علی اصغر شعر دوست
در انشقاق عرش، از روزنه ای گشاده به سمت فرش، رحمت خداوندی بر انسان نازل شد. عرشیان گلی از باغستان خدا هدیه فرشیان کردند. و هنوز فرشیان عطر آن گل را در مشام خود دارند و هر جا که آفتاب بر آن بتابد و باران بر آن ببارد، عطر آن گل را فرایاد می آورند. انتظار، خیرگی چشمهای زمینیان است; شاید به آن روزنه ای که عرش گشوده است. چشم دوختن به آن خورشیدی است که از روزنه در تابش است و انوار بهشتی بر زمین می افشاند، اما …
اما انسان آنچه را که باید، از عرش ستانده است. که انسان خواستنی ترین گلهای بهشتی را با عمیق ترین نیاز دلش چیده است و زمین بارها و بارها در گلبارانی بهشت و بهشتیان مطهر شده است.
و چنین است که خورشید زمین، در زمین می خرامد و هوای زمین را، ذرات زمین را، منور میکند. و زمینیان، شگفتا که سالهای دیر و دور را در این نورانی ترین لحظه های رب العرش زیستهاند و باز چشم به آسمان دارند.
اما…اما آسمان بار امانتهای خود را بر دوش احسن الخالقین نهاده و سبک شده است، آنسان سبک که پرنده در پروازش .
همه تقدیس خداوندی بر خاک نازل شده است. پیامبران همه از عرش بر زمین گام نهادهاند.
مشتی خاک را مگر خدا برنگرفت و بر وی ندمید؟ بر دمید تا خاک، انسان شد. و مگر مشتی خاک و گل انسان را نگذاشتند که سالهای سال، در انتظار در تابش خورشید بماند؟ … بماند … بماند…
شاید از همان است که انتظار شیوه انسان شده است; خیره شدن به ابعاد کهکشانها، تا آن انفجار بزرگ آغاز شود و نور عظیم پدید آید … اما… اما نور عظیم این بار نه از مشرق آسمان که از مشرق زمین پدیدار خواهد شد… زمینی که خدایش، مهبط احسن الخالقین اش خواست. که بهشت گنجایش حجم این انتظار را نداشت، که آسمان توان برکشیدن بار انتظار را نداشت، که سینه انسان را گشوده بودند تا انتظارش بیاموزند. و اگر زمین، روزی مطلع خورشید خواهد بود، هم از آن روست که انسان به جستجوی خود برآید و بداند که باید… باید در همین نزدیکی ها باشد. اگر خدا از رگ گردن به او نزدیک تر است، امام(ع) در منظر دو نگاهش است. اگر سر فرود آرد از خیرگی، و خویش را در صیقل زمین بنگرد. امام(ع) همین نزدیکی هاست.
وقتی که عود بسوزانی تا سرایت معطر شود، وقتی که قرآن بخوانی تا روحت مطهر شود… چون نسیمیبر خانه ات میگذرد و در صمیم خلوت ملکوتی ات انباز میشود.
وای اگر بدانیم … اگر بدانیم که غفلت، گوش هوش ما را کر کرده است! اگر بدانیم که کور شده ایم از بس که بر پرتوهای کاذب امید بسته ایم . اگر بدانیم و بخواهیم . امام(ع) می آید، از همین روبروی ما، از همین در، از همان سمتی که باران می چکد و نسیم می وزد و گل عطر می افشاند. از همان گلدسته ای که الله اکبر میشکفد، ما را نگاه میکند، انگار … انگار همین حالاست که سینه فشرده شود و دیگر جایی برای قلب متورم و ملتهب انسان باقی نماند.
باشد… یا الله بگوییم و قلبهایمان را در مشتهایمان بگیریم، رو به آن سمت ره بپوییم . نترسیم از سمومیکه بر ما خواهند وزید. نترسیم از تردد ماهواره هایی که راه را بر نگاه حسرتمان میبندند. نترسیم از امواجی که بر تارهای شعورمان رله میشوند… اوج بگیریم . از فراز گردنه ملکوت، زمین را تماشا کنیم . اگر آن نقطه سبز، سبزترین سبز را دیدیم و هوایش را حس کردیم و در حافظه مان نفس کشیدیم، بدانیم که پیدا کرده ایم آن یعسوب المتقین و عزالموحدین را .
السلام علیک یا سبیل الله السلام علیک یا نورالله الذی لایطفی میثاقی لدیک اذ انت نظام الدین و خداوند با ظهور آخرین خلیفه خود بر زمین، آزمون آخرین بشر را آغاز خواهد کرد.
یا رب العالمین و اظهر کلمتک التامه و مغیبک فی ارضک باید که رجعتی به قلبهامان بکنیم . از سلامتشان بپرسیم. ست بکشیم و جنس قلبهایمان را بدانیم. که خداوند ما را با قلبهایمان به امتحان میکشد. دکتر علی اصغر شعردوست اگر قلبهامان را سکه های قلب، نستانده باشند، اگر هنوز در شبانگاهان آدینه روز، از پس انتظاری، انگار که ابدی، اندوهی چنگ بر جانمان می اندازد و هراس مرگ قبل از ظهور، روحمان را می افسرد…
مولای فان ادرکنی الموت قبل ظهورک فانی اتوسل بک و بآبائک الطاهرین الی الله تعالی.
و چه گواراست انتظاری از این سان در رکاب ولی فقیه زمان، و چه زیباست…
اطلاعات، ش ۲۰۹۴۹ ۵/۱۰/۱۳۷۵، ص ۲