چند شعر مهدوی از «قیصر امین‌پور» به بهانه درگذشت شاعر

صبح بى تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بى تو حتى مهربانى حالتى از کینه دارد
بى تو مى گویند تعطیل است کار عشقبازى
عشق اما کى خبر از شنبه و آدینه دارد!؟

 
 
 
  • فصل تقسیم گل و گندم و لبخند

چشم‌ها پرسش بی‌پاسخ حیرانی‌ها
دست‌ها تشنه تقسیم فراوانی‌ها
با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغ‌های دل ما، جای چراغانی‌ها
حالیا! دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی است در این بی‌سر و سامانی‌ها
وقت آن شد که به گل، حکم شکفتن بدهی!
ای سرانگشت تو آغاز گل‌افشانی‌ها!
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزل‌ها و غزل‌خوانی‌ها…
سایه امن کسای تو مرا بر سر، بس!
تا پناهم دهد از وحشت عریانی‌ها
چشم تو لایحه روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانی‌ها

 

 
  • سبزتر از بهار

طلوع مى کند آن آفتاب پنهانى
 زسمت مشرق جغرافیاى عریانى
 دوباره پلک دلم مى پرد، نشانه چیست؟
 شنیده ام که مى آید کسى به مهمانى
 کسى که سبزتر است از هزار بار بها
ر کسى، شگفت کسى، آن چنان که مى دانى
 تو از حوالى اقلیم هر کجاآباد بیا
 که مى رود شهر ما رو به ویرانى
 در انتظار تو تنها چراغ خانه ماست
 که روشن است در این کوچه هاى ظلمانى
 کنار نام تو لنگر گرفت کشتى عشق
 بیا که نام تو آرامشى است توفانى


  •  دلالت

باران
    بهاران را
        جدّی نمی‌گیرد.
چشمان من
    خیل غباران را.
هرچند
    از جاده‌های شسته رُفته،
    از این خیابان‌های قیراندود
        دیگر غباری برنخواهد خاست؛
هرچند
    با آفتاب رنگ و رو ر‌َفته
    از روی این دریای سرب و دود،
        هرگز بخاری برنخواهد خاست؛
امّا،
    حتّی سواد هر غباری نیز
    در چشم من دیگر
        معنای دیدار سواری نیست؛
این چشم‌ها
    از من دلیل تازه می‌خواهند!

 
 
استفاده از مطلب با ذکر منبع بلامانع می‌باشد.  

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *