خداوند از عزازیل که استاد ملائک، عزیز خدا و دارای عبادتهای ۶۰۰۰ساله بود، خواست به موجودی که از جنس خاک و به ظاهر پایین تر از جنس آتش آفریده شده است، سجده کند؛ به موجودی که قرار است جای عزازیل را بگیرد و معلّم ملائک بشود، در حالی که هنوز در برابر خداوند یک سجده هم نکرده است.شیطان ابتدا گفت: «خدایا مرا از سجده آدم عفو فرما! خدایا هرچه بخواهی، تو را عبادت میکنم؛ چنان عبادتی که حتی پیامبران مُرسل از عهدهاش برنیایند. فقط از من نخواه که بر آدم سجده کنم!
خطاب آمد: «…لَاحَاجَهَ لِی إِلَی عِبَادَتِکَ إِنَّمَا أُریدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَیثُ أُریدُ لَا مِنْ حَیثُ تُریدُ؛ [۱] مرا حاجتی به عبادت تو نیست. همانا دوست میدارم به گونه ای عبادت شوم که من می پسندم، نه آنگونه که تو می پسندی.»
عزازیل استکبار و نادانی کرد. دچار غرور و خودبینی شد. رانده درگاه الهی گشت و دشمنیاش با آدم آغاز شد. گفت: در کمین گاه صراط مستقیم مینشینم تا نگذارم کسی رهرو راه خدا شود و اگر کسی رهرو این راه شد، نگذارم به مقصد برسد. به جایی رسید که سراسر کینه و نفرت از بنی آدم شد و چون به طور کامل از رحمت خدا ناامید و منقطع شد، ابلیس نامیده شد.
منبر شیطان[۲]
در شب هفدهم ماه مبارک رمضان که پیغمبر(ص) به معراج تشریف برد و همه جا را دید و در همان شب مراجعت فرمود. صبح آن شب، شیطان خدمت آن سرور آمد و عرض کرد: «یا رسول الله! شب گذشته که به معراج تشریف بردید، در آسمان چهارم طرف چپ «بیت المعمور» منبری بود، شکسته و سوخته و به رو افتاده. آیا شناختی آن منبر را و متوجه شدید که از کیست؟»
آن حضرت فرمودند: «خیر؛ آن منبر از کیست؟» شیطان عرض کرد: «آن منبر از من است و صاحب آن بودم! بالای آن می نشستم و ملائکه پای منبر من حاضر می شدند، از برای آنها راه بندگی حضرت منّان را می گفتم. ملائکه از عبادت و بندگی من تعجّب می کردند! هر وقت که تسبیح از دستم می افتاد، چندین هزار ملک برمی خاستند، تسبیح را می بوسیدند و به دست من می دادند. اعتقاد من این بود که خداوند از من بهتر چیزی را خلق نفرموده است؛ ولی یکبار دیدم امر به عکس شد و رانده درگاه او شدم. و الان کسی از من بدتر و ملعونتر در درگاه احدیت نیست. ای محمّد صلی الله علیه و آله و سلم! مبادا مغرور شوی و تکبر نمایی، چون هیچ کس از کارهای الهی آگاه نیست.»[۳]
در ملاقات خود با حضرت یحیی علیه السلام عرض کرد: من جزو ملائکه بودم و چهار هزار سال سرم را از یک سجده برنداشتم؛ ولی عاقبتم این شد که از صفوف ملائکه بیرون شدم و مطرود و مردود و ملعون درگاه حق تعالی گردیدم.
دانشگاه شیطان شناسی
مولای ما، امام العارفین حضرت علی علیه السلام در خطبه قاصعه (خطبۀ ۱۹۲ نهج البلاغه) عالی ترین دانشگاه شیطان شناسی را در جهان برپاساخته است که به تمام خواهران و برادران مهدویمان توصیه می کنیم حداقل یک مرتبه ترجمۀ این خطبۀ نورانی و بصیرت آفرین را از نظر بگذرانند.
جناب إبن أبی الحدید، دانشمند بزرگ معتزلی و شرح کنندۀ نهج البلاغۀ امام علی علیه السلام دربارۀ خطبۀ قاصعه بیانی شگفت دارد. او می نویسد: «به همان کسی که تمام امّتها به او سوگند یاد می کنند، سوگند می خورم که این خطبۀ پرعظمت را از پنجاه سال پیش تاکنون بیش از هزاربار خوانده ام. در هر مرتبه ترس و وحشت و بیداری عجیبی تمام وجودم را دربرگرفته، در قلب من اثر عمیقی گذاشته و در اعضای پیکرم لرزش انداخته است.»[۴]
شیطان، طلایه دار متکبّران
امام علی علیه السلام در فرازی از خطبۀ قاصعه می فرماید: «پس دشمن خدا، شیطان، پیشوای غیرت ورزان و طلایه دار مستکبران گردید و بر سر لباس عزّت و کبریایی با خدا درافتاد.
نمی بینید چگونه خدایش به خاطر تکبّر و بزرگمنشی اش کوچکش ساخت و به سبب بلندپروازیاش به فرودش انداخت! … پس از آنچه خدا با شیطان کرد پند گیرید که عمل دراز مدّت او را باطل و کوشش فراوان او را بی ثمر نمی گرداند. او ۶۰۰۰ سال با پرستش خدا زیست – از سالیان دنیا یا آخرت؟ دانسته نیست! – اما با ساعتی تکبّر و خودبینی خدایش از بهشت بیرون راند.
پس از ابلیس که ایمن باشد که خدا را با خودبینی نافرمانی کند؟!
پس بندگان خدا بپرهیزید از این که شیطان شما را به بیماری (کبر و خودبینی) مبتلا گرداند و با بانگ خویش برانگیزاند و سوارگان و پیادگان خویش را بر شما بتازاند.»[۵]
بزرگترین خطای شیطان
بزرگترین خطای شیطان این بود که عبادتهای ۶۰۰۰ سالهاش را دید و به آنها تکیه کرد. به جای این که خدا را ببینید، خودش را دید. خودپرستی کرد، به جای خداپرستی! خودبینی کرد، به جای خدابینی!!
ممکن است کسی در ظاهر خداپرستی، ولی در واقع خودپرستی کند. یعنی ظاهر عملش بندگی خدا، ولی باطن عملش بندگی خود و پیروی هوای نفس و شیطان باشد.
سنت غیرقابل تغییر الهی این است که اگر کسی خودپرستی کند، خداوند زمینه امتحانش را فراهم میکند تا به او ثابت کند خودپرستی می کرده است، نه خداپرستی!
هشدار این که ویروس خودبینی و خودپرستی ممکن است سالهای طولانی در وجود کسی پنهان بماند و خود را نشان ندهد. پناه می بریم به خداوند از ویروس پنهانی تکبّر و خودبینی!!
عبور از خود، راه بازگشت به سمت خدا
در زمان حضرت موسی علیه السلام ابلیس مقابل آن حضرت مجسّم شد و گفت: «به کوه طور می روی، از خدا بپرس آیا راهی برای بازگشت ابلیس به سوی تو هست یا نه؟» حضرت موسی علیه السلام به کوه طور رفتند و برگشتند و فرمودند: «خطاب از طرف خدا آمد که راهی هست و آن این که بروی و بر خاک قبر حضرت آدم۴ سجده کنی تا تو را ببخشم!»
شیطان فکری کرد و متکبّرانه گفت: «من بر خود آدم سجده نکردم، چگونه بر خاک قبر او سجده کنم؟!»[۶]
بهرۀ معیّن شیطان در انسان
«لَعَنَۀُ اللَّهُ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِکَ نَصِیبًا مَفْروضًا؛ [۷] خدا ابلیس را لعنت کرد و از رحمت خویش دور نمود. او گفت: “سوگند یادکرد که از بندگان تو به رهای معین برای خود خواهم گرفت”»
ابلیس در مقابل حضرت یحیی بن زکریا علیه السلام با طنابها و زنجیرهای فراوانی مجسّم شد. حضرت علیه السلام پرسید: «آیا در من هم بهره ای برای تو قرار داده شده است. شیطان گفت: «آری. در جایی که مشغول خوردن می شوی، آنقدر میخوری تا سیر می شوی و وقتی سیر شدی، من و سپاهیانم امیدوار می شویم که برای دقایقی تو را از ذکر و مناجات خدا غافل کنیم.»
حضرت یحیی علیه السلام بلافاصله قسم خورد که دیگر غذا پرنخورد و دایم گرسنه بماند. شیطان هم قسم خورد که تا ابