هر »طلبه« از بدو ورود به خیمه گاه آقا امام زمان(ع) خود را سرباز آن حضرت و حوزه را پایگاهى مى داند که فرماندهش جان عالم و هستى است. درس و بحث را به عشق و یاد او مى خواند و هر روز نان و نمک او را مى خورد. این سربازى زمانى حالت رسمى به خود مى گیرد که طلبه ملبس به لباس شریف روحانیت شود. لباس پیامبر اکرم(ص)، لباس امام(ع) و امام صادق(ع) و امام باقر(ع) و لباس آقا امام زمان(عج).
»ملبس شدن به لباس فاخر روحانیت آن هم در سن بیست سالگى« قبول این همه توفیق برایم سخت و سنگین است.
صداى دل انگیز پدرم در حین گذاشتن »عمامه« به سرم بلند مى شود: »به نام نامى فاطمه زهرا(س) و با کسب اجازه از محضر آقا امام زمان(عج) فرزندم احمد را به لباس روحانیت ملبس مى کنم.«
غرور آمیخته به شرمندگى تنم را مى لرزاند و در قالب دانه هاى اشک گونه هایم را نوازش مى دهد. با این که در خود این لیاقت را نمى بینم ولى جرأت مى یابم تا از بى بى فاطمه(س) بخواهم این ناچیز را به فرزندش »مهدى« سفارش کند.
در عالم فکر و معنا با ائمه معصومین(ع) عهد مى بندم که در خدمت اسلام و قرآن باشم و مروج والایى ها… و گریه بهترین وسیله اى است براى امضاى این تعهدنامه…
موعود جوان شماره ۲۸