ای وای بر من و…!
دل، خون شد از امید و نشد یار، یار من
ای وای بر من و، دل امیدوار من
ا
ی سیل اشک! خاک وجودم به باد ده
تا بر دل کسی ننشیند غبار من!
از جور روزگار چه گویم؟ که در فراق
هم روز من سیه شد و، هم روزگار من
زین پیش، صبر بود دلم را، قرار نیز
یا رب کجا شد آن همه صبر و قرار من؟!
نزدیک شد که خانه عمرم شود خراب
رحمیبکن، وگر خرابست کار من
گفتی: برو (هلالی) و، صبر اختیار کن
وه! چون کنم؟ که نیست به کف اختیار من
نورالدین هلالی جغتائی
قدر لیله القدر
قیامت، قد رعنای تو باشد
جنان رخسار زیبای تو باشد
غرض از سلسبیل و حوض کوثر
لب لعل شکرخای تو باشد
بود مشهور قدر لیلهالقدر
همو موی سمن سای تو باشد
شعاع مهر و نور مه نگار
ا
ز رخسار و ز سیمای تو باشد
رموز سروری و سرفرازی
سری داند که در پای تو باشد
سرای دیده من نیست قابل
وگرنه گفتمی جای تو باشد
ز کار هر دو عالم دست شوید
به سر آن را که سودای تو باشد
بمیرم یا بسوزم یا بسازم
تو خود گو هر چه را رأی تو باشد
«حزین» از وصل و هجران بر کنار است
که او محو سرا پای تو باشد
مرحوم بروجردی
فاصله
فاصلهها چه بیرحمانه تو را از من میگیرند و
دستان پر از ظلمت شب
یاد بارانیات را با من تنها میگذارند.
صداقت لحظات خورشیدی با تو بودن را
به کدامین گنج عشاق باید فروخت
ستارههای چشمکزن خیال با تو بودن را
به کدامین آسمان امید باید به امانت سپرد
نمیدانم، دیگر هیچ نمیدانم
جز بغضی که در گلویم چنگ میاندازد
و قطره شبنمیکه امشب نیز راه را برای سیل اشکم باز میکند.
طاهره رفعت (تهران)
حضور پنهان
میرسد شبی مردی از ورای حیرانی
کوچه میشود مست هالههای حیرانی
آیه آیه چشمانش، از تلاوت شبنم
غرق بوسههای گل، در طلوع روحانی
از شلال چشمانش، قطره قطره میخوانم
لاله غیرت عشق است در شب غزلخوانی
ترک زاد هندویش گرم رقص تاتاری
ساقی دو چشمانش غرق باده افشانی
شرح شط گیسویش در غزل نمیگنجد
در قصیده زلفش، انتظار طولانی
نذر مقدم سبزش چلچراغ و آیینه
بر طراوت سبز صبح روز بارانی
در فراق لبهایت، قطره قطره میکاهم
میشود تو را بوسید، ای حضور پنهانی؟
غلامرضا ذوالفقارنیا
ادرکنی!
ای مخزن سرّ کردگار، ادرکنی!
ای هم تو نهان و آشکار، ادرکنی!
بگزیده برای خویش، هر کس یاری
ای در دو جهان مرا تو یار، ادرکنی!
حسین صغیر اصفهانی(صغیر)
ماهنامه موعود شماره ۶۸