«… و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید; در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست …» حجرات، ۱۲
ادیان جدید، جنبشهاى نوپدید دینى، ادیان بدیل یا ادیان دوران جدید همگى واژگانى هستند که از پدیده جدیدى در جهان معاصر خبر مىدهند و پژوهشهاى گوناگونى را در حوزههاى مختلف علوم از جمله جامعهشناسى، دینشناسى، روانشناسى و جرمشناسى به خود اختصاص دادهاند . مراکز و نهادهاى گوناگونى در بررسى این مساله شکل گرفته و شخصیتهاى معروف و پرتلاشى در این عرصه پژوهشى پاى نهادهاند . به لحاظ منابع و نوشتهها نیز کتابخانهها و کتابفروشىها از کتابهاى مربوط به این پدیده پرشدهاند و در حوزه اطلاعرسانى و ابزار مرتبط با آن مانند اینترنت، صرفنظر از سایتهایى که اختصاصا به این مهم پرداختهاند، در اغلب دپارتمانهاى دینپژوهى مستقل، یا مرتبط با دانشگاههاى معتبر دنیا بخشى تحت همین عنوان ایجاد شده است که در آن، علاوه بر معرفى منابع تحقیق و محققان این حوزه به دلمشغولىهاى تحقیقى ارباب قلم در این حوزه پرداختهاند و براى تکمیل فرایند اطلاعرسانى خویش و نیز در دسترسقراردادن منابع و مآخذ، نشانى سایتهاى اختصاصى ادیان و جنبشهاى نوپدید را در خود جاى داده، به معرفى دیگر مراکزى که در این زمینه به پژوهش اشتغال دارند، پرداختهاند .
مطالب این حوزه نیز داراى تنوع بسیارى است . برخى را کسانى نگاشتهاند که داراى نگاهى جانبدارانه به موجودیت این ادیان بودند و در لابلاى کلمات آنها نوعى دفاع مطلق دیده مىشود . برعکس، بخشى از مطالب از سوى مخالفان و گاه ارباب دینهاى سنتى بر ضد این حرکتها نوشته شدهاند که البته هر دو مجموعه در جاى خود حاوى نکات ارزشمندى هستند که در بررسى این موضوع باید از تمامى آنها سود جست، و در نهایت گروه سومى هستند که نگاهى پدیدار شناختى دارند و در کاوشهاى خویش در پى مبانى، اصول، خاستگاه و چرایى این پدیده هستند .
در این میان، برخى به طرح مباحث نظرى و کلیات مىپردازند و اصولا جنبه معرفتشناختى دارند و برخى در حوزه مطالعات موردى (۱) وارد شدهاند . برخى به زندگىنامه تحلیلى بنیانگذاران جنبشهاى نوپدید پرداختهاند; و برخى دیگر با نگاهى جامعهشناختى به آسیبشناسى این پدیده و رهآورد و برآیند آن توجه کرده، تحلیلى جامعه شناختى و گاه روانشناسانه از زیرمجموعه این پدیده و افرادى که به آنها مىپیوندند ارائه مىکنند . مقاله حاضر که ترکیبى از دو نوشتار به قلم دو تن از استادان و محققان این حوزه است، در عین اختصار، داراى مطالب و اطلاعات ارزشمندى است که مىتواند در به دست دادن نگاهى اجمالى و کلى به این پدیده براى خوانندگان مفید افتد .
شاید خوانندگان ارجمند ارائه تعریفى جامع و مانع از ادیان جدید را انتظار داشته باشند، اما نظر به نگاههاى مختلف در تعریف ادیان جدید که عبارتاند از تعریفهاى الهیون، جامعهشناسان دین، تاریخشناسان ادیان، روانشناسان دین و دینپژوهان در این نوشتار کوتاه به آنچه در لابلاى این دو مقاله ترجمه شده ذیل است اکتفا مىشود و اگر ابهامى در تعریف موضوع باشد در مقالات آتى که به تعریف ادیان جدید اختصاص خواهد داشت، زدوده خواهد شد .
درباره مقاله دکتر گاردون ملتون ذکر این نکته لازم است که سیر تاریخى مطالعه ادیان جدید یا جنبشهاى نوپدید دینى در این نوشتار به خوبى بیان شده است; به خصوص که نویسنده در این زمینه از شخصیتهاى اصلى به حساب مىآید و همین بر غنا و اعتماد به آنچه نوشته، مىافزاید . کتابشناسى انتهاى مقاله براى تحقیقات و کسب اطلاعات بیشتر بسیار مفید خواهد بود .
فصل اول: درآمدى بر جنبشهاى نوپدید دینى/ الین بارکر (۲)
۱ . جنبشهاى نوپدید دینى چه هستند؟
، «ادیان بدیل» (4)، «مذاهب» (5) یا «فرقهها» (6) همگى اصطلاحات و تعاریفى فنى در حوزه علوم اجتماعى هستند . در این نوشتار مقصود از اینها گروههایى هستند که از زمان جنگ جهانى دوم در شکل کنونىشان ظاهر شدند و از آن جهت نیز دینى محسوب مىشوند که به برخى پرسشهاى غایىاى پاسخ مىدهند که ادیان اصیل در پى پاسخگویى به آنها هستند . پرسشهایى چون; آیا خدایى هست؟ هدف زندگى چیست؟ بعد از مرگ چه بر ما مىرود؟ این تعریف شامل ادیان «الحادى» و فلسفههایى نظیر اشکال گوناگون بودیسم و بخشى از نهضتبالقوه بشرى (۷) است که به هوادارانش تعلیم مىدهد تا خدا را «در درون خویش» بجویند . اندیشمندان و محققان در پى آنند تا از اصطلاحات و اسامى خنثى و بىطرف درباره این گروهها نظیر نهضتهاى نوپدید دینى، MRMS، اقلیتها یا ادیان بدیل استفاده کنند، ولى رسانهها و افکار عمومى واژه «فرقه» را به کار مىبرند که داراى اشارههاى تلویحى مىباشد و اغلب از عقاید عجیب و غریب، اعمال شیطانى و اغوا کننده، کنترل ذهن و اجبار روانى و احتمالا سوء استفادههاى جنسى و گرایشات مجرمانه حکایت دارد .
در این میان، معروفترین جنبشهایى که اصطلاح «فرقه» را براى آنها بسیار به کار مىبرند و از رواج عمومى برخوردارند، جنبشهاى کلیساى اتحاد (۸) یا مونها، (۹) جامعه بینالمللى براى وجدان کریشنا (۱۰) یا هیر کریشنا (۱۱)، علمشناسى (۱۲)، جنبش راجنیش (۱۳) و خانواده (۱۴) (که زمانى تحت عنوان فرزندان خدا (۱۵) شناخته مىشد) مىباشند .
۲ . تنوع جنبشهاى نوپدید دینى
در طول تاریخ، تمام ادیان در دوره خودشان دینى جدید محسوب مىشدند; مسیحیت، اسلام، زرتشت و متدیسم همه روزگارى جدید بودند . از این رو تعجبى ندارد، اگر برخى خصوصیات و ویژگىهاى ادیان جدید و جنبشهاى نوپدید دینى از این ادیان نیز حکایت کنند . آنچه شاید درباره جنبشهاى نوپدید دینى دنیاى معاصر بیشتر مورد توجه است تنوع بىشمارى است که در میان آنها وجود دارد . اغلب جریانهاى اولیه در غرب، نظیر بیدارباشهاى عظیم (۱۶) در امریکا یا مذاهبى مانند علم مسیحى، (۱۷) شهود و مورمونها (۱۹) که در قرن نوزدهم ظهور کردند، در برخى زمینهها با سنتیهودى – مسیحى اشتراکاتى دارند، اما جریانهاى کنونى علاوه بر اینکه شامل جنبشهایى است که ابعادى از مسیحیت، اسلام، هندوئیسم، بودیسم و شینتو را در خود دارد، ملغمهاى است از این ادیان به اضافه مجموعهاى متنوع از ایدهها و باورها که عبارتاند از روانشناسىها، تخیلات علمى، بت پرستى جدید (۲۰) و شیطانیسم (۲۱) .
این تنوع نه تنها در سنتهایى است که این جنبشها از درون آنها سربرآوردهاند، بلکه در اعمال، سازمان و تاثیراتى که مىتوانند بر روى افراد و جامعه داشته باشند، نیز وجود دارد . رهبران ممکن است غنى یا فقیر بوده، از آنها به مرشد، (۲۲) پیامبر، معلم، موعود، خداوند، آلهه و خدا یاد کنند . اعضاى این جنبشها ممکن است پیر یا جوان، سفید یا سیاه و غنى یا فقیر باشند . بعضى در حومه شهرها، بعضى دیگر در خانههاى جداافتاده از شهرها و عدهاى در آپارتمانهاى داخل شهر زندگى مىکنند . آنان ممکن است در پى ارضاى خوشگذرانىهاى جنسى خویش و یا پىریزى یک زندگى زاهدانه و ریاضتکشانه پرآوازه باشند . ممکن استشمار اعضاى این جنبشها از صدها هزار نفر تا کمتر از تعداد انگشتان دستباشد و یا مانند کلیساى انگلیکن باشد که از کشیشها، معتقدان دلباخته، عبادتکنندگان گاهگاهى، و اعضاى رسمى تشکیل شده است . بسیارى از این جنبشها نیز داراى سطوح مختلفى از اعضا هستند که از فعالترین عضوها تا بازدیدکنندگان هرازگاهى یا هواداران على طبقهبندى مىشوند . برخى از این جنبشها حقیقتا یا بالقوه خطرناک و برخى دیگر کاملا بىخطرند . خلاصه اینکه، تقریبا تنها اصطلاح عامى که براى آنها مىتوان بهکار برد، همین برچسب «جنبشهاى نوپدید دینى» (23) یا در برخى مواقع، «فرقه» است .
۳ . ویژگىهاى مربوط به جنبشهاى نوپدید دینى
با این حال، برخى ویژگىها که در یک جنبش پیدا مىشوند، علاوه بر جدیدبودن، دینى هم هستند; اولا: بنابر تعریفى که ارائه مىشود، اغلب اعضاى این جنبشها نوگرویدگان نسل اول هستند که مانند تمام تازه گرویدگان بسیار پرشور، فعال، و حتى تعصبىتر از کسانى نشان مىدهند که در دینى متولد و پرورده شدهاند . ثانیا: عضو گیرى آنها غیرمعمول و از میان کلیت جامعه مىباشد، مثلا جنبشهایى که حوالى دهه ۱۹۷۰ ظاهر شدند، به طرز نامتناسبى در میان بزرگسالانى از طبقات متوسط که تا حدودى از تحصیلاتى بالاتر از حد متوسط برخوردار بودند، بروز کردهاند . اگر کسى براى اندک زمانى به کارکردهاى برخوردارى از یک گروه از جوانان بىتجربه پرشور که دلواپس مسؤولیتهایى چون پرداخت وام و یا تعلقاتى نظیر داشتن اولاد یا سرپرستى سالمندان نیستند، بیندیشد، از همان ابتدا و خیلى سریع مىتواند رفتارهاى چنین گروههایى را حدس بزند . ثالثا: در میان این جنبشها اغلب یک بنیانگذار یا رهبرى با اقتدار و فرهمند وجود دارد; به این معنى که او (که گاهى یک زن است) در قید و بند هیچ سنت و قانونى نیست و حتى هوادارانش براى او این حق را قائلند که درباره تمامى امور زندگى آنها حکم صادر کند و این که با چه کسى ازدواج کنند؟ بچه داشته باشند یا خیر؟ چه کارى را پیشه خود سازند؟ چه نوع پوششى داشته باشند؟ چه غذایى بخورند؟ کجا زندگى کنند؟ و حتى شاید اینکه باید زندگى کنند یا خیر؟ رابعا، ادیان جدید در مقایسه با ادیان قدیمىتر سعى دارند که برداشتهاى دقیقترى از حقیقت ارائه کنند که با نسلهاى دورههاى گوناگون سازگار و منطبق باشند . خامسا: از امور رایج در میان این جنبشها مرزبندى شدید میان «آنها» و «ما» است که دومى به طور همگونى، خیر و خدایى، و اولى به همین میزان و ترتیب، بد و شاید شیطانى است . سادسا: در سطح کلان جامعه، اغلب (و نه همیشه) نوعى سوء ظن و یا دشمنى نسبتبه آنچه این جنبشها به عنوان بدیل و جانشین ارائه مىکنند، وجود دارد . (۲۴)
دگرگونىهاى جنبشهاى نوپدید دینى
به رغم غفلتى که اغلب صورت مىگیرد، به قدرکافى روشن است که ادیان جدید، در مقایسه با ادیان قدیمى بسیار سریعتر، دستخوش دگرگونى و تغییر مىشوند . صرفا به دلیل از دسترفتن یک امتیاز یا گذشتسالها نسل دوم و نسلهاى بعدى به دنبال منابعى براى زمان و سرمایه مىگردند و «عقاید و اعمال» جنبش را زیر سؤال مىبرند . بنیانگذاران خواهند مرد و ساختار حاکمیت ممکن استبسیار دیوانسالارانه و کلیشهاى گردد . باورها، به ویژه باورها و غیبگویىهاى مبتنى بر تجربه مانند فرارسیدن هزاره، چه بسا روزآمد یا دچار تفسیر مجدد یا تغییر گردند و مرزبندىهاى اعضا و دیگران کمرنگ شود . به سبب این دگرگونىها و نیز از آن جهت که جنبش براى افراد بیرونى و غیرعضو بیشتر شناخته شده، در نتیجه ترس آنها کمتر مىگردد، دشمنىها رو به کاهش مىنهد .(اگرچه چنین موردى به هیچ روى مصداق نداشته است) .
ملحق شدن به یک جنبش نوپدید دینى
اغلب مىپرسند که چرا مردم به ادیان جدید مىپیوندند؟ چرا به عنوان نمونه، یک جوان تحصیلکرده که آیندهاى روشن پیش روى خویش دارد، همه چیز را به کنارى مىنهد و رابطهاش را با خانواده بسیار مستحکم خود قطع مىکند تا در روز، هجده ساعت را براى پولدارشدن یک میلیونر توطئهگر! به فعالیتبپردازد، در حالى که خود در فقرى زندگى مىکند که هرگز با آن مانوس نبوده است و احتمالا با کسى ازدواج نماید که به زبان او سخن نمىگوید و تا قبل از انتخاب آن دختر از سوى رهبر جنبش براى او، هیچگاه وى را ندیده است . یک پاسخ مناسب که معمولا آن فرد تازه گرویده و نیز خانواده و رفیقانش براى فرار از مسؤولیت، دارند ادعاى «شستشوى مغزى» (25) یا کاربرد فنونى است که مقاومتناپذیر و غیرقابل تغییر هستند . البته کاملا درست است که برخى جنبشها مانند بیشتر گروههاى تبلیغ انجیلى، که معتقدند باید دیگران را نسبتبه واقعیتخودشان متقاعد سازند، فشارهاى قابل توجهى را در بر اعضاى بالقوه خویش وارد مىسازند; آنان ممکن استبراى تشویق فرد بىگناه براى ملحق شدن به جنبش چه بسا او را زیر بمباران سخنان عاشقانه و محبتآمیز (که با هیمنه تمجید و ظاهرسازى همراه است) قرار دهند و او را منزوى، یا به انجام گناه متقاعد سازند و در این راه از بهکارگیرى روشهاى گوناگون دیگر هم ابایى نداشته باشند، اما باید اذعان داشت که این روشها:
الف . با روشهایى که اعضاى یک نهاد در مواقع دیگر در تلاش براى کنترل مردم به کار مىگیرند، هیچ تفاوتى ندارد .
ب . بهاندازهاى که خود جنبش انتظار دارد یا مخالفان جنبش براى قبولاندن آن به ما ادعا مىکنند، مؤثر نیستند .
در اواخر دهه ۱۹۷۰ که اتهام شستشوى مغزى درباره مورمونها در اوج خود بود، «احوالات» بیش از هزار نفر را تعقیب کردم . آنان چنان نسبت کلیساى اتحاد متقاعد شده بودند که در پى شرکت در یکى از کارگاههاى منطقهاى در تعطیلات پایان هفته بودند که گمان مىرفتیک عملیات کنترل ذهن غیرقابل مقاومتى در آن اتفاق افتد . یافتههایم نشان دادند که نود درصد از شرکتکنندگان در آن کارگاه نه تنها قدرت تصمیمگیرى یافتند که عملا تصمیم گرفتند تا عضو این جنبش نشوند . علاوه بر این، از میان کسانى که به عضویت درآمدند، اکثریتبنا به خواستخود ظرف دو سال جنبش را ترک کردند . (۲۶) این سطح بالاى رویگردانى که از نظر برخى دیگر از اندیشمندان قضیهاى رایج در تمام گروههایى است که به انجام کارهاى فشرده و افراطى براى جذب عضو جدید دست مىزنند، مورد انکار دو طیف است: خود گروه (به سبب اینکه نمىخواهد کسى از عدم موفقیت وعدههایى که گروه داده است، سر درآورد) و مخالفان این گروهها که در آرزوى جاافتادن نظریه شستوشوى مغزى هستند; به ویژه وقتى که پاى پرداخت مبلغ زیادى پول در میان باشد و والدین تحت تاثیر حرفهایى نظیر این قرار گیرند که اگر به فرزندانتان عشق مىورزید و مىخواهید آنها را حفظ کنید و از ربودهشدن به دست گروهها مصون دارید و آنها را «منصرف» کنید یا از «سرپیچىهاى آنها بکاهید»، باید به این افراد بپردازید .
اگر توضیح شستوشوى مغزى یا کنترل ذهن در پرتو ارائه دلیل و شواهد، قانع کننده نیست، پس چه توضیحاتى را باید به جاى آن نشاند . جامعهشناسانى که به مطالعه درباره فرآیند عضویتیک فرد در یک گروه پرداختهند به این نتیجه رسیدهاند که تعامل میان فرد و گروه به ارزیابىها و بررسىهاى بیشترى نیازمند است و با توجه به فاصله زیاد جنبشهاى مختلف و افراد گوناگون، توضیح و تفسیر واحد کفایت نمىکند . اکثریتبسیار بالایى از مردم بهشدت از ملحقشدن به ادیان بدیل گریزاناند .(من خودم حدود پنجاه گروه را که درباره آنها مطالعه کردهام به طرز بارزى قابل مقاومتیافتم) ; برخى از مردم نیز به یک یا چند گروه مىپیوندند، در حالى که عدهاى دیگر با درجات متفاوتى جذب آنها مىشوند; تعدادى ممکن است ترغیب شوند که تقریبا به تمام گروهها بپیوندند، اما به نظر مىرسد که این افراد خود را چندان نسبتبه گروه، متعهد احساس نکرده، هر لحظه احتمال مىرود که از نظر خود برگردند و در یک مدت زمان بسیار کوتاهى چه بسا به سراغ گروهى دیگر بروند .
از این واقعیت که اعضاى جنبشهاى نوپدید دینى فاقد صلاحیتبراى عضوگیرى یا حفظ تمامى کسانى هستند که وقت و انرژى خودشان را صرف آنها مىکنند (از جمله برخى از فرزندان خودشان) این نکته مهم را باید دریافت که آنچه آنان ارائه مىکنند تنها «مشاغلى» براى برخى از مردم است . به عبارت دیگر، اگر در پى آن هستیم که بفهمیم چه چیزى در حال انجام است، نباید نگاهمان را به جاذبههاى هدفدار جنبش محدود کنیم، بلکه باید به مردمى که به آنها ملحق مىشوند نیز توجه نماییم . ممکن است آن افراد براى فرار از چیزى، احتمالا یک خانواده دوستداشتنى اما ناهمگام با زمان یا رفاقت نامطلوب یا زندگى غیرجالب و غیرمتعهدانه، به اینها ملحق شوند . آنان ممکن استبه این باور رسیده باشند که ادیان سنتى، خسته کننده، ملال آور، ریاکار و فاقد احساس هستند و یا زندگى در یک جامعه بزرگ چیزى را به جز یک فرصتبراى مهرهاى ناچیز بودن در یک موشدوانى وسیع، غیر شخصى و مادى به ارمغان نمىآورد . برخى ممکن است «جویندگانى» باشند که جویا (یا آماده) ارتباطى نزدیکتر با خدا یا جهانى بهتر هستند .(احتمالا اینان چنان ترغیب شدهاند که گویى مىتوانند در برپایى ملکوت آسمان بر روى زمین نقشى را ایفا کنند) . شاید آنان مجذوب این عقیده شدهاند که ما به یک اجتماع دوستانه متشکل از افراد همفکر و داراى ارزشهاى مشترک تعلق داریم که در جامعه بزرگتر وجود ندارند . عدهاى همجذابیتى در این ادعا مشاهده کردهاند که مىتوانند با پیدا کردن «خودهاى حقیقى» (27) خویش به زندگى و روابط خودشان رونق بخشند .
خطرهاى ناشى از جنبشهاى نوپدید دینى
این جنبشها جاذبههاى گوناگونى را در میان جوانان و – امروزه – در میان نوجوانان از خود بروز دادهاند، اما هیچگاه نتوانستهاند به وعدههایى که دادهاند جامه عمل بپوشند و بر این اساس عضویت در یک دین جدید رو به افول مىنهد . قبل از پرداختن به این مساله، شاید کلمهاى در باب هشدار نسبتبه آنها سودبخش باشد . از اوایل دهه ۱۹۷۰ شاهد رشد جنبش «فرقه ستیز» (28) هستیم که خود را وقف کنترل، محاصره یا دستکم هشدار به مردم در باره خطرهاى ناشى از جنبشهاى نوپدید دینى کرده است . گروههاى ضد فرقهاى و اعضاى آنها به نحو قابل توجهى با هم تفاوت دارند; گاهى والدینى هستند که به شدت دلواپس و نگران از دستدادن دلبندان خود در صورت عضویت آنها در یکى از این جنبشها هستند; گاهى اینان حرفهاىهایى هستند که براى دستیابى به منفعت مالى چهرهاى بد و خطرناک از جنبشهاى نوپدید دینى ارائه مىکنند . (۲۹) جنبش ضد فرقهاى به خاطر نگاه خصومتآمیزش به ادیان جدید از درک جنبههاى بههنجارین و مثبت این جنبش غافل و ناکام مىماند و از این رو همیشه بر روى نکات بسیار منفى انگشت مىنهد که خوراک مناسبى براى مطبوعات و رسانهها مىگردد; همانهایى که همیشه به دنبال کسب منافع از راه پرداختن به ماجراهاى احساسبرانگیز یا غیرمعمول هستند و بسیارى از ما آنها را بر گزارش پدیدههاى عادى جامعه ترجیح مىدهیم . در نتیجه، با شنیدن اعمال مجرمانه و ضداجتماعى درباره جنبشهاى نوپدید دینى، بلافاصله چنین فرض کنیم که اینها نمونههاى بارزى هستند و در دیگر اعمال خلافى که از نظر جامعه پذیرفته نیستند، نیز احتمال انتساب آنها به اعضاى این جنبشها در مقایسه با افراد غیرعضو بیشتر است، اگرچه اعضاى این جنبشها آن اعمال را مقبول نشمارند . گاه در مطبوعات با تیترى تحت عنوان «عضو فرقه خود را مىکشد» مواجه مىشویم، اما بهرغم این واقعیت که شمار خودکشى در سطح عموم مردم مىتواند دو برابر تعدادى باشد که در فلان فرقه اتفاق مىافتد، هرگز نمىشنویم که کسى اعلام کند «یک انگلیکن خودکشى مىکند» !
بدون شک نمونههایى از قتل یا ارتکاب خودکشى وجود داشتهاند; رسانهها به طور مدام نمونههاى تراژیک و دردآورى را از جنبش جنستون، (۳۰) معبد خورشیدى، (۳۱) آیوم شینریکیو (۳۲) و دروازه بهشت (۳۳) یادآور مىشوند، اما باید توجه داشت که دامان اکثریت قریب به اتفاق جنبشهاى نوپدید دینى از این گونه اعمال زشت و وحشتناک پاک است و بسیارى از مرگها در قالب ادیان قدیمى و سنتى صورت گرفته است .
البته وقتى این جنبشها ویژگىهایى را از خود بروز مىدهند، از قبیل، پافشارى بر این نکته که آنان افراد برگزیده هستند و حقیقت تنها نزد آنهاست، در این صورت اگر رهبر جنبش پاسخگو نباشد و ساختار حاکمیتى شکل گیرد که تبعیت و فرمانبردارى بى چون و چرا را بطلبد و وابستگى مادى، معنوى و اجتماعى روزافزون را رواج دهد و یا (بهویژه) گروه را از بدنه جامعه (چه به لحاظ جغرافیایى، یا اجتماعى) جدا کند، اینها همه مىتواند علایم یک خطر بالقوه تلقى گردد . ناگفته نماند که هر جنبش مشکلات واقعى خاص خود را دارد; یکى ممکن است از اعضاى خود «پول» طلب کند و دیگرى از قدرت کار آنها بهرهکشى نماید; آن سه دیگر چه بسا از اعضایش انتظار داشته باشد که یک زندگى بدون همسر در پیش گیرند و آن دیگرى از آنها بخواهد در خوشگذرانى جنسى غوطهور شوند . برخى جنبشهاى نوپدید دینى ترس و احساس گناه را برمىانگیزانند و برخى دیگر هرگونه احساس مسؤولیت را مىزدایند . به ندرت، یک جنبش نوپدید دینى ممکن است اعضایش را به سمتیک زندگى پر از فریب، قساوت و جرم سوق دهد .
چالش جنبشهاى نوپدید دینى
کسانى که در قبال جوانان احساس مسؤولیت مىکنند، چگونه مىتوانند خود را براى برخورد با این پدیده آماده سازند؟ نه غفلت و نه «داستانهاى بىرحمانه» ناشى از احساس سرریز کرده هیچ یک کمکى نمىکند . مؤثرترین آمادگى، آموختن و آموزاندن است، تا نه تنها مطمئن شویم که مردم از مشکلات بالقوه ناشى از برخى این جنبشها آگاهى یافتهند; که همچنین با جاذبههاى این گروهها نیز آشنا شدهاند . آن جذابیتشاید چیزى فراتر از صرف سخنگفتن از مشکلات الهیاتى و یا اخلاقى در دنیاى عرفى کنونى نباشد; ممکن استسخن گفتن از فرصت و فراغتى براى ساخت جهان بهتر یا ارتقاى سطح روابط و بهبود بخشیدن به آن باشد . معلمان و کسانى که رهبرى جوانان و نوجوانان را بر عهده دارند، ممکن استبه تشکیل و سازماندهى مباحثات جمعىاى علاقه نشان دهند که برخى از مسایل و پرسشهایى که جنبشهاى نوپدید دینى مطرح ساختهاند، با دقت و وسواس بررسى شوند . بسیارى از مردم خواهان جهانى بهتر هستند، اما آیا خود را وقف خدمتگزارى به یک مراد و مرشد نمودن ضرورتا بهترین راه رسیدن به این هدف است؟ آیا ابزارى بدیل براى آنچه این جنبشها براى ارتقاء، یا ایجاد روابط بهتر با دیگر همنوعان پیشنهاد مىکنند، وجود ندارد؟ در اینجا مباحثى، از جمله مساله نقش آفرین بودن، نیز مطرح است که مىتواند به آگاهى بیشتر به روشهایى منتهى شود که به واسطه آنها چهبسا افرادى بىدلیل تحت تاثیر واقع مىشوند . تاثیرپذیرى از شور و التهابهاى آرمانگرایانه هواداران نمونهاى از این دست است، اگرچه بهاندازه مهارتهاى عجیب کنترل ذهن نمىباشد . (۳۴)
اگر دانشآموزى، با یکى از بستگان یا دوستان به عضویتیکى از این جنبشهاى نوپدید دینى درآمد، چه باید کرد؟
شاید مهمترین کارى که بستگان، دوستان و همه کسانى که نسبتبه چنین فردى احساس مسؤولیت مىکنند باید انجام دهند، حفظ ارتباط با اوست . با این کار، او را (چه زن یا مرد) قادر مىسازیم که به روایتهاى بدیعى که از واقعیت ارائه مىشود، دسترسى پیدا کند . اگر با تصمیم او موافق نیستیم، قطع تمام روابط خود با او یا قرار دادن او در معرض بمباران شدید اتهامات، یا لیست کردن اعمال شیطانى و بد آن فرقه فایدهاى نخواهد داشت . فقدان اطلاعات، یا داشتن اطلاعات غلط هر دو به عکسالعمل نامناسب منجر مىشود و بهتر آن است تا حدامکان برشناخت و درک خود درباره آن فرقه خاص و نیز درباره فرد مورد نظر و ترسها، روحیات و وضعیت کنونى او بیافزاییم و از این طریق شاید بتوانیم جایگزینى مناسب را براى زندگى در آن فرقه به وى پیشنهاد کنیم . در مواقعى هر چند نادر شاید بهتر باشد از کمک سرویسهاى اجتماعى، یا قانون استفاده کنیم . در عین حال، باید این را نیز در نظر داشت که در یک جامعه مردم سالار تکثرگرا افراد بالغ حق دارند خود آنچه را مىخواهند بدان باور داشته باشند، برگزینند و آنگونه که مىپسندند زندگى کنند; البته تا آنجا که از حریم قوانین آن سرزمین پا را فراتر ننهند . (۳۵)
نویسنده: باقر طالبی دارابی
منبع: فصلنامه هفت آسمان شماره ۱۵