شوق وصال

ابر فیض
      
شکفت غنچه و بنشست گل به بار، بیا
دمید لاله و سورى ز هر کنار، بیا
بهار آمد و نشکفت باغ خاطر ما
تو اى روان سحر، روح نوبهار، بیا
چه مایه صبر مگر هست بى قراران را؟
ز حد گذشت دگر رنج انتظار، بیا
ز هر کرانه، شقایق دمیده از دل خاک
پى تسلى دلهاى داغدار، بیا
ز عاشقان بلاکش، نظر دریغ مدار
فروغ دیده نرگس! به لاله زار بیا
»ز منجیق فلک سنگ فتنه مى بارد«
مباد آن که فرو ریزد این حصار! بیا
یکى به مجمع رندان پاکباز نگر
دمى به حلقه مردان طفرفه کار، بیا
طلایه دار تواند این مبشران ظهور
به پاس خاطر این قوم حقگزار، بیا
درین کویر که سوزد روان موج، سراب
تو اى سحاب کرم، ابر فیض بار، بیا
ز دست برد مرا شور عشق و »جذبه«ى شوق
قرار خاطر محزون بى قرار بیا!
محمود شاهرخى



کرامات نورانى
 
 هلا روز و شب فانى چشم تو
 دلم شد چراغانى چشم تو
 به مهمان، شراب عطش مى دهد
 شگفت است مهمانى چشم تو
 بنا را بر اصل خمارى نهاد
 ز روز ازل بانى چشم تو
 پر از مثنویهاى رندانه است
 شب شعر عرفانى چشم تو
 تویى قطب روحانى جان من
 منم سالک فانى چشم تو
 دلم نیمه شب ها قدم مى زند
 در آفاق بارانى چشم تو
 شفا مى دهد آشکارا به دل
 اشارات پنهانى چشم تو
 هلا توشه راه دریادلان
 مفاهیم طولانى چشم تو
 مرا جذب آیین آیینه کرد
 کرامات نورانى چشم تو
 از این پس مرید نگاه توام
 به آیات قرآنى چشم تو!
حسن حسینى
 
 

موعود شماره ۴۳

همچنین ببینید

Culture of Civilization Literature 4 310x165 - آخرین توقیع

آخرین توقیع

شيخ طوسی نقل می‌کند: در سالی که شيخ علی بن محمد سمری ( نایب چهارم) …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *