افول خورشید تفکر شاعرانه

2fbcd674777d04c79a7be2207186c4f2 -  افول خورشید تفکر شاعرانه

امروزه، متتبع کاری به سیر تحول فکر ندارد و با درنظر گرفتن سلسله حوادث اجتماعی و سیاسی به بررسی و تحلیل آثار فرهنگی می پردازد. او تاریخ را سیر آمدن و رفتن آدم ها و حکومت ها می داند و به تحقق مشیت آسمانی کاری ندارد.مورخان ادبیات فارسی، مبتنی بر زمان خطی، ادوار گذشته را در شش دوره زیر خلاصه می‌کنند. دوره باستانی، دوره خراسانی، دوره عراقی، دوره هندی، …

مورخان ادبیات فارسی، مبتنی بر زمان خطی، ادوار گذشته را در شش دوره زیر خلاصه می‌کنند. دوره باستانی، دوره خراسانی، دوره عراقی، دوره هندی، عصر بازگشت ادبی و دوره معاصر و آن گاه در تتبع و پژوهش خود ظرف زمانی ویژه ای را برای هر دوره ذکر می نمایند. با فهرستی از نام نویسندگان و سخنوران و ویژگی های صوری و قالب های ادبی خاص آنان که از میان آثارشان بیرون کشیده‌اند. شاید در هیچ اثری به‌اندازه آثار مورخان ادبیات از آمدن و رفتن سلاطین و کج خلقی و خوش خلقی آنان نسبت به اهل ادب سخن به میان نیامده باشد، تا آنجا که امر بر همگان مشتبه می‌شود که؛ صورت حوادث تاریخی و سیاسی اصلی ترین و مهم ترین عامل بروز و شکل گیری آثار ادبی شاعران و تفکر و اندیشه منتشر در آن آثار بوده است.
گفت و گو از «سیر تحول تفکر در ادب فارسی» نیازمند هیچ یک از مقدمات مذکور و مشروح آثار مورخان نیست. لیکن، نیازمند بازشناسی «نحوه بروز و ظهور جلوات مختلف دریافت کلی بزرگان اهل نظر» در آثار آنان است و این نیز در گرو درک و شناخت تفکر «قلبی» و مبدأ و معادی بزرگان اهل دین و ادب این دیار است. از آن پس می توان دریافت که وجوه مختلف این تفکر چگونه و با چه مختصاتی در آثار بزرگان اهل ادب شکوفا شده است؟ مبادیش کجاست؟ اوج این دریافت در چه اثری خود را می نمایاند و بالاخره نقاط عطف اصلی اش چگونه بارز می‌شود؟ زیرا، اگر قومی، در صورت حیات تاریخی خود دچار آسیب های شدید از سوی اقوام مهاجم و یا حتی آسیب های طبیعی شود اما از شاکله بنای نظری و فرهنگی استوار و فعالی برخوردار باشد، می تواند نواقص صورت مادی حیات خود را به سرعت بازسازی کند، اما اگر بنای نظری و فرهنگی آنها دچار آسیب، انفعال و درماندگی شده باشد، هیچ یک از امکانات مادی و توانایی ها قادر به بازگرداندن حیات فرهنگی شان نخواهد شد و به طور حتم و یقین یا در گرداب انفعال و درماندگی خواهد افتاد یا رو به انحطاط خواهد رفت و یا در دیگر فرهنگ ها مستحیل خواهد شد.
کمتر از یک صد سال از عمر «تاریخ ادبیات نویسی» در ایران می‌گذرد، در این سال ها آثار متعددی چه به صورت ترجمه آثار شرق شناسان و چه تتبع و تألیف پژوهشگران وطنی عرضه شده‌اند. آثاری که با حفظ روش پژوهش و شناسایی متتبعان مغرب زمین، دریافتی نو و منبعث از نگاه «موضوع اندیشانه روشنفکران» قرون نوزده و بیست را درباره آثار ادبی ایران زمین عرضه داشته‌اند و از قبل آنها دانشجویان بسیاری در دانشکده های ادبیات تربیت شده‌اند.
در این شیوه، متتبع، کاری به سیر تحول فکر ندارد و با درنظر گرفتن سلسله حوادث اجتماعی و سیاسی، به بررسی و تحلیل آثار فرهنگی می پردازد. او تاریخ را سیر آمدن و رفتن آدم ها و حکومت ها در عرصه زمین می‌شناسد و به تحقق مشیت آسمانی کاری ندارد. در فراروی خود حکومت ها و اشخاص را می نگرد که با همه اعتبارات متعلق به عالم عبارت (در مقابل عالم اشارت) آمده و رفته‌اند . او آمدن مغول و مضمحل شدن سلجوقیان را تحت یک سلسله علل صرفاً سیاسی و اجتماعی می داند، به همان سان که تیموریان و صفویه آمدند و رفتند و در نتیجه زمان کمی و خطی و مشاهدات جهان بیرونی و مادی را محور همه تحلیل ها و کالبد شکافی هایش می داند، بی آنکه بپرسد: آیا این همه آمدن و رفتن تنها تابع همین نوع دگرگونی های سیاسی و اجتماعی است یا جریانی پوشیده و پنهان نیز و رای عالم واقع، در کار است؟
این سخن در دایره بحث و فحص مورخان ادبیات نمی آید، چرا که سلسله روابط کمی و علی و معلولی حاکم بر صورت پدیدارها، همواره ا مر را بر انسان دوره جدید- که تابع و منفعل در برابر «تاریخ غرب» است – مشتبه کرده است.
آنان علت حوادث و پدید آمدن جریانات سیاسی قرون ۶ و ۷ هـ. ق در ایران را معلول مختلف فرهنگی و اقتصادی مغولان می دانند و کشته شدن نمایندگان مغول به دست امیران سلجوقی و… را عامل حمله مغول به ایران می دانند
باید گفت که این همه بود و رخ داد؛ اما، چنان که سیر تحول و حرکت آدمی در زمین به تمامی مبتنی بر این پدیده ها تعریف شود، وجه مهمی از نظر دور داشته شده است. اموری که از نگاه سطحی نگران و ظاهرانگاران که متکی بر سلسله عوامل کمی‌به عالم و آدمی می نگرند پوشیده و پنهان اند.
شیوع این تفکر، روش پژوهشی نوینی را پایه گذاری کرد که از پس آن، آمدن و رفتن شاعران، سخنوران و نویسندگان و حتی آثار ادبی و فرهنگی به یادگار مانده از آنان نیز به عنوان انعکاسی از تحولات اجتماعی و سیاسی شناخته شدند. به عبارت دیگر، آنها کلام متفکران و بزرگان اهل نظر و ادب ایرانی و مسلمان را هم مبتنی بر صورت حوادث سنجیدند. آنان گاه از لابه لای این متون عکسی و اشاره ای را سند تتبع خویش یافتند و انگیزه خلق آثار را هم به کم و ز یادشدن عالم اعتبار و سلسله پدیده های عینی منتسب ساختند و گاه، آمدن و رفتن پادشاهان و تمنای هواجس نفسانی آنان را عامل پیدایش آثار دانستند، در حالی که پاسخ به این سؤال که: «چگونه این نوع نگرش بر سنت تاریخ ادبیات نویسی غالب شد»؟ نیازمند مطالعه «سیر تحول تفکر در مغرب زمین» به ویژه بعد از رنسانس است؛ چه آثار پژوهشگرانی چون «ادوارد براون»، «آلبرماله»، «ژول مول» و به تبع آنان «ذبیح الله صفا» و د یگران تابع شرایط و بسط جریان روشنفکری اروپای پس از قرن هیجده است.

غفلت از سیر تحول تفکر
باید دانست که، در این سالها، از «سیرتحول تفکر» در خلوت قلب آدمی غافل مانده ایم؛ تحولاتی که منبعث از دگرگونیهای امور اعتباری نیست و بالعکس، این دگرگونی ها، تابع آن تحولات درونی اند؛ چنان که این دریافتهای کلی درباره عالم و آدم، منشأ بسیار ی از دگرگونی صورتهای تاریخی بوده و هست. اما، امروزه فرض با این گذاشته شده که، صورتهای بیرونی حیات منشأ دریافتهای کلی اند و هم آنان نیز رقم زننده به محتوای آثار و اندیشه هایند. بر همین فرض نیز پای فشرده ایم که اگر سعی در تغییر صورتها بکنیم، دگرگونی فکری و نظری نیز حادث می‌شود. در حالی که از این حقیقت غافل شده ایم که تحول در ما فی الضمیر و به تبع آن غلبه تاریخی ویژه، زمینه ساز دگرگونی جهان بیرونی است و تا این تحول (تحول درونی) صورت نپذیرد، تغییر در صورتها غیرممکن است. دیگر آنکه، تمامیت تحولات درونی در اختیار تدبیر و تأمل عقل معاش (صورت بند حیات مادی) نیست بلکه دریافت ویژه ای است که در خلوت مردان اهل نظر حادث می‌شود؛ همچنان که آدمی زاد و ولد می‌کند و کودک خویش را می پرورد تا به مقام ثمردهی برسد و آن کودک به ثمر رسیده نیز در سیر اکمالی خود ضعف و فتور و احتضار خود را مشاهده می‌کند، حیات فکری انسان نیز بسان خورشیدی که طلوع نموده و به غرب نزدیک می‌شود، منازل مختلف خود را از تولد تا مرگ و یا فرورفتن در حجاب غفلت پشت سر می نهد.
همانگونه که در میان اقوام با سابقه و بزرگ نیز «تفکر» بسان کودکی رشد می‌کند، به بار می نشیند و یا از میانشان محو می‌شود، در میان اقوام و از جمله ساکنان فلات ایران نیز مردانی ظهور کردند که هر یک با آثار سترگی نماینده فصلی از حیات فکری و فرهنگی قوم خود شدند. و هر یک ساحتی از دریافت کلی و تفکر ویژه قوم خود را آشکار ساختند و وجوه مختلف حیات معنوی او را نشان دادند.
شاید بتوان با مطالعه در سیر تحول تفکر، انگشت بر روی مردان و آثاری گذاشت که هر یک فصلی از تحول تفکر را نشان داده‌اند. از صورتهای ابتدایی تا نقطه کمال و اوج و واسپس آن، سقوط و نزول به مدارج سفلی، مردانی اهل نظر که نمایندگان اصلی یک دوره ویژه و حلقه های زنجیره بزرگ سیر تحول اند.
اهل نظر کیانند؟
از اولین سالهای بروز و ظهور فرهنگ و ادب این سرزمین آثارمنظوم و منثور فارسی، زیر و بمها و نشیب و فرازهای بسیاری پشت سر گذاشته شده اما از منظر کسی که مشرف بر مباحث نظری و تفکر شاعرانه است، این جریان منفک از حوادث اجتماعی و سیاسی، سیر طبیعی و مربوط به خود را داشته است؛ سیری که حکایت از نحوه تحول و ظهور و بروز دریافتهای کلی مردان صاحب نام از هستی و حقیقت هستی می‌کرده به گونه ای که در هر برهه فردی به صورت مشخص آثار یا اثر خویش را آئینه تمام نمای آن دریافت می نموده است و واسپس آنها دیگر ادیبان و سخنوران مفسر، شارح، مبین و ریزه خوار خوان آن علم برافراشته و شخصیت بارز می‌شده‌اند. شاید از همین روست که همه سیر تحول و تطور ادب ایران زمین را در دو وجه صوری و مفهومی می توان در ۵ یا ۶ و حداکثر ۷ نفر خلاصه کرد. صاحب نامانی چون فردوسی، بیهقی، عطار، نظامی، مولوی، سعدی و حافظ.
تفکر شاعرانه، تفکر حاکم بر آثار منظوم و منثور مردان وارسته منظومه ادب فارسی است چه، این شهسواران ناظر بر عالمی‌شاعرانه و پیراسته از وهم و پندارند.
عالم پندار، عالم وهم است و خیال؛ چیزی که واقعیت ندارد حجابی است که بر صفحه قلب می نشیند و سد و مانع دیدار می‌شود؛ چیزی که مردان اهل نظر با همت بلند موفق به دریدن آن می‌شوند.
مردان خدا پرده پندار دریدند

یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند
ما جملگی گرفتار «عالم پندار»یم و غافل از «عالم دیدار» که عین یقین و آگاهی است. آدمی را «مسافر عالم دیدار» خلق کرده‌اند، سالکی که از سراب پندار و وهم می‌گذرد تا در دشت فراخ و سرسبز دیدار، حضرت دوست را دریابد. دیداری دوباره، زیرا در روزگاری دور او در عالمی زیبا شاهد جمال دلربای «یار» بوده، دیداری که بی آنکه بخواهد او را رها نمی سازد و همین یاد و خاطره از دیدار اولین است که آتش بر خرمن او می زند و از او بی قراری ناآرام می سازد، بسان مرغی در قفس که پروبال بر درودیوار می‌کوبد تا شاید رها شود و در دشت «یقین» صورت یار را دیدار کند. صورت نقش بسته بر آینه جان، آدمی را متذکر «عالم شاعرانه دیدار» می‌کند و آرام از وی می ستاند تا شاید از قفس «پندار» رهایی یابد.
همه آنچه اتفاق افتاده از همین جاست «اینهمه آوازه ها از شه بود» همه آمد و شدها، همه ماندگاری و همه فراز و فرودها.
افسوس که ما در گرو پندار مانده ایم. جان عزیز، رهن «عالم اعتبار» کرده ایم و از عالم شاعرانه و دیدار دور افتاده ایم.
همه بی سامانی از دورافتادگی از این عالم است و وجه تمایز انسان با سایر موجودات نیز همین تعلق خاطر به عالم اشارت است.
حقیقت آدمی نیز همین است؛ چنانکه راز کلام قدسی «و نفخت فیه من روحی» نیز همه هویت او را و وطن مألوفش را می نمایاند. اگرچه به غلط و از روی وهم وطن خویش را همین سفره خاک و اشتغال به خورد و خواب می پندارند اما ناگزیر خواهد فهمید که وطن گمشده او نیستان وجود و عالم دیدار است که اینک از آن دورمانده و بر فرش خاک فروافتاده است.
انسان برخاسته از عالم دیدار و مسافر این عالم است. «مقصد و مقصود» دیدار است و هرچه جز این عین واماندگی و ایستایی است.
به عبارتی می توان چنین تصور کرد که خورشید تفکر و شاعرانه به دور از مسائل جزوی، خرد و زودگذر حیات مادی، سیراکمالی خود را از بدو طلوع تا رسیدن به میانه آسمان و از آنجا تا افول، هبوط و غروب در پس کوه های مغرب طی کرده و در طی هر منزل وجهی از خود را نمایانده است. وجوهی که مردان بزرگ اهل نظر در خلوت خویش آنها را درک می نمودند. درک و دریافتی شهودی و ملموس که در ظرفی زیبا و قالبی دلنشین با الفاظ و عباراتی زیبا و در عین حال مناسب و مرتبط با آن وجه دریافت شده عرضه می‌شوند. آنان با عنایت آسمانی و به کمک معرفتی که حاصل نموده بودند معلمان بزرگ اندیشه و تفکر شاعرانه قومی‌شدند که از میان حوادث، حیات تاریخی خود را پشت سر می‌گذاشت. آنان از بلندای مقام خویش، ناظر بر حرکت انسانی بودند که سیر خویش را طی می نمود. اهل نظر متفکران و معلمانی بودند که پرده از مقام و جایگاه انسان برمی داشتند و با کلام خود وجهی از معرفت کلی درباره عالم و آدم را می نمودند.
اهل نظر، بلبلان عرش و سلاطین کلک معانی بودند که دریافت ویژه خود را از عالم شاعرانه در قالب سخن می ریختند تا مردم از خوان آنان برخورند و از دام مکر لیل و نهار و جلوات عالم اعتبار وارهند.
اهل نظر، روح و ملکوت همه اقوام و آثار فرهنگی قوم خویش و قوام بخش همه مناسبات مادی مردم اند.
اهل نظر، از مقامی رفیع به عالم و آدم می نگرند و در این مقام قادر به کشف رابطه میان همه اجزاء منتشر در هستی و نسبتشان با کل هستی و مبدأ آفرینش می‌شوند. درک این همه برای اهل عمل ممکن نیست. چه، اینان در گرو عالم ملکی مانده‌اند و برای حل و عقد امور جزوی حیات مادی نیز نیازمند اهل نظرند وگرنه در بی سامانی می مانند.
از همین منظر حکیم نظامی‌گنجوی مقام شاعران را در میان صف کبریا بعد از انبیا معرفی می‌کند:
پیش و پسی بست صف کبریا
پس شعرا آمد و پیش انبیا…
این دو نظر محرم یک دوستند
ایندو چو مغز آنهمه چون پوستند
و در وصفشان می سراید:
بلبل عرشند سخن پروران
باز چه مانند به آن دیگران
پرده رازی که سخن پروری ست
سایه ای از پرده پیغمبری ست(۱)
دریافت اهل نظر را نسبتی با اندیشه در امور روزمره نیست، بلکه آنان واقف به «رازبزرگ هستی» و در پی آنند. رازی که به مقتضای حال و مقام به آنان تفویض می‌شود تا بسان چراغی فراروی عموم مردم قرار گیرد.
«اهل نظر، از دام عقل جزوی رها شده و از عالم عبارت رخت بربسته، بر سدره عالم اشارت نشسته‌اند، از این رو، اهل راز، محرم راز و معنی بخشنده به همه بود و نبود انسان در عرصه خاک اند.
بی گمان، آنان که عقل جزوی را وزیر و مشاور خویش ساخته‌اند قادر به راه یافتن به ساحت بلند اهل نظر نیستند و بالعکس اهل نظرند که همه ساحت های زیرین حیات آدمی و کنش ها و واکنش هایشان را در میدان عمل زیرنگین خویش دارند.
امروزه مورخ ادبیات، از کنار این همه می‌گذرد و با ابزار پژوهش و تتبع، مقام اهل نظر را تا مقام خویش و مردمان هم رتبه و هم عصرش نازل می سازد و با نشانه های اعتباری از آنان سخن به میان می آورد و مورد و موضوع شناسایی عقل کمی خویش قرار می دهد. از این روست که این بزرگان همواره در حجاب می مانند.

۱- مخزن الاسرار نظامی‌گنجوی (برتری سخن منظوم بر منثور) ص ۲۳

 

همچنین ببینید

آیا امارات از یمن عقب نشینی خواهد کرد؟

در این یادداشت هدف از افزایش تنش در مناطق تحت تسلط ائتلاف متجاوز در یمن را بررسی می کنیم.مناطق یمنی تحت تسلط عربستان و امارات شاهد تحولات ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *