یادش بخیر، روزهایی که ناشران و تولید کنندگان محصولات فرهنگی (کتاب و لوح فشرده و …) برای چاپ و تکثیر آثار جدید خود در نوبت چاپ و تکثیر و صحافی میماندند.سیر نزولی تیراژ نشر این محصولات و کاسته شدن از تعداد عناوین جدید، چند سال اخیر کار را به آنجا کشانده که هر روز، چاپخانهها، صحافها، لیتوگرافها و تکثیرکنندگان لوحهای فشرده به دنبال مشتری میگردند و روزی نیست که بساط یکی، دو تا از این کاسبهای شریف جمع نشود…
سیر نزولی تیراژ نشر این محصولات و کاسته شدن از تعداد عناوین جدید، طیّ چند سال اخیر کار را به آنجا کشانده که هر روز، چاپخانهها، صحافها، لیتوگرافها و تکثیرکنندگان لوحهای فشرده دربهدر به دنبال مشتری میگردند و روزی نیست که بساط یکی، دو تا از این کاسبهای شریف جمع نشود…
مثل روز برایم روشن است که نگارش مقاله و سرمقاله که هیچ، چاپ یک دو جین کتاب هم در توصیف اوضاع فرهنگ و آشفتگی احوال اهل فرهنگ افاقه نمیکند. برای جماعتی که سیاست و اقتصاد را قطب عالم پنداشتهاند و فرهنگ را به مثابه چرخ زاپاس به صندوق اتومبیل پرت کردهاند، این سخن بیهودهگویی و گزافهگویی است. به قولی: نرود میخ آهنین در سنگ.
خانه پُر، در کنار گوش حضرات میخوانند که نویسنده، مرضی به جانش است و از جایی تیر شده است. پس باید بیاعتنا شد.
برای کارمندان سازمانها و ادارات متولّی امر فرهنگ هم که آب و نان و جیره و مواجب سال و ماهشان به راه -صدقه سر حقوق ماهانه- چه فرقی میکند که به چه میزان از تیراژ نشر کتب و مجلّات و… کاسته شود یا چه تعداد از اهالی فرهنگ در گوشه عزلت سماق بمکند.
بانک و بیمه و اداره مالیات هم که این حرفها را نمیفهمد. هر کدام سر ماه، سهم خود را میطلبند. کسی چه میداند که یک ملّت تا به ثمر رسیدن یک نویسنده، مترجم، محقّق، روزنامهنگار و… چه هزینهای را طیّ نزدیک به ۳۵ سال میپردازد؛ چنانکه کمتر کسی میتواند آثار وحشتناک زمینگیر شدن نویسندگان، محقّقان، روزنامهنگاران، مترجمان، ناشران و سایر متولّیان امر تولید محصولات فرهنگی را محاسبه کند.
از آخرین سالهای دولت فخیمه دهم، سیر نزولی فعّالیتهای فرهنگی و به تبع آن، تولید و عرضه محصولات فرهنگی (کتاب، نشریه، لوح فشرده و…) سرعت گرفت. همان ایّام، یکی از نویسندگان سخنی با این مضمون گفته بود که: بلایی بر سر فرهنگ آمده که تا چهل سال دیگر قابل جبران نیست. این سخن برخی را خوش نیامد؛ امّا اهل فرهنگ میدانند که این سخن بیراه نبود.
آثار سوء کمکاری، ندانمکاری و یلهگذاری فرهنگ و اهل فرهنگ، فیالمجلس ظاهر نمیشود.
با بسته شدن دفتر آن دولت و گشوده شدن دفتر بخت این دولت، در گام اوّل همه منتظر جا افتادن دولت بودند. چند ماهی گذشت و انتظار رو شدن طرح و برنامههایی جدّی برای اصلاح، بازسازی و ارتقای کمیت و کیفیت فعّالیتهای فرهنگی به درازا کشیده شد. اگر چه به قول قدیمیها: آنچه در آینه جوان بیند، پیر در خشت خام آن بیند؛ از روز اوّل میشد دریافت که هیچیک از نامزدها در نطقهای انتخاباتی، جایی برای فرهنگ و اهل فرهنگ نگذاشتهاند.
در غوغای سیاست و اقتصاد، با چاشنی زد و بندهای سیاسی، اقتصادی، رکن رکین حیات این سرزمین و ساکنانش از یادها رفت و به تبع آن، ایمان و امان. شاید همه منتظر ماندهاند تا صلحنامه گفتوگوهای اتمی، مثل غول چراغ جادو، در طرفهالعینی امور را به سامان برساند.
صرفنظر از فعّالان به ظاهر فرهنگی و در اصل سیاسی که با حمایتهای مالی ویژه، گوی سبقت را از فعّالان حقیقی، دردمند و پیراسته از اغراض ربودهاند، از وضعیت اهالی فرهنگ (ناشران، چاپخانهداران، صحافان، پژوهشگران، روزنامهنگاران، نویسندگان و تولیدکنندگان محصولات فرهنگی گروه دوم) و تیراژ آثار منتشر شده آنان، طیّ سالهای اخیر جستوجو کنید تا دریابید چه بر سر سرمایههای اصلی فرهنگ کشور آمده است.
در طول تاریخ و در تجربه هزارهها، هیچ پادشاه و حاکمی، قادر به متوقّف کردن آثار سوء ولنگاری فرهنگی با زور و ضرب و شحنه نبوده است.
به وقت مهجور ماندن اهالی اصیل و دردمند فرهنگ، دلّالان فرهنگی بازار گرم یافته و رهزنی میکنند.
ایمان و امان، باعث دوام و ماندگاری اقوام است و اهل فرهنگ به حقیقت، ضامن و حافظ ایمان و امان مردمند.
بدا به حال قومیکه ایمان و امان از میانشان برود.
بسیاری از دروازههای اقوام و ملل، آنگاه بر دشمنان مهاجم گشوده شد که ایمان و امان از میان مردم رخت بربسته بود.
اگرچه بسیار دیر شده؛ امّا تا فرصت باقی است ایمان و امان مردم را دریابید و بدانید که حافظ این حصن نگهدارنده، پیش از آنکه مردان سیاسی، اقتصادی و نظامیباشند، اهل فرهنگند.
و السّلام علیکم و رحمهالله و برکاته
سردبیر