روشنفکربازیهای سرمایهبرباد ده و موضوع و محتوای بسیاری از فیلمهای امسال بیخبر نماندم.
عصر و روزگار ما هرچقدر هم بد باشد، این خوبی را دارد که اگر هفت طبقه هم زیرزمین رفته باشی، میتوانی از جهان اطرافت سردربیاوری و دریابی چه میگذرد. تنها این غافلان از همهجا بیخبرند که گمان میکنند چیزی مخفی میماند یا اینکه اگر کسی چیزی بر زبان نمیآورد و زبان در کام نگهداشته، به معنی بیخبری و نفهمیدن آنچه در اطرافش میگذرد، است.
اینهمه را مقدّمهچینی کردم تا بگویم: سینما از صحنه حیات واقعی مردم، غایب است؛ از حال و روز میلیونها نفر مردم خرد و کلان که نه سری در جمع مردان سیاسی صاحبجاه و نام دارند و نه مجال ایفای نقشی در بازی روشنفکرانه غافل از عالم و آدم. همان مردمیکه گاه در صف سبد کالای مرحمتی، سکته میکنند و گاه با شنیدن یک پیام نویدبخش، اشک از چشمانشان سرازیر میشود. مردمیکه همه برایشان نقشه میکشند تا در فرصتی مناسب، آخرین سکّههای مانده در ته جیبشان را بربایند یا با زور ساکشن و فورسپس تهماندههای ایمان را از ژرفای قلب و مغزشان بیرون بکشند.
وقتی نویسنده، شاعر، فیلمساز و صاحب هر فنّ و هنر، در میان مردم و با مردم زندگی نمیکند و واقف بر عالمیکه مردم در آن سیر میکنند، نیست، عالم و آدم را به رنگ دیگری میبیند و درد و داغ آدمیان را به گونهای دیگر میفهمد؛ همه را و همهچیز را در نسبت به عالمیکه خودش در آن سیر میکند، میشناسد و دربارهاش حکم میراند.
چرا باور نمیآوریم که مردم، همه آنانی که ما در برج عاج خود میبینیم، نیستند و الزاماً همه آنچه که ما در جمع همگنان و همقطاران خود تجربه میکنیم، تجربه نمیکنند. شاید به همین سبب باشد که نسخههایی را که برای آنها میپیچیم از درد و رنجشان نمیکاهد؛ بلکه بر درد آنان نیز میافزاید و کرور کرور آنان را به دست مرگ میسپارد.
لازم نیست با اسلحه یا چاقوی ضامندار، کسی را به قتل برسانیم تا در زمره قاتلان به شمار آئیم. قلم نویسندگان، فیلم سینماگران و رأی صاحبان جاه و نامِ بی درد و داغ، آرام و در سکوت، شوکران مرگ را به کام مستضعفان میریزد و همه آنها به یک اندازه در سرانجام کار شریک و همراه میشوند.
همه ما با شنیدن نام سرباز و سیم خاردار و مرز، جغرافیای خاکی سرزمین آباء و اجدادی را به یاد میآوریم و دشمنانی از سرتا به پا مسلّح را که مهیّای یورش و هجمهاند.
بسیارند اقوامیکه جغرافیای خاکیشان در امنیّت تمام و در محافظت تمام سربازان و سیمهای خاردار است؛ امّا جغرافیای فرهنگیشان مود هجمه دشمن قرار گرفته است.
این عبارت پذیرفته هر صاحبخردی است که: گستره فرهنگی، روانی و ذهنی مردم را که متصرّف شوی، همه جان و مال و سرزمین آنان را متصرّف شدهای، بیآنکه حتّی یک گلوله شلّیک کرده باشی.
هیچ از خودمان پرسیدهایم: آیا ما به حقیقت در این جغرافیا و در میان ساکنان این پهنه از خاک خدا، حضور داریم و با آنان زندگی میکنیم؟ آیا در حفاظت از داراییهای فرهنگی و مادّیاش نقشی داریم؟ منظورم جغرافیای خاکی و فرهنگی شیعهخانه امام زمان (ع) است.
هیچ نیازی به دلیل و آوردن شاهد نیست. آنچه صحّت عمل، ادّعای حضور و درد و داغ ما را اعلام و اثبات میکند، میزان سلامت مرزها و سیمهای خاردار کشیده شده، پیرامون جغرافیای فرهنگی، اعتقادی، روانی و ذهنی عموم مردم و سلامت جان و جسم آنهاست؛ همان جمعیّت کلان هفتاد و پنج میلیونی و نه جماعتی که در جمع یاران غار همراهان گرمابه و گلستان مایند.
اجازه میخواهم به عنوان نویسندهای از جمع روزنامهنگاران اهل قلم که به حقیقت در زمره دیدبانان و مرزداران جغرافیای فرهنگی شناسایی میشوند، عرض کنم:
در حال حاضر، قریب به ۳۰۰ میلیون عرّاده توپ هرزهنگاری و مستهجنپردازی[سایت]، به طور شبانهروزی گلولههای مستهجن و هرزه را به سوی ساکنان جغرافیای محرومان و مستضعفان جهان شلّیک میکنند.
کمترین نتیجه این بمباران بیوقفه، ویرانی هزاران خانه و خانواده و کشتار هزاران هزار جنین نورسته و میلیونها امید برباد رفته است.
در این غوغا، مرزبانان دین، فرهنگ، اخلاق و پرچمداران سینما و تئاتر و تلویزیون و موسیقی و …کجایند؟
در تمام طول سال و در همه ایّام و آنات، از چند قدمی مرزهای خاکی ما، قریب به چهل هزار تانک و زرهپوش، هزاران هزار گلوله شبهه و تردید به قلعه باورها، اعتقادات و مرام شیعگی ساکنان این دیار شلّیک میکنند و همه روزه مجروحان و معلولان بسیاری، در غیبت امدادگران و پرستاران و طبیبان، جان به جانآفرین تسلیم میکنند و به صف کشتهشدگان سایر جبههها میپیوندند؛ در حالیکه در این سو، بیهیچ سازماندهی و لشکرآرایی، مردانی تنها، بیحامی و پشتیبان، با کمترین معونه سعی در تخفیف آلام و جبران برخی خسارات جزئی دارند.
در این شور و شیون، مرزبانان باورهای شیعی، حامیان ولایت و امامت ائّمه دین(ع) و زبانهای رسا و گویا(سینما، ماهواره، اینترنت، سریالسازی و…) کجایند؟
مهاجمان بیگانه برای رسیدن به اهداف و تحقّق استراتژیهای خصمانه خود، از همان ابزاری استفاده میکنند که ما در این ایّام خاص برای آنها، دهها جشنواره رنگین و پرطمطراق برپا میکنیم.
هیچ درباره سلامت اخلاقی و ضرورت حفاظت از مردم در برابر تندباد بیاخلاقی و بداخلاقی اندیشیدهاید؟ سراشیبی وحشتناکی که همگان را به فساد و در پی آن، به فسق و فجور میکشد؟
موضوعات و مضامین بیشماری در این پهنه وجود دارد که هیچیک از کرانههایش را سراغ نگرفتهایم و گاه آنهمه را فاقد جایگاه و شأنی در خور توجّه و نظر میشناسیم و اهل هنر به سادگی از کنار آنها میگذرند.
موریانه بیاخلاقی و بداخلاقی، کیان خانوادهها را از درون میپوساند؛ دشمنی پنهان و ساکت که پس از آوار شدن سقف خانه و در هم شکستهشدن چارچوب خانواده شناخته میشود.
چه میتوان گفت درباره برخی از مرزبانان و حارسان که خود با همدستی با بیگانگان بر سرعت ویرانی این خانهها میافزایند. راه دوری نیست، چند گام پائینتر از خانهای که زندگی میکنید و در اوّلین سوپرمارکت یا بقّالی محلّه میتوانید چند دوجین از آثار پست و به قول معروف: لومپن سینماگران و سریالسازان وطنی را به ثمن بخس خریداری کرده و به تماشایش بنشینید.
همه ما در وقت سفر با قطار یا اتوبوس به اقصا نقاط کشور، حظّ وافر از تماشای این آثار بردهایم!؟
آدمی، هر چه را تکرار کند بدان مبتلا و معتاد میشود و به هر چه اعتیاد پیدا کند، سرنوشت و سرانجامش در همان مسیر رقم میخورد.
هیچ به آنچه که ما دانسته و ندانسته بدانها عادت کردهایم و در کوی و برزن، اداره و خانه بدانها مشغول و حتّی آنهمه را در لابهلای قول و فعل بازیسازان تولیدات تلویزیونی و سینمایی به نمایش میگذاریم، اندیشیدهاید؟
دروغگویی، غیبت، فحّاشی، به سخرهگرفتن دیگران، رشوهخواری، تظاهر، کمفروشی، سوء استفاده از موقعیّتها و… همگی موریانههای قتّالی هستند که پایهها، چارچوبها و تیرهای نگهدارنده سقف خانههای اخلاق و سلامت روانی خانوادهها را میپوسانند و مجال فروپاشی و اضمحلال از درون را فراهم میآورند.
یک اثر فاخر هنری در استعداد هزاران وعظ و خطابه میتواند در توقّف این خوردگی از درون مؤثّر بیفتد.
در کدامین جشنواره، تولیدکنندگان، گردانندگان و داوران، نیمنگاهی به موضوع و مضمون عوامل مؤثّر در خوردگی فرهنگی از درون داشتهاند؟
جز اینها، مگر غیر از این است که تبرّج و تظاهر و ریاورزی، در هر عصری و در میان هر نسلی، هادم و نابودکننده خویشتنداری، سلامت روانی، راست کرداری و صداقت فردی و جمعی است؟
زنگ فروپاشی همه جوامع سنّتی وقتی به صدا درمیآید که تبرّج، تظاهر و ریاورزی تبدیل به اخلاق ثانویه و عمومی جامعه شودو بدان عادت کنند. اینهمه، به مراتب از بمباران مستقیم خصم، سریعتر و مؤثّرتر اقوام را به نابودی میکشد.
تجزیه و کالبدشکافی این بیماریها، بیان هنرمندانه عواقب و نتایج واقعه و تذکار بازدارندهها، چنانچه در عهده صاحبان هنر و فنون ظریفه همچون متولّیان سینما، تئاتر و تلویزیون نباشد، چه کسانی را میبایست متولّی امر معرّفی کرد؟
ورود به حوزه اخلاق فردی و اجتماعی و اصلاح ناهنجاریها، به دلیل ضرورت استفاده از زبان هنرمندانه و غیرمستقیم، تنها در عهده مردانی است که آموختهاند:
بهتر آن باشد که سرّ دلبران گفته آید در حدیث دیگران
در بدو امر، اصطلاحات و مضامین اخلاقی، همچون تظاهر و تبرّج در صورت اخلاق فردی متجلّی میشوند؛ در حالیکه با ژرفاندیشی میتوان پی برد که بسیاری از مناسبات و معاملات و حتّی صورتهای فرهنگی و تمدّنی اقوام، محلّ تجلّی فرهنگ و اخلاق مذموم یا ممدوحند که مجال جلوهگری در حیات اجتماعی و حتّی تمدّنی یافتهاند؛ مگر نه آنکه شهرهای ما، شهرسازی ما و معماری ما در جهان امروز، محلّ ظهور تمام قدّ تظاهر و تبرّج جاهلانهاند؟
گاه اصلاح همه امور و اقدام درباره همه امور مبتلابِه را از دستگاه سنگین و عریض و طویل دولتی مطالبه میکنیم؛ البتّه انتظار بیموردی هم نیست؛ زیرا در عصر ما همه امکان و همه اذن و همه قدرت در اختیار صاحبان امضا در مناصب دولتی است. با اینهمه، صاحبان ذوق و هنر واجد ابزار توانمندی هستندکه به آنها مجال تأثیرگذاری و حتّی ترک انداختن بر هر دیوار سختی را داده است؛ چه بسیارند دولتهایی که با همه قدرت قاهره و نفوذ، قادر به تأثیرگذاری جدّی بر وجهی از رفتار و اخلاق معتاد شده رعایای خود نیستند و در همان حال گاه یک واعظ، یک کشتیگیر، یک هنرمند مستقلّ و بیادّعا باعث تغییراتی شگرف شدهاند.
اینهمه در گرو خروج مردان مرد از محبس و برج عاج خودساخته، خودخواهیهای آزاردهنده، احساس تکلیف هنرمندانه و آزادگی و حریّت است…
در پی تجربه این پهنه وسیع از مشکلات و سؤالات اجتماعی و غفلت مزمن سینما و سینماگران ایران است که آنان را غایب از صحنه حیات اجتماعی و فرهنگی مردم دانستم. گویا برای برخی زمان بر کرانه کارون و بازیگران قارون متوقّف شده و گوش جانشان به ندایی و صدایی که آنان را برای درک این شرایط تاریخی، انسان حاضر در این پهنه از زمان و آنچه فراروی او انتظارش را میکشد، بسته است؛ وگرنه، همه سینما و همه جشنواره را در فرش قرمز و ژست هنرمندانه خلاصه نمیدانستند. والسّلام.
اسماعیل شفیعی سروستانی