- در شادباش ولادت کریم اهل بیت، حضرت امام حسن مجتبی(ع)
صدای سبز تو
آمد عروس حجله خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سرمنزل تو بود
امشب صدای سبز تو جاریست در فضا
پا در رکاب آمدنت مانده صبح زود
دست نسیم، پنجرهها را گشود و رفت
در خانهای که «چشم خدا» دیده میگشود
ما پرده نگاه به یک سو زدیم باز
ماندیم ماتِ خنده آیینه ودود
این چشمهای کیست که در من ترانه ریخت؟
از مشرق کجاست که با من غزل سرود؟
از آن همه شکوه که در باغ حُسن توست
یک ساغر نگاه، عنان از دلم رُبود
ای بر بلندِ سبز شرافت نهاده پا
چون ذرهای به کوی تو سر میبرم فرود
از بس به روی صخره صبر ایستادهای
گیتی تو را به صبرِ «حسن» تا ابد ستود
آن قدر نازک است دلِ تو که میتوان
غم را به چشم دید و در آن ناله را شنود
جز قبله نگاه تو را ای نماز سبز!
بر هیچ قبلهای نگذارم سرِ سجود
وقتی که ذوق، فرصتِ بدرود را گرفت
بر قامت صبور تو صد آسمان درود
غلامرضا شکوهی
برشی از یک «غزل ـ مثنوی» مولایی
پس از شهادت
برگِ تقویم در اثنای خزان یخ زده است
مرگ باریده بر این شهر و زمان یخ زده است
مرگ باریده که این خلق نمیآشوبد
گوش کن، دست هراس است که در میکوبد
انجماد برهوت است در این گورستان
ناله جغد سکوت است در این گورستان
بختک عافیت افتاده و خوابند این قوم
محو زیبایی رؤیای سراباند این قوم
کُندی همت و بُرّانی تقدیر اینجاست
قحطِ مردانگی و کثرت شمشیر اینجاست
این همان کوچه، همان کوچه شبگردیهاست
این همان کوفه، همان کوفه نامردیهاست
وای من! مسجد این شهر به خون آغشته است
زخم شمشیر جفا، شیر خدا را کُشته است
وای! این مشهد مولاست، بیا گریه کنیم
مسجد کوفه همینجاست، بیا گریه کنیم
قامت افراشت چو خورشید به قد قامتِ خون
چه قیامت که به پا خاست، بیا گریه کنیم
شبِ آغاز یتیمیست، برادر بنشین
این شبِ بیکسی ماست، بیا گریه کنیم
آه! این بغض گره خورده، گلوگیر شده
بغض در گریه شکوفاست، بیا گریه کنیم
خون چکان است قلم، شعر نمیبافم من
این فغانِ دلِ تنهاست، بیا گریه کنیم
٭ ٭ ٭
خالی از درد، دلی نیست، چه میگویم من؟
شب قدر است و علی نیست، چه میگویم من؟
دفتر شعر من ارزانی غم، بعدِ علی
خاک بر فرقِ من و مثنویام، بعدِ علی!
اسماعیل امینی
تو ای قالبِ اصل انسان بیا
زمین، وسعت امتداد شماست
تمام خیابان به یاد شماست
سراپای مژگان که شد سُرمه رنگ
یقیناً به خطِِّ مداد شماست
در این خاک، از آب و آتش بگیر
بر این سرزمین، ابر و باد شماست
چه آیینه سازیم از روی یار؟!
که بازار حیرت، کساد شماست
همین دیر کردن، همین انتظار
برای شما و به یاد شماست
شما بهترین نقطه عالَمید
کدامین عدد در عِداد شماست؟
تو ای قالبِ اصل انسان بیا
که چشم انتظار مُعاد شماست
احمد عزیزی
نذر مولا علی(ع)
اندوه نخلستان
باز شب، اندوه نخلستان فرا رویش
شعله رقصان است در چشمان آهویش
نخل، پیش پاش گیسو میپریشاند
تا بگیرد قوّتی از دست بازویش
ماه، سرگردان میان برکه چشمش
کوفه، غرق جاری آواز «یاهو»یش
بُغض تلخی حنجرش را سخت میسوزد
خلوت چاهی که میخواند به آن سویش
سر درون چاه ـ این دل را که میفهمد؟ ـ
نرم پاسخ میدهد از چاه: بانویش…
با شمایم! حرفهاتان خستهام کردهست
عشق را سنجیدهام من با ترازویش!
سید مهرداد افضلی
غروب جمعه
غروب جمعه رسیدهست و باز تنهایی
غروبِ این همه غربت، چرا نمیآیی؟
زمین به دور سرم چرخ میزند، پس کی
تمام میشود این روزهای یلدایی؟
کجاست جاذبهات آفتاب من؟ خستهست
شهاب کوچکت از این مدار پیمایی
کبوترانه دلم را کجا روانه کنم؟
کجاست گنبد آن چشمهای مینایی؟
تمام هفته دلم را به جمعه خوش کردم
غروب جمعه رسیدهست و باز تنهایی…
پانتهآ صفایی بروجنی
ای صاحب زمانه…!
دنیا بد است، بیتو مکان بدی شدهست
ای صاحب زمانه! زمان بدی شدهست
حتی پیامی از تو به اینجا نمیرسد
بعد از تو باد، نامهرسان بدی شدهست
برگرد، تا هوای زمین را عوض کنی
حالا که نیستی، خفقان بدی شدهست
حالا که نیستی، همه ساکت نشستهاند
حتی زبان شعر، زبان بدی شدهست
ساعت، به سرعت و نگران پیش میرود
این تیک تاکها، هیجان بدی شدهست
دست مرا بگیر که یخ زد بدون تو
جان مرا بگیر، که جان بدی شدهست
میلاد عرفانپور
ماهنامه موعود شماره ۹۱