السلام علیک یا اباصالح المهدی
با پایان یافتن مراسم حج، بانگ جرس و ندای ساربان، زایران خانه خدا را برای بازگشت به شهر و دیار خود فرا میخواند. گوئیا، واسپس طواف و سعی و قربانی، و تجدید عهد دوستی و بندگی در آستان حضرت حق هنگامه اعلام پیوند و پیمان با حجّت حق و خلیفه حضرت ربّ الارباب بر کرانه غدیر فرامیرسد. از همین جاست که بنده حق برای مشی در عرصه زمین و گذار از فراز و نشیبهای تاریخ دست در دستان ولیّ خدا میگذارد، تا تمامیت عبودیت و بندگی در صورت فرهنگ و تمدن ظاهر شود ورنه، همه درک و دریافت حاصله از بیتوته شباهنگام مشعر و تجربه آفتاب عرفات و اقامت در سرزمین منا و قربانی، در پرده اجمال میماند و امکان ظهور و بروز در هیأت مناسبات فرهنگی و مدنی مبتنی بر عبودیت و معرفت حق پیدا نمیکند.
شاید اینهمه وجهی از «اکمال دین و اتمام نعمت» باشد که حضرت نبیّ مکرم اسلام(ص) در آخرین سال از حیات با پرده برداشتن از گنجخانه ولایت و امامت منصوب حق، امیر مؤمنان علی(ع)، آن را مکشوف همگان ساخت. در حقیقت، شکست تمامیبتها و ویران ساختن بتخانهها و اعلام شهادت به وحدانیت و ربوبیت حضرت حق یک وجه ایمان آوردن است، و جاری شدن در زمین و ظاهر ساختن این شهادت در هیأت عملی و مناسبات فردی و جمعی وجه دیگر. وجه مهمیکه باعث اصلاح امر معاش و معاد بندگان خدا، مسدود ساختن مجاری فساد و افساد، ناکام گذاردن ابلیس لعین، تأسیس مدینه طیّبه، اقامه عدل، تربیت نفوس بندگان و بالاخره نایل شدن کلیه موجودات انسانی و غیرانسانی به مراتب عالی کمال و رشد میشود. به عبارت دیگر، راز آنچه بیان شد در موضوع و مفهوم عهد با ولیّ خدا بر کرانه غدیر نهفته است.
بر هیچ کس پوشیده نیست که نیل به همه مراتب و موارد مذکور در گرو و منوط به حضور خلیفه منصوب از جانب حق در میان مردم، و عهد و پیمان عمومی مردم با اوست.
در حقیقت، این رابطه، مصدر و منشأ ظهور «قدرت دین» برای نیل به همه مقاصد متعالی مرضی حق است، و بی ظهور این قدرت که لازمه تأسیس دولت حقه است هیچ یک از مراتب طی نشده و دین و دینداری در گستره خلوت دل مردان اهل ایمان و در کنج پستوی خانههاشان میماند و زمین سرشار از تباهی و فساد و ظلم، تمامی عناصر حیات بخش خود را از دست میدهد و تبدیل به ظلمتکدهای عفن میشود.
غفلت از غدیر و پیمان با ولیّ، مانع از ظهور تمامیشئونات ولیّ و حجت حق و ناگزیر، زمینهساز ظهور پراکندگی، تشتّت، تزلزل و ضعف در تمامی ارکان حیات فردی و اجتماعی انسانها و بالاخره تعطیلی بخش عمده احکام و تکالیفی میشود که از سوی حضرت حق اعلام و توسط نبیّمکرم به همگان ابلاغ شده است.
تشخیص تکلیف در میان فراز و فرودها و نقاط عطف مهم (مبتنی بر معیارهای حقیقی) و انجام و اجرای آن در گستره حیات فردی و جمعی در گرو احراز صلاحیت، علم، اذن و قدرت است.
وصول به این وجوه مهم برای هیچکس ممکن نیست مگر اینکه «علم» خود را از گنجخانه حضرت حق دریافت کرده باشد و آن را پیراسته و مصون از شک و شبهه و التقاط و امتزاج عرضه کند.
«اذن» حضرت خداوندی را برای اعلام حکم مبتنی بر دریافت و علم حقیقی حاصل آورده باشد و بالاخره از طریق عهد و پیمان مردم به «قدرت» برای اعمال حکم و بسط آن دسترسی پیدا کرده باشد.
آنچه واسپس ماجرای غدیر باعث شد تا امر معاش و معاد مردم از مسیر حق خارج و در گرداب ابتلائات آلوده به تفرق، اختلاط، امتزاج و انحراف گرفتار آید، چیزی جز گسست عهد مردم و ایجاد مانع بر سر راه ظهور «قدرت» نبود؛ ورنه ولیّ منصوب از جانب حق، یعنی آیت کبرای خداوندی، علی(ع) از «صلاحیت»، «علم» و «اذن» برخوردار و تمامیشئون را نیز دارا بود، ولی اِعمال ولایت در گرو قدرت بود؛ همانی که بی همراهی جماعت مسلمین و ماندن آنان در گستره عهد و پیمان مجال ظهور نمییافت.
این قدرت، مجال میداد تا مستضعفان و مؤمنان امکان رسیدن به اقتدار را بیابند و امر حق معطّل بر زمین نماند.
از آن روز، با وجود آنکه تمامی امکان یعنی «صلاحیت، علم و اذن» در میان اهل بیت نبیّ اکرم و حجج منصوب حضرت حق جمع بود، ولی زمینه رسیدن مستضعفان بر مدار اقتدار فراهم نیامد و چنان شد که سال از پی سال و قرن از پی قرن بر حجم و گستره ظلم و تباهی و فساد افزوده شد تا آنجا که بنا بر پیشبینی نبیّ رحمت، زمین آکنده از ظلم و جور شد و همه حجج الهی یکی واسپس دیگری کشته ظلم ظالمان شدند.
واسپس اینهمه سال و قرن و همه تجربههای بشری آخرین حجت خدا، با تمامی «صلاحیت و علم و اذن» در انتظار بازگشت و تجدید عهد مردم بر کرانه غدیر غیبت نشسته است تا با ذوالفقار کشیده، امکان «اعمال قدرت» و تأسیس دولت حقّه و کریمه را حاصل آورد و داد همه مظلومان را از ظالمان باز پس گیرد.
این سخن به معنی ضرورت تجدید نظر در رابطه یک طرفه ما با حجّت حق، امام زمان(ع) است. عادت معتاد ما، استفاده بیحدّ و شرط از شفقت، رحمت و کرامت ولیّ خدا برای برآورده شدن حاجات ریز و درشت است و غفلت از «انتظار حضرت از ما».
بزرگترین انتظار حضرت، «تجدید عهد»، «ماندن بر عهد» و «ایجاد آمادگی تمام برای یاری ایشان» است؛ بدانگونه که این عهد و آمادگی عمومی، مجال بازگشت حقّ امام به خانه امام و «ظهور قدرت اسلام» را فراهم آورد، تا از این طریق زمین از ظلم و جور پیراسته شود و دولت کریمه مجال استقرار پیدا کند.
در این مسیر «شناسایی امام و حقّ امام» در رأس همه امور است. و تجدید عهد در گرو این شناسایی است.
اولین ظلم رفته بر امام، نشناختن امام است. برتری یافتن جماعت کثیری از خلفا و سلاطین در طول تاریخ حاصل «ظلم اول»، و سلطه آنان بر تمامی امور و مناسبات مادی و فرهنگی خلق روزگار و اولویت اوامر آنان در نسبت با اوامر و نواهی امام معصوم(ع) حاصل شوم «ظلم آخر»؛ یعنی نشناختن «حق امام» است.
از همین مجرا فرهنگها و تمدنهای غیر حقیقی و غیر وحیانی مجال بسط یافتند و چتر سیاه خود را بر سر خلق عالم گستردند چه، عموم فرهنگها و تمدنها انعکاس، و حاصل و محصول نظر و عمل اقوامی هستند که امام منسوب به خود را بر «امام مبین و ولیّ حقیقی مسلمین» ترجیح دادند.
از همین جاست که بلافاصله، شناسایی «امامان اهل ظلم» و ظهور خاستگاه آنها در هیأت «فرهنگ و تمدن اهل ظلم» و عهدی که بشر با آنها و فرهنگ و تمدن ویژهشان منعقد کرده، ضروری و لازم به نظر میرسد. ما در این باره همان آنقدر کاهلی و سستی کردهایم که درباره موضوع اول.
اصلاح رویکرد به فرهنگ مهدوی و گذار از نگرشی سطحی، عوامانه، یکسویه و عادت شده به همین معناست. تا این رویکرد اصلاح نشود نوع عملکرد ما و گستره آن روی به صلاح نمیآورد. این در تکلیف همه ما و به ویژه کسانی است که از مهدویت و فرهنگ مهدوی سخن میگویند. این حقّ امام است که «شناخته شود و جایگاه حقیقیاش» بر مردم مکشوف گردد؛ چنانکه این حقّ مردم است که برای «عهد و آمادگی» به نحوه شایسته امام خود را بشناسند تا در میان طوفان بلا و ابتلاء، به دام شبهه و باطل نیفتند و ره به منزل مقصود ببرند. انشاءالله.
سردبیر