… ستاره هاى آسمان را برایت گلچین و گونه هایم را فرش راه تو مى کردم.
سرخس – سحر جاوید
… به همه اقیانوسها، به همه دریاها، به همه صحراها و به همه کهکشانها پلى مى بستم تا اولین باغبان گلچین گل وجود تو کردم.
مشهد – سمیه شریف
… به شوق دیدارت پاى در راه مى نهادم تا اگر شده یک لحظه چهره نورانى تو را زیارت کنم و دردهاى ناگفته خود را به تو بازگو کنم.
بجستان – سیدمحمد مدنى بجستان
… دل از دنیا و ظواهر زودگذرش مى کندم و به سوى تو مى آمدم و سختیهاى راه را به جان و دل پذیرا مى شدم.
بجستان – سیدمحمد مدنى بجستان
… از ناکجاى وجود بى مقدارم تا آستان بى کران کوى تو، در میان سیلاب اشک پلى از نیاز مى زدم. پلى از انتظار، از غیبت تا ظهور.
اهواز – مژگان مصطفوى
… با شقایقها به میهمانى ات مى آمدم و آنقدر بر در منزلت مى کوفتم تا رخسار پر مهرت را بر من ظاهر سازى.
اسدآبادهمدان – فاطمه فلاحى زوار
… تمام مسیر رسیدن به تو را با عطر گلهاى صلوات و شبنمهاى عشق مى پوشاندم.
تکتم با دوست
… خویشتن خویش را به رداى سبز و آسمانى ات مى آویختم، از دیده سرشک شادى مى ریختم، الماس مهر تو را با بوسه هایم مى آمیختم و به هیچ روى دامنت را از دست نمى دادم.
جواد نعیمى
… با پاى دل به سویت مى آمدم و خاک پایت را توتیاى دیدگان مى کردم تا چشمهایم که سالها انتظار مقدمت را کشیده اند نور بگیرند.
شهرکرد – حمیرا رضا پوریان
… بى درنگ و عاشقانه به سویت مى دویدم.
تبریز – پنبه چى
… مى آمدم و کنیز درگاهت مى شدم.
فارسان – فرشته ریاحى
… براى رسیدن به سر کویت مسیر صعب العبور انتظار را با پاى پیاده طى مى کردم تا به کوچه هاى سبز وصال برسم.
آرزو صدیقى پور
… به سر تپه معراج شقایق مى شتافتم و بر هر رد پایت نرگسى مى کاشتم و پاى هر پنجره اى شعرى مى خواندم که بیایى.
تهران – نرگس تاراج مسگرآباد
… باد را صدا مى زدم تا بوزد و جهانیان را آگاه کند؛ برگ را ورق کرده و خبر خوش یافتنت را بر آن اعلام مى کردم. به خورشید مى گفتم، تا نورش را پنهان دارد که در سایه شما نور او جلوه اى ندارد.
شاهرود – مریم السادات اقوامى
… آرزوهایم ثمر داده بود.
شاهرود – مریم السادات اقوامى
… سپیدترین یاسها را سنگفرش قدوم مبارکت مى کردم و گلگون ترین شقایقها را بر سینه سفید کاغذ به تصویر مى کشیدم تا کوچه کوچه هاى شهر را به یمن آمدنت آذین بندم.
بوشهر – خدیجه کیامنش
… آنقدر مى ایستادم تا بر من بگذرى و آشفتگى ام را افزون گردانى.
کرمانشاه – روناک محمدى
… سراسیمه به سویت مى شتافتم اگر نمى پذیرفتى، پناهنده ات مى شدم و اگر پناهم نمى دادى میهمانت، که تو کریمى و پدرانت نیز.
کاشان – زهره مجیدى مرقى
… اگر بر دوش باد مى نشستم و گستره آسمانها را مى پیمودم و ستارگان را چراغ راهم مى ساختم تا بدانجا رسم که تو هستى. آن گاه سجاده را مى گشودم و در آن سحرگاهى که هستى در سکوت فرو رفته تا زمزمه دعایت را بشنود همراه با فرشتگان به تو اقتدا مى کردم.
قم – لیلا گائینى
… درخششهاى فجر امید را مشعل راه مى کردم و به آفاق نور بار مطلع انوار خیره مى شدم و عاشقانه به کویت مى آمدم تا خاک راهت را توتیاى چشم بیمارم کنم.
حسینى
… دیگر دلیلى براى ماندن و فرصتى براى تفکر نداشتم. با کوله بارى از عشق به میهمانى شب چشمانت مى آمدم و زیر نور مهتاب امنیت، خستگى از تن مى زدودم.
سیرجان – لیلا یزدیانى
موعود شماره چهل و هفتم