کلام حکمت‌آمیز حضرت در گهواره

طریف ابی‌نصر خادم می‌گوید: بر حضرت صاحب‌الزمان(ع) وارد شدم، و به من فرمودند:
برایم صندل سرخ بیاور.
آن را برایشان آوردم، سپس فرمودند:
آیا مرا می‌شناسی؟
عرض کردم: آری. فرمودند:
من کیستم؟
عرض کردم: شما سرور من و فرزند سرورم می‌باشید. فرمودند: از این نپرسیدم.
عرض نمودم: فدای شما شوم، برایم بیان نمایید. فرمودند:
من خاتم‌الاوصیا هستم و خدای تعالی، به واسطه من، بلاد را از خاندان و شیعیانم برطرف می‌کند. ۱

اتمام حجت توسط حضرت

ازدی می‌گوید:
هنگامی‌که مشغول طواف بودم و شش شوط را به جای آورده، می‌خواستم شوط هفتم را به جای آورم، جمعی را مشاهده کردم که در سمت راست کعبه حلقه زده‌اند، و جوانی خوش‌رو، خوش‌بو و باهیبت و وقار نزد آن‌ها ایستاده و با آن‌ها سخن می‌گوید و من کسی را مانند او نیکو سخن و شیرین‌کلام و خوش‌مجلس ندیده بودم. پیش رفتم تا با او سخن بگویم اما مردم مرا راندند.
از یکی از آنان پرسیدم، این مرد کیست؟ گفت: فرزند رسول‌الله(ص) است که در هر سال یک روز ظاهر می‌شود و برای خواص خود سخن می‌گوید.
به آن حضرت(ع) عرض کردم: سرورم! نزد شما آمده‌ام تا مرا راهنمایی کنید، خدا راهنمای شما باشد. ریگی به من دادند و من بازگشتم. یکی از همنشینانش به من گفت: به تو چه دادند؟ گفتم: ریگی، و دستم را گشودم، و دیدم طلاست. جلو رفتم تا به مقابلشان رسیدم، آنگاه حجت بر تو تمام شد و حق آشکار گردید و نابینایی‌ات زایل شد؛ آیا مرا می‌شناسی؟
عرض کردم: خیر، فرمودند:
من مهدی و قائم زمان هستم. من کسی هستم که زمین را پس از پر شدن از جور، پر از عدل و داد می‌کنم. زمین از حجت خالی نمی‌ماند و مردم بی‌پیشوا نمی‌مانند و این امانتی نزد توست و آن را جز برای برادران حق‌جوی ‍[شیعه] خود باز مگو.۲

پی‌نوشت
:
۱. راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص ۴۶۶، ح ۳.
۲. شیخ‌صدوق، کمال‌الدین، ج ۲، باب ۴۴، ح ۱۸.
 


ماهنامه موعود شماره ۷۴

همچنین ببینید

به ما نگفتند…

سید مهدی شجاعیگفتند: تو که بیایی خون به پا می کنی،جوی خون به راه می اندازی و از کشته پشته می سازی و ما را از ظهور تو ترساندند.درست مثل اینکه ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *