به راستی که عدم وابستگی به فضا و زمان برازنده این خدایان مجازی است.
از جمله مهمترین پیامدهای این عدم وابستگی، محقّق شدن آرزوها است؛ آرزوهایی که در دنیای واقعی، به واسطه وابستگی به فضا و زمان محقّق نمیشوند.
در تفکّر مغربزمین و متأثّر از «یونان باستان»، پس از دوران سیاه حکومت کلیسا (نه دین) بر مردم که در حدود ده قرن به طول انجامید، دورانی به نام رنسانس پدید آمد. رنسانس در لغت، به معنای بازگشت و این نامگذاری به معنای بازگشت به دوران قبل از حکومت کلیسا است؛ دورانی که محوریت همه چیز در آن، انسان بوده؛ آنچه در اصطلاح فلسفی، به آن اومانیسم میگویند. از تفکّر انسان محور یا اومانیستی، سبک زندگی با محوریت انسان پدید میآید که امروزه به سبک زندگی آمریکایی معروف است.
انسان اومانیست که مبنای زندگی خود را سبک زندگی مبتنی بر انسان محوری قرار میدهد، به دلیل اینکه از جهان پس از مرگ، غفلت کرده است، آیندهنگری را انتخاب میکند؛ یعنی برای آیندهای بهتر تلاش مینماید و همه چیز را برای دنیای فعلی برنامهریزی میکند. درمقابل، انسانی که خدا محور است، عاقبتنگری را انتخاب و برای زندگی پس از مرگ، توشه جمع میکند. حال نگاهی بیندازیم به آخر و عاقبت یک زندگی اومانیستی که به تازگی در کشور «آمریکا»، به مراحل جدیدی رسیده است.
انقلاب صنعتی زمانی شروع شد که جیمز وات از قدرت بخار به عنوان نیروی محرّکه قطار استفاده کرد. همین آغاز به ما میگوید که صنعت برای بهتر شدن زندگی انسانها بر روی زمین انقلاب کرد. در واقع، سبک زندگی اومانیستی، از زیر خاکستر کلیساها سر بیرون آورد و انقلاب صنعتی، جهشی مهم برای محقّق شدن آن بود. نتیجه این شد که انسان غربی به تصوّری کلیدی از زندگی بر روی زمین رسید: انسان خدایی است که بهشت را بر روی زمین محقّق میکند.
لفظ یوتوپیا که در فرهنگ غربی مورد استفاده قرار میگیرد، بهشتی است که توسط انسان و نه خداوند و پیامبرانش و بر روی زمین و نه در زندگی اخروی، محقّق میشود.بنابراین از آن زمان به بعد، تمام تلاش مردم مغربزمین برای پیشرفت در تکنولوژی و صنعت، همانا برای محقّق شدن مدینه فاضله بود. اسکار واید، این شاعر و نویسنده ایرلندی که معتقد بود مکانیزه شدن، بار اجبار را از روی دوش توان انسان برداشته است، در تنها کتاب سیاسی خود، مینویسد: پیشرفت، تحقّق مدینه فاضله است.
این بهشت اومانیسم چه ویژگیهایی دارد؟ ویژگی اصلی آن این است که بر روی زمین است.بنابراین غایت چنین بهشتی همانا لذّتهای زمینی میباشد و نه بیش از آن. راه رسیدن به این لذّتها چیست؟ جواب واضح است: پول؛ امّا در این بهشت، آسایش نیز از جمله لذّتهای والا به حساب میآید؛ ولی چطور میتوان بین کسب پول برای رسیدن به لذّتهای زمینی و در عین حال، داشتن یک زندگی راحت، تعادل برقرار کرد؟
یک بررسی ساده انجام دهیم. تعریف و معیاری رسمیبرای میزان درآمد طبقه متوسط در کشور آمریکا وجود ندارد؛ ولیبنابر گفته آلن کروگر، سرپرست شورای مشاوران اقتصادی رئیس جمهور وقت، یک خانواده با سطح درآمد متوسط در آمریکا، حدود پنجاه هزار دلار درآمد در سال کسب میکند. اگربنابر بررسیهای میدانیِ رابرت رایش که در دولتهای کلینتون، کارتر و لینکلن، پستهای اقتصادمحور داشته است، هزینههای جاری یا همان خرج و برج زندگی روزمرّه را از این رقم کم کنیم، مقدار خالص مانده برای یک خانواده با دو فرزند، منفی خواهد بود. حال اگر این رقم را به حدّاکثر درآمدی که یک خانواده متوسط میتواند داشته باشد، یعنی ۷۵ هزار دلار، برسانیم (که نیاز به ۶ روز کار در هفته دارد)، این مبلغ میتواند کفاف هزینههای روزمرّه را بدهد و میزانی پول برای اندکی تفریح نیز باقی بماند. حال این وضعیت را کهبنابر گفته خود آلن کروگر، تقریبا برای ۹۹% از مردم این کشور، کم و بیش صادق است، مقایسه کنید با زندگی یک درصدی از مردم که درآمد حدّاقل ۴۰۰ هزار دلار در سال (مانند دکترها و وکیلان) تا سالیانه ۱ تا ۳۰ میلیون دلار (مدیران شرکتهای بزرگ، سردمداران «وال استریت» و افراد مشهور) دارند. از این مقایسه، یک و فقط یک نتیجه میتوان گرفت: ۹۹% از مردم این کشور، آن بهشتی را که به آنها بر روی زمین وعده داده شده بود، تجربه نمیکنند. راه حل چیست؟بنابر گفته خود اوباما، این نابرابری درآمدی که آمریکا را از این حیث در رتبه شصت و چهارم بین کشورهای دنیا، از لحاظ نابرابری درآمدی قرار میدهد، وعدهای که در قلب تمام مردم آمریکا میباشد، به دروغ بدل کرده است.بنابر گفته ریک سنتوروم، سناتور و سیاستمدار حزب جمهوریخواه ایالات متّحده آمریکا: نابرابری درآمدی در کشور آمریکا وجود دارد و همیشه وجود داشته است و امیدواریم که همیشه در آینده وجود داشته باشد. پس حال که نابرابری درآمدی قرار نیست، اصلاح شود، چه باید کرد؟ بهشت اومانیستی بر روی زمین، برای همه محقّق نشده است. شاید راه حلّ سردمداران آمریکایی، زندگی در دنیایی دیگر است.
زندگی دوم
شرکت «لیندن لب سانفرانسیسکو»، در سال ۲۰۰۳م. یک بازی اینترنتی با عنوان «Second Life» را در سایتی با همین عنوان راهاندازی کرد. افراد با عضویت در این سایت و انتخاب یک شمایل مجازی کارتونی (آواتار) برای خود (که میتواند هر موجودی غیر از انسان نیز باشد) میتوانند وارد دنیای بازی زندگی دوم شوند؛ دنیایی که به میزان زیادی به دنیای واقعی نزدیک است. «آواتار» میتواند در این دنیای مجازی در کنار ۴۰.۰۰۰.۰۰۰ آواتار دیگر (تا پایان ۲۰۱۴م.) زندگی کند، تحصیل کند، کار کند، پول دربیاورد یا حتّی ازدواج کند. همانطور که مشخّص است، برخی ویژگیها در این بازی سبب شده است تا زندگی دوم، محصولی فراتر از یک بازی باشد. برای بررسی بیشتر این بازی، باید زندگی دوم را نمونه یک جامعه شبه انسانی در نظر بگیریم، جامعهای که در آن، فضای سایبر همان زمین است. آواتار همان انسان است و گردانندگان فضای سایبر، همان حاکمان هستند.
آواتاریسم
آواتار در اسطورههای هندی، به معنی نزول مجسّم یک خدا بر روی زمین است. با اینکه این واژه در اینترنت زیاد مورد استفاده قرار میگیرد، ولی با توجّه به معنای این کلمه، میتوان صحیحترین کاربرد آن را در بازی زندگی دوم دانست. هر انسان اومانیستی (که برای او خدا، همان انسان است)، با پروراندن تصویری ایدهآل از خود در ذهن و ساخت آن در این بازی، خدای ایدهآل خود را بر روی زمینی مجازی مجسّم میکند؛ خدایی که قادر به انجام کارهایی است که آن انسان در زندگی واقعی، قادر به انجام آنها نیست؛ آن هم به لطف تغییر هویّت. پس الزاماً کاربران خودشان را در این بازی، شبیهسازی نمیکنند؛ بلکه اکنون که موقعیتی فراهم شده، آنکه را برایشان ایدهآل است، خلق میکنند؛ حال آنکه انسان ایدهآل شما میتواند خود شما بدون اضافه وزن باشد یا اصلاً به طور کامل، شخص دیگری باشد (طبق آمار خود سایت زندگی دوم، ۲۰% از کاربران زن، توسط مردان ساخته شدهاند). پس طبیعی است که کاربران، آواتار خود را بیشتر از خود دوست داشته باشند و اصلاً بدن فیزیکی خود را به خدمت او دربیاورند. زندگی دوم موفّقیتهای تفکّر بتپرستی در دوران جاهلیّت انسان را به نفع مفهوم اومانیسم مصادره کرده است؛ انسانهایی که همچون خدایان پرستیده میشوند. زندگی دوم، اومانیسم را زندهتر از همیشه میکند؛ بلکه آن را محقّق مینماید؛ کاری که انقلاب صنعتی و سردمداران آن، موفّق به انجام آن نشدند.
فضای سایبر
همانطور که گفته شد، فضای بازی، بسیار به دنیای واقعی نزدیک میباشد؛ ولی برتریهایی دارد که شایسته بتی انسانی است؛ از جمله این ویژگیها میتوان به فضا و زمان اشاره کرد. همانطور که میدانید، انیشتین عنوان کرد که فضا و زمان با یکدیگر پیوستگی دارند؛ یعنی برای رفتن از جایی به جای دیگر، شما باید زمان صرف کنید. به عبارت دیگر، نمیشود از جایی به جای دیگر رفت، بدون اینکه زمانی صرف شود؛ امّا این قانون برای دنیای واقعی است. در دنیای بازی زندگی دوم، شما میتوانید از جایی به جای دیگر بروید، بدون اینکه زمان صرف کنید. به راستی که عدم وابستگی به فضا و زمان، برازنده این خدایان مجازی است.
از جمله مهمترین پیامدهای این عدم وابستگی، محقّق شدن آرزوها است؛ آرزوهایی که در دنیای واقعی، به واسطه وابستگی به فضا و زمان محقّق نمیشوند؛ مانند داشتن چند زندگی موازی در آن واحد در نقاط مختلف جهان، خسته نشدن از زندگی و لذّتهای گذرای آن، پیر نشدن، توانایی از نو شروع کردن در هر زمانی و غیره و غیره. بیدلیل نیست که عدّهای زندگی در این دنیای مجازی را به زندگی واقعی خود ترجیح میدهند.
حکمرانی در فضای سایبر
برای بررسی رفتار گردانندگان زمین مجازی زندگی دوم، باید به بررسی ساختارهای کلان اجتماعی این دنیا و اوّل از همه، اقتصاد در زندگی دوم بپردازیم. شما میتوانید کار کنید، تجارت کنید و پول دربیاورید. واحد پول در این بازی، دلار لیندن است که تقریباً هر ۲۷۰ دلار لیندن، برابر با یک دلار آمریکا است. شرکت «لیندن لب فرانسیسکو»، بیشتر درآمد خود را از طریق فروش زمین به ساکنان این سرزمین کسب میکند. قیمت زمین در این بازی نیز بین ۲۰۰ لیندن تا ۱.۵۰۰ لیندن نوسان میکند. همانطور که گفته شد، پولهایی که هر کاربر در این بازی، در ازای کار کردن به دست میآورد، با نسبتی میتواند به دلار آمریکا تبدیل شود؛ ولی اکثر این پولها در داخل همین بازی خرج میشوند یا در حسابهای بانکی موجود در این بازی، باقی میمانند. در سال ۲۰۰۹م. کلّ درآمد ناخالص ساکنان زندگی دوم، به ۵۵.۰۰۰.۰۰۰ دلار آمریکا رسید و اقتصاد زندگی دوم، در کل، توانست به رقم ۵۶۷.۰۰۰.۰۰۰ دلار آمریکا برسد.
تمام گفتههای آمده در پاراگراف پیشین، تنها یک نکته مهم را گوشزد میکند: اقتصاد مستقل. هیچ جایگاهی برای دولت در این بازی، تعریف نشده است و تمام قوانین و مقرّرات این بازی توسط خود شرکت «لیندن لب» تصویب و اصلاح میشود. به عنوان مثال، در سال ۲۰۰۷م. بود که این شرکت، شرطبندی بر روی بازیهای شانسی یا مسابقات ورزشی واقعی با پول لیندن را ممنوع یا اقدام به جمعآوری مالیات بر ارزش افزوده از کاربران منطقه «اتّحادیه اروپا» کرد. در واقع، با اینکه هیچ دولت یا قانونگذار رسمی در دل بازی تعریف نشده است، شرکت «لیندن لب»، با تکیه بر اقتصاد مستقلّ دنیای بازی زندگی دوم، به نحوی، نقش ادارهکننده را ایفا میکند. اقتصاد در زندگی دوم، همچون واقعیت، اهرم حکومتی لیندن لب میباشد.
آموزش و پرورش و فرهنگ
در فضای سایبر، حدّاقل ۳۰۰ دانشگاه در سطح جهان از بستر بازی دوم، برای ارائه دورههای آموزشی خود استفاده میکنند. آموزش زبان، بیشترین سهم در دورههای آموزشی ارائه شده در زندگی دوم را دارد. همانطور که انتظار میرفت، در کنار کارهای تحقیقاتی که محقّقان در دل مؤسّسات علمی زندگی دوم انجام میدهند، مهمترین جنبه آموزشی بازی زندگی دوم، از بین بردن مرزهای جغرافیایی است. از آنجایی که گردانندگان این دنیای مجازی، هم عقیده با جوزف نای هستند؛ کسی که مدّعی است فرهنگ ایالات متّحده آمریکا، فرهنگی جهانی است، پس دور از ذهن نیست که در دل این جامعه جهانی مجازی، تبلیغ این فرهنگ فاسد، داغتر از هر جای دیگر باشد. طبق آمار سایت زندگی دوم، از بین ۳۰ منطقه پربازدید در سرزمین زندگی دوم که مثلاً نمونه بازسازی شده شهر «لندن» در رتبه دوم آن قرار دارد، ۱۰ منطقه، یعنی بیش از ۳۰%، متعلّق به مناطق فحشا یا به اصطلاح، بیبند و بار میباشد. فرهنگی که کشور آمریکا را در رتبه اوّل طلاق و مشکلات خانوادگی قرار داده است، این بار با تزئیناتی جدید، متناسب با دنیای مدرن، تا کنون به ۴۰.۰۰۰.۰۰۰ شهروند آن عرضه میشود تا اگر افرادی در زندگی اوّل، کمبود فساد و امکانات دارند، این کمبود را در زندگی دوم جبران کنند.
واقعیتهای واقعی و واقعیتهای مجازی
شما در دنیای بازی زندگی دوم، از غذاها و نوشیدنیهای مجازی استفاده میکنید؛ امّا این غذاها و نوشیدنیها، بدن فیزیکی واقعی کاربر را تغذیه نمیکنند. کاربر باید مدّتی را برای صرف غذا در دنیای واقعی بگذراند. در واقع، زندگی دوم، غذای جسمی انسانها نیست؛ غذای روحی ما است. این غذای روحِ مردمان مدرن، یک ویژگی مخرّب دارد: توقّع انسان را نسبت به زندگی واقعی بالا میبرد و انسان را از زندگی واقعی زده میکند. اگر روح انسانی گرسنه باشد، پس از تجربه زندگی دوم، اگر هم بخواهد، نمیتواند زندگی واقعی را تحمّل کند. پس از فروش پایین تعدادی از فیلمهای ابرقهرمانی هالیوودی، این تفکّر به ذهن بسیاری رسید که شاید مردم دیگر، از این ابرقهرمانهای خیالی خسته شدهاند و اینکه تم ابرقهرمانی برای فیلم، دیگر تکراری و لوث شده است. خوب شاید درست باشد؛ ولی اگر خود شما نقش آن ابرقهرمان را در دنیایی مرکّب از واقعیتهای واقعی و واقعیتهای مجازی تجربه کنید، شاید نتیجه یکسان نشود. شاید زندگی دوم، گوی سبقت را از زندگی اوّل بدزدد. آنگاه این زندگی، دیگر لوث و تکراری نخواهد شد؛ چون زندگی اوّل شماست.