تلویزیون ها را خاموش کنید!

ba29c0f176c2cf66185b85bc1c062db1 - تلویزیون ها را خاموش کنید!

تلویزیون به آمریکایی‌ها می‌گوید که درباره سیاست‌مداران چگونه بیندیشند و گزینه‌های پیش روی بینندگان را به همان‌هایی که مورد قبول الیگارشی‌هاست محدود می‌کند. الیگارشی‌هایی که شبکه‌های مهم تلویزیونی‌ را در سیطره کنترل خود دارند، به مردم می‌گویند چه چیز مهم است و چه کسی در سیاست، برنده و چه کسی بازنده است.

ولف هی بادی: ضمیر ناخودآگاه انسان از قدرت بالایی برخوردار است و نسبت به جزئیات تمام اتّفاقات اطراف ما آگاه می‌باشد؛ امّا این بخش از وجود انسان قادر به تفکیک واقعیت از خیال و پندار نیست و تمام آنچه را که از مغز انسان می‌گذرد، واقعیت تلقّی کرده و نسبت به آن عکس‌العمل نشان می‌دهد. حال باید پرسید هنگام تماشای برنامه‌ای مضحک چه اتّفاقی رخ می‌دهد؟ در پاسخ باید گفت که این برنامه‌ها فرآیند تفکّر بیننده را شکل می‌دهند. آیا می‌دانید چه مقدار از زمان خود را به تماشای تلویزیون اختصاص می‌دهید؟ طبق بررسی‌های اخیر، مردم «آمریکا» به طور متوسط روزانه پنج الی شش ساعت از وقت خود را صرف تماشای تلویزیون می‌کنند؛ به عبارت دیگر، به استثنای وقت صرف شده برای استراحت و کار، بیشترین وقت خود را به تماشای تلویزیون اختصاص می‌دهند. این مدّت، حتّی بیشتر از زمانی است که آنها صرف غذا خوردن می‌کنند یا با همسر و فرزندان خود سپری می‌نمایند. در خصوص کودکان، این زمان بیشتر است. طبق بررسی‌های به عمل آمده، کودکانی که در سنین قبل از دبستان قرار دارند، روزانه بیش از هشت ساعت و دانش‌آموزان، مقداری کمتر از هشت ساعت صرف تماشای تلویزیون می‌کنند. در سال ۱۹۸۰م. آمارها نشان می‌داد که یک فرد بیست ساله در طول عمر خود، چهارده ماه (به طور شبانه‌روزی) به تماشای تلویزیون پرداخته است. بررسی‌های اخیر حاکی از افزایش این مدّت زمان می‌باشد: در سال‌های اخیر، یک فرد بیست ساله، دو سال کامل از زندگی خود را صرف تماشای برنامه‌های تلویزیونی می‌کند. علاوه بر این، پژوهشگران به مسئله‌ای تأسّف‌بار پی برده‌اند. به نظر می‌رسد که قدرت فکری آمریکایی‌ها روز به روز تحلیل می‌رود. به گفته این پژوهشگران، میزان مطالعه و سطح درک آمریکاییان از مطالب خوانده شده نسبت به ده سال قبل، به شدّت تنزّل پیدا کرده است. به طور کلّی، آمریکایی‌ها در مهارت‌های نوشتاری ضعیف بوده و فقط قادر به نوشتن جمله‌های ساده می‌باشند. آنها در ردیف کم‌سوادترین ملل کره زمین هستند و امروزه این مسئله در حال وخیم‌تر شدن است. این تنزّل، توجّه پژوهشگران را به خود جلب نموده است. طیّ چندین تحقیق انجام شده، ارتباط میان این موضوع با میزان وقتِ صرف