امام علی(ع)، آنقدر از دارایی دولت به فرمانداران میدادند که نیازمندیاشان را برطرف سازد و آنان را از لغزش در گرداب رشوه بازدارد. کارگزاران حضرت به خاطر حکمرانی حق نداشتند چیزی هر چند بهاندازه ناهار یا شام از مردم بگیرند؛ زیرا این بهرهبرداری اگر از راه حکومت به دست آید، به دزدی و رشوهخواری بیشتر شباهت دارد.
شیوه مدیریتی امام علی(ع) در برخورد با کارگزاران
هنگامیکه حضرت علی(ع)، زمام امور جامعه را در دست گرفتند، بیدرنگ به تنظیم امور و رفع نارساییها پرداختند و برای حکومت خویش، سازمانی را در نظر گرفتند. امام(ع) با اطاعت خالصانه از خدا و پیامبر گرامی اسلام(ص)، همه مسائل حکومتی را از «کتاب خدا» و سنّت پیامبر(ص) استخراج میکردند و به دقّت به اجرا میگذاشتند.
نخستین کاری که امام(ع) پس از دستیابی به حکومت انجام دادند، انتخاب افرادی متعهّد، مدیر و کاردان و فرستادن آنها به سرزمینهای مختلف کشور اسلامیبود. این افراد که حضرت از آنها به عنوان والی نام میبردند، با اختیاراتی گسترده و مسئولیّتی فراوان به مناطق مورد نظر میرفتند و امور آن منطقه را به دست میگرفتند.
امام(ع) در مورد کارگزاران به دو نکته توجّه داشتند:
۱. دقّت و موشکافی بسیار در انتخاب والی؛
۲. نظارت پیگیر بر چگونگی رفتار والیان.
در حقیقت، امام همواره میکوشیدند فردی خداترس، متعهّد، لایق و کاردان را برای ولایت مناطق مختلف برگزینند.۱ آن حضرت هیچگاه کسی را از روی اغراض شخصی برکنار نکردند؛ همچنانکه شخصی را براساس روابط خویشاوندی و دوستانه بر سر کار نیاوردند. هر عزل و نصبی که در حکومتشان صورت میگرفت، با توجّه به معیار تقوا و کاردانی افراد بود؛ زیرا حکومت از دیدگاه حضرت، امانت و وسیلهای برای گرفتن حقّ مردم و جلوگیری از تجاوز ستمگران بود؛ نه استثمار و بهرهوری از جامعه. آن حضرت، حکومت را برای استقرار عدالت و اجرای قوانین الهی میخواستند؛ نه برای حکمرانی بر مردم و منافع شخصی.
هنگامیکه امام(ع) فرمانی برای کارگزاری میفرستادند، به آنچه اساس و بقای حکومت در آن بود و نیز به مسائلی که به سعادت خود کارگزار و جامعه میانجامید، اشاره میفرمودند. از جمله میتوان تقوای الهی، ترس از آخرت، خوشرفتاری با مردم و عدالت اجتماعی را نام برد.
امام علی(ع)، آنقدر از دارایی دولت به فرمانداران میدادند که نیازمندیاشان را برطرف سازد و آنان را از لغزش در گرداب رشوه بازدارد. کارگزاران حضرت به خاطر حکمرانی حق نداشتند، چیزی هر چند بهاندازه ناهار یا شام از مردم بگیرند؛ زیرا این بهرهبرداری اگر از راه حکومت به دست آید، به دزدی و رشوهخواری بیشتر شباهت دارد. بیشک، به کسی که اجازه داده نمیشود شام یا ناهاری را به عنوان رشوه بخورد، اجازه داده نخواهد شد که شهری را چپاول و غارت کند یا نتیجه کار و کوشش مردم را به صورت رشوه بگیرد. البتّه در کنار این سختگیری که امام(ع) در برابر فرمانداران خطاکار در پیش گرفته بودند، از فرمانداران نیکوکار نیز قدردانی میکردند. در ادامه، به نامهای اشاره میکنیم که امام(ع) به عمربن ابیسلمه محزومی، فرماندار خود در «بحرین» فرستاده و نعمان بن عجلان را به جای او به کار گماشته و از او خواستهاند که در جنگ بر ضدّ معاویه همراه وی باشد. امام(ع) در این نامه مینویسند:
«من نعمانبن عجلان زرقی را برای اداره بحرین انتخاب کردم. البتّه نه برای اینکه تو را سرزنش کنم یا تو را بر بیتالمال خائن بشمارم. به جان خودم سوگند! که تو به وظیفه خود بسیار نیکو عمل کردی و امانت را خوب نگهداشتی. بدون ناراحتی به سوی من بیا که تو متّهم نبوده و سزاوار سرزنش نیستی؛ بلکه من میخواهم به سوی ستمکاران شام بروم و دوست دارم که در این ماجرا با من باشی؛ زیرا تو از کسانی هستی که من میخواهم در مبارزه بر ضدّ دشمن از تو همراهی بجویم. خداوند، ما و تو را از آن گروهی قرار دهد که به راه راست بوده و درستکارند.»۲
بدین ترتیب، آن گروه از فرماندارانی که به مردم خیانت نورزیده و رشوه نمیگرفتند، از سوی امام(ع) تشویق میشدند؛ ولی خیانتکاران نخست توبیخ میشدند و آنگاه اگر عملشان را درست نمیکردند، از کار برکنار میشدند و اگر خلافکاری آنان زیاد بود، پس از برکناری، آنها را به زندان میفرستادند.
امام علی(ع) گاه ناچار میشدند، والیان و حاکمانی را که کوچکترین خیانتی نسبت به ملّت روا میداشتند، به شدیدترین کیفرها تهدید کنند. اگر به ایشان خبر میرسید که یکی از فرمانداران و کارمندانش به غصب و احتکار آلوده گشته است، احساس اندوه میکردند.
در اینجا به نمونههایی از برخورد امام(ع) با کارگزاران اشاره میکنیم:
۱. امام(ع)، سعد را به سوی زیادبن ابیه فرستادند و به او گفتند که هر چه از مال نزد او باشد، به بیتالمال بفرستد؛ زیرا به ایشان خبر رسیده بود که زیاد در خوشگذرانی به سر میبرد و مال بینوا، فقیر، بیوه زن و یتیم را به خود اختصاص میدهد و خود را نیکوکار جلوه میدهد؛ در حالیکه از نیکوکاری به دور است. هنگامیکه فرستاده حضرت نزد زیاد اصرار ورزید که دستور امام(ع) را اجرا کند، زیاد از پذیرفتن آن سرباز زد. از اینرو، امام(ع) او را از خود راندند و این نامه را برای وی نوشتند:
«سعد به من خبر داد که تو به ناحق به او ناسزا گفتهای و با تکبّر، نخوت و غرور او را از پیش خود راندهای. در صورتیکه رسول خدا(ص) فرمودند: «بزرگی و عظمت، ویژه ذات خداوندی است و هر کسی که تکبّر کند، خداوند بر وی خشم کند.» سعد به من خبر داد که تو غذاهای گوناگون و رنگارنگ بر سر سفره میچینی و هر روز خود را با روغن، خوشبو میسازی. تو را چه شود که چند روزی برای خدا روزهداری و از آنچه در پیش تو است، به دیگران بدهی و غذای یکبار را چند بار خوری یا از آن به فقیر بدهی. آیا تو که در نعمت غوطهور هستی و بر همسایه ناتوان، بیچیز، فقیر و یتیم برتری میجویی، انتظار داری که پاداش نیکوکاری بخشنده را ببری. سعد به من خبر داد که تو مانند نیکوکاران سخن میگویی؛ ولی مانند گناهکاران عمل میکنی و اگر تو چنین باشی، بر خویشتن ستم کرده و عمل خود را تباه ساختهای.»۳
۲. وقتی یکی از فرمانداران را به یک مهمانی فراخواندند و او آن را پذیرفت و خبر به حضرت رسید، اعتراض ایشان بلند شد و او را به شدّت سرزنش کردند و فرمودند:
«ای پسر حنیف! به من گزارش دادهاند که مردی از سرمایهداران «بصره»، تو را به مهمانی خویش فراخوانده است و تو به سرعت، به سوی آن شتافتهای. خوردنیهای رنگارنگ برای تو آوردند و کاسههایی پر از غذا پیدرپی جلو تو نهادند. گمان نمیکردم مهمانی میخوری. پس آن غذایی که حلال و حرام بودنش را نمیدانی، دور بیفکن و آنچه را به پاکیزگی و حلال بودنش یقین داری، مصرف کن.»۴
۳. مصقلهبن هبیره شیبانی، فرماندار «اردشیر خره فیروزآباد» از شهرهای فارس ایران بود. به امام(ع) خبر دادند که خراج آنها را پراکنده میسازد و میبخشد. امام علی(ع) به او نامه نوشتند و فرمودند:
«خبری از تو به من رسیده است که باورکردن آن بر من گران آمد. تو خراج مسلمانان را در میان بستگانت و کسانی از درخواستکنندگان و دستهها و شاعران دروغگو که بر تو درآیند، بخشش میکنی. پس سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید! دقیقاً این گزارش را بازرسی خواهم کرد و اگر آن را درست یافتم، البتّه خود را نزد من زبون خواهی یافت. پس از زیانکاران مباش.»
پس مصلقه به حضرت نوشت: نامه امیرمؤمنان به من رسید. پس جویا شوید و هرگاه درست باشد، مرا پس از مجازات با شتاب از کار برکنار سازید و اگر من از روزی که به کار گماشته شدهام تا هنگامیکه نامه امیر مؤمنان به من رسیده است، از حوزه مأموریت خود، دینار یا درهمییا چیزی جز آن ربوده باشم، پس هر بردهای که دارم، آزاد میکنم و گناهان ربیعه و مضرّ بر من است و باید بدانی که از کار بر کنار شدن بر من گواراتر است تا متّهم شدن.
وقتی امام نامه او را خواندند، فرمودند:
«او را جز راستگو نپندارم.»۵
۴. حضرت در نامهای به منذربن جارود عبدی که در حوزه فرمانداری خود خیانتی مرتکب شده بود، نوشتند:
«همانا، شایستگی پدرت مرا نسبت به تو خوشبین کرده و گمان بردم مانند پدرت میباشی و راه او را میروی. ناگهان به من خبر دادند که در هواپرستی چیزی فروگذار نکرده و توشهای برای آخرت خود باقی نگذاشتهای. دنیای خود را با تباه کردن آخرت آبادان میکنی و برای پیوستن با خویشاوندانت از دین خدا بریدهای. اگر آنچه به من گزارش رسیده است، درست باشد، شتر خانهات و بند کفش تو از تو با ارزشتر است و کسی که همانند تو باشد، نه لیاقت پاسداری از مرزهای کشور را دارد و نه میتواند کاری را به انجام رساند یا ارزش او بالا رود یا شریک در امانت باشد یا از خیانت دور ماند. پس چون این نامه دست تو رسد، نزد من بیا.»
منذر کسی بود که امیر مؤمنان درباره او فرمودند:
«آدم متکبّری است؛ به دو جانب خود مینگرد و در دو جامه که بر تن وارد میکند، میخرامد. پیوسته بر بند کفش خود میدمد که گردی بر آن ننشیند.»۶
۵. در جایی دیگر به اشعثبن قیس که از سوی عثمان، فرماندار «آذربایجان» بود، مینویسند:
«همانا پست فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نیست؛ بلکه امانتی در گردن تو است. باید از فرمانده و امام خود اطاعت کنی. تو حق نداری نسبت به رعیّت استبداد ورزی و بدون دستور، کار مهمّی کنی. در دست تو اموالی از ثروتهای خدای بزرگ و عزیز است و تو خزانهدار آنی تا به من بسپاری. امیدوارم برای تو بدترین زمامدار نباشم.»۷
اینها نمونههایی از برخورد امیرالمؤمنین، علی(ع) با کارگزاران حکومتیاشان بود که پیوسته آنها را به صداقت و امانت سفارش میکردند و هرگاه تخلّف در وظایفشان یا سوء استفادهای در بیتالمال از آنان میدیدند، به آنها هشدار میدادند و در صورت لزوم، آنها را به محاسبه دقیق مالی وادار میساختند.
شاید برخی گمان کنند که امام(ع) در این بازخواست دقیق از فرمانداران افراط کردهاند. وقتی بدانند که امام(ع) چنان حقوقی به آنان میدادند که ایشان را بینیاز میساختند و با این وضع هرگز صحیح نبود که آنان، خود را به رشوهخواری و آن هم به هر رنگی، آلوده سازند یا به سوی غنایم، هر چند ناچیز گردن بکشند، در این صورت، اعتراف خواهند کرد که حق با حضرت علی(ع) بود.
پینوشتها:
۱. «تحلیلی از مدیریت اسلامی در پنج سال رهبری امام علی(ع)»، غلامرضا اشرف سمنانی، تهران، مؤسّسه انتشارات بعثت، ۱۳۶۴، ج ۱، ص ۱۳۴.
۲. «شرح نهجالبلاغه»، ابن ابیالحدید ج ۱۶، نامه ۴۳، ص ۱۷۳؛ «قضاوتها و حکومت عدالتخواهی علیّ بنابیطالب(ع)»، سیّداسماعیل رسولزاده، تهران، انتشارات یاسین، ۱۳۷۳، ج ۵، ص ۳۱۶.
۳. «تاریخ یعقوبی»، ج ۲، ص ۱۱۴.
۴. «نهجالبلاغه»، فیضالسلام، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۶۷، نامه ۴۵، ص ۹۶۵.
۵. «تاریخ یعقوبی»، ج ۲، ص ۱۱۲.
۶. «شرح نهجالبلاغه»، ابن ابیالحدید، ج ۱۸، نامه ۷۱، ص ۵۴.
۷. همان، ج ۱۴، نامه ۵، ص ۳۳.