نگاه و قضاوت فرزانگان و اندیشمندان نسبت به هریک از اجزا و ارکان دین، همواره بر پایه عقلانیّت و ژرفنگری استوار است. از جمله مفاهیم و حقایقی که در ساحت شریعت، اخلاق و عرفان بسیار مورد تأکید قرار دارد، موضوع تسلیم است. آنانی که از نعمت ژرفاندیشی چندان بهرهای ندارند، همیشه در مواجهه با مفاهیمیکه جوهره و اساس آنها اطاعت و پیروی است، نوعی خودمحوری و عصیان نشان میدهند و به انواع مختلف، به توجیه و تأویل روی میآورند.
تسلیم، آن هم مراتبی والا از آن، که مستلزم کنار نهادن خود و اختیار و خواسته درونی خویش، به طور کامل و مطلق است، از همین حقایق متعالی است که تنها با پشتوانه معرفت و ایمان حقیقی امکانپذیر است. دقّت در نوع برخورد افراد، نشان میدهد که مرکز ثقل و نقطه محوری بحث، خود است.
فضیلت اهل تسلیم آن است که خود را وا مینهند تا به خدا برسند و گروه دیگر که از شناخت عمیق فهم حقایق دورند و اهل تسلیم نیستند، این شهامت را ندارند که خود را کنار نهند و از این روی، هرگز به خدا نمیرسند.
در همینجا، باید بر این حقیقت مهم تأکید کرد که برخلاف پندار گروه دوم که بسیاری از آنان خویشتن را در زمره روشنفکران و خردمندان به شمار میآورند، اهل تسلیم بر اساس فهم درست و عقلانیّت عمیق خویش بدین منزلت رسیدهاند که تسلیم در برابر خدا و اولیای او، عین خردگرایی و عقلورزی است و کسانی که وجهه شخصیّت انسانی خویش را به طور کامل به سوی حضرت حق و دستورات او مواجه نمیسازند، در واقع، به وجود مبارکی که مظهر عقل کل و خرد کامل و به تعبیر دیگر شکوه عقلانیّت انسان در جهان است، یعنی به اولیای خدا، پشت کردهاند.
تبیین آنچه به اشارت گذشت، اقتضا میکند که به حقایق زیر، قدری توجّه کرده و با دقّت و با صبغه خردمندی به آنها بنگریم. آنچه در پی میآید، در واقع نگاهی عقلانی و واقعگرایانه بدین حقیقت متعالی است که تسلیم، یک ضرورت معقول است برای همه کسانی که میخواهند در بستر شکوفایی انسانی خویش گام بردارند و اجازه ندهند وجودشان در این عالم، هدر رود و در بازار معرفت و فضیلت، به خسارت بزرگ دچار شوند.
مراتب فهم درک عقلانیّت تسلیم
باید اذعان کرد که فهم معقول بودن مسئله تسلیم، خود مراتبی دارد که در اینجا، به دو مرتبه آنها اشاره میکنیم: مرتبه عمیق و مرتبه عمیقتر.
دلایل مرتبه اوّل
در این مقام، حدّاقل میتوان چهار دلیل را مورد توجّه قرار داد:
۱. حقیقت ایمان
آنچه از مجموع آیات و روایات و کتب لغت میتوان برداشت کرد، این است که روح و حقیقت ایمان، عبارت است از پیوند راستین قلبی به خدا و اولیای او؛ ولایت ایشان را فهمیدن و پذیرفتن؛ و در قبال امر و نهی و خواستههای ایشان، خود و خواسته خود را کنار نهادن.
تا زمانی که انسان میخواهد جانب خود و خدا، هر دو را نگاه دارد، حقیقت و روح ایمان تحقّق پیدا نمیکند؛ زیرا از ظاهر لفظ، به عمق قلب که اصل شخصیّت و جوهره وجود او را شکل میدهد، راه پیدا نکرده است. «قرآن» به اعراب کنایه میزند که:
«آنان میگویند: ما ایمان آوردیم؛ امّا به آنان بگو: شما ایمان نیاوردهاید؛ زیرا ایمان به قلبهای شما وارد نشده است.»۱
البتّه در نظر اهل معرفت، این سخن هنوز مدارای خداوند با بندگان است و الّا تا وقتی که پای خود در میان است، حقیقتاً خدا در کار نیست. پس نمیتوان جانب خود و خدا، هر دو را نگاه داشت. اگر جانب خدا حقیقتاً در کار باشد، دیگر غیری و خودی باقی نمیماند تا با او مشارکت داشته باشد؛ زیرا این خود، نوعی شرک است و با توحید و ایمان نمیسازد.
چنان که اشاره شد، کنار نهادن خود بر یک اصل عقلانی و بر فکر و تعقّل استوار است. آنچه قرار است کنار گذاشته شود، خواستههای نفسانی و نامعقول در برابر خداوند است که همواره با تعقّل و تفکّر همراه بوده و در واقع همین تعقّل و تفکّر است که حکم میکند که انسان برای رشد و تعالی باید در برابر حق تسلیم شود. این، نکتهای است که اگر به آن توجّه شود، دیگر شبهه تضعیف عقل در قبال تسلیم، پیش نخواهد آمد.
۲. ایمان و ورود به وادی امن
برداشت دیگر از آیات و روایات و لغت این است که ایمان، ورود در وادی امن و امان است. نگاه ژرف به حقایق، بیانگر این قلّه منبع معرفت است که هویّت و طبیعت عالم و آدم، منهای خدا و اولیای او، جز جهل، پریشانی و بیسر و سامانی نیست. نمونه بارز و راستین آن، وضعیت جهان و انسان امروز است. هرکس با هر درجه از درک و فهمیکه دارد، به خوبی مینگرد که امروز امن و امان و آرامش و اطمینان در هیچیک از وجوه حیات انسان و جهان وجود ندارد و در حقیقت، انسان از منزلت انسانی و هدف آفرینش خویش سقوط و از بهشت راستین الهی هبوط کرده است و از آنجا که ایمان حقیقی بدون تسلیم در برابر خدا و اولیای او امکان تحقّق ندارد، پس، رمز ورود به وادی امن و امان، چیزی جز تسلیم نیست. باید ایمان آورد تا به ایمنی رسید و باید تسلیم بود تا به ایمان نائل شد. بنابراین، برای فرد و جامعهای که میخواهد از آفتها و آسیبهای مسیر رشد و تکامل در امان بماند، تسلیم، یک ضرورت معقول است.
۳. قوام و دوام جامعه
در دیدگاه همه صاحبنظران و ژرفاندیشان، قوام و دوام هر جامعه و امّتی، تنها براساس وجود یک محور است که بقیّه همه به گرد او بگردند؛ پیرو و تابع او باشند و برخلاف جهت حرکت او، کوچکترین حرکتی نکنند. این، یک حکم عقلانی است و آنقدر روشن و مسلّم است که نیاز چندانی به توضیح ندارد. وجود مبارک خداوند و مظاهر کامل او در روی زمین، انبیا و اولیا و دستورات آنان که از آن تعبیر به دین میشود، همان محور یگانه است که تکامل و تعالی انسانها، حقیقتاً فقط با حرکت در مسیر آنان ممکن است. نکته بسیار مهمّ و حیاتی آن است که در اینجا، دو گزینه بیشتر وجود ندارد. یکی تبعیّت و تسلیم کامل در برابر خدا و اولیاست که سبب فلاح و سعادت میشود و دوم این است که خروج از دایره تسلیم، تنزّل از منزلت انسانی و حرکت به سوی شقاوت و بدبختی است.
چنین نیست که عدم تسلیم و عدم اطاعت کامل، صرفاً سبب توقّف و عدم رشد و تعالی باشد. اگر کسی (با تسلیم) بالا نرفت، وقوفی در کار نخواهد بود و حتماً در سراشیبی سقوط خواهد افتاد.
۴. شناخت شأن خود و خدا
چهارمین دلیل، نگاه انسان را به شناخت واقعی خود و خدا معطوف میدارد. در روایتی گرانقدر، نبیّ گرامی اسلام(ص) میفرمایند:
«ای بندگان خدا! شما همچون بیمارید و حضرت پروردگار به سان طبیب است و مصلحت بیمار همواره در دانش و تدبیر طبیب نهفته، نه در آنچه بیمار دوست دارد و هوس میکند؛ هان! که باید تسلیم امر خدا شوید تا در زمره رستگاران درآیید.»۲
این تمثیل به روشنی، حقیقت مطلب را تبیین میکند. ما انسانها برای درمان دردها و امراض جسمی، به درستی و به حکم عقل، به پزشک مراجعه میکنیم و با اینکه به تشخیص و تجویز او کاملاً نیز مطمئن نیستیم، امّا برخوردی عقلانی داریم. شأنش را گردن مینهیم و دستوراتش را عمل کرده و هیچ اعتراضی هم به او نمیکنیم؛ بلکه اگر کسی اعتراض کند، او را محکوم نموده و به او متعرّض میشویم؛ امّا برخی از ما در عرصه بیماریهای روحی و باطنی، تعاملی حکیمانه و عاقلانه با طبیب ارواح و نفوس نداریم. با اینکه به تشخیص و تجویز او اطمینان کامل داریم (زیرا فرض این است که از طرف خدا مبعوث و انتخاب شده)؛ ولی نسبت به دستوراتش که همان دین خداست، چه بسا، چون و چرا داریم و اگر به زبان نیاوریم، در درون و اعماق قلب خویش، تسلیم محض نبوده یا آنگونه که در برابر پزشک جسمی تابع و خاضع هستیم، از خود تسلیم نشان نمیدهیم.
دلایل مرتبت دوم
آنچه گذشت، نشان میدهد که هریک از دلایل چهارگانه یاد شده میتواند به تنهایی، بیانگر وجه ضرورت و معقولیّت مسئله تسلیم باشد؛ زیرا هریک از آنها، در محضر عقل سلیم و فطرت سالم انسانهای فرزانه، امری عقلانی و خردمندانه تلقّی میشود و جز نابخردان آن را انکار نمیکنند. به هر روی، این دلایل را باید عمیق دانست؛ زیرا نظر آدمی را به عمق حقیقت وجود او، ره مینماید و از ظاهربینی و سطحی نگری بازمیدارد.
امّا آیا عمیقتر از آن نیز میتوان به عمق این حقیقت نگریست؟ پاسخ مثبت است. دلیل ژرفتر، تگاهی دیگر، معطوف بر شناخت انسان و جهان را میطلبد و البتّه آنچه در اینجا میآید، به دلیل کمی مجال، فقط اشاراتی بدان است.
خلاصه سخن این است که همه موجودات در جهان آفرینش، ذاکر خداوند و تسبیحگوی۳ و بنده او در حرکتی جمعی و هماهنگ به سوی او شتابانند و چه بسا این خود، مرتبهای فراتر از تسلیم نیز باشد؛ زیرا موجودات خواسته و هوا و هوسی ندارند تا در برابر خداوند از آن بگذرند و تسلیم باشند. به هر روی، تسلیم و فرمانبردار بودنِ کائنات در قبال حضرت حق، امری مسلّم و تردید ناپذیر است. این حقیقت، هر انسان فهیمی را به فکر وامیدارد که نباید برخلاف این حرکتِ هماهنگ و جمعی گام برداشت؛ زیرا اوّلاً این یک امر غیر عقلانی و غیرمنطقی است و ثانیاً هرگز فرجامی حاکی از موفّقیت و بالندگی نخواهد داشت و به نتیجه مطلوب نخواهد رسید. پس باید در بُعد تشریعی، مطابق و هماهنگ با بُعد تکوینی حرکت کرد تا به مقصدی ارجمند و غایتی ارزشمند نائل گردید. این، ساختار و طرّاحی خالق آفرینش است و انسان فرزانه هیچگاه در مسیر مخالفت عالم خلقت حرکت نمیکند.
معیارهای قرآنی و روایی
ملاکها و معیارهای قرآنی و روایی با ملاکهای عقل کاملاً هماهنگ است؛ زیرا عقل و نقل هر دو از جانب یک مبدأ، یعنی خداوند حکیم صادر شده است. البتّه باید تأکید کرد که منظور از عقل در این بحث، عقل کامل در انسان کامل (پیامبر و امام) و سپس عقل کسانی است که به پیروی از انسان کامل در مسیر حیات معقول و انسانی حرکت کردهاند و به تعبیر دیگر، فهم و درک نشئت گرفته از عقل جزوی خود را در پرتو آن عقل کامل، شکوفا کردهاند. این نکته در پاسخ به شبهات و ایراداتی که به بحث تسلیم وارد میشود، بسیار رهگشا و روشنگر است. درست به همین دلیل است که در تبیینهای قرآنی و رواییِ تسلیم، بسیار دقیقتر سخن گفته شده است؛ یعنی در دلایل و ملاکهای عقلانی (وجوهی که در سطور قبل گذشت) به صرف ضرورت و معقولیّتِ مسئله اکتفا شده؛ امّا دلایل قرآنی و روایی آن را عمیقتر و دقیقتر مورد بحث قرار داده و با صلابت و ظرافت بیشتری سخن گفتهاند.
به عنوان نمونه، در «آیه ۶۵ سوره نساء» بر ضرورت کامل در برابر حکم پیامبر خدا و رهبر جامعه اسلامی تأکید شده؛ بلکه منزلت و مرتبه بالاتر و والاتری از تسلیم، از مؤمنان خواسته شده است. این آیه تأکید میکند که مؤمنان حتّی کمترین کراهت قلبی را نیز نباید در درون و دل خود احساس کنند «ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجا» و در پایان نیز با تأکید بیشتری، نهایت تسلیم را از آنان درخواست میکند:
«یُسَلِّمُوا تَسْلیما»
همچنین در «آیات ۴۷ تا ۵۲ سوره نور» تأکید میشود:
«۱. آنان که ایمان و اطاعت محض ندارند، مؤمن محسوب نمیشوند؛
۲. آنان فقط هنگامی اطاعتپذیرند که به نفع ایشان حکم شود (و الّا تسلیم و اطاعت ندارند) ریشه این خصومت، بیماری باطنی یا تردید قلبی یا ترسی از این است که خدا و رسول، به آنان ستم روا دارند(بلکه آنان خود ظالم بر خویشند.)؛
۳. مؤمنان واقعی آنانند که چون به پذیرش حکم خدا و رسول دعوت میشوند (براساس همین پذیرش کامل قلبی) میگویند: شنیدیم و اطاعت میکنیم؛ رستگاران همینانند؛
۴. فقط، خدا ترسی و تقوای واقعی است که انسان را به پذیرش و اطاعت کامل وا میدارد و به رستگاری میرساند.»
در «آیه ۳۶ سوره احزاب» تأکید میشود که وقتی از سوی خدا و رسول (رهبر جامعه و نظام اسلامی) حکمی قطعی اعلام شد، هیچ انسان مؤمنی حقّ اعتراض و اختیار خودمحوری ندارد که این خود، معصیت و نافرمانی بزرگ و گمراهی آشکار خواهد بود.
ملاحظه میشود که تبیینها و دلایل قرآنی درباره مسئله تسلیم (نسبت به دلایل عقلی)، بسیار دقیقتر و محکمتر و روشنتر است.
و امّا روایات
روایات نیز در این زمینه بسیار است. در روایتی از امام صادق(ع) میخوانیم:
«اگر مردمی خدای یگانه بیشریک را عبادت کنند و نماز بگزارند و زکات دهند و حجّ خانه خدا به جای آورند و ماه رمضان را روزه بگیرند و سپس بعد از همه اینها نسبت به چیزی که خدا و رسول گفته و کردهاند، بگویند: چرا برخلاف این نکرد؟ یا چنین چیزی در دل خود احساس کنند (بدون آنکه بر زبان آورند)، به سبب همین، به (درجهای از) شرک مبتلا شدهاند.»۴
و همان حضرت فرمودند:
«هرکه دوست دارد ایمانش کامل شود، باید بگوید: قول و گفتار من در هر چیزی، دقیقاً همان قول و گفتار آل محمّد(ص) است، در آنچه پنهان کنند یا آشکار سازند و در آنچه به من برسد و آنچه به من نرسد.»۵
و از امام باقرالعلوم(ع) روایت شده که فرمودند:
«تکلیف مردم تنها سه چیز است: شناخت ائمّه، تسلیم بودن در برابر آنها و ارجاع اختلافات خود به ایشان.»۶
تبیین روشنتر بحث
از آنچه گذشت، چنین به دست میآید:
۱. انسان باید خویش را بشناسد و منزلت وجود خود را قدر بداند؛
۲. در این صورت درخواهد یافت که خداوند او را برای هدفی والا و غایتی ارجمند آفریده است؛
۳. این غایت بزرگ، تعالی و تکامل انسان است تا گوهر وجودی او استخراج شده و گنجینه هستی و خلقتش به هدر نرود؛
۴. بر این اساس، خداوند برای او رهنمایان و امامانی قرار داده است که از علم و عصمت کامل برخوردارند. امام و راهنما اگر معصوم و دارای علم و دانش کامل نباشد، نخواهد توانست فرد، امّت و جهان را به هدف آفرینش و رستگاری کامل برساند؛
۵. این راه برای انسانها، ناشناخته، تاریک، خطرناک، دارای پیچ و خم، چاه و درّه و لغزشگاهها و نیز رهزنهای بسیار است و بدون وجود آن راهنمایان یا با راهنمایانِ دروغین و بدون صلاحیّت و شأن الهی و عصمت و علم کامل، امکان طیّ این راه، اساساً وجود ندارد؛
۶. بنابراین، جنبه فاعلی که از آسمان تأمین میشود، کامل و بیعیب و نقص است؛ امّا طرف دیگر، یعنی جنبه قابلی که پیروان انبیا و امامان هستند نیز باید علل و عوامل هدایت را در خود کامل و بیعیب و نقص ارائه دهند تا به آن غایت الهی و ارجمند نائل شوند و این همان تسلیم است.
این دین و این طرّاحی و ساختار الهی، عقلانی و حکیمانه است. پس، پیرو آن نیز باید عقلانی و حکیمانه عمل کند. یعنی اگر میخواهد آن را بپذیرد باید با عقلانیّت و خردمندی کامل بپذیرد و چون پذیرفت، همین عقلانیّت و خردمندی حکم میکند که از این پس، در طیّ راه، نسبت به راهنمای خود باید تبعیّت محض و تسلیم کامل باشد. اگر در رشد و اعتلای عقلی خود به اسرار و رموز دستورات پی برد، طبعاً با آرامش و اطمینان بیشتری به راه ادامه میدهد و اگر پی نبرد، دقیقاً با همان آرامش و اطمینان ره میسپارد و به جلو میرود. درست مانند آرامشی که در طیّ کردن مسیری سنگلاخ، کوهستانی و پر از درّه و لغزشگاه و در دل تاریکی، نسبت به تبعیّت و تسلیم در برابر راهبلد، در دل او به وجود میآید و چنانچه نوری تابید و توانست آن درّهها و لغزشگاههای خطرناک و عمیق را بنگرد، هم به راز و رمز سختی و خطیر بودن راه پی میبرد، هم از خطرات میرهد و سالم به مقصد میرسد. هم خدا را سپاس مینهد که چنین راهنمایی داشته است و هم به ضرورت و معقولیّت مسئله تسلیم عمیقاً آگاه میشود.
اکنون تصوّر کنید اگر انسان ناپخته و مغرور و نادانی در دل آن تاریکی و سنگلاخ و آن خطر، ساز خودمحوری کوک کند و بخواهد عقل و فهم خود را ملاک قرار داده و به جای تسلیم محض در برابر راهنما و راه بلد به تشخیص و علم (ناقص و کورکورانه) خود عمل کند، در این صورت آیا جز خطر هلاکت او را تهدید خواهد کرد؟ و آیا عقلا و فرزانگان او را ملامت نخوهند کرد؟ و اگر نوری بتابد و خطرها را ملاحظه کند، آیا بر نادانی خویش تأسّف نخواهد خورد؟
۷. با این مثال یا مثال طبیب و بیمار به خوبی میتوان دریافت که تسلیم کامل راهنمای الهی و رهبر مشروع (چه در زمان معصوم و چه در دوران غیبت امام معصوم(ع)) حقیقتاً صبغهای ضروری و نیز معقول دارد و بنابراین نه کورکورانه است و نه نابخردانه؛
۸. در این صورت، باید اذعان کرد که پُز روشنفکری دادن یا ژست خودمحوری گرفتن و از زیربار تسلیمِ کامل شانه خالی کردن است که امری نابخرانه و جاهلانه تلقّی میشود. آنگاه که پیوند این حقیقت با سرنوشت آدمی و آن نیز با سعادت یا شقاوت ابدی، مورد ملاحظه قرار گرفته و در ساحت عقلانیّت و تفکّر انسانهای فهیم و خردمند نگریسته شود، خطیر بودن و شأن سترگ آن بیشتر درک میگردد و هیچ انسان عاقلی به خود اجازه نمیدهد حتّی گامیکوچک نیز از جادّه تسلیم بیرون نهد.
بنابراین، اوامر و نواهی راهنما و رهبر الهی در هر زمان، از جمله هماکنون را با توجیهات و تأویلات جاهلانه و مغرورانه زیر پا نهادن یا با لطایفالحیل دور زدن و سرانجام به خواسته و هوس و نفسانیّت خویش عمل کردن و در وادی سیاست، منافع حزبی و جناحی و سیاسی را بر منویّات و خواستههای رهبری ترجیح دادن و خلاصه هرگونه تعاملی از این جنس و با این صبغه (خودمحوری و تسلیم نبودن)، قطعاً امری نامعقول، غیرمنطقی و نامشروع است و اگر به هشدارها و انذارهای آیات و روایات توجّه نشود، بیتردید، انسان را به وادی مراتبی از شرک و نافرمانی خدا و رسول میکشاند و مهمتر اینکه او را از ساحت عقلانیّت و فرزانگی به زیر افکنده و از کرامت ایمانی و انسانی دور خواهد ساخت و در بُعد اجتماعی نیز، امّت و ملّت را از وادی ایمان و توحید و در نتیجه موفّقیت و رستگاری بیرون خواهد برد.
اینها، بحثهایی جدّی، سرنوشتساز، به روز و همواره حرف روز و روزگار ماست. در یک سخن، هرکه خردمندتر و مؤمنتر است، اطاعت و تسلیم او نیز فزونتر است و انسان مؤمن با دو بال خرد و تسلیم با عقلانیّت و ایمان است که میتواند تا قلّه بلند و منبع کمال انسانی پرواز کند؛ انشاءالله.
پینوشتها:
۱. سوره حجرات، آیه ۱۴.
۲. «میزان الحکمه»، ج ۴، ص ۵۴۵، واژه تسلیم.
۳. سوره اسراء، آیه ۴۴.
۴. «اصول کافی» (۴ جلدی)، ج ۲، ص ۲۳۵.
۵. همان، ص ۲۳۷.
۶. همان، ص ۲۳۵.
مهـدوی یگانـــه