جالب است بدانیم در زمان پیامبر اکرم(ص) هر کس میخواست مسلمان شود اول سراغ دانشمندان و بزرگان یهودی و مسیحی میرفت و با آنها مشورت میکرد و اگر آن ها توصیه نمیکردند مسلمان نمیشد. بسیاری از مردم، آنها را منابع علم و دانش و معرفت میدیدند که دانشهای بسیاری دارند.
استاد علامه سیدجعفر مرتضیعاملی، محقق و صاحبنظر در تاریخ اسلام، متولد ۱۳۶۴ ق در جبلعامل (لبنان) است. سلسله نسبی ایشان به امام علی بن الحسین(علیهالسلام) میرسد ایشان تحصیلات ابتدایی را به صورت مکتبی نزد پدرشان ـ که خود معلم بود ـ گذراندند و علاوه بر آموزشهای عمومی در زمنیه شعر و ادب نیز صاحب آثاری شدند. در سال ۱۳۸۲ ق به قصد ادامه تحصیل به نجف اشرف عزیمت و پس از اندوختن توشه علمی، به سال ۱۳۴۷ ش وارد قم شدند، و در آن جا از دروس آیات زنجانی، حائری و آملی بهرهها گرفتند.
تألیف تنها اثر جدّی درباره زندگی حضرت امام رضا (ع)، رساله ابن عباس و اموال البصره، حدیث افک، کتاب ارزشمند مأساه الزهرا(س) (دو جلد) در پاسخ به شبهات وارده، در خصوص مصائب یگانه دختر گرامی رسول خدا(ص)، تألیفاتی درباره امام عصر(ع) همچون بحثی در باب جزیره خضراء و سرانجام کتاب معروف: الصحیح من سیره النّبی الأعظم (یازده جلد که تا بیست جلد خواهد رسید و یک بار حائز جایزه کتاب سال جمهوری اسلامیشد) را باید در زمره مهمترین آثار مکتوب این محقق و نویسنده توانمند برشمرد.
نکتهای که در بیشتر تألیفات ایشان میتوان به عنوان یک مبنا بدان نگریست، شدت گرایش به دفاع از مبانی تشیع و حساسیت فوقالعاده در این باره است.
دائر کردن مدارس و مراکز تحقیقاتی در ایران و لبنان و کمک و حمایت از طالبان علوم دینی از دیگر خدمات ارزنده این عالم برجسته میباشد.
استاد در اواخر سال ۱۳۷۱ ش پس از ۲۵ سال اقامت با برکت در ایران، هم زمان با اشغالگری و تجاوز رژیم صهیونیستی اسرائیل به مولد خود ـ لبنان ـ مراجعت نموده، در آن جا اقامت گزیدند. ایشان در حال حاضر، افزون بر اتمام نگارش چندین اثر به برگزاری جلسات تفسیر و جلساتی ویژه جوانان حزبالله در روستاهای مختلف جنوب و بیروت اشتغال دارند. ایشان علاوه بر آثار و خدمات فوقالذکر، چند سالی است مشغول انجام تحقیق درباره اسرائیلیات یا آثار مؤثر فرهنگ یهود و نصارا بر متون اسلامی میباشد. موضوع این تحقیق و دیگر آثار و تحقیقات گرانسنگ این استاد فرزانه موجب بود تا در ایام مسافرت به ایران، به گفتوگویی صمیمانه با ایشان بپردازیم که حاصل آن فراروی خوانندگان گرامی موعود قرار دارد.
با توجه به اهمیت تاریخ و تاریخنگاری در حوزههای مختلف اسلامی، از همان ابتدا جریان تاریخنگاری با چه مشکلات و معضلاتی مواجه بوده است؟
مهمترین مسئله در حوزه تاریخ اسلام این است که تاریخنویسی پس از گذشت دهها سال از وقوع حوادث و جریانات آغاز شد و همین امر باعث بروز بقیه مشکلات شده است. در طول این مدت که میان وقوع و ثبت حوادث فاصله افتاده بود، سیاستمداران و فرمانروایان نقش زیادی در نقل گزینشی حوادث یا سانسور آنها داشتند.
آنها همزمان با آنکه تلاش میکردند بعضی از واقعیتها را بپوشانند، حوادث و جریاناتی را نقل میکردند که هرگز اتفاق نیفتاده بود و با سیاستها و منافع آنها همسو و هم جهت بود. راویان و واعظان درباری این نیاز حاکمان را برآورده میساختند و آن چه باب میل و پسند آنها بود جعل میکردند. این عوامل دست به دست هم داد تا تاریخی دور از حقیقت و در عین حال همسو با اهداف و گرایشهای حکمرانان شکل بگیرد.
تاریخ نویسی پس از این جریان بود که شکل گرفت و مطالبی که از ناحیه حاکمان و دستیاران آنها جعل، تحریف و یا دچار کم و زیاد شده بودند، اساس و پایه تدوین منابع تاریخی قرار گرفت. در واقع آنچه حاکمان میپسندیدند، راویان و محدثان نقل میکردند و آن چه که آنان نقل کرده بودند مورخان ثبت نمودند. پس از این که مورخان جعلها، تحریفها و کم و زیاد کردنهای حوادث تاریخی را مرتب کردند آثار خود را به مردم عرضه نمودند و مردم هم به مطالعه این آثار که متأثر از هوی و هوس و گرایشهای فرقهای مورخان نیز بود پرداختند. جالب اینجاست که پس از این همه ماجرا پیروان فرق مختلف هم به نوبه خود بخش زیادی از تاریخ جعلی و غیر واقعی را مستمسک خویش قرار میدادند تا امکان توجیه رفتار و گفتار بزرگانشان فراهم شود. بر همین اساس میبینیم که میگفتهاند این خلفا و حکمرانان را خداوند برگزیده و آنها را بر مردم گمارده است و باید همه مردم از ایشان اطاعت کنند که اطاعت از آنان عین اطاعت از خداوند است.
باید توجه داشته باشیم که همه حوادث تاریخی از حیث اهمیت در یک رتبه نیستند. بعضی از ماجراهای تاریخی صرفاً گوشهای از زندگی اجتماعی یا اقتضائات سیاسی جامعه را ترسیم میکنند ولی برخی دیگر از حوادث بر عقاید و حب و بغضهای مردمان اثرگذار هستند.
بیشک تاریخ پیامبران و اوصیا(ع)، ذکر حوادث صرف نیست بلکه در واقع مجموعهای از تعالیم، سیاستها، اخلاق، فقه، اعتقادات و تفسیر است و از همین جهت با تاریخ پادشاهان و یا جنگها تفاوت اساسی دارد. متأسفانه باید بگویم که در اسلام هم با تاریخ پیامبر اکرم(ص) به همین شکل رفتار شد. از همین رو ضروری است که ما در تمامی آن چه که آنها گفته و نوشتهاند بازنگری کنیم و با نقد و بررسی دقیق درباره آنها تصمیمگیری کنیم.
در طول مدتی که به تدوین کتاب الصحیح من سیره النبیالاعظم(ص) مشغول بودیم تمام همّ ما بر بازنگری دقیق و علمی همه این مطالبی بود که حکمرانان، دستیاران و کمک کاران آنان درباره رسول خدا(ص) ساختهاند تا میزان صحت رفتارهای افراد عادی و غیر معصومی را که به خلافت و حکومت رسیده بودند مشخص کنیم.
حاکمان در زمان حکومت خود برای توجیه رفتارشان و ساکت کردن مردم از این ابزار استفاده میکردند که به پیامبر(ص) نسبتهای دروغ میدادند گویا که ایشان هم نعوذبالله دچار اشتباه میشوند طبیعی است اگر ثابت شود که پیامبر خود اشتباه میکرده به طریق اولی آنها میتوانند و ممکن است دچار خطا و اشتباه شوند و حتی از آن بالاتر میتوانند مدعی شوند که از پیامبر(ص) تقلید کردهاند! و نغوذبالله بگویند پیامبر(ص) با مردم جنگیده و در حقّ آنها ستم روا داشته همان گونه که ما جنگیدیم و ستم کردیم. مردم عامی اگر چنین رفتاری را مستند به دین و سیره بزرگان دین ببینند به راحتی در مقابل آن سر فرود میآورند و هیچ اعتراضی نمیکنند به خصوص که با توجه به جوّ عمومی جامعه، انگیزههای دینی قویترین، محکمترین و تضمین شدهترین عامل برای پایداری حکومت آنها به شمار میآمد.
مجموعه الصحیح گامی است در راه تحقیق و پژوهش برای دستیابی به سیره واقعی پیامبر(ص) بی آنکه چنین شکها و شبهاتی در آن راه داشته باشد. این کتاب در پی یافتن این تحریفها و حکم کردن در مورد آنهاست تا بتوان با زدودن این تحریفها چهره واقعی و حقیقی رسول خدا(ص) را که نوری است به سوی صراط مستقیم و هدایت، بر همگان بنماید.
- نقش یهودیان در جعل حدیث و تحریف واقعیتها چقدر بوده است؟
قرآن کریم درباره حیلهگریهای یهودیان برای فاسد و خراب کردن عقیده و فرهنگ مردم تصریح شده که آنها در این مسیر علاوه بر تحریف بسیاری از واقعیتها حتی کلام خداوند را هم تحریف میکنند.
أفتطمعون أن یؤمنوا لکم و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثمّ یحرّفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون ۱
آیا طمع دارید که [اینان] به شما ایمان بیاورند؟ تا آنکه گروهی از آنان سخنان خدا را میشنیدند، سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف میکردند، و خودشان هم میدانستند.
کسانی که سخنان خدا را تحریف میکنند، به طریق اولی سخنان پیامبران او را تحریف خواهند کرد. اساساً تحریف سخنان، سیره و تاریخ انبیا، عادت و سرشت و خوی یهودیان بوده که همواره در این راستا تلاش میکردهاند و الآن هم تلاش میکنند دین و عقیده مردم و نظر آنها را درباره پیامبران با جعل احادیث، فاسد و خراب کنند. وضع احادیثی درباره نافرمانی پیامبران از دستورات خداوند، ستم کردن به مردم و انجام رفتارهای ناشایست و غیر اخلاقی همیشه در دستور کار آنها قرار داشته است.
جالب است بدانیم یهودیان، پیش از بعثت پیامبر(ص) به مردم مدینه طعنه میزدند به زودی پیامبری برانگیخته خواهد شد که ما از پیروان او خواهیم بود ولی با بعثت آن حضرت به ایشان حسد ورزیدند، به جنگ و ستیز پرداختند، به آن حضرت افترا زدند، تمام تلاش خود را برای تحریف دین اسلام به کار گرفتند و همواره با خراب کردن عقاید، دستورات و اعمال مذهبی و اخلاق اسلامی از طریق جعل احادیث به دنبال نابودی این دین بودهاند.
در زمان حیات پیامبر اکرم(ص) آن قدر تعداد این جاعلان زیاد شد که حضرت، مردم زمان خویش را مخاطب قرار داده و فرمودند:
آگاه باشید که دروغگویان درباره من دروغهای بسیار میگویند. آگاه باشید هر کس به عمد و با اطلاع بر من دروغ ببندد جایگاهی از آتش برای خود فراهم میآورد.
دروغگویان اهل کتاب تلاش میکردند در دل حکمرانان نفوذ کنند و حاکمان نیز خواسته آنان را اجابت نمودند. از آن جا که سیره نبوی آزادی عمل آنان را محدود میکرد و این موضوع چندان برای آنان خوشایند نبود و اگر بنا بود سیره نبوی در میان مردم جاری و ساری باشد معلوم میشد که حکمرانان در کدام موارد و امور با آن حضرت مخالفت میکردند؛ به همین سبب آنها تلاش میکردند که مردم را از سیاستها و تعالیم پیامبر(ص) دور کرده و آثار آن را از میان مردم محو کنند. این بهترین راهی بود که میتوانستند به وسیله آن از نابودی و سرنگونی حکومتهای خود به سبب وجود انگیزههای دینی جلوگیری کنند.
- اسرائیلیات را چه کسانی و به چه نحو در منابع اسلامی تزریق کردند؟
همانطور که پیش از این هم گفتیم فتنهانگیزی همواره در خلق و خوی یهودیان وجود داشته و ایشان همیشه به دنبال فاسد و خراب کردن اعتقادات و اخلاق و معیشت مردم بودهاند. آنها میخواهند بر مردم تسلط داشته باشند و بر آنها حکمرانی کنند بی آنکه برای احدی از آنها قیمت و ارزشی قائل باشند. برای تحقق حکومت بر مردم بر اساس مبانی غیر الهی هیچ چارهای جز فتنهانگیزی و ایجاد اختلاف و دور کردن مردم از اطراف انبیای الهی وجود ندارد. با کرامت، آزادی، ارزشها، نمونهها، و الگوهایی که انبیا به مردم عرضه میکردند، آنها فرصت و امکان حکومت عنان گسیخته بر مردم را از دست میدادند. علاوه بر آن هر گاه قدرت یهودیان رو به ضعف و افول میگذاشت، یکی از بهترین راهها که میتوانست موجب استمرار سلطه و بقای حکمرانی آنان بر مردم شود همین تفرقهافکنی و فتنهانگیزی بود. این موضوع را در تمام طول تاریخ حیات یهود به وضوح میتوان مشاهده کرد.
قوم یهود برای فاسد کردن عقاید دیگر اقوام و ملل، افکار و عقاید خود را به درون افکار و عقاید آنان نفوذ میدادند و القا میکردند. سلطه بر تمام روشهای سخنپراکنی توسط یهودیان در طول تاریخ با همین انگیزه اتفاق میافتاده است.
یکی دیگر از راههایی که یهودیان بدان دست یازیده بودهاند سلطه بر حاکمان اسلامی و توده مردم مسلمان است. یهودیان خود را به این گونه به مسلمانان نمایانده بودند که گویا چنان دارای عقل و فهم و اندیشهاند که علم و دانش گذشته، حال و آینده نزد آنان است و با ترس و وحشتی که در دل مردم میافکندند آنها را وابسته به خود میکردند. به همین جهت بود که مردم به یهودیان به دیده معلم و والدین خود مینگریستند و آنها را بسیار بزرگ و با عظمت میدیدند البته خود یهودیان هم تمام تلاش خود را برای دامن زدن به این باور مردم به کار میبستند.
جالب است بدانیم در زمان پیامبر اکرم(ص) هر کس میخواست مسلمان شود اول سراغ دانشمندان و بزرگان یهودی و مسیحی میرفت و با آنها مشورت میکرد و اگر آن ها توصیه نمیکردند مسلمان نمیشد. بسیاری از مردم، آنها را منابع علم و دانش و معرفت میدیدند که دانشهای بسیاری دارند.
هر چند همه یهودیان مدینه غیر بومیبودند و از مناطقی نظیر فلسطین و لبنان کنونی به آن جا مهاجرت کرده بودند ولی آن قدر نفوذ پیدا یافته بودند که اهل مدینه یعنی قبایل اوس و خزرج را بازیچه دست خود ساخته بودند و به فتنه انگیزی میان آنها می پرداختند. یهودیان در اختلافات و جنگهایی که میان اوس و خزرج به راه میانداختند یک نوبت از اوس حمایت میکردند و دفعه بعد از خزرج تا حداکثر بهرهبرداری را از این اختلافات برده باشند.
البته دسته دیگری از یهودیان مدینه اصالتاً اسراییلی نبودند و در مدینه یهودی شده بودند. گاه میشد که زن و مردی صاحب فرزند نمیشدند، نذر میکردند که اگر صاحب اولاد شوند او را یهودی کنند و یا گاه کسی نذر میکرد که اگر مال و ثروتی نصیب او شود به آیین یهود بگرود. پیمانی که پیامبر اکرم(ص) در بدو ورود به مدینه با یهودیان امضا کردند با یهودیان اسراییلی بنی نضیر و بنی قینقاع نبود بلکه با همین یهودیان اوس و خزرج بود چون آنها پیمانها و قرارهای مخصوص به خود را به طور جداگانه با حضرتش امضا کرده بودند.
خلاصه این که مردم مدینه عاشق و مسحور یهودیان بودند و گمان میکردند که هیچ کسی نمیتواند به درجه یهودیان دست یابد و بهاندازه آنان عالم شود و یهودیان هم با استفاده از فرصت پیشآمده بر عقل و اندیشه مردم مسلط شده بودند و آنها را از نظر فکری مستضعف نگاه داشته بودند. کار تا جایی پیش رفته بود که آنها هر نوع سمپاشی که میخواستند میکردند و هر یاوهای را بر زبان میراندند و مردم هم همه حرفهای آنان را باور میکردند.
متأسفانه نفوذ جریان یهود به حدّی بود که پس از آمدن پیامبر(ص) به مدینه باز بعضی از اصحاب مشهور و دخترهایشان نزد آنان میرفتند و علاوه بر علمآموزی از ایشان به ترجمه تورات مبادرت میورزیدند. تا جایی که یک بار پیامبر اکرم(ص) خطاب به ایشان قسم خوردند که اگر موسی هم زنده میبود از آن حضرت پیروی میکرد. به عبارت دیگر یهودیان حتی از وجود پیامبر(ص) شرم نکردند و همچنان به آموزش مطالب خود به اهالی مدینه ادامه میدادند و تلاش میکردند دلهای مردم را به سوی خود متمایل سازند.
تمام این عوامل دست به دست هم داده بود تا آنها بتوانند به راحتی یاوهگوییها و مزخرفات خود را در میان مردم بپراکنند؛ هر چه را میخواهند درباره دین و قوم بنیاسراییل بگویند.
جالب است بدانیم بعد از رحلت پیامبر(ص) عدهای مردم را از نقل از احادیث پیامبر(ص) نهی کردند و در عین حال از قول پیامبر(ص) این روایت جعلی را رواج میدادند که از بنیاسراییل هر چه میخواهید نقل کنید که اشکال ندارد!! بعد از آن هم به طور رسمیبرای دانشمندان یهودی و مسیحی در مساجد کرسی میگذاشتند تا مطالب و احادیث بنیاسراییل را برای مردم نقل کنند. به طور طبیعی هم پس از این ماجرا فکر، عقیده، فرهنگ و اندیشه اسراییلی در میان مسلمین رواج یافت این جریان در طول مدت حدوداً صد و سی ساله منع نقل احادیث نبوی ادامه داشت. البته اصل آن حدیث جعلی بود که:
حدّثوا عن اهل بیتی و لا حرج.
از اهل بیتم [همه چیز را] نقل کنید و اشکالی ندارد.
که آنها به جای« اهل بیتی» بنیاسراییل گذاشته بودند. مسلمانان یاوهگوییهای بنیاسراییل را میشنیدند و نقل میکردند و مینوشتند و حتی بعضی از آن مطالب را به پیامبر اکرم(ص) نیز نسبت میدادند. ابوهریره هر چه را از کعب الاحبار میشنید میگفت حدثنی رسولالله!! و این گونه بود که این خرافات جزئی از میراث اسلامیشدند.
- بخش قابل توجهی از تحقیقات مستشرقان گویا به نحوی القای شبهات است و چندان شکل پژوهش را به خود نمیگیرد. این اشکال ناشی از روش و متد تحقیق آنهاست یا علت دیگری دارد؟
مستشرقان چند نوعند. نمیتوان همه آنها را که در میراث و فرهنگ اسلامیبه مطالعه و تحقیق پرداخته مغرض بدانیم و بگوییم آنها میخواهند بنیان دین را نابود کنند. بلکه در میان آنان به ندرت افرادی یافت میشوند که صرفاً قصد انجام تحقیق و ارائه پایاننامهای برای گرفتن مدرک دکتری یا کارشناسی ارشد داشته است. البته بسیاری از این تحقیقات بر اساس راهنماییها و خط دادنهای نهادهای اطلاعاتی و استعماری بوده و محصول و ثمره فعالیت آنها هم به نفع دستگاه اطلاعاتی و همچنین سیاستمداران و صاحبان نفوذ و تصمیم گیرندگان سیاسی کشور متبوعشان بوده است.
آنها از دانشگاهها میخواهند تحقیقاتی درباره ادیان شرقی، وضعیت اجتماعی یا سیاسی مردم در برخی از کشورهای اسلامی و یا تاریخ و آرا، عقاید، عواطف و روابط آنها با همدیگر انجام دهند و زمانی که احساس میکنند این تحقیقات و پایاننامهها در راستای اهداف و برنامههای آنهاست آن را به صورت کتاب یا مقاله منتشر میکنند. البته نتیجه تحقیقات هر دو دسته گاهی درست است و گاهی نادرست. ولی در هر حال از این تحقیقات برای فروپاشی، تجزیه و یا تسلط بر کشورها استفاده میشود.
مشکل به همین جا ختم نمیشود. آنها وقتی در میراث و منابع اسلامیکه مسلمانان برای توجیه حکمرانان خود نوشته بودند تحقیق میکنند چون مبتلا به نوعی پیشداوری و قضاوت هستند و متأثر از میراث یهودی ـ مسیحی خود، بسیاری از موارد نابجا را با استناد به منش حاکمان اسلامیبه پیامبر اکرم(ص) نسبت دادهاند که مثلاً آن حضرت هم نغوذبالله ظلم میکردهاند و رفتار آن حاکم با تأسی به ایشان بوده است و رفتارش شایسته سرزنش نیست. مستشرقان اصلاً به این توجه نداشتهاند که این دست روایات برای توجیه رفتار همان حاکمان جعل شده بوده است. ولی به هر حال برای تحقیر اسلام و یا نسبتهای ناروا دادن به آن درباره این که این دین، دین ظلم و ستم و خون و شمشیر و کشتار و جنایت و فساد اخلاقی است روایاتی که ساخته حاکمان، قصاصون (قصهپردازان) و اهل کتاب به ظاهر مسلمان شده بوده همواره مستمسک این افراد قرار گرفته است. به عنوان مثال افسانه غرانیق، داستان حدیث افک و داستان زینب بنت حجش که همگی جزء موارد وارد شده به اسلام به شمار میآیند و هیچ مبنایی نداشته و نسبتی با حقیقت و واقعیت ندارند مبنای تألیف کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی شد او گستاخیها را تا آنجا پیش برد که که گفت [نغوذ بالله] پیامبر همچون فاسدان میزیسته است.
خلاصه این که اکثر مستشرقان برای تأیید دین خود، انکار و تحقیر اسلام، ایجاد تفرقه میان مسلمین و یا توجیه ستم ستمگران و حکومت حاکمان و فساد و کجرویها و جنایتهای آنان استفاده کردند که تا آن جا ممکن است از اقبال دیگران به اسلام جلوگیری کنند و از آن متنفر شوند. بر همین اساس پیامبر(ص) به عنوان یک [نغوذبالله] خونریز، جنایتکار و خائن ترسیم میشود با صفاتی که هیچ عقل سلیمی نمیتواند آن را قبول کند و البته اینها در نیل به هدف شومشان خیلی موفق نبودهاند.
- کدام جریانات صدر اسلام و زمان حیات ائمه(ع) بیشتر مورد توجه مستشرقان قرار گرفته است؟
ائمه(ع) به طور مسقتیم در عرصه سیاست حضور نداشتند و بر عکس دشمنان ایشان یکه تاز میدان بودند. اطراف حاکمان و دشمنان اهل بیت(ع) را نیز اهل کتاب و دانشمندان یهودی و مسیحی، فاسدان، خوانندگان، قماربازان، ستمکاران و جنایتکاران گرفته بودند.
تا سال ۹۰۰ هجری این حکام جور خود را خلیفه پیغمبر(ص) میخواندند و به نام پیامبر، هم خودشان بسیار ظلم و جور و ستم میکردند هم مجرمان و جنایتکاران و فاسدان و علمای اهل کتاب را در اطراف خود جمع میکردند. سیاستها به دست این مجموعه، اتخاذ و اجرا میشد و تصمیمهای فاسد، مجرمانه و کینهتوزانه را به کار میگرفتند. بنابراین طبیعی بود که ائمه(ع) در این جریان به طور کامل در حاشیه قرار بگیرند و به هر نوع و شکل ممکن و مقدور با این جریان مخالفت کنند.
برای نمونه وقتی از امام باقر(ع) پرسیدند که کعب گفته کعبه هر روز صبح به بیتالمقدس سجده میکند امام فرموده بودند:
کعب به دروغ سخن گفته و لعنت خدا بر او باد.
اهل کتاب یاوهگوییهایشان را در تمامی حوزهها سرایت میدادند و ائمه(ع) درباره هر اشتباه و خطایی در عقاید و یا انحرافی که پیدا میشد موضع میگرفتند ولی از آن جا که جریان عمومیبه سمت و سویی دیگر بود و قدرت و سلطه در دست دیگران، ایشان چندان نقش مشهودی نداشتند.
- مورخان اسلامیبا گزارشهای تاریخی چگونه مواجه میشدند؟
ما اگر دقت کنیم بسیاری از مورخان را میبینیم که تحت تأثیر تعصبات مذهبی خود بودهاند. مثلاً ابن کثیر در البدایه و النهایه وقتی میخواهد ماجرای «حدیث انذار» را که حضرت رسول(ص) خویشان خود را برای دعوت به اسلام به منزلشان دعوت کرده بودند، نقل کند به سخن مشهور ایشان که میرسد مینویسد که فرمودند هر کس مرا در این کار یاری دهد برادر من و چنین و چنان خواهد بود و کلمه خلیفه و جانشین را از آن حذف میکند حال آن که جامع البیان که منبع نقل او بوده آن را به شکل دیگری طرح کرده است و به خوبی میتوان تعصب حنبلی او را مشاهده کرد. یعنی تعصب مذهبی و دینی حتی در ثبت حقایق تاریخی تأثیر گذار بوده و هر جا آنها دچار شک و تردید میشدهاند یا به نحوی با عقاید آنها همسو نبوده به حذف و تحریف تاریخ اقدام میکردهاند.
- ما که پیرو اهل بیت (ع) هستیم چگونه باید با این متون برخورد کنیم؟
من بارها گفتهام که ما در این راستا روش خاص و مخصوص به خود نداریم. عاقل هستیم و با قضایا عاقلانه برخورد میکنیم. عاقلان اگر در قضیهای با تناقض مواجه شوند به هر حال بین پاسخ مثبت و منفی یکی را قبول میکنند و نه هر دو را و ما در هنگام مراجعه به احادیث در روایات صرفاً بر اساس عقل درباره آنها حکم میکنیم. اگر کسی مطلقاً بی دین و کافر باشد در تاریخ کار او خبرنگاری است آن هم ثبت اخبار درست و غلط با هم. ولی اگر مخاطبان او هم کافر باشند همه اخبار را درست نمیدانند و تا منبعی دیگر آن را تأیید نکند و یا مطلب را از منبع موثقی نشنیده باشد آن را قبول نمیکند. رسم است حتی فیزیک و ریاضی و شیمی را بدون دلیل و استدلال قبول نمیکنند چه برسد به اصول عقاید و امور عقیدتی. ما در علوم دینی عادت کردهایم هر چیزی را به قرآن عرضه کنیم اگر با قرآن تطابق داشت آن را قبول میکنیم و الا مانند تمام عاقلان آن را رد میکنیم. خلاصه این که روش ما همان روشی است که تمام عقلای روی زمین انتخاب میکنند و هیچ روش تعبدی یا مأثور۲ و مخصوص به خود نداریم. این نکته را هم در پایان تکرار کنم که تاریخ انبیا و سیره پیامبر(ص)، تاریخ ناپلئون و هیتلر نیست. سیره پیامبر(ص)، بر عقاید و موضعگیری مردم تأثیر میگذارد. این را که در متون بیاید ایشان یا امیرالمؤمنین(ع) نعوذ بالله شراب نوشیدهاند یا به آتش سجده کردهاند شاید اگر بخواهیم با تاریخ صرف با آن برخورد کنیم در برخی موارد چارهای جز قبول نداریم ولی به راحتی با علم کلام میتوانیم آن را رد کنیم. یا وقتی در اکثر منابع صحبت از این است که مسلمانان در بدو ورود حضرت به مدینه این شعر را خواندند:
طلع البدر علینا من ثنیات الوداع
حال آن که «ثنیات الوداع» در راه شام است نه مکه و با استفاده از علم جغرافیا این گزارش مشهور تاریخی را رد میکنیم. در صورتی که اگر میخواستیم صرفاً تاریخ اکتفا کنیم چون ابن اسحاق و هم ترازان او این مطلب را نقل کردهاند چارهای جز قبول نداشتیم. بر همین منوال انساب، تراجم، تفسیر، علم نزول قرآن و دیگر علوم اسلامی همگی باید استفاده شوند تا ما تاریخی عاری از شوائب و زوائد به دست بیاوریم و تاریخ را آن گونه نقل کنیم که به واقعیت نزدیکتر باشد و سعی ما در تدوین مجموعه سی و چند جلدی الصحیح که صرفاً درباره تاریخ زندگانی رسول خدا(ص) است همین بوده است.
ماهنامه موعود شماره ۷۶
۱. سوره بقره (۲)، آیه ۷۵.
۲. منظور نقل شده از معصومین(ع) است.