بررسی آیات قرآن کریم از زوایای مختلف و با روشهای متفاوت، سبب آشنایی هر چه بیشتر ما با این کتاب مبین میشود. از اینرو قصد داریم با استعانت از خداوند متعال، در هر ماه قمری، طی سلسله مقالاتی، بعضی حوادث و رخدادهای آن ماه را در نظر گرفته و آیات مربوط به هر یک از آن وقایع را به صورت مختصر و با توجه به تفاسیر موجود، بیان کنیم…
بررسی آیات قرآن کریم از زوایای مختلف و با روشهای متفاوت، سبب آشنایی هر چه بیشتر ما با این کتاب مبین میشود. از اینرو قصد داریم با استعانت از خداوند متعال، در هر ماه قمری، طی سلسله مقالاتی، بعضی حوادث و رخدادهای آن ماه را در نظر گرفته و آیات مربوط به هر یک از آن وقایع را به صورت مختصر و با توجه به تفاسیر موجود، بیان کنیم.
رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله
اگر چه در تقویم ماه صفر، حوادث متعددی وجود دارد؛ ولی تنها رحلت جانگداز خاتم انبیا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله مرتبط با آیات قرآن است. آن حضرت دوشنبه ۲۸ ماه صفر سال دهم هجری، در سن ۶۳ سالگی دار فانی را وداع گفت و امّت اسلام را در غم خود داغدار کرد.
در پنج سوره از سورههای قرآن، سخن از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله به میان آمده است که از میان آنها سه سوره «انبیاء»، «زمر» و «طور» در مکه و دو سوره «آل عمران» و «نصر» در مدینه نازل شدهاند.
در این مقاله، آیات مذکور، در سه بخش به طور اختصار مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
الف. سه سوره مکی؛ ب. سوره آلعمران؛ ج. سوره نصر و رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله.
الف. سه سوره مکی
مشرکان مکه برای جلوگیری از پیشرفت اسلام، اقدامات گوناگونی انجام میدادند؛ حتّی گاهی نسبتهایی از قبیل ساحر و جادوگر، مجنون، کاهن و شاعربه پیامبر صلی الله علیه و آله میدادند. وقتی نتوانستند با این نسبتهای ناروا جلوی تبلیغ پیامبر صلی الله علیه و آله را بگیرند، ناچار شدند خودشان را اینگونه تسلّی بدهند که منتظر مرگ او میشویم و با مرگش همه چیز تمام میشود؛ هم ما راحت میشویم، هم بتهایمان از طعنههای او نجات مییابند. (۱) همچنانکه قرآن کریم در سوره طور به این موضوع اشاره کرده، میفرماید: «فَذَکِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِکاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ * أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ * قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصینَ»؛ (۲) «پس تذکر ده، که به لطف پروردگارت تو کاهن و مجنون نیستی؛ بلکه آنها میگویند: او شاعری است که ما انتظار مرگش را میکشیم! بگو: انتظار بکشید که من هم با شما انتظار میکشم (شما انتظار مرگ مرا، و من انتظار نابودی شما را با عذاب الهی)!»
و در سوره انبیاء ضمن ردّ انتظار مشرکان، قانون کلی آفرینش را بیان فرموده است: «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ * کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ»؛ (۳) «پیش از تو [نیز] برای هیچ انسانی جاودانگی قرار ندادیم [وانگهی آنها که انتظار مرگ تو را میکشند] آیا اگر تو بمیری، آنان جاوید خواهند بود؟! هر انسانی طعم مرگ را میچشد و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش میکنیم؛ و سرانجام به سوی ما بازگردانده میشوید.»
خداوند در جواب کافران که میگفتند: «نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ»؛ (۴) فرمود: «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ»؛ «ما برای هیچ بشری قبل از تو زندگی جاویدان قرار ندادیم.» تا اینکه کافران تنها منتظر مرگ تو باشند؛ بلکه آنها هم میمیرند «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»؛ (۵) «تو میمیری و آنها نیز خواهند مرد.» همه میمیرند و مرگ مخصوص به تو نیست تا اینکه آنها از مرگ تو خوشحال شوند.
ای دوست بر جنازه دشمن چو بگذری/شادی مکن که بر تو همین ماجرا رود (۶)
در جمله «أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ»؛ استفهام انکاری وجود دارد و به تعبیر علامه طباطبایی، فایده آن در این جمله، «قصر قلب» (۷) است؛ یعنی آن کس که میگوید «نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ» خیال میکند که مرگ فقط مخصوص توست، و اگر تو بمیری او با خیال راحت زندگی جاویدانه خواهد داشت؛ در حالی که چنین نیست و همه میمیرند «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ» (۸) و این دنیا خانه گرفتاری و امتحان است و پایان آن مرگ و رجوع به پیشگاه پروردگار و دیدن جزای اعمال و گرفتن نتیجه امتحان. (۹)
ب. آل عمران و آیات مربوط به جنگ احد
وقتی در جنگ احد، پیامبر اسلام مجروح شد؛ و حتی پیشانی و دندان آن حضرت شکست، «مصعب بن عمیر» که شباهت زیادی به پیامبر صلی الله علیه و آله داشت به شهادت رسید، دشمنان خیال کردند که خود پیامبر کشته شده است و این خبر را با صدای بلند اعلام کردند.
انتشار این خبر، در میان مسلمانان تزلزل عجیبی ایجاد کرد، جمعی هراسان شده، از میدان جنگ خارج میشدند؛ حتّی بعضی در این فکر بودند که با کشته شدن پیامبر از آئین اسلام برگردند و از سران مشرکان امان بخواهند؛ اما در مقابل آنها اقلیتی فداکار و پایدار استقامت کردند.
به زودی روشن شد که پیامبر صلی الله علیه و آله زنده است و این خبر اشتباه یا دروغ بوده، در این مورد آیه زیر نازل شد و دسته اول را سخت نکوهش کرد: (۱۰)«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرینَ»؛ (۱۱) «محمد صلی الله علیه و آله فقط فرستاده خداست و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمیگردید [و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیت و کفر بازگشت خواهید نمود]؟! و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خدا ضرر نمیزند، و خداوند به زودی شاکران [و استقامتکنندگان] را پاداش خواهد داد.»
اصناف مردم در آزمون جنگ اُحد
در جنگ احد، سپاه اسلام چند گروه شدند که به سه طایفه از آنها اشاره میشود:
۱. منافقانی که کفر باطنی آنها ظهور کرد: «وَ طائِفَهٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّهِ»؛ (۱۲) «گروهی در فکر جان خویش بودند؛ آنها گمانهای نادرستی ـ همچون گمانهای دوران جاهلیت ـ درباره خدا داشتند.» اینان تنها به فکر خودِ حیوانی بودند؛ زیرا خود انسانی را فراموش کرده بودند: «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»؛ (۱۳) «خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد.»
۲. مسلمانانی که ضعف ایمانشان آشکار شد. این گروه که بر اثر همراهی با پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله رابطه خود را با سران شرک، مانند ابو سفیان تیره کرده بودند، تأسّف میخوردند. خدای سبحان درباره اینان که به سبب ضعف ایمان از میدان جنگ گریخته بودند، میفرماید: «إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فی أُخْراکُمْ فَأَثابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا ما أَصابَکُمْ وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»؛ (۱۴) «به خاطر بیاورید هنگامی را که از کوه بالا میرفتید؛ و [جمعی در وسط بیابان پراکنده شده و از شدت وحشت] به عقبماندگان نگاه نمیکردید و پیامبر از پشت سر، شما را صدا میزد. سپس اندوهها را یکی پس از دیگری به شما جزا داد. این به خاطر آن بود که دیگر برای از دست رفتن [غنایم جنگی] غمگین نشوید، و نه به خاطر مصیبتهایی که بر شما وارد میگردد. و خداوند از آنچه انجام میدهید، آگاه است.»
۳. مسلمانان ثابت قدمیکه برای رضای خدا جنگیدند و تا پایان آن استقامت ورزیدند. شمار این گروه که امیر مؤمنان علیه السلام در میان آنان میدرخشید، بسیار اندک بود و خداوند درباره آنان فرمود: «وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرینَ»؛ (۱۵) به زودی خداوند پاداش انسانهای شاکر را میدهد.»
یکی از این مسلمانان ثابت قدم و فداکار «انس بن نضر» ـ عموی انس بن مالک ـ بود. وقتی او متوجه شد که «عمر بن خطاب» و «طلحه بن عبید الله» با تعدادی از مهاجرین و انصار دست از جنگ کشیده و دست روی دست گذاشتهاند پرسید: چرا دست از جنگ کشیدهاید؟ گفتند: رسول خدا صلی الله علیه و آله کشته شده است! گفت: بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله، شما میخواهید زندگی کنید؟ پس بهتر آن است که شما هم در همان راهی که او کشته شد، کشته شوید! سپس به دشمن حمله کرد و مردانه جنگید تا به شهادت رسید. (۱۶)
فنا و زوالناپذیری نبوت
پاسخ شبهه منافقان(که میگفتند: اگر او پیامبر بود، کشته نمیشد) این است که پیامبر صلی الله علیه و آله نیز هم شخصیتی حقیقی دارد و هم شخصیتی حقوقی. از جهت شخصیت حقیقی، مانند دیگران است که قانون طبیعت بر ایشان جاری است: «یأکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الأسْوَاقِ»؛ (۱۷) «غذا میخورد و در بازارها راه میرود.» و سرانجام نیز رحلت میفرمایند؛ اما شخصیت حقوقی آن حضرت که با عنوان «رسالت و نبوت» معروف است، هرگز نمیمیرد و از آسیب و زوال محفوظ است، همانگونه که اصل مکتب و خطوط کلی رسالت انبیای پیشین علیهم السلام نزد موحدان و مؤمنان به وحی و نبوت محفوظ است و دین هیچ پیامبری با ارتحال وی از بین نرفته و تنها فروع آن با آمدن پیامبر جدید و آوردن شرعه و منهاج تازه متحول شده است. (۱۸)
درسی را که این آیه درباره مبارزه با فردگرایی میدهد، درسی برای همه مسلمانان در همه قرون و اعصار است. مسلمانان باید از قرآن بیاموزند که مسائل هدفدار هرگز نباید قائم به شخص یا اشخاص باشد؛ بلکه باید بر محور سلسله اصول و تشکیلات ثابتی دور بزند که با تغییر افراد یا مرگ آنان ـ حتّی اگر پیامبر بزرگ خدا صلی الله علیه و آله باشد ـ آن کار تعطیل نگردد. اصولاً رمز بقای یک مذهب و یا تشکیلات همین است؛ بنابراین برنامهها و تشکیلاتی که قائم به شخص هستند ناسالم و غیرطبیعی بوده، به زودی متلاشی خواهند شد. (۱۹)
خلاصه آنکه زوال حیات ظاهری پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، در زوال دین سهمی ندارد و دین حق با موت پیامآور آن و نیز با هیچ رخداد تلخ دیگری زوال نمیپذیرد و آسیب نمیبیند؛ زیرا حق از زوال مصون است. همچنانکه مولوی به این حقیقت اشاره کرده است:
مصطفی را وعده داد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق
من تو را اندر دو عالم رافعم
طاغیان را از حدیثت رافعم
رونقت را روز روز افزون کنم
نام تو بر زر و بر نقره زنم
منبر و محراب سازم بهر تو
در محبت قهر من شد قهر تو
تا قیامت باقیش داریم ما
تو مترس از ترس دین ای مصطفی
هست قرآن تو را همچون عصا
کفرها را درکشید چون اژدها
تو اگر در زیر خاکی خفتهای
چون عصایش دان تو آنچه گفتهای
گرچه باشی خفته تو در زیر خاک
چون عصا آگه بود آن گفت پاک (۲۰)
ج. سوره نصر و رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله
در سوره «نصر» – به قرینه حدیث مربوط به آن – اشارهای به رحلت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله شده است؛ چون یکی از نامهای آن، سوره «تودیع» (خدا حافظی) است؛ چرا که در آن بهطور ضمنی از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داده شده است.
طبرسی از مقاتل نقل کرده است: «هنگامیکه این سوره نازل شد و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آن را بر یاران خود تلاوت کرد، همگی خوشحال و خوشدل شدند؛ ولی وقتی «عباس» عموی پیامبر آن را شنید، گریه کرد. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای عمو! چرا گریه میکنی؟
عرض کرد: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله! گمان میکنم خبر رحلت شما در این سوره داده شده است! حضرت فرمود: مطلب همانگونه است که تو میگویی. و پس از آن پیامبر دو سال زندگی کرد؛ ولی کسی او را خوشحال و خندان ندید. (۲۱)
در اینکه از کجای این سوره چنین مطلبی استفاده میشود، در حدیث چیزی نیامده است و مفسران قرآن نیز نظریههای مختلفی دادهاند.
ظاهر آیات سوره نیز بشارت از فتح و پیروزی است؛ چون میفرماید:
۱. «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ»؛ «هنگامیکه یاری خدا و پیروزی فرا رسد.»
۲. «وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً»؛ «و ببینی مردم گروه گروه وارد دین خدا میشوند.»
۳. «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً»؛ «[به شکرانه این نعمت بزرگ] پروردگارت را تسبیح و حمد کن و از او آمرزش بخواه که او بسیار توبهپذیر است.»
در ظاهر آیات این سوره اشارهای به رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله نشده است؛ اما اینکه عباس، این مفهوم را از کجای سوره فهمید که مورد تأیید پیامبر صلی الله علیه و آله هم قرار گرفت.
مرحوم طبرسی، دو احتمال نقل کرده است:
۱. «از دیدگاه برخی، مفهوم آیه «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً» این است که: ای پیامبر! اینک به ستایش پروردگارت نیایشگر باش و از او آمرزش بخواه؛ چرا که توبه زودی به دیدار حق خواهی شتافت و همانسان که همه پیامبران جهان را بدرود گفتند، تو نیز بدرود خواهی گفت.
افزون بر این، مثال مشهوری است که: «عِنْدَ الْکَمَالِ یَرْقَبُ الزَّوَالِ؛ با رسیدن به اوج کمال باید در انتظار زوال بود.» شاعر در این مورد گفته است:
اِذَا تَمَّ اَمْرٌ بَدَانَقْصُهُ/ تَوَقَّعْ زَوَالاً اِذَا قیِلَ تَمَّ
«هنگامیکه کاری به پایان رسید، کاستی آن آشکار میگردد، و آنگاه که گفته شد کار تمام است، در انتظار زوال آن باش.»
۲. گروهی گفتهاند: خدای سبحان، در این سوره، پیامبر را به تجدید عهد توحیدی با خدا و طلب آمرزش فرمان داده است و عمل به این فرمانها، آخرین تلاش یک بنده با اخلاص در آستانه کوچ از این سرای فانی به عالم باقی میباشد.» (۲۲)
علامه طباطبایی احتمال زوال را نقل کرده است. (۲۳) مراغی نیز میگوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله از این سوره فهمید که کار تمام شده و وظیفهای باقی نمانده جز اینکه بایدبه رفیق اعلی بپیوندد.» (۲۴)
در تفسیر نمونه آمده است:
«این مفهوم (پایان عمر پیامبر) ظاهراً از اینجا استفاده شده که این سوره دلیل بر آن است که رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله به پایان رسیده، و آیین او کاملاً تثبیت شده است. و معلوم است در چنین حالتی، انتظار رحلت از سرای فانی به جهانی باقی، کاملاً قابل پیشبینی است.» (۲۵) البته این نظریه نیز با همان احتمال اول منقول از «مجمع البیان» و «المیزان» و سخن مراغی سازگار است.
و امّا اینکه منظور از فتح و پیروزی بزرگی که در این سوره بشارت آن داده شده، کدام است؟ باید گفت: «فتح مکه» است؛ گرچه در اسلام فتوحات زیادی رخ داد؛ ولی فتحی که با مشخصات فوق تطبیق کند، تنها فتح مکه میباشد که بنیان شرک را از «جزیره العرب» ریشهکن کرد. (۲۶)
سه دستور مهم بعد از پیروزی
در آخرین آیه این سوره، سه دستور مهم به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله- و طبعاً به همه مؤمنان – میدهد که در حقیقت شکرانهای برای این پیروزی بزرگ، و واکنش مناسبی در برابر این نصرت الهی است: دستور به «تسبیح» و «حمد» و «استغفار».
«تسبیح» به معنی منزه شمردن خداوند از هرگونه عیب و نقص است، و «حمد» برای توصیف او به صفات کمالیه و «استغفار» در برابر نقصانها و تقصیرهای بندگان از خدا.
این پیروزی بزرگ سبب شد که افکار شرکآلود زدوده شود، کمال و جمال خداوند ظاهرتر گردد، و گمکرده راهان به سوی حق باز گردند.
همچنین سبب شد که افراد گمان نکنند خداوند یارانش را تنها میگذارد (پاکی از این نقص) و نیز بدانند که خداوند بر انجام وعدههایش توانا است (موصوف بودن به این کمال) و نیز بندگان به نقص خود در برابر عظمت او اعتراف کنند (طلب مغفرت).
بهعلاوه ممکن است به هنگام پیروزی، واکنشهای نامطلوبی در انسان پیدا شود و گرفتار «غرور و خود برتر بینی» گردد، و یا در برابر دشمن دست به «انتقامجویی و تصفیه حساب شخصی» زند، این سه دستور به او تعلیم میدهد که در لحظه حساس پیروزی به یاد صفات جلال و جمال خدا بیفتد، همه چیز را از او بداند، و در مقام استغفار برآید تا هم غرور و غفلت او زایل گردد، و هم از انتقامجویی برکنار ماند. (۲۷)
دعای پیامبر صلی الله علیه و آله پس از نزول سوره نصر
از «ابن مسعود» نقل شده است که: «پیامبر اسلام، پس از نزول این سوره، این دعا را بسیار میخواند: «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِکَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ؛ (۲۸) پاک و منزهی تو ای خدا! بار پروردگارا حمد برای توست، بار خدایا! مرا مورد مغفرت خود قرار ده، بهدرستی که تو بهترین توبه پذیر و مهربانی.»
و از «امّ سلمه» نقل شده است که: «پیامبر در اواخر عمر شریفش به هنگام حرکت و توقف و ایستادن و نشستن و برخاستن این دعا را زمزمه میکرد: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ بِحَمْدِهِ، أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ اِلَیْهِ؛ پاک و منزه است خدا و به حمدش سزاوار و از خدا طلب آمرزش میکنم و به سوی او باز میگردم.»
راز آن را پرسیدم، فرمود: این نیایش به من دستور داده شده است. آنگاه این سوره را تلاوت کرد.» (۲۹)
اولین و آخرین سوره
در روایتی از امام رضا علیه السلام نقل شده است: «اولین سوره «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ» (سوره علق) و آخرین سوره «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» بود که بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد.
علامه طباطبایی پس از نقل این روایت، میگوید: شاید منظور روایت این باشد که آخرین سورهای که بهطور کامل نازل شده است، این سوره است.» (۳۰)
خدایا! ما را در زمره یاران راستین پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله قرار ده.
پی نوشت :
۱)- ر.ک: اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیّب، تهران، کتابخانه اسلام، ج ۹، ص۱۷۲، و حجت التفاسیر، سید عبدالحجه بلاغی، چاپخانه حکمت، قم، ج ۶، ص ۵۰، و التفسیر الحدیث، محمد عزّه دروزه، قاهره، دار الغرب الاسلامی، چاپ دوم، ۱۴۲۱ قمری، ج ۴، ص۳۲۳ و ۳۲۴.
۲)- طور / ۲۹ – ۳۱.
۳)- انبیاء / ۳۴ و ۳۵.
۴)- طور / ۳۰، «انتظار مرگ او را میکشیم».
۵)- زمر / ۳۰.
۶)- المیزان، علامه طباطبایی، بیروت، مؤسسه اعلمی، چاپ دوم، ۱۳۹۲ قمری، ج ۱۴، ص۲۸۴.
۷)- قصر قلب، اصطلاح ادبی است که در علم معانی به کار میرود و به معنای واژگون کردن و برعکس ساختن است. این تعبیر هنگامیبه کار میآید که مخاطب، به عکس حکمیکه شما اثبات کردهاید، باور داشته باشد. مثل: «ما سافر الا علیّ» این مثال در ردّ کسی گفته میشود که گمان میکند: خلیل مسافر است، نه علی و شما با این کلام، اعتقاد او را واژگون و برعکس، میسازید. (جواهر البلاغه، احمد هاشمی، ترجمه حسن عرفان، قم: نشر بلاغت، چاپ یازدهم، ۱۳۸۸ شمسی، ص ۳۳۵ و ۳۳۶).
۸)- آل عمران / ۱۸۵ و انبیاء / ۳۵.
۹)- المیزان، ج ۱۴، صص ۲۸۴ – ۲۸۵.
۱۰)- ر.ک: مجمع البیان، امین الاسلام فضل بن حسن طبرسی، بیروت، مؤسسه اعلمی، چاپ دوم، ۱۴۲۵ قمری، ج ۲، ص ۴۰۳ – ۴۰۶؛ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و همکاران، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ سی و پنجم، ۱۳۸۳ شمسی، ج ۳، ص ۱۳۶ و ۱۳۷.
۱۱)- آل عمران / ۱۴۴.
۱۲)- آل عمران / ۱۵۴.
۱۳)- حشر / ۱۹.
۱۴)- آل عمران / ۱۵۳.
۱۵)- تسنیم تفسیر قرآن کریم، جوادی آملی، قم، مرکز اسراء، چاپ اول، ۱۳۸۷ شمسی، ج ۱۵، ص ۶۶۸ ـ ۶۶۹.
۱۶)- . المیزان، ج ۴، ص ۳۷، به نقل از سیره ابن هشام.
۱۷)-فرقان/۷.
۱۸)- تسنیم تفسیر قرآن کریم، ج ۱۵، ص ۶۵۸ و ۶۶۳.
۱۹)- تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۱۳۹.
۲۰)- مولوی.
۲۱)- مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۴۶۷ و جوامع الجامع، طبرسی، بیروت، دار الاضواء، چاپ اول، ۱۴۰۵ قمری، ج ۲، ص ۸۹۸ و المیزان، ج ۲۰، ص ۵۳۲.
۲۲)- مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۴۶۷.
۲۳)- المیزان، ج ۲۰، ص ۵۳۲.
۲۴)- تفسیر مراغی، احمد مصطفی مراغی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا، ج ۱۸، ص ۲۶۰.
۲۵)- تفسیر نمونه، ج ۲۷، ص ۳۹۵.
۲۶)- المیزان، ج ۲۰، صص ۵۳۰ ـ ۵۳۱.
۲۷)- تفسیر نمونه، ج ۲۷، ص ۳۹۹ و ۴۰۰.
۲۸)- مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۴۶۷.
۲۹)- همان، ص ۴۶۸ و المیزان، ج ۲۰، ص ۵۳۲.
۳۰)- المیزان، ج ۲۰، ص ۵۳۲ و ۵۳۳.
محمداسماعیل نوری