غیبت چگونه است؟ آیا جسم، غایب شده و امام به نقطه اى دور از زمین بُرده شده است ؟ یا انسان هاى معمولى، قدرت و توان دیدن ایشان را ندارند؟
مکان غیبت امام نیز یکى از پرسش ها بود : آیا غیبت از محلّ خاصّى، مورد نظر بوده؟ یا مسئله اصلى، خودِ غیبت بوده و نه مکان آن؟ غیبت تا کِى ادامه خواهد داشت؟ در زمان غیبت، ارتباط امّت با امام، چگونه است؟ و …
در این نوشته، دو مسئله نخست، یعنى چگونگى غیبت و محلّ آن – که در منابع از آن به «سرداب» یاد مى شود -، تحلیل مى شوند
با شهادت امام عسکرى علیه السلام، غیبت امام مهدى علیه السلام آغاز گردید. شروع غیبت، مسئله ها و پرسش هایى را مطرح ساخت . برخى از پرسش ها از نوع و کیفیت غیبت بودند : غیبت چگونه است؟ آیا جسم، غایب شده و امام به نقطه اى دور از زمین بُرده شده است ؟ یا انسان هاى معمولى، قدرت و توان دیدن ایشان را ندارند؟
مکان غیبت امام نیز یکى از پرسش ها بود : آیا غیبت از محلّ خاصّى، مورد نظر بوده؟ یا مسئله اصلى، خودِ غیبت بوده و نه مکان آن؟
مدّت غیبت و مسائل مربوط به آن نیز از جمله پرسش ها بودند : غیبت تا کِى ادامه خواهد داشت؟ در زمان غیبت، ارتباط امّت با امام، چگونه است؟ و …
در این نوشته، دو مسئله نخست، یعنى چگونگى غیبت و محلّ آن – که در منابع از آن به «سرداب» یاد مى شود -، تحلیل مى شوند :
۱ . چگونگى غیبت
در بررسى چگونگى غیبت، این پرسش ها کاوش مى گردند که : پنهان شدن امام مهدى علیه السلام از دیدگان انسان ها چگونه است؟ آیا خداوند، ایشان را به نقطه اى دور از زمین بُرده و از دسترس مردم خارج ساخته است؟ یا این که در میان مردم زندگى مى کند؛ ولى به قدرت و اعجاز الهى دیده نمى شود؟ و یا این که در جامعه و میان مردم زندگى مى کند و مردم ایشان را مى بینند؛ ولى نمى شناسند؟
اکنون باید دید کدام یک از این سه احتمال در باره غیبت امام مهدى علیه السلام، درست است: ۱ . نبودن در میان مردم، ۲ . بودن در میان مردم و دیده نشدن، ۳ . بودن و دیده شدن؛ ولى شناخته نشدن .
در پاسخ به این پرسش مى گوییم : وقوع هر سه احتمال، امکان پذیر است، چنان که نمونه هر یک در عالم اتّفاق افتاده است . خداوند در قرآن عیسى علیه السلام را نمونه احتمال اوّل شمرده، مى فرماید :
«وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینَاً بَل رَّفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ .[۱]
و یقیناً او را نکشتند؛ بلکه خدا او را به سوى خود، بالا بُرد».
موارد وقوع احتمال هاى دوم و سوم نیز در آیات و گزارش هاى تاریخى ذکر شدهاند که به چند مورد، اشاره مى شود:
۱ . خداوند در قرآن مى فرماید:
«وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ .[۲]
و ما در برابر آنان، دیوارى کشیدیم و در پشت سرشان [نیز] دیوارى و بر دیدگانشان نیز پرده اى افکندیم تا نتوانند بنگرند و ببینند».
در مورد این آیه، مفسّران از عبد اللَّه بن مسعود روایت کردهاند که: قریش بر در خانه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله گرد آمدند . ایشان از خانه خارج شد و مشتى خاک بر سر و روى آنان پاشید و آنان، پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را نمى دیدند.
و نیز از ابن عبّاس آوردهاند که: قریش اجتماع نمودند و گفتند: «اگر محمّد بخواهد داخل شود، همگى یک پارچه بر ضدّ او به پا خواهیم خواست»؛ امّا پیامبر صلى اللَّه علیه و آله وارد شد و خدا در برابر دیدگان و پشت سر آنان، دیوارى قرار داد و آنان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را ندیدند. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله نماز خواند و نزد آنان آمد و مشتى خاک بر سر و روى آنان پاشید؛ ولى ایشان را نمى دیدند. هنگامى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از آن جا گذشت، قریش خاک و گرد و غبار را دیدند و گفتند: «این، همان سحر و جادوى ابن ابى کبشه [۳] – یعنى محمّد صلى اللَّه علیه و آله – است».[۴]
طبرى، در ذیل این آیه، آورده است: ابو جهل گفت: «اگر محمّد را ببینم، چنین و چنان مى کنم» و این آیه نازل گردید. وقتى آیه نازل شد، قریش به ابو جهل مى گفتند: «این، محمّد است»؛ امّا او مى گفت: «محمّد کجاست؟ محمّد کجاست؟ و ایشان را نمى دید» .[۵]
۲ . خداوند در آیه اى دیگر مى فرماید:
«وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْءَانَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْأَخِرَهِ حِجَابًا مَّسْتُورًا .[۶] [اى پیامبر!] هنگامى که قرآن تلاوت مى نمایى، ما میان تو و آنانى که به قیامت ایمان ندارند، پرده اى ستبر قرار مى دهیم» .
در تفسیر این آیه آمده است: عدّه اى هنگام تلاوت و یا نماز خواندن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله، در کعبه و یا به هنگام دعوت مردم، ایشان را آزار مى دادند و خداوند با این کار، مانع آنان شد.[۷]۳ . خداوند در داستان سامرى مى فرماید:
«قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُواْ بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَهً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا .[۸]
سامرى گفت: من چیزى دیدم که آنان نمى دیدند . مشتى از خاکى که نقش پاى آن فرستاده خدا بر آن بود، برگرفتم و در آن پیکر افکندم» .
طبرى گفته است: سامرى، جاى پاى مرکب جبرائیل را دید و در این هنگام، مشتى از خاک پاى مرکب او را برداشت و آن را بر زیورآلات شکسته شده و گداخته افکند و گفت گوساله شود .[۹]
به عبارت دیگر، منظور مفسّران، این است که «سامرى» فرشته وحى را در حالى دید که هیچ کسى از بنى اسرائیل، او را نمى دید.
۴ . بر اساس احادیث متعدّد، خضر علیه السلام – که قرآن از او به عنوان بنده اى از بندگان الهى [۱۰] یاد مى کند -، در میان مردم زندگى مى کند و مردم یا او را نمى بینند و یا نمى شناسند.[۱۱]
اینک با توجّه به این نمونه هاى واقع شده، به این مسئله مى رسیم که غیبت امام زمان چگونه است . احادیث متعدّدى دلالت دارند که امام زمان علیه السلام بر روى زمین و در میان مردم زندگى مى کند. در این زمینه مى توان به این شواهد، اشاره کرد:
۱ . حدیث هایى که از غیبت انبیاى گذشته سخن گفته و غیبت امام زمان را بدان تشبیه کرده است (مانند تشبیه به غیبت موسى علیه السلام [۱۲]و یوسف علیه السلام [۱۳] در چندین حدیث) و یا تصریح به وقوع سنّت غیبت انبیا گذشته در باره امام زمان علیه السلام، مانند آنچه ابو بصیر، نقل کرده است :
سَمِعتُ أبا عَبدِ اللَّهِ علیه السلام یَقولُ : إنَّ سُنَنَ الأَنبِیاءِ علیهم السلام بِما وَقَعَ بِهِم مِنَ الغَیباتِ حادِثَهٌ فِى القائِمِ مِنّا أهلَ البَیتِ، حَذوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ.[۱۴]
شنیدم که امام صادق علیه السلام مى فرماید : به راستى که سنت هاى پیامبران در غیبت هاى آنان دقیقاً در قائم اهل بیت، رُخ مى دهد.
و آنچه محمّد بن مسلم، نقل کرده است :
دَخَلتُ عَلى أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِىٍّ الباقِرِ علیه السلام، وَ أَنَا اُریدُ أن أسأَلَهُ عَنِ القائِمِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وعَلَیهِم، فَقالَ لى مُبتَدِئاً : یا مُحَمَّدَ بنَ مُسلِمٍ ! إنَّ فِى القائِمِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلى اللَّه علیه و آله شَبَهاً مِن خَمسَهٍ مِنَ الرُّسُلِ : یونُسُ بنُ مَتّى ، وَ یوسُفُ بنُ یَعقوبَ، وَ موسى ، وَ عیسى ، وَ مُحَمَّدٌ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ عَلَیهِم . فَأَمّا شَبَهُهُ مِن یونُسَ بنِ مَتّى : فَرُجوعُهُ مِن غَیبَتِهِ وَ هُوَ شابٌّ بَعدَ کِبَرِ السِّنِّ . وَ أَمّا شَبَهُهُ مِن یوسُفَ بنِ یَعقوبَ : فَالغَیبَهُ مِن خاصَّتِهِ وَ عامَّتِهِ، وَ اختِفاؤُهُ مِن إخوَتِهِ .[۱۵]
بر امام باقر علیه السلام وارد شدم و مى خواستم در باره «قائم از خاندان محمّد» بپرسم که خودشان شروع به سخن گفتن نمود و فرمود: «اى محمّد بن مسلم! در قائم خاندان محمّد! شباهت هایى از پنج تن از پیامبران موجود است: یونس پسر مَتّا، یوسف پسر یعقوب، موسى، عیسى و محمّد درودهاى خدا بر او و خاندانش و بر آنان باد! شباهت به یونس، آن است که پس از غیبت، در حالت جوانى مى آید، با آن که کهن سال است و شباهت به یوسف، غیبت او از عموم و خواص و پنهان بودن از برادرانش است».
۲ . حدیث هایى که دلالت دارند شخص او یا جسم او دیده نمى شود، مانند:
سُئِلَ أَبوالحَسَنِ الرِّضا علیه السلام عَنِ القائِمِ فَقالَ : لا یُرى جِسمُهُ، وَ لا یُسَمَّى اسمُهُ .[۱۶]
از امام رضا علیه السلام در باره قائم سؤال شد . فرمود: «جسم او دیده نمى شود و نامش برده نمى شود».عَن عَبد العظیم بنِ عبد اللَّهِ الحَسَنى قالَ : دَخَلتُ عَلى سَیِّدى عَلِىِّ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام، فَلَمّا بَصُرَ بى قالَ لى :… فَقُلتُ : وَ کَیفَ ذاکَ یا مَولاىَ ؟ قالَ : لِأَنَّهُ لا یُرى شَخصُهُ، وَ لا یَحِلُّ ذِکرُهُ بِاسمِهِ حَتّى یَخرُجَ .[۱۷]
عبد العظیم حسنى مى گوید: بر امام هادى وارد شدم . چون مرا دید، فرمود: …. گفتم : [غیبت ] چگونه است، مولاى من؟ فرمود: «بدنش دیده نمى شود و یاد کردن نامش حلال نیست».لَمّا صالَحَ الحَسَنُ بنُ عَلِىٍّ علیهما السلام مُعاوِیَهَ بنَ أبى سُفیانَ دَخَلَ عَلَیهِ النّاسُ، فَلامَهُ بَعضُهُم عَلى بَیعَتِهِ، فَقالَ علیه السلام : … فَإِنَّ اللَّهُ عزّ و جلّ یَخفى وِلادَتَهُ، وَ یُغَیِّبُ شَخصَهُ؛ لِئَلّا یَکونَ لِأَحَدٍ فى عُنُقِهِ بَیعَهٌ إذا خَرَجَ .[۱۸]
هنگامى که امام حسن علیه السلام با معاویه صلح کرد، عدّه اى نزد ایشان رفتند و او را به خاطر بیعت با معاویه، سرزنش کردند. امام علیه السلام فرمود : «… خداوند عزّ و جلّ ولادت قائم را پنهان مى کند و شخص او را از دیدگان، پنهان مى دارد تا این که وقت ظهور، بیعت کسى بر گردنش نباشد» .
در دعاى ندبه نیز مى خوانیم :
عَزیزٌ عَلَىَّ أن أرَى الخَلقَ وَ أنْتَ لا تُرى .[۱۹]
بر من گران است که مردم را ببینم و تو دیده نشوى .
۳ . حدیث هایى که دلالت دارند که امام مهدى علیه السلام مانند موسى علیه السلام، بیمناک و در انتظار، زندگى مى کند؛ زیرا اگر خارج از زمین بود، خوف معنا نداشت . این احادیث فراوان اند و از جمله آنها، حدیث ابو بصیر است که :
سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ : فى صاحِبِ هذَا الأَمرِ أربَعُ سُنَنٍ مِن أربَعَهِ أنبِیاءَ علیهم السلام : سُنَّهٌ مِن موسى ، وَ سُنَّهٌ مِن عیسى ، وَ سُنَّهٌ مِن یوسُفَ، وَ سُنَّهٌ مِن مُحَمّد صلى اللَّه علیه و آله، فَأَمّا مِن موسى : فَخائِفٌ یَتَرَقَّبُ .[۲۰]
شنیدم که امام باقر علیه السلام مى فرمود: «در صاحب الأمر، چهار سنّت از چهار پیامبر، وجود دارد : سنّتى از موسى و سنّتى از عیسى و سنّتى از یوسف و سنّتى از محمّد . امّا آنچه از سنّت موسى است، این است که بیمناک و در انتظار است» .
۴ . حدیث هایى که دلالت دارند زمین از حجّت ظاهر یا غایب، خالى نیست، مانند آنچه امام على علیه السلام به کمیل بن زیاد نخعى فرمود :
اَللَّهُمَّ، بَلى لا تَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ بِحُجَّهٍ، (إمّا) ظاهِرٍ مَشهورٍ، وَ باطن مَغمورٍ، لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّناتُهُ .[۲۱]
به خدا سوگند، زمین، از قیام کننده به حجّت، خالى نیست خواه ظاهر و آشکار و یا باطن و پنهان، تا حجّت هاى الهى و ادلّه روشنش باطل نگردند .
بر اساس این شواهد و قراین و مانند آنها نتیجه مى گیریم که امام علیه السلام در زمین و در میان مردم زندگى مى کند؛ امّا این که از میان احتمال دوم و سوم در باره غیبت (دیده نشدن و یا شناخته نشدن)، کدام یک قوى تر است؟ باید گفت که دلیلى بر تعیین یکى از اینها نیست و هر دو مى تواند صادق باشند، بدین معنا که امام علیه السلام، گاه دیده نمى شود و گاه شناخته نمى گردد. البتّه برخى از ادلّه پیشین مانند دلیل دوم، دلالت داشتند که امام علیه السلام دیده نمى شود و برخى نیز از این جهت، ساکت بودند. از این روى، اظهار نظر صریح در این باره، دشوار است؛ بلکه مى توان گفت که امام علیه السلام گاه دیده نمى شود و گاه شناخته نمى شود.
۲ . سرداب غیبت
در شهر سامرّاى عراق و در جوار حرم عسکریّین علیهما السلام، زیرزمینى وجود دارد که مشهور به «سرداب [۲۲] غیبت» است .[۲۳]
شمارى از منابع اهل سنّت با طرح این اتّهام که شیعه امامیّه بر این باور است که امام مهدى علیه السلام در سرداب زندگى مى کند[۲۴] و یا از آن جا غیبت کرده است [۲۵] و یا از آن جا ظهور خواهد کرد،[۲۶] عقاید پیروان اهل بیت علیهم السلام را در باره مهدویت را به تمسخر گرفتهاند . ابن خلدون در انتقاد به عقاید امامیّه مى نویسد :
گمان مى کنند که امام دوازدهم – یعنى محمّد بن حسن عسکرى – که او را «مهدى» لقب مى دهند، در سردابى در حلّه وارد شد و از آن جا غیبت کرد و در آخر الزمان قیام مى کند و زمین را از عدل و داد پُر مى کند و اشاره آنان به حدیثى است که در کتاب ترمذى در باره مهدى آمده است . شیعیان تا کنون انتظار او را مى کشند و بدین جهت او را «مُنتظَر» مى نامند. آنان هر شب پس از نماز مغرب بر در سرداب مى ایستند، در حالى که با خود مرکبى همراه دارند . او را صدا مى زنند و او را به خروج و قیام فرا مى خوانند تا این که آسمان از ستاره ها پُر شود و سپس باز مى گردند تا شب بعد و این رویّه همیشگى آنان است.[۲۷]اکنون براى تبیین این که آنچه در منابع یاد شده آمده، افترا به شیعه امامیّه است، موضوع «سرداب غیبت» را در چند بند، بررسى مى نماییم :
۱ . سرداب غیبت در منابع شیعه
نخستین نکته قابل تأمّل، این است که در منابع کهن معتبر شیعى تا قرن پنجم، اشاره اى به «سرداب غیبت» نشده است . بله ! در برخى منابع دست دوم شیعى آمده است :
معتضد، پیکى فرستاد و دستور داد که ما سه نفر مخفیانه حرکت کنیم و به سامرّا به خانه حسن بن على برویم (زیرا او وفات کرده است) و هر کس را در خانه یافتیم، سرش را براى معتضد ببریم. ما هم طبق دستور به آن خانه رفتیم . خانه را متروکه یافتیم . پرده را کنار زدیم . به سردابى برخوردیم . وارد سرداب شدیم و گویا در آن جا دریایى بود و در انتهاى آن، حصیرى پهن بود و بر روى حصیر، مرد خوش رویى نماز مى خواند و اصلاً به ما توجّهى نکرد. احمد بن عبد اللَّه، جلو رفت، که در آب فرو رفت و در آن دست و پا مى زد که دست خود را دراز کردم و او را نجات دادم .[۲۸]
گذشته از ضعف سند این گزارش و جایگاه دست دوم منبع، این گزارش از نظر تاریخى و محتوایى، غیر قابل قبول است؛ زیرا معتضد در سال ۲۷۹ هجرى، یعنى ۲۴ سال پس از شهادت امام عسکرى علیه السلام به خلافت رسیده است . هچنین در این گزارش، تصریح نشده که شخص موجود در سرداب کیست؛ بلکه تصریح گردیده که مردى روى حصیرى روى آب نماز مى خواند، در حالى که امام مهدى علیه السلام طبق عقاید امامیّه پس از شهادت پدرش، کودکى چهار یا پنج ساله بوده است .
گفتنى است که این گزارش در کتاب شیخ طوسى نقل شده؛ امّا اشاره اى به سرداب و یا وقوع این ماجرا پس از شهادت امام عسکرى ندارد . بنا بر این، ارتباط آن با غیبت امام مهدى علیه السلام روشن نیست .[۲۹]
۲ . افتراى ظهور امام مهدى علیه السلام از سرداب غیبت
منابع حدیثى امامیّه اتّفاق دارند که ظهور امام مهدى علیه السلام از شهر مکّه و در کنار کعبه است .[۳۰] بنا بر این، نسبت دادن عقیده «ظهور از سرداب غیبت» به آنان، کذب محض است . این نکته نیز قابل تأمّل است که هیچ یک از کسانى که چنین دروغى را به شیعه نسبت دادهاند، به منبعى که بر ادّعاى آنان دلالت کند، اشاره نکردهاند .
۳ . افتراى زندگى امام علیه السلام در سرداب غیبت
منابع حدیثىِ شیعه تصریح مى کنند که در دوران غیبت کبرا، عامّه مردم از محلّ اقامت امام علیه السلام آگاهى ندارند، چنان که از امام صادق علیه السلام روایت شده است:
لِلقائِمِ غَیبَتانِ : إحداهُما قَصیرَهٌ، وَ الاُخرى طَویلَهٌ . الغَیبَهُ الاُولى لا یَعلَمُ بِمَکانِهِ فیها إلّا خاصَّهُ شیعَتِهِ، وَ الاُخرى لا یَعلَمُ بِمَکانِهِ فیها إلّا خاصَّهُ مَوالیهِ . [۳۱]
قائم دو غیبت دارد: یکى کوتاه و دیگرى طولانى . در غیبت نخست، جز خواصّ شیعه، جاى او را نمى دانند و در غیبت دیگر، جز خواص و بستگانش جاى او را نمى دانند.
محقّق اربلى (م ۶۹۳ ق) در پاسخ به این افترا مى نویسد :
و الّذینَ یَقولون بِوجوده لا یَقولُون إنّه فى سرداب بَل یَقولون إنّه حَىّ موجود یَحلّ و یرتحل و یَطوف فى الأرض .[۳۲]
آنان که معتقد به زنده بودن او هستند، نمى گویند که وى در سرداب زندگى مى کند؛ بلکه عقیده دارند که وى زنده است و در زمین رفت و آمد مى کند.
همچنین در برخى احادیث آمده که امام علیه السلام در میان مردم است؛ ولى آنان ایشان را نمى بینند و نمى شناسند .[۳۳]احتمالاً ریشه این نسبت ناروا، سخن برخى از نویسندگان چون گنجى شافعى است که به پندار خود در دفاع از عقیده به مهدویت، در پاسخ این شبهه که «چگونه امام مهدى علیه السلام سال ها در سرداب بدون آب و غذا زندگى مى کند؟»، زندگى آن امام را به زندگى عیسى علیه السلام تشبیه کردهاند .[۳۴]
امّا باید توجّه داشت که گنجى شافعى، پیرو مذهب اهل سنّت است و عدم آشنایى وى با فرهنگ و عقاید شیعه موجب گردیده که این افترا را باور کند و به دلیل احترامى که براى عقاید امامیّه قائل است، از آن دفاع نماید .
۴ . افتراى اجتماع همه شب شیعیان در اطراف در سرداب غیبت
از همه دروغ هاى گذشته خنده آورتر، سخن ابن خلدون است که مى گوید : «شیعیان هر شب بعد از نماز مغرب بر درِ سرداب مى ایستند و مرکبى را آماده مى کنند و امام را صدا مى زنند که خارج شود، تا پاسى از شب بگذرد . سپس باز مى گردند تا شب دیگر»،[۳۵]هر چند متأسّفانه برخى دیگر، این اتّهام را تکرار کردهاند.
گفتنى است که اکثر قریب به اتّفاق اهل سامرّا از آغاز تا کنون، اهل سنّت اند و به آسانى مى توان با پرس و جو از آنان به صحّت و سقم چنین دعوایى پى برد.[۳۶]
یادآور مى شویم که ابن خلدون در این نقل و نیز در جایى دیگر از کتاب خود، این اقدام را به شیعیان حلّه نسبت داده است، در صورتى که کسى جز او، ادّعاى وجود سرداب غیبت در حلّه را ندارد .
[۱] نساء: آیه ۱۵۷ – ۱۵۸ . [۲] یس : آیه ۹ . [۳] ابن ابى کبشه، مردى از «خُزاعه» بود که با بت پرستى قریش مخالفت کرد و بت نپرستید و به همین دلیل هنگامى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله مردم را به توحید فرا خواند و بت پرستى را مردود اعلام کرد، قریش، پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را به آن مرد – که از اجداد مادرى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله نیز بود -، تشبیه کردند. [۴] مجمع البیان : ج ۸ ص ۶۵۰. [۵] تفسیر الطبرى : ج ۱۲ جز ۲۲ ص ۱۵۲. [۶] اسرا : آیه ۴۵ . [۷] مجمع البیان : ج ۶ ص ۶۴۵. [۸] طه : آیه ۹۶. [۹] تفسیر الطبرى : ج ۹ جزء ۱۶ ص ۲۰۵. [۱۰] کهف : آیه ۶۵. [۱۱] ر. ک : ص ۱۰ ح ۴۸۱، کمال الدین : ص ۳۹۰ ح ۴. [۱۲] ر. ک: ج ۲ ص ۳۸۷ ح ۴۷۸، و ج ۳ ص ۸ ح ۴۸۰، کمال الدین : ص ۱۲۷ – ۱۵۲ و ص ۳۲۶ – ۳۲۹ ح ۶ و ۷ و ۱۱ و ص ۳۴۰ ح ۱۸ . [۱۳] کمال الدین : ص ۳۴۵ ح ۳۱. [۱۴] ر. ک : ص ۱۶۸ ح ۵۶۰ . [۱۵] ر. ک : ص ۸ ح ۴۸۰ . [۱۶] کمال الدین : ص ۳۷۰ ح ۲ . نیز، ر. ک: همین دانش نامه: ج ۲ ص ۲۹۶ ح ۳۹۰ . [۱۷] ر . ک : ج ۲ ص ۱۵۶ ح ۳۰۴ . [۱۸] ر. ک : ص ۱۰۵ ح ۵۰۷ . [۱۹] ر. ک: ج ۶ ص ۱۳۸ ح ۱۰۵۴ . [۲۰] ر. ک : ص ۶ ح ۴۷۹ . [۲۱] ر. ک: ص ۱۹۸ ح ۵۹۲ . [۲۲] سرداب به معناى زیرزمین است که زیر ساختمان ساخته و در مناطق گرمسیرى براى سکونت در تابستان مورد استفاده قرار مى گیرد . [۲۳] در سال هاى اخیر، ورودى این سرداب، از داخل صحن حرم سامرّا بوده است . در داخل سرداب سه غرفه داشت که جایگاه نماز مردان و زنان بود و با راهروهایى به یکدیگر متّصل مى شد . سمعانى و یاقوت حموى به این سرداب اشاره کردهاند؛ ولى در متون کهن شیعى، ذکرى از سرداب نشده است . شیخ طوسى به «بیت کبیر» اشاره کرده که ظاهراً مکانى غیر از منزل عسکریّین بوده است . در برخى متون، از دهلیز و بیوت و بیت مستور، سخن به میان آمده است که محلّى براى اختفا و حفاظت از امامان علیهم السلام بوده است (ر. ک: الکافى : ج ۱ ص ۵۱۷ ح ۴ و الهدایه الکبرى : ص ۳۲۹) .در قرن چهارم و در زمان حکومت آل بویه، سرداب به شکل فعلى، مورد توجّه قرار گرفته است . برخى گفتهاند : در این مکان، حوضى وجود داشته که محلّ وضو گرفتن ائمه علیهم السلام بوده است . شیعیان براى تبرّک، از خاک آن بر مى داشتند و گودى این محل را بیشتر مى کردند . از این رو به تدریج این محل به شکل سرداب در آمده است . معزّ الدوله این گودى را پر کرد و محلّى به شکل سرداب ایجاد کرد تا قداست محل، باقى بماند . پس از آن، ناصر عبّاسى در سال ۶۰۶ هجرى و احمد خان دنبلى در سال ۱۲۰۲ هجرى به بازسازى این سرداب پرداخته و آن را در کنار مسجد جامع و حرم عسکریّین، احیا کردند . در آخرین بازسازى، سرداب به شکل زیرزمینى بسیار وسیع در آمده است (ر. ک : مزارات أهل البیت علیهم السلام و تاریخها و موسوعه العتبات المقدسه : ج ۱۲ ص ۱۴۰ – ۱۴۱) .
[۲۴] ابن اثیر (م ۶۳۰ ق) مى گوید : «و فیها (سنه ۲۶۰) توفّى الحسن بن على … و هو أحد الأئمّه الاثنى عشر على مذهب الإمامیّه و هو والد محمّد الذى یعتقدونه المنتظر بسرداب سامرّا؛ در سال ۲۶۰ قمرى، حسن بن على – که یکى از امامان دوازده گانه بر مذهب امامیّه است -، وفات یافت . او پدر محمّد است که شیعیان معتقدند در سرداب سامرّا در انتظار [ظهور ]است» (الکامل فى التاریخ : ج ۴ ص ۴۵۴) . [۲۵] ابن تیمیّه (م ۷۲۸ ق) مى گوید : «و المعصوم عند الرافضه الإمامیّه الاثنى عشریّه : هو الذى یزعمون أنّه دخل سرداب سامرّا بعد موت أبیه الحسن بن على العسکرى، سنه ستّین و مائتین، و هو إلى الآن لم یعرف له خبر، و لا وقع له أحد على عین و لا أثر؛ [امام ]معصوم نزد شیعیان رافضى دوازده امامى: او کسى است که شیعیان، گمان مى کنند پس از مرگ پدرش حسن بن على عسکرى در سال ۲۶۰، وارد سرداب سامرّا شد و تا به حال از او خبرى نیست و کسى از او نشان و اثرى ندیده است» (رأس الحسین، ابن تیمیّه : ص ۱۸۴) .ابن خلّکان (م ۶۸۱ ق) مى گوید : «أبو القاسم محمّد بن الحسن العسکرى … و هو صاحب السرداب عندهم و أقاویلهم فیه کثیره و هم ینتظرون ظهوره فى آخر الزمان من السرداب بسرّ من رأى … و الشیعه یقولون إنه دخل السرداب فى دار أبیه و اُمّه تنظر إلیه فلم یعد یخرج إلیها و ذلک فى سنه خمس و ستّین و مائتین و عمره یومئذ تسع سنین؛ ابو القاسم محمّد بن حسن عسکرى. او نزد شیعیان، صاحب سرداب است و سخنان شیعه در باره او فراوان است. شیعیان، ظهور او را در آخر الزمان از سرداب سامرّا انتظار مى کشند … و شیعیان معتقدند که او وارد سردابى در منزل پدرش شد، در حالى که مادرش بدو مى نگریست و دیگر باز نگشت و این در سال ۲۶۵ اتّفاق افتاد، در حالى که نُه ساله بود» (ر. ک : وفیات الأعیان : ج ۴ ص ۱۷۶ ش ۵۶۲) .
ذهبى (م ۷۴۸ ق) مى گوید : المنتظر الشریف، أبو القاسم، محمّد بن الحسن العسکرى … خاتمه الاثنى عشر سیّداً، الذین تدعى الإمامیّه عصمتهم – و لا عصمه إلّا لنبىّ – و محمّد هذا هو الذى یزعمون أنّه الخلف الحجّه، و أنّه صاحب الزمان، و أنّه صاحب السرداب بسامرّا، و أنّه حىّ لا یموت، حتّى یخرج، فیملأ الأرض عدلاً و قسطاً، کما ملئت ظلماً وجوراً … قلت : و یزعمون أنّ محمّداً دخل سرداباً فى بیت أبیه، و اُمّه تنظر إلیه، فلم یخرج إلى الساعه منه، و کان ابن تسع سنین، و قیل دون ذلک؛ منتظر شریف، ابو القاسم محمّد بن حسن عسکرى، آخرین دوازده آقا، که شیعیان، عصمت آنان را ادّعا مى کنند، در حالى که عصمت جز براى پیامبر نیست، و او کسى است که گمان مى کنند آخرین حجّت است، صاحب الزمان است و صاحب سرداب سامرّاست و زنده است و نمى میرد تا قیام کند و زمین را از عدل و داد پُر سازد، چنان که از ظلم و جور پُر شده است. مى گویم: و آنان گمان مى کنند که محمّد وارد سرداب خانه پدرش شد، در حالى که مادرش بدو مى نگریست و تا کنون از آن سرداب بیرون نیامده است و در آن زمان، نُه ساله بود و گفتهاند کمتر» (سیر أعلام النبلاء : ج ۱۳ ص ۱۱۹ ح ۶۰) .
[۲۶] سمعانى (م ۵۶۲ ق) مى گوید : «سرّ من رأى : و بها السرداب المعروف فى جامعها الذى تزعم الشیعه أنّ مهدیهم یخرج منه؛ سرّ من رأى : سردابى معروف در مسجد جامع آن است که شیعیان گمان مى کنند مهدى [موعود] از آن جا قیام مى کند» (الأنساب : ج ۳ ص ۲۰۲) . [۲۷] تاریخ ابن خلدون : ج ۱ ص ۲۴۹ . [۲۸] الخرائج و الجرائح : ج ۱ ص ۴۶۰ ح ۵ . همچنین در همین صفحه، گزارش دیگرى وجود دارد که همانند گزارشى که در متن آمده، مخدوش است . [۲۹] ر. ک : ج ۵ ص ۵۵ ح ۷۹۰ . [۳۰] ر. ک : ج ۸ ص ۱۹۱ (جاى قیام) . [۳۱] ر. ک: ص ۱۲۶ ح ۵۲۷ . [۳۲] کشف الغمه : ج ۳ ص ۲۸۳ . [۳۳] الغیبه، نعمانى : ص ۱۷۵ ح ۱۳ (در این منبع، به نقل از امام صادق علیه السلام آمده : «وفیه : یَفْتَقِدُ النّاس إماماً یَشهَدُ المَواسمَ یَراهُم وَ لا یَرَونَه؛ مردم امام را نمى یابند که در مراسم حج حضور دارد و آنان را مى بیند؛ ولى آنان او را نمى بینند»). [۳۴] البیان فى أخبار صاحب الزمان (کفایه الطالب) : ص ۵۲۱ . نیز، ر. ک : کشف الغمه : ج ۳ ص ۲۷۸ و ۲۸۳ . [۳۵] تاریخ ابن خلدون : ج ۴ ص ۳۹ . [۳۶] صاحب کتاب أضواء على السنّه المحمّدیه (ص ۲۳۶) از نویسندگان معاصر اهل سنّت، از علّامه عسکرى نقل مى کند : «أمّا سرداب الغیبه الذى قیل عنه فى الحلّه أو سامرّاء فلم أسمع بشیعى یقول بغیبه المهدى فیه أو بوجوده فیه أو بخروجه منه؛ امّا سرداب غیبتى که گفته شده است در حلّه یا سامرّاست . من از هیچ شیعه اى نشنیدم که مهدى علیه السلام در سرداب، غیبت نموده یا در آن جا سکونت دارد و یا از آن جا ظهور مى کند» . با توجّه به تولّد و سکونت علّامه عسکرى در شهر سامرّا، این سخن ایشان، بسیار روشنگر است .