شده برای تماشای تلویزیون به اثبات رسیده است. جالب توجّه است که تحقیقات مزبور نشان می‌دهند ماهیّت برنامه‌های تلویزیونی اصلاً مهم نیست؛ بلکه موضوع حائز اهمّیت این است که هر چه زمان صرف شده برای تماشای این برنامه‌ها بیشتر باشد، میزان کودنی و بی‌سوادی بیننده نیز بیشتر خواهد بود. آنچه باعث تعجّب پژوهشگران شده، این است که یک دهه قبل، آنها پیش‌بینی کرده بودند در آینده، مدّت زمان تماشای برنامه‌های تلویزیونی کاهش خواهد یافت! البتّه پیش‌بینی آنها درباره برنامه‌های شبکه‌های تلویزیونی صدق می‌کرد؛ زیرا بینندگان این نوع برنامه‌ها به شدّت کاهش پیدا کردند؛ امّا با پیدایش تلویزیون کابلی و کانال‌های متنوّع آن، بینندگان دوباره به پای تلویزیون‌ها کشانده شدند. آمریکایی‌ها، به خصوص در مناطق شهری و حومه‌ای، به بیش از صد کانال مختلف تلویزیونی دسترسی دارند که این شبکه‌ها به تهیه و پخش برنامه‌های مختلف خبری، طنز، ورزشی و فیلم می‌پردازند. پژوهشگران همچنین پیدایش پدیده‌هایی چون دستگاه VHS و ویدئو و نفوذ آن در بازار را نیز پیش‌بینی نکرده بودند. فیلم‌ها و برنامه‌های مختلف تلویزیونی نه تنها از طریق شبکه‌های مختلف و ویدئوهای خانگی در دسترس همگان قرار گرفت، دوربین‌های کوچک فیلم‌برداری نیز به وسیله‌ای برای ضبط آنها تبدیل شد. ممکن است مدّت زمانی را که برای تماشای تلویزیون صرف می‌کنید به درستی ندانید. وقتی وارد خانه می‌شوید اگر تلویزیون خاموش باشد، به سرعت آن را روشن می‌کنید و در حالی که تلویزیون روشن است، مشغول خواندن روزنامه یا خوردن چیزی می‌شوید؛ در حالی که گاهی نگاهی به صفحه تلویزیون نیز می‌اندازید؛ امّا وقتی برنامه مورد علاقه‌اتان شروع می‌شود، تلویزیون، تمام حواسّ شما را به خود معطوف می‌کند. بنابراین میزان توجّه شما به تلویزیون را نوع برنامه تعیین می‌کند؛ ولی در واقع، تا زمانی که در خانه هستید تقریباً هیچگاه تلویزیون خاموش نیست؛ امّا تحقیقات، زمان صرف شده برای تماشای تلویزیون را بر مبنای میزان توجّه اعمال شده مشخّص نمی‌کند. همچنین مطالعات نشان می‌دهند که بعضی از مردم در صورت خاموش بودن تلویزیون حتّی قادر به خوابیدن نیستند! در حالی که مضرّ بودن تماشای تلویزیون برای سلامتی انسان به اثبات رسیده است. قبلاً گفته شد که تماشای تلویزیون به مدّت شش الی هشت ساعت در روز، نشانگر اعتیاد مردم به این رسانه می‌باشد. در اینجا باید افزود که این اعتیاد، بینندگان را شست‌وشوی مغزی نیز می‌دهد. دو نوع شست‌وشوی مغزی وجود دارد: نوع اوّل که شست‌وشوی مغزی سخت نامیده می‌شود، برای همه کاملاً آشناست و نمونه بارز آن را در فیلم‌های جنگی کره‌ای می‌توان مشاهده کرد: کره‌ای‌ها یک وطن‌پرست آمریکایی را دستگیر کرده، او را به داخل اتاقی برده و پس از شکنجه و تزریق موادّ مخدّر به وی، او را وادار به تکذیب عقاید و محکوم کردن کشور خود می‌کنند. چنین فردی معمولاً تغییر شخصیّت می‌دهد که مشخّصه آن، نگاهی خیره و لبخندی دائمی است که بر چهره دارد. این کار، شست‌وشوی مغزی سخت نامیده می‌شود؛ زیرا روش انجام آن آشکار و علنی می‌باشد. قربانیِ شست‌وشوی مغزی سخت به خوبی از عملیات انجام شده آگاهی دارد و با وحشت حاصل از آن آشناست. او توسط یک نیروی خارجی و فوق‌العادّه قوی از پای درآمده و تحت فشار، در نوعی انزوای مطلق قرار می‌گیرد. قدرت روحی قربانی از بین می‌رود و او به راحتی شکنجه‌های اعمال شده را می‌پذیرد. در انسان، توان روحی است که شعور و قوّه تعقّل او را تحت کنترل خود دارد و بدون این قدرت، ذهن انسان تبدیل به ماشینی می‌شود که برای به کار افتادن، نیاز به دستورالعمل دارد. کسی ادّعا نمی‌کند که با تماشای تلویزیون، قربانی شست‌وشوی مغزی سخت می‌شود؛ امّا در هر حال شما نیز مثل شخصیّت‌های فیلم‌های کره‌ای شست‌وشوی مغزی شده‌اید. آیا تا به حال چهره خود را به هنگام تماشای فیلم و در حالی که به صفحه تلویزیون خیره شده‌اید، دیده‌اید؟ نگاه خیره و دهان باز شما همراه با لبخندی محو، درست شبیه افراد شست‌وشوی مغزی‌شده این فیلم‌هاست. تأثیر این شست‌وشوی مغزی که شست‌وشوی مغزی نرم نامیده می‌شود، حتّی از نوع سخت آن نیز بیشتر است؛ زیرا قربانیان آن، بدون آنکه آگاه باشند چه بر سرشان آمده است، به زندگی خود ادامه می‌دهند. تلویزیون با ورود به تمام خانه‌ها در حال شست‌وشوی گروهی جامعه است. این، نوع شست‌وشو بر مبنای دو اصل ایجاد تنش و رهایی از تنش انجام می‌گیرد. ابتدا در یک محیط کنترل‌شده، تنشی به وجود می‌آید که باعث افزایش اضطراب در بیننده می‌شود. سپس گزینه‌هایی در اختیار بیننده قرار می‌گیرد تا با انتخاب این گزینه‌ها از تنش موجود، رهایی پیدا کند. با توجّه به اینکه قربانی گزینه‌های ارائه شده را ـ هرچند این گزینه‌ها در نگاه اوّل، غیر قابل قبول به نظر برسند ـ تنها راه فرار از تنش ایجادشده می‌داند، به انتخاب این راه حل‌های نادرست مبادرت می‌ورزد. در چنین شرایطی این انتخاب نمی‌تواند منطقی باشد؛ زیرا قدرت‌ فکری خلّاق انسان در آن دخیل نیست؛ بلکه انسان مانند حیوانی شرطی‌شده، به تنش موجود واکنش نشان می‌دهد. رمز موفّقیت این نوع شست‌وشو، رعایت مقرّرات مربوط در ایجاد تنش و همچنین ارائه گزینه‌ها می‌باشد. مادامی‌که هر دو اصل ـ تنش و گزینه‌ها ـ کنترل شده باشند، گستره نتایج نیز کنترل شده خواهد بود. در این حالت، قربانی مجبور است یکی از راه‌های ارائه شده را انتخاب نماید.
شست‌وشودهندگان مغزی، خواستار محیط‌های پرتنش (مثلاً آشوب‌های اجتماعی) هستند. طیّ دهه‌های اخیر، همواره با چنین آشوب‌هایی روبرو بوده‌ایم: رکود اقتصادی، جنگ‌های منطقه‌ای و فاجعه‌های جمعیّتی، زیستی و اکولوژیکی. این آشوب‌ها موجب ایجاد بحران‌های ادراکی و از بین رفتن تحمّل و بردباری افراد می‌گردد. در این مواقع، مردم، سرگردان و متحیّر شده و به منظور فرار از تنش ایجادشده، به دنبال راهی آسان برای رسیدن به یک زندگی بدون بحران هستند. آنها برای بررسی منطقی مشکلات پیش آمده فرصتی ندارند و اینجاست که نقش تلویزیون در ایجاد تنش و ارائه گزینه‌ای برای رهایی از آن نمایان می‌‌شود. تلویزیون و دنیای نیمه واقعی، نیمه تخیّلی و واقعیت‌گریز آن، تنها راه فرار ما از زندگی پرتنش است و انسان همانند ماشینی برای تماشای هشت ساعته تلویزیون، برنامه‌ریزی شده است. اگر به درستی مطالب بالا شک دارید، در انتخاب‌های اخیری که در زندگی خود انجام داده‌اید، تأمّل کنید و ببینید آیا انتخابی بوده که بدون تأثیرپذیری از برنامه‌های تلویزیونی انجام گرفته باشد؟ مطمئنّاً پاسخ منفی است. پس می‌توان پی برد که تا چه میزان شما و افکارتان تحت کنترل می‌باشید. به گفته هال بکر، پژوهشگر «مؤسّسه آینده» در آمریکا که بیست سال از عمر خود را صرف تأثیرگذاری بر افکار و اذهان رهبران جامعه کرده است: راز باوراندن هر موضوعی به آمریکایی‌ها و دیکته کردن امور به آنها در دست گرفتن کنترل شبکه‌های تلویزیونی است. مردم آمریکا عموماً به طرز شگفت‌آوری، به شبکه‌های تلویزیونی خود وابسته‌اند. در طول سی سال گذشته، آنها تلویزیون و برنامه‌های آن را واقعیت تلقّی کرده‌اند. در واقع، اگر تصاویر و وقایع دنیای خارج از تلویزیون با برنامه‌های تلویزیونی در تضاد باشند، مردم سعی می‌کنند آنها را طبق برنامه‌های تلویزیونی تغییر داده و زندگی خود را بیشتر به برنامه‌های آن شبیه نمایند. از آنجا که تأثیر تلویزیون بسیار نافذ و گسترده است، این وسیله ارتباطی، به جزیی لاینفکّ از زندگی انسان‌ها تبدیل شده است و چون افکار بینندگان از سوی این برنامه‌ها شکل گرفته و کنترل می‌شوند، آنها خود قادر به فهم این واقعیت نیستند. غیر از شست‌وشو چه نام دیگری را بر این کار می‌توان گذاشت؟ هال بکر عقیده دارد که شبکه‌ای از شست‌وشودهندگان مغزی پا به عرصه وجود نهاده‌اند که به خصوص از دهه‌های چهل و پنجاه و پس از ظهور تلویزیون، به عنوان رسانه‌ای گروهی، زندگی مردم را برنامه‌ریزی می‌کنند. چنین شبکه‌ای در سراسر جهان گسترده بوده و بخش اعظم فعّالیت آن پشت پرده انجام می‌پذیرد. آنها گاهی با ساخت برنامه‌ای خبری و ارائه آمار آخرین نظرسنجی‌ها به شما می‌گویند که چگونه می‌اندیشید. در واقع، اعضای این شبکه به منظور نایل شدن به اهداف مشترک خود، فعّالیت می‌کنند و در روزنامه‌های اختصاصی خود، مطلب می‌نویسند. این شست‌وشودهندگان مغزی در گروه‌های مختلف، مشغول به کار هستند؛ امّا دیدگاه مشترکی داشته و از اصولی جهانی تبعیت می‌کنند. این دیدگاه و اصول مشترک، متعلّق به طبقه اقلّیتی از الیگارشی‌هاست که قدرت مالی و سیاسی‌اشان، نشئت‌گرفته از نهادهایی است که در آنها، قدرت به صورت توارثی منتقل می‌شود. آنها عموم مردم را فقط کمی‌بالاتر از حیوانات بارکش می‌پندارند که باید توسط یک نظام نیمه فئودالی بین‌المللی کنترل شوند و ثروت، قدرت و بی‌رحمی این طبقه الیگارشی، آنها را مجاز به حکم‌فرمایی بر مردم می‌کند. یکی از مراکز دستکاری افکار عمومی متعلّق به این طبقه، در حومه «لندن» واقع شده و «تاویستاک» نام دارد. مؤسّسه روابط انسانی تاویستاک که در «ساسکس» نیز شعبه دارد، مادر تمامی مراکزی از این نوع می‌باشد که تمامی اعضای آن، از جمله هال بکر در شست‌وشوی مغزی سخت و نرم تخصّص دارند. در واقع، مؤسّسه تاویستاک، بازوی جنگ روانی خاندان سلطنتی «انگلیس» می‌باشد. اعضای الیگارشی این مؤسّسه و دیگر مراکز شبیه آن در آمریکا و دیگر مناطق دنیا اعتقاد دارند که مردم باید به تلویزیون معتاد شده و هر روز تحت تأثیر مقدار معیّنی شست‌وشو قرار گیرند. به این ترتیب است که آنها مردم را کنترل می‌کنند. هال بکر همانند دیگر اعضای این مؤسّسات، از اینکه قادر به خواندن و درک افکار قربانیان خود است، به خود می‌بالد. او حتّی در مصاحبه‌ای، بینندگان تلویزیونی را هالو نامید. شست‌وشوی نرم برنامه‌های تلویزیونی، از طریق قدرت ارائه انجام می‌گیرد. تماشای تلویزیون، مانند مصرف موادّ مخدّر باعث می‌شود انسان نسبت به واقعیت‌های دنیای خارج به نوعی حالت فراموشی برسد. مغز انسان که به دلیل تماشای تلویزیون قدرت درک خود را از دست داده، آماده دریافت هرگونه توهّم و خیال (به جای واقعیت) است. در واقع، ذهن انسان که به دلیل تماشای تلویزیون درحالت بی‌حسّی و سکون قرار می‌گیرد، آماده است تا تمامی توهّماتی را که تلویزیون پیشنهاد و ارائه می‌کند، به عنوان واقعیت بپذیرد. طبق گفته بکر، در چنین حالتی، مغز انسان برای تطبیق واقعیت‌های متعارض دنیای خارج با آنچه که در تلویزیون ارائه می‌شود، مبارزه‌ای مداوم دارد. فرد امری یکی دیگر از متخصّصان شست‌وشو در مؤسّسه «تاویستاک» که بیست و پنج سال در زمینه تلویزیون تحقیق کرده است نیز چنین نظری دارد. امواج تلویزیونی در به وجود آوردن چنین حسّ ناهشیاری از دنیای واقعیت، نقش بسزایی دارد. امری می‌نویسد تلویزیون به عنوان یک رسانه، در هر ثانیه پنجاه موج تصویری به بیننده منتقل می‌کند. با توجّه به این خصوصیّت اصلی رسانه، سه فرضیه مطرح می‌شود: ۱. استمرار چنین محرّک‌های تصویری، بیننده را در پای تلویزیون نگه‌داشته و نوعی عادت در او به وجود می‌آورد؛ ۲. قدرت نیم‌کره چپ مغز (که مرکز پردازش‌های دیداری و تجزیه و تحلیل وقایع می‌باشد) برای تعقیب تصاویر متغیّر تلویزیون به شدّت کاهش می‌یابد؛ ۳. بنابراین بیننده بدون اینکه متوجّه باشد، به تماشای تلویزیون ادامه می‌دهد و نسبت به آنچه انجام می‌دهد یا می‌بیند، عکس‌العملی نشان نمی‌دهد؛ به این معنا که او هوشیار است، امّا از هوشیار بودن خود، آگاه نیست. به عبارت دیگر، تلویزیون را می‌توان فنّاوری جدیدی برای هیپنوتیزم در نظر گرفت. مسائل کلیدی در انجام شست‌وشوی تلویزیونی، تکرار ارائه در بستر زمان است و برای بینندگانی که شش تا هشت ساعت از شبانه‌روز را به تماشای تلویزیون اختصاص می‌دهند، زمان کافی برای این تکرار فراهم است. برای روشن شدن موضوع، مثالی می‌زنم. به بیست سال پیش و مسائل خاصّ آن زمان فکر کنید. امروزه نیز به همین مسائل فکر کنید و تغییراتی را که در نگرشتان نسبت به آن مسائل ایجاد شده، مدّ نظر قرار دهید. قبلاً با موضوعاتی شدیداً مخالفت می‌کردید؛ امّا هم‌اکنون نسبت به آنها انعطاف‌پذیر شده‌اید. آنچه باعث تغییر فکر شما شده، تماشای تلویزیون یا به تعبیر بکر، شکل‌دهی ادراک شماست. بیست سال پیش مردم دیدگاه حفاظت از محیط زیست را که قائل به حفاظت از حیوانات و گیاهان، به عنوان اصلی برای حفظ نسل بشر بود، نوعی حماقت دانسته و آن را امری بیهوده و عجیب تلقّی می‌کردند. از نظر آنها، این دیدگاه، خلاف باورهای تمدّن مسیحی بود؛ زیرا در مسیحیّت، انسان موجود برتر است و بر حیوانات تفوّق دارد. به عقیده آنها انسان از روح خداوند که ماهیّتی مقدّس دارد، خلق شده است. این دیدگاه بیست سال قبل مطرح بود؛ امّا امروزه عقیده بسیاری از انسان‌ها و شاید حتّی خود شما نیز تغییر کرده است. چنین نگرش ضدّبشری که مقام انسان را تا حدّ حیوانات و گیاهان تنزّل داد، توسط تلویزیون به ضمیر ناخودآگاه ما عرضه شده است. ایده حفاظت از محیط زیست، در برنامه‌های مختلف تلویزیونی مانند فیلم‌ها و اخبار مطرح شد. ابتدا این کار به آرامی و بعدها به سرعت در سراسر جهان منتشر شد. طرفداران محیط زیست به شکل روزافزونی در برنامه‌های مورد علاقه مردم، حضور پیدا کرده و به طرح افکار خود پرداختند. مخالفان این ایده در تلویزیون به شدّت تقبیح شده و این کار به کرّات صورت گرفت؛ حتّی اگر کسی این دیدگاه را نمی‌پذیرفت، مجبور بود در برابر عقاید طرفداران محیط زیست و سخنان آنها که از نظر علمی و اخلاقی نادرست می‌نمود، انعطاف نشان دهد. «جنگ خلیج فارس» مثال خوب دیگری از قدرت تلویزیون در کنترل افکار مردم می‌باشد. این جنگ در واقع جنگی بود که توسط تلویزیون سازمان‌دهی شد. اگر به یک سال قبل از شروع آن برگردیم، متوجّه می‌شویم که چگونه آمریکایی‌ها، مقدّمات قتل عام زنان و کودکان عراقی را فراهم کردند. تصاویر تلویزیونی آمریکا، از یک سال قبل شروع به پخش پی‌درپی تصاویر صدّام حسین و هیتلر به صورت موازی کردند. این تصاویر، مردم آمریکا را به شدّت تحت تأثیر قرار داد؛ در حالی که اکنون می‌توان فهمید که آن تصاویر، واقعی نبوده و در خون‌ریزی و سنگ‌دلی عراقی‌ها در «کویت» به شدّت مبالغه شده و سلاح‌های هوشمند نمایش داده شده نیز کاربرد چندانی نداشته‌اند. علاوه بر این، به نظر می‌رسد که ارتش آمریکا به جای کشتن سربازان عراقی، بیشتر زنان و کودکان عراقی را کشته است و این را به هیچ عنوان نمی‌توان یک پیروزی درخشان نامید. نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند که اگر مردم آمریکا پیش از شروع جنگ، از این واقعیت اطّلاع پیدا می‌کردند، دیگر هیچ چیز جنگ برایشان جالب نبود. کودکان ما از چه مرجعی ارزش‌ها و باورهای خود را اخذ می‌کنند؟ آیا غیر از این است که آنها از آنچه که در تلویزیون می‌بینند، ارزش‌های خود را می‌سازند؟ شاید والدین بتوانند با نفوذ این جعبه شیطانی به مقابله برخیزند؛ امّا هرگز قادر نخواهند بود بر آن غلبه کنند. در واقع این امر ممکن نیست؛ خود والدین نیز توسط همین جعبه شست‌وشو می‌شوند. علاوه بر این، فرزندان آنها وقت خود را بیشتر از آنکه نزد والدینشان سپری کنند، به تماشای برنامه‌های تلویزیون اختصاص می‌دهند. بررسی‌های انجام گرفته نشان می‌دهند که برنامه‌های تلویزیونی برای کسانی طرّاحی شده‌اند که سطح درکشان در رده پنجم قرار دارد. در واقع والدین با تماشای برنامه‌های کودکانه تلویزیون، سطح درک خود را تنزّل می‌دهند و در مقیاسی وسیع‌تر، سطح فکر جامعه بیشتر و بیشتر کودکانه شده و در نتیجه، به راحتی تحت کنترل قرار می‌گیرد. اِمری اظهار می‌کند که طرّاحان برنامه‌های تلویزیونی با ارائه محرّک‌های بصری مداوم و مبهم، به تدریج سیستم مرکزی عصبی انسان را از کار می‌اندازند. بکر نیز عقیده مشابهی درباره تأثیر سوء تلویزیون بر توان فکری آمریکایی‌ها دارد. وی می‌گوید: آمریکایی‌ها در واقع اصلاً فکر نمی‌کنند؛ بلکه تنها دارای نظر و احساسات مختلف هستند و این تلویزیون است که نظرات و احساسات را در آنها پدید آورده و سپس ارزیابی می‌کند.
این مسئله، در هیچ حیطه‌ای، بیشتر از سیاست مشهود نیست. تلویزیون به آمریکایی‌ها می‌گوید که درباره سیاست‌مداران چگونه بیندیشند و گزینه‌های پیش روی بینندگان را به همان‌هایی که مورد قبول الیگارشی‌هاست محدود می‌کند. الیگارشی‌هایی که شبکه‌های مهم تلویزیونی‌ را در سیطره کنترل خود دارند، به مردم می‌گویند چه چیز مهم است و چه کسی در سیاست، برنده و چه کسی بازنده است. تنها تعداد اندکی از مردم تمایل دارند به واقعیت پنهان در پشت پرده پی ببرند و به دنبال صداقت و سایر خصوصیات ممتاز یک رهبر سیاسی می روند. به این ترتیب، مسائل مهمّی چون انتخاب رئیس جمهور، تا حدّ انتخاب یک پودر لباس‌شویی تنزّل پیدا می‌کند و گزینه‌هایی محدود با شرایطی از قبل تعیین شده بر روی صفحه‌های تلویزیون ارائه می‌شوند. مردم، به ظاهر آزادی انتخاب دارند؛ امّا در حقیقت آنها نه آزادی و نه حتّی حقّ انتخاب دارند. اینگونه است که تلویزیون مردم را شست‌وشوی مغزی می‌دهد؛ امّا مشکل، بسیار وخیم‌تر است. به نظر می‌رسد مردم بدون دخالت تلویزیون نمی‌توانند حقایق زندگی خود را درک کنند. در واقع تلویزیون است که معنی حقایق زندگی را برای آنها تعریف می‌کند. به این ترتیب می‌توان فهمید که امروزه ما در یک جامعه کنترل شده زندگی می‌کنیم. ده سال قبل پژوهشگران اعلام کردند که مردم باید تلویزیون‌های خود را خاموش کنند و امروزه، وضع بسیار وخیم‌تر از ده سال قبل شده است.

منبع:
iae.nl
Subject code: 1083
GBW
[email protected] | © ۲۰۰۴, Scientific – Research Quarterly on Psychological Operations.

همچنین ببینید

Antelers6 310x165 - نگاهی به فیلم «شاخ‌ها» : از «آدم‌خواری» تا «توتم‌پرستی»

نگاهی به فیلم «شاخ‌ها» : از «آدم‌خواری» تا «توتم‌پرستی»

علاقه‌ی هالیوود به بازتولید مکرّر ژانر مردگان متحرک(زامبی‌ها) و صحنه‌های هولناک آدم‌خواری و خون‌خواری، نمی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *