عبارت «الطّرق الی الله بعدد انفاس خلایق» به معنی «به تعداد نفوس و بندگان آفریده شده، راه رسیدن به خدا وجود دارد.»، منقول مَشایخ صوفیه است. اثبات این قول یا نقد و ردّ آن موضوع این مقاله نیست. نکته ظریف این عبارت آن، است که، جمله خلایق در سیر و سلوک خود، به سوی حضرت خداوندی جلّ و علا به وحدت و یگانگی میرسند. نیل به «منِ واحد» و «وحدت کلمه» روح و مقصود عموم خلایق فرض شده که در عصر خود و در میان نسل خود این نایل شدن را ممکن و گمشده و مطلوب رهجویان و رهپویان وصال میشناختند.
در عصر ما این عبارت را به گونهای دیگر میتوان بازخوانی کرد: به عدد نفوس و بندگان «منِ منتشر» و خدایگان ساخته و پرداخته شده وجود دارد. که در نتیجه، نایل شدن به «من واحد» و «وحدت کلمه» متعذر، سخت و گاه ناممکن شده است. شاید این عبارت منقول از معصوم: در آخرالزّمان «نگهداری دین سختتر از آتش در کف دست» است، شرح حال و توصیف وضع و روزگار بشر در عصر ما و پس از ما باشد.
برخی آمار حاکی از آنست که در حال حاضر حدود ۴۰۰۰ فرقه در جهان تأسیس شده است، این همه صرفنظر از میلیونها «منِ منتشر» است که در قالب ایدههای سیاسی، اجتماعی، خلق روزگار را به سوی خود فرا میخوانند و هر یک دریافتی از روی پندار و خیال را مبنا و اساس دعوت خود قرار داده است.
راز این همه «تفرّق و پراکندگی» در میان بشر، بروز «تضاد» و بسط «کشمکش» پایانناپذیری است که جان بشر را مبتلای خود ساخته است. چنانکه این روند ادامه یابد، هیچ دو نفری به زیر یک سقف گرد نخواهند آمد.
دغدغه و خلجان و نتیجه محتوم آن «کشمکش» پایانناپذیر انسان «با خودش» از یک سو و «با دیگران» از سوی دیگر که به بروز تضاد و جدایی و تفرقه میانجامد، ظهور «عمل شیطان»، تلاش و همنوایی نفس اماره با او است در عصری و میان نسلی که در خود و با خود استعداد «این همه دوری» را پرورده است.
جنود شیطان، با رخنه در جان فرزندان آدمی و دمیدن در سینهها و سرها، خلق و جعل شرایطی را سبب شدهاند که هیچ دیّارالبشری قادر به ارائه تحلیلی جامع و مانع از این شرایط نیست و از همین روست که به مصداق بیت «از قضا سر کنگبین صفرا نمود ـ روغن بادام خشکی میفزود»، جمله طبیبان جالینوس صفت و افلاطون دم، نه تنها قادر به ارائه نسخه و دارو و درمان نشدهاند، بلکه بر حجم و گستره بحران و تضاد افزودهاند. اینان، بریده از طبیب مسیحادم غیبی، ترک استثناء گفته و از روی ادّعا و به مدد خیال و وهم بر بالین بیمار حاضر شده و عمل کردهاند.
از علمای علمالاجتماع و علم الابدان، متخصّصان پاسیکولوژیست طیلسانپوشان و زنّار بندان بیفکر و ذکر که در بند مکر لیل و نهار و مذهب صورت و صورت مذهب گرفتار آمدهاند، هیچ علاجی ساخته نیست.
اینان؛ جملگی به دلیل اتّکای به دریافتهای صرفاً بشری و به دلیل آلودگی به انواع بیماریهای منتشر و موجود، همه صلاحیت طبابت را از دست دادهاند. در آخرین ساعات مانده از عمرِ زاده سیاهی و ظلمت، شیطان همه قوای خود را برای رویارویی به میدان آورده است تا با «عضوگیری» از میان جماعات انسانی، امکان صفآرایی بزرگ در وقت طلوع فجر را حاصل آورد.
اگرچه برخی ملاحظات، در شرایط حاضر مجال پردهدری، هل من مبارز طلبیدن، شاخ و شانه کشیدن و افشای راز نهفته در سینهها را عمومی نساخته، لیکن، دیر نیست که به ناگهان صفها کشیده شده و جلمگی با شمشیر آخته خود را مهیّای حمله نمایند.
شاید یکی از معانی و مفاهیم «ظهور» و «عصر ظهور» همین باشد. این عبارتی دو پهلو است، از وجهی اشاره به «ظهور» خورشید عالمتاب میکند و از دیگر سو اشاره به «ظهور» و آشکار شدن آنچه مردم در سینهها نهفته و از اظهارش سر باز میزنند، دارد.
به تعبیری، در هوای گرگ و میش، رنگها خاکستری مینمایند، حرکت و تشخیص در این وضع ساده نیست، این ظهور و طلوع خورشید و شعاع نورانی و درخشان آن است که باعث آشکاری تام و تمام میشود. شاید، روز ظهور، به نوعی خود، روز «تبلی السّرائر» باشد. روز برملا شدن آنچه در سینههاست.
وقتی به روایات ائمه دین(ع) مینگریم و اخبار مربوط به کشته شدن جماعت کثیری از مردم در عصر ظهور را میخوانیم در عجب میآییم. چون، در هوای گرگ و میش و غلبه نفاق، چشمان ما قادر به درک و تشخیص رنگها و کشف باطن نهفته در پس صورتها نیست.
به موازات بسط و گسترش تضاد و کشمکش و تفرقه در میان خلق عالم، بحرانهای ویژه عصر ظهور که اخبار آخرالزّمانی بدانها اشاره دارند نیز، خود را مینماید.
درست در زمانی که غرب، با غرور تمام کشتی تمدّن و تکنولوژی خود را بر پهنه اقیانوس قرن بیستم و دهه اوّل قرن بیست و یکم به پیش میراند و در دل، غم هیچ تندبادی را نداشت، طوفان بحران اقتصادی به راه افتاد.
موجهای بلند پیدرپی بر این کشتی فرود میآید، همان که در بنیاد و اساس این تمدّن شهوی و خودبنیاد و بریده از آسمان را فرو خواهد ریخت. اگرچه تا پیش از شکسته شدن، امواج قحطی، گرسنگی، جنگ و آتش را بر پهنه سرزمینهای غیر غربی و به ویژه مسلماننشین فرو خواهد بارید.
در این شرایط و چنانکه بحران در گستره جهانی نمودار شود، در آیندهای نزدیک میبایست:
۱. کمربندها را محکم بست؛
۲. بندهای ارتباط و اتّصال به کشتی طوفانزده غربی را گسست؛
۳. چون یوسف نبی(ع)، انبارها را از گندمها انباشت، (در وجوه اقتصادی، نظامی و…),
۴. با اتّخاذ رویهای مقتصدانه از به هدر رفتن گنجینهها و ریخت و پاش اموال جلوگیری کرد؛
۵. قلب و جان مردم را با ساحت قدس مهدوی گره زد تا در حفاظ امن حضرتش، خود را مستعد و مهیّای همراهی کنند؛
۶. جان جوانان را از مشرب معارف مهدوی سیراب ساخته و آنها را برای همراهی و همدلی با صاحب زمان و دوران مهیّا ساخت؛
۷. جسم و جان را در دریای زلال توبه و تزکیه طاهر و مطهّر ساخت. چشم به انتهای جاده دوخت و در دل این نغمه را تازه کرد:
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
اسماعیل شفیعی سروستانی