سیاهی لشکر امام حسن(ع)

بدون شک، ارتش، ستون نیرومندی است که بنای حکومت بر آن استوار است و پایداری و استحکامش بر آن است و با نیروی خویش دولت و ملت را از تجاوز بیگانه نگه می دارد و تکیه گاه همگان در امنیت و نظم عمومی است به شرطی که به حکومتش ایمان داشته باشد

و به هدف دفاعی خود اخلاص ورزد؛ ولی اگر خیانت ورزد و به مقام فرماندهی عالی خود دشمنی کند و در پی انتقام و منتظر فرصت باشد تا از قبول مسئولیت شانه خالی کند و به فرمان دشمن درآید، مسلماً در هیچ یک از میدان های نبرد خارجی و داخلی پیروز نمی‌شود و در جوّ سیاسی آلوده‌ای که ابرهای سیاه نفاق و نافرمانی افق آن را فرا گرفته هرگز به چیرگی دست نمی‌یابد.

ارتش «عراق» هم که به همراه امام حسن(علیه السلام) برای نبرد با معاویه(علیه اللعنه) بسیج شده بود، چنین وضع نابه سامانی داشت. یکی از مهم ترین عواملی که زمینه را برای پراکندگی و شکست لشکر امام در میدان جنگ آماده کرد، همین نابه سامانی و پراکندگی لشکر بود. شیخ مفید، به خوبی وضع این سپاه را بیان می‌کند و با ابتکاری خاص آنها را به گروه هایی گوناگون تقسیم کرده و می‌گوید:
مردم عراق که به همراه امام آماده جهاد شدند، ارتشی بس عظیم و سنگین بودند؛ ولی به تدریج سست و سبک و اندک شدند؛ زیرا از گروه هایی مختلف تشکیل شده بودند.
بر اساس تقسیم بندی شیخ مفید، لشکر امام حسن(ع) به پنج گروه تقسیم شده بود:

۱. شیعیان
این گروه با ایمان و مخلص، تعداد کمی را در سپاه عراق تشکیل میدادند؛ زیرا اگر جناح نیرومند و فراوانی بودند، امیرالمؤمنین علی(ع) به ناچار به قبول حَکمیت تن درنمی داد و حضرت امام حسن(ع) ناچار به پذیرش صلح نمی‌شد. این گروه‌اندک که در طرز فکر و عقیده با دیگر سپاهیان اختلاف داشتند، خلافت را حقّ خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) می دانستند و عقیده داشتند که اهل بیت رسول(ص)، جانشینان او و نگهبانان و یاران
اصیل اسلامند و اجرای فرمانشان بر همه ی مسلمانان واجب است. آنان کسانی بودند که تمامی دستورات امامشان پیروی می‌کردند؛ هرچه که باشد.

۲. خوارج
گروه دیگری که به سپاهیان امام پیوسته بودند، خوارج بودند که می خواستند به هر وسیله و حیله ای که باشد به جنگ معاویه بروند و این خواست آنها دلیل ایمان به شایستگی امام حسن(ع) و ناسزاواری معاویه نبود؛ بلکه آنها امام(ع) و معاویه را نظیر هم می دانستند و آنها را به یک چشم می دیدند و هیچ کدام را برای خلافت مناسب نمی دیدند. با این حالبه خاطر آنکه معاویه را نیرومندتر می دیدند به جنگ با او شتاب داشتند. این نکته نیز ناگفته نماند که هدف بعدی آنان، امام حسن(ع) بود.

۳. حریصان و آزمندان
عدّه ای از طمعکاران دنیاپرست نیز در صف سپاهیان امام وارد شده بودند که ایمانی به ارزش های معنوی نداشتن. آنها به دنبال سودجویی و آزمندی شخصی خود بودند و مراقب بودند که پیروزی با کدام گروه است تا به آن ملحق شوند.

۴. شکّاک ها
بدون شک این گروه تحت تأثیر تبلیغات سوء خوارج و دعوت های غلط بنی امیه قرار گرفته و در حقّانیت خاندان پیامبر(ص) به شک افتاده بودند و رسالت معنوی و اصلاحی اهل بیت(علیهم السلام) را به چیزی نمیگرفتند. آنها اگر آتش جنگ زبانه می‌کشید، به یاری امام برنمی خاستند؛ زیرا آنها عقیده و ایمانی نداشتند که از آن دفاع کنند.

۵. پیروان رؤسای قبایل
این گروه، تعدادی فراوان تری داشتند و خطرشان هم بیشتر و بزرگتر بود؛ زیرا قبایل، کورکورانه و بدون اراده، فرمان بزرگان و رؤسای قبیله را اطاعت میکردند. به عبارت دیگر، قبیله به دنبال رئیس قبیله می رفت. حال در سپاه امام حسن(ع)، اکثر این رؤسای قبایل، خیانت پیشه بودند و در نهان با معاویه پیوند و پیوستی خائنانه داشتند؛ همانند قیس بن اشعث، عمرو بن حجاج، حجار بن ابجر و دیگر کسانی مثل آنها که بعدها نیز همراه با یزید علیه امام حسن(ع) جنگیدند.
چنانچه دیدید، از این پنج گروه، ۴ گروه سیاهی لشکر بودند و شیعیان نیز آنقدر اندک بودند که در میان آنها به چشم نمی آمدند. امّا آنچه این تفرقه ی پنهان و نفاق نهانی در سپاه را آشکار کرد، شایعه ی صلح امام حسن(ع) در میان لشکر بود. ماجرای این شایعه و اثرات وحشت آور، تأسّف بار و عبرت آموز آن را در قسمت بعدی کریم ترین خواهیم گفت؛ ان شاء الله.

منبع: تقسیم بندی بر اساس الارشاد شیخ مفید، ترجمه ی رسول محلاتی، ج ۲، صص۶ – ۷؛ به نقل از قرشی، باقر شریف، «زندگانی حسن بن علی(ع)»، تهران، بعثت، ۱۳۵۲، ج ۲، ص۱۰۶-۱۰۹؛ با اندکی تصرّف و تلخیص.

همچنین ببینید

لوشاتو

لوکاشنکو: به پریگوژین گفتم که نیروهای واگنر مثل حشره له خواهند شد

رئیس جمهور بلاروس تأکید کرد که به رئیس واگنر در مورد نابودی اعضای گروه هشدار …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *