پردهبرداری از بسیاری ابهامات در عرصه سیاسی، تصمیمسازیهای سران ائتلاف صلیب و صهیون در قبال «ایران» و فعّالیتهای هستهای ایران، تولید مسلسل صدها فیلم سینمایی و مستند با موضوع و محتوای آخرالزّمان و پایان دنیا و حتّی ابرام و پافشاری این ائتلاف برای ماندگاری در مناطق مهمّی مثل «عراق» و بحرانسازیها در شرق اسلامیبدون رویکرد به موضوع و اخبار آخرالزّمانی ممکن نیست و از همین طریق جایگاه و کارکرد این مباحث و مباحث مرتبط با فرهنگ انتظار شناخته شده و قدر مییابد. چنان که از همین مجرا تکلیف فردی و اجتماعی منتظران معلوم میگردد.
دیگر بر کسی پوشیده نیست که «فراماسونری جهانی» که سکّان هدایت سیاست، فرهنگ و اقتصاد جهان را در اختیار دارد، خود را مهیّا کرده است تا در پی یک حادثه بزرگ و البتّه دستساز، حکومت جهانی اشرار یهود را اعلام کند. البتّه برای این حرکت عجله و شتاب زایدالوصفی هم دارد.
طیّ همین مراحل بود که ابتدا «اروپا» و جهان مسیحی را تباه ساختند و پس از آن با الگوسازی غرب به جان شرق افتادند تا به امروز که دیگر شرق و غربی قابل تفکیک نیست. جهان یک پارچه با فرهنگ واحد به قول مارشال مک لوهان به دهکدهای تبدیل شده که یک کدخدا بیشتر نمیخواهد.
آنها ابتدا «مسیحیّت» را سکولاریزه و از آن تقدّسزدایی کردند. همه آموزههایش را زمینی و مخلوط با آموزههای یهودی ساختند که البتّه منظورم از یهودیّت، آموزهها و پیروان صدّیق موسی کلیم الله(ع) نیست؛ بلکه، یهودیّت مصداق بارز فرهنگ و عمل عهد جاهلی سامری صفتانی است که با حرکت ارتجاعی، آموزههای شرکآلود ساحران «مصر باستان» را، مبنای عمل خویش ساختند تا با دین زدایی و مبارزه مستمر با ادیان و انسان، مقدّمات تأسیس حکومت جهانی بنی اسرائیلی را فراهم سازند. آنان پس از طیّ فرایندی، مسیحیان را فاسد ساختند. آنگاه با سواری گرفتن از مرکب جهان مسیحی اروپایی، به جان همه فرهنگها و تمدّنها افتادند، مستعمرهسازی کردند و به تدریج با تزریق سمّ مهلک فرهنگ الحادی، چنان اقوام غیرغربی را از درون پوساندند که جملگی مستعدّ استحاله در فرهنگ جهانی شدند، همان که مطلوب فراماسونری جهانی بود.
آنها در دو جنگ جهانی اوّل و دوم، پایههای حکومت یک پارچه و جهانی مورد نظر خود را استوار ساختند. در واقع هر یک از آن جنگها بخشی از سناریوی جهانیسازی فراماسونری جهانی بودند.
پس از جنگ جهانی اوّل و به بهانه تثبیت صلح در جهان، «جامعه ملل» را با پیشنهاد ویلسن، رئیس جمهور آمریکا بنا کردند و به بهانه حفاظت از صلح و داوری، بخشی از اختیار عمومی مردم جهان را از آنها گرفتند و سپس در جنگ دوم جهانی، با قتل عامّ بیش از ۲۳ میلیون نفر، به سه هدف مرحلهای خود دست یافتند و با این مقدّمات، با ایجاد سازمان ملل متّحد، انقلاب سوسیالیستی در «چین» و ایجاد کانون ملّی یهودیان در «فلسطین»، بخش بزرگتری از اختیارات جهان را از طریق کانونهای جهانی در اختیار فراماسونری جهانی قرار گرفت. شایان ذکر است؛ منشور این سازمان در ۲۶ ژوئن ۱۹۴۵ م. در «سانفرانسیسکو» به امضا رسید.
قرن بیستم، در واقع، قرن توسعه خطّ تولید فرهنگ و نمادهای فرهنگی و تمدّنی الحادی غربی است. قرن همسانسازی ساکنان جهان در همه معاملات و مناسبات. از همین جا بود که به ناگهان همه مردم جهان مثل هم شدند. در خوردن، پوشیدن، شهرسازی، معماری، سلیقه، آموزش و….
چنانکه همه به مدد وسایل مدرن و رسانههای عمومیبهاندازه هم از اخبار مطّلع میشوند، بر روی موضوعات خاصّی متمرکز میشوند، میخندند، غمگین میشوند، دلهره پیدا میکنند، … در یک کلام همه مثل هم شدهاند، آرزوی مشترک پیدا کردهاند و جهانی شدهاند.
عرض میکردم سیر تدریجی جهانیسازی «اقتصاد، سیاست و فرهنگ» جهان را در سکوت و مردم جهان را در غفلت تمام؛ در حالی که جملگی مردم به هیجانات جنسی و برخورداری مادّی و حیوی سرگرم و مشغول بودند، به «پارادایس» یا همان شهر جهانی فراماسونری جهانی میبرد، امّا به ناگهان و خارج از اراده مردم جهان، واقعهای دیگر رخ داد.
درست در شرایطی که بر سر قبر همه فرهنگها و تمدّنها شمع روشن میکردند و از آن همه تنها در موزهها و کلاسهای درس تاریخ و فرهنگ و ادبیّات از آنها یاد و از همه آنها نیز تفسیر و نقدی خودبنیاد و غربی ارائه میکردند، واقعهای رخ نمود. درست در شرایطی که ساکنان شرق با راهاندازی موزهها و سازمانهای توریستی و گردشگری از بقایای آثار تمدّنی خود برای جلب توریست و جمع کردن دلارهای سیّاحان استفاده میکردند و تنها پُز داشتن فرهنگ و تمدّن عهد ماضی را میدادند، برقی جستن گرفت. جان مردم جهان، مثل آتشی از زیر خاکسترها بیرون زد و در پی جستن معنا و معنویّت به راه افتاد.
نباید فراموش کرد که طیّ قریب به ۴۰۰ سال گذشته، عدول از قوانین و قواعد دینی و آسمانی و تمامیّتخواهی و لذّتجویی و سلطهطلبی، چنان عرصههای مختلف حیات را در نوردیده است که بحران در همه عرصهها بر سر بشر آوار شده است. بحرانهای اخلاقی، زیست محیطی، سیاسی، اقتصادی و بالأخره جنگهای خانمان برانداز، جملگی حاصل و محصول همین دوری از آسمان و تمامیّتخواهی شیطانی بود. این بازگشت به مذهب، عدالتخواهی و معنویّتگرایی، درست در نقطه مقابل برنامههایی بود که طیّ سالها و قرنها، توسط اشرار یهود، فراماسونری جهانی و در این سالهای اخیر، صهیونیستها بر جهان اعمال شده بود.
با مشاهده این خیزش و بیداری در شرق و غرب این جرثومه به ناگهان مثل یک فنر از جا جست، پر قدرتتر از همیشه، امّا این بار نه تنها با سلاح نرم بلکه با سختترین شیوهها به جان «مذهب و مذهبیها» افتاد. پر واضح است که در این میانه «اسلام و مسلمانان» در نوک تیز حمله آنها قرار گرفتند.
از آنجایی که دیگر نمیشد با طرد و ردّ مذهب و مذهبگرایی جلوی سونامیبزرگی که دودمان اشرار را به باد میداد، گرفت، آنها بر بال مذهب و آخرالزّمانگرایی سوار شدند و اعلام کردند: آخرالزّمان فرا رسیده و جهان در حال نابودی است. جنگ جهانی سوم نزدیک است و مباحثی از این قبیل که توسط هزاران رسانه و به ویژه سینما دربارهاش سخن میگویند.
طیّ یکی دو دهه اخیر در عرصههای مختلف شاهد آیین فرضیهسازیها و اقدامات خانه برانداز استکبار جهانی بودهایم.
مبارزه با تروریسم، اسلام هراسی و اشغالگری ائتلاف صلیب و صهیون، بخشهایی از پروژه بزرگی هستند که ذیل عنوان «نظم نوین جهانی» قابل ملاحظهاند.
این جماعت در حال حاضر نیازمند یک «بحرانسازی بزرگ» هستند. چیزی در قدّ و قواره جنگ جهانی سوم و از این رو و سر در پی بهانهای برای آغاز این جنگ جهانی گذاشتهاند.
این فتنه بزرگ جهانی، بخش سوم از سناریویی است که در قرن بیستم، بخشهای اوّل و دوم آن اجرا شده است.
آنها بر آنند تا طیّ فرایندی و در اوج بحرانی فراگیر، در نقش ناجی و منجی به میدان آمده و با نفی همه قدرتها و حکومتهای ملّی و منطقهای حکومت فراماسونر جهانی اشرار را اعلام کرده و همه را تابع خود بخوانند.
در واقع، این آخرین برگ بازی ابلیس و جنودش برای اغوای جامعه بشری و نابودی انسانهاست.
شاید مطّلع باشید که اساساً فراماسونریهای جهانی، تابع شیطان و فراماسونرها، شیطان را خدای خود میشناسند و با توسّل و تمسّک به او، از طریق سحر و جادو و قوای غیر طبیعی مثل اجنّه شیطانی سعی در توسعه قدرت جهانی و اعمال خواستههایشان دارند.
آنها خودشان را برای سال ۲۰۰۷ م. آماده کرده بودند و حتّی آقای جرج دبلیو بوش خود را برای
راهاندازی یک جنگ بزرگ آرمگدونی آخرالزّمانی در آن سال مهیّا کرده بود. حمله به «افغانستان» و اشغال عراق هم به همین منظور اتّفاق افتاده بود. امّا به دلایل مختلف آنها قادر به انجام سایر مراحلش نشدند. چند سالی است که از طریق رسانههای پر قدرت سینمایی، ماهوارهای، اینترنتی و …، در گوش مردم جهان میخوانند که «آخرالزّمان در سال ۲۰۱۲م. حادث خواهد شد.»
اینک، در حال تدارک بهانهای هستند تا شاسی این جنگ جهانی را فشار دهند.
روزی آقای رونالد ریگان، رئیس جمهور گاوچران ایالات متّحده، گفته بود، من آرزو میکنم اوّلین کسی باشم که شاسی جنگ آرمگدون را فشار میدهد.
در میان این ماجرا؛ سه جریان به ظاهر مذهبی سعی در همراهی و مشروعیّت بخشیدن به اقدامات فراماسونری جهانی و دامن زدن به این واقعه شوم دارند:
۱. مبلّغان انجیلی یا همان ایوانجلیستهای آمریکایی. آنها به اشغال عراق صورت تکلیفی دینی دادند و اینک نیز برای حمله آمریکا به ایران آتشافروزی میکنند و آن را مقدّمه شروع جنگ جهانی آرمگدونی و نزول اجلال حضرت عیسی(ع) معرّفی میکنند؛
۲. خاخامهای صهیونیست که با مشروعیّت دادن اشغال سرزمینهای اسلامی، با توسّل به آیات محرّف «تورات»، کشتار مسلمانان را مشروع جلوه داده و سعی در توسعهطلبی رژیم اشغالگر دارند؛
۳. مفتیهای وهّابی، عاملان دست فراماسونری جهانی که با همسویی و همراهی با غرب، بر طبل کشتار شیعیان میکوبند.
حضور همزمان این سه جریان و عواملشان در وقایعی چون ۱۱ سپتامبر و بحران سازیها در عراق و افغانستان، همنوایی این سه جریان در جنگ سیاسی، فرهنگی علیه ایران اسلامی، اشتراک این سه جریان در هدایت فتنهها و آشوبهای داخل ایران و جهان اسلام و بالأخره، حمایت این سه جریان از رسانهها و خوراکهای فرهنگی رسانهها که امروزه بازار را از آثار خود انباشتهاند.
این زُهّاد قاتل، تشنه خونند و بیخونریزی آرام نمیگیرند و اگر با تأمّل در بنیاد این سه جریان بنگرید، جملگی را در هیئت کاهنان صهیون خواهید دید.
اسماعیل شفیعی سروستانی
ماهنامه موعود شماره ۱۱۳