۱
چه محبتى بالاتر از این که مولایى کریم و بزرگ به کوچکى رو سیاه اجازه مى دهد که به او عرض حال کنند و با شیوه عریضه نویسى۲ به او متوسل شوند و حاجات خود را بخواهند. خوشا آنانکه غیر از فرج مولایشان، هیچ نخواستند.
آیت اللَّه قزوینى در حالى که معلوم بود از یادآورى آن جریان بسیار متأثر شده بودند فرمودند: در سال ۱۳۹۲ (ه’.ق) که توفیق مجاورت حائر حسینى (ع) را داشتم، از طرف یکى از مراجع معظم، امر رسیدگى به امور شهریه طلاب به عهده من گزارده شد.
در یکى از ماه ها که شب اولش مصادف با شب جمعه بود، متوجه شدم که براى پرداخت شهریه طلاب پولى وجود ندارد و تقریباً حدود هزار دینار لازم بود تا شهریه طلاب پرداخته شود، به فکر افتادم که این پول را از کجا تهیه کنم؟ هر چه بررسى کردم، دیدم به هیچ وجه امکان تهیه آن مقدار پول در آن شرایط برایم میسر نیست و در ضمن از چنان پشتوانه و اعتبارى هم برخوردار نبودم که کسى آن پول را به من قرض بدهد. بعد از مدت ها فکر کردن به یاد امام زمان (ع) افتادم، عریضه اى به محضر مبارک حضرت ولى عصر (ع) به این مضمون نوشتم:
»اگر داستان آیت اللَّه العظمى مرحوم سید مهدى بحرالعلوم در مکه معظمه صحت دارد عنایتى بفرمایید، این پول را حواله کنید تا بتوانیم مشکل طلاب را برطرف نماییم«. سپس در همان شب عریضه را در ضریح مقدس اباعبداللَّه الحسین (ع) انداختم.
صبح زود، بین الطلوعین بود که دیدم کسى درف منزل را مى زند، وقتى در را باز کردم، دیدم شخصى از تجار معروف بغداد است؛ تعارف کرده او را وارد خانه نمودم و صبحانه را با هم خوردیم، وقتى سفره صبحانه جمع شد، ایشان آماده خداحافظى گشت، خواستم که او را بدرقه نماى، او پولى را از جیب خود درآورده و به من داد و گفت:
این پول را هرکجا که لازم مى دانید صرف کنید.
من وقتى وضع را به این منوال دیدم، حالت بسیار عجیبى به من دست داد، ولى به هر زحمتى که بود خودم را کنترل کردم تا او از در خانه بیرون رفت. آنگاه بى اختیار در حالى که اشک مجالم نمى داد خطاب به امید عالمیان عرض کردم:
»آقا جان! آن قدر بزرگوارى فرمودید که نگذاشتید حتى آفتاب طلوع کند؟«۳
آیت اللَّه قزوینى در این زمینه باز فرمودند:
یک وقتى در استرالیا بودیم و دوستى داشتیم به نام آقاى سید قاسم جمعه که وى نیز جهت معالجه فرزندش به آنجا آمده بود و در یکى از بیمارستان هاى بسیار مجهز و معروف شهر سیدنى او را بسترى کرده بود. یک روز سراسیمه و بسیار مضطرب به محل اقامت ما آمد. وقتى سبب ناراحتى اش را پرسیدم گفت: دکتر معالج فرزندم، وضع او را وخیم توصیف مى کند، حالا نمى دانم چکار کنم، آیا او را به بیمارستان دیگرى منتقل کنم یا دنبال دکتر دیگرى بگردم؟ خلاصه مانده ام که چه کنم!
به او گفتم: هیچ یک از این کارهایى که گفتى لازم نیست انجام دهى، فقط کارى را که مى گویم سعى کن با اخلاص کامل و حضور قلب انجام دهى.
او در حالى که از محکم صحبت کردن من تعجب کرده بود به من گفت: شما بفرمایید چه باید بکنم! قول مى دهم کوچک ترین تخطى از گفته هاى شما نداشته باشم، من حاضرم براى نجات پسرم هر کارى که باشد انجام دهم.
گفتم: براى حضرت صاحب الزمان (ع) عریضه اى بنویس و بهبودى فرزندت را از آن حضرت درخواست کن.
گفت: چطور باید عریضه بنویسم؟! شما تفصیل آن را بفرمایید تا من این کار را انجام دهم.
به او گفتم: فرض کن همین حالا به تو اجازه داده شده است که خدمت آن حضرت برسى و درخواست شفاى فرزندت را از آن حضرت بنمایى، به هر صورت که خودت دوست دارى این کار را انجام بده.
بعد خداحافظى کرد و از پیش ما رفت؛ ساعتى نگذشته بود که دیدم برگشت و مطلبى را که نوشته بود با خود آورد و آن را به من داد و گفت: ببینید این گونه نوشتن مناسب است؟
دیدم در آن عریضه با تعابیر مختلفى صحت و سلامتى دوباره فرزندش را درخواست نموده است و از جمله نوشته بود: آقا جان شما را قسم مى دهم به لباس هاى عمه ات زینب (ع)۴ در این دیار غربت، امید مرا ناامید مکن، پسرم را شفا بده، راضى نباش که تنها و دست خالى به وطن برگردم و…
وقتى مطالب عریضه او را خواندم، در دلم خطاب به امام زمان (ع) عرض کردم: آقا جان از در خانه شما هیچ کس دست خالى برنگشته و برنمى گردد، این مؤمن را هم که امیدش از همه جا قطع است و اینگونه به عنایت شما امیدوار شده ناامید نفرمایید.
بعد به او گفتم: متن عریضه هیچ ایرادى ندارد، ان شاءاللَّه آقا عنایتشان شامل حال شما مى شود و با سلامتى کامل به همراه فرزندت پیش خانواده برمى گردى.
یادم هست که فرداى همان روز حدود ساعت هشت و نیم صبح بود که از بیمارستان به ایشان زنگ زده بودند که آزمایشات از رفع خطر و بهتر شدن حال مریض حکایت دارد و بعد که از سلامتى کامل او مطمئن شدند او را از بیمارستان مرخص کردند. به این ترتیب حال آن پسربچه علیرغم داشتن یک بیمارى صعب العلاج روز به روز بهتر شد و این در حالى بود که اغلب پزشکانى که او را معاینه کرده بودند و یا نتایج آزمایشاتش را دیده بودند، با ناباورى این پیشامد را دنبال مى کردند. چون باتوجه به تجربیات و معیارهاى عادى علمى، چنین پیشامدى به نظر آنها حداقل در این مرحله از معالجات غیرممکن بود.
به هر حال از آن تاریخ تا الان که جریانش را تعریف مى کند، حدود پنج سال مى گذرد که به لطف خدا و عنایت حضرت صاحب الزمان (ع) فرزند آقاى جمعه در کمال سلامتى و تندرستى به زندگى خود ادامه مى دهد و الحمدللَّه اثرى هم از آن ناراحتى در ایشان وجود ندارد.۵
سید بن طاووس نقل کرده است که رشید ابوالعباس واسطى روزى در راه سامرا به من حکایت کرد:
زمانى شیخ ورّام براساس حاجتى که داشت، نامه اى را در کاظمین براى حضرت امام زمان (ع) نوشتند. وقتى با خبر شدند که من قصد سفر به سامرا را دارم فرمودند: اگر مقدورت هست این نامه مرا هم با خود به سامرا ببر و وقتى خواستى به سرداب مقدس شرفیاب شوى، این نامه را بعد از آن که همه مردم از آنجا بیرون آمدند در آنجا بگذار و صبح فرداى آن روز به آنجا مراجعه کن، اگر نامه مرا در آنجا ندیدى، در این باره به کسى چیزى نگو.
رشید مى گوید:
وقتى به سامرا رسیدم بعد از زیارت حرم عسکریین (ع) عازم سرداب شدم و صبر کردم تا اواخر وقت فرا رسید، وقتى آنجا کاملاً خالى شد، تقریباً آخرین نفر من بودم که هنگام خارج شدن از آنجا نامه ورام را در همان محلى که خودشان سفارش کرده بودند قرار دادم و سپس بیرون آمدم، صبح تقریباً جلوتر از همه خودم را به آنجا رساندم، ولى اثرى از نامه نبود!!
بعد از چند روز وقتى به کاظمین برگشتم، سراغ ورام را از آشنایان گرفتم. آنها گفتند: او به حله برگشت. از آن تاریخ مدتى نگذشته بود که سفر حله پیش آمد، در آنجا وقتى به ملاقات ورام رفتم، او به من گفت: حاجتى را که در آن عریضه به محضر مبارک حضرت بقیهاللَّه الاعظم (ع) نوشته و درخواست برآورده شدنش را نموده بودم، به عنایت آنحضرت، همان وقت برآورده شد و در نتیجه زودتر برگشتم.۶
پى نوشتها:
۱ . اغلب لغت شناسان عریضه را به عرض حال و درخواست نامه معنى مى کنند (الرائد، ج ۲، ص ۱۱۸۳) و براى عرض معانى مختلفى بیان مى کنند که یکى از آنها، بیان مطلبى از طرف فرد کوچک به بزرگتر است؛ از این رو معنى به عرض رساندن، عبارت از گفتن و بیان کردنف مطلبى از طرف کوچک تر به بزرگتر است (فرهنگ معین، ج ۲، ص ۲۲۸۸) به نقل از عریضه نویسى، سید صادق سید نژاد، ص ۱۵.
۲ . براى آگاهى از انواع عریضه نویسى، ر.ک. منتهى الامال، ص ۳۳۴؛ نجم الثاقب، ص ۴۲۱؛ مفاتیح الجنان، ص ۷۶۵؛ عریضه نویسى.
۳ . عریضه نویسى، ص ۵۰
۴ . در بین عرب ها این تعبیر بسیار رایج است.
۵ . عریضه نویسى، ص ۵۲.
۶ . عریضه نویسى، ص ۵۵ به نقل از العبقرى الحسان، ج ۲، ص ۱۹۰، سطر ۴.
موعود شماره چهل و هفتم