شعر و ادب

 دنیا به نام حضرت خاتم جلا گرفت
برقی جهید و غار حرا شد فضای عشق
«اِقرا بِاسمِ رَبِکَ… » یا مقتدای عشق
کم کم درخت باور ایمان صفا گرفت
دنیا به نام حضرت خاتم جلا گرفت
حالا تویی خطاب من ای ختم مرسلین
ای آبروی کُلّ خلایق در این زمین
آمد به پای‌بوس وجود تو جبرئیل
تفسیر شد به نام تو والفجر و شمس و فیل
تو بر تمام مردم عالَم سرآمدی
تو احمدی، تو نور خدایی، محمدی(ص)
حسین زنگانه
خورشید گل کرد
ای عاشقان! خورشید در آیینه گل کرد
نور خدا، در کوچه باغ سینه گل کرد
عالم معطر شد ز نور عصمتی سبز
نور کمال حضرت آیینه گل کرد
شوریدگان عشق! بوی یار آمد
مهر جمال دلبر دیرینه گل کرد
زد خنده خورشید شهادت بر شب ما
خون خدا، ای عاشقان! دوشینه گل کرد
بوی خوش معصوم پنجم منتشر شد
ماه مدینه، در شب آدینه گل کرد
شُکر خدا، شب رفت و فجر صادق آمد
ای عاشقان! خورشید در آیینه گل کرد
رضا اسماعیلی

انتظار کافی نیست
برای آمدنت انتظار کافی نیست
دعا و اشک و دل بی‌قرار کافی نیست
چنین که یخ زده ایمان من، اگر هر روز
هزار بار ببارد بهار کافی نیست
تمام هر چه شراب است غیر چشمانت
برای مستی چشم خمار کافی نیست
به جرم عشق تو بگذار آتشم بزنند
برای کشتن حلاج، دار کافی نیست
خودت دعا بکن ای نازنین که برگردی
دعای این همه شب‌زنده‌دار کافی نیست!
ابوالفضل نظری

تیتر جهانی
آبی‌ترین بارانی‌ام را می‌پوشم
و به «فرودگاه» می‌روم
حقیقتش این است
جمعه‌ها
ابرها سبک‌ترند
آدم‌ها
اسب‌ها
حتی مورچه‌ها
خوشحال‌ترند
می‌گویند:
امروز صبح زود
از بلندترین نقطه فرود می‌آیید
لبخند می‌زنید
و جهانی‌ترین تیتر دنیا را
منتشر می‌کنید:
«جاء الحق»
سینا علی محمدی

در اشراق ترنم‌ها
صدایت می‌کنم، عالم شمیم عود می‌گیرد
و چشمانم به یاد تو، غمی مشهود می‌گیرد
شبی در خلوت لاهوتی روحم تجلی کن
که دارد شعرهایم رنگی از بدرود می‌گیرد
سواحل در سواحل، خاک سرگرم گل افشانی‌ست
که روزی رنگ و بو از آن گل موعود می‌گیرد
در اشراق ترنم‌ها و آفاق تغزّل‌ها
زمین را نغمه جادویی داوود می‌گیرد
هلا! ای قدسیِ سرچشمه انفاس جالینوس
به دشت زخم‌هامان، نقشی از بهبود می‌گیرد
ببین مولا! به محض اینکه از عشق تو می‌گویم
جهان را، شوق یک فردای نامحدود می‌گیرد
صالح محمدی امین

هنوز منتظرم… !
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
کسی شبیه خدا، نیست هیچ کس، ای کاش
کمال مطلق انسان شهر برگردد
چه خوب می‌شد اگر مرد آسمانی ما
به جمع خاکی خوبان شهر برگردد
خدا کند برکت، این خیال دور از ذهن
شبی به سفره بی‌نان شهر برگردد
شبیه خانه ارواح، ساکت و سردیم
خدای خوب! بگو جان شهر برگردد
و گفته‌اند که آقای عشق، خوش قدم است
به یُمن مقدمش، ایمان شهر برگردد
هنوز منتظرم یک نفر خبر بدهد
که باز یوسف کنعان شهر برگردد
خدیجه پنجی

ماهنامه موعود شماره ۹۰

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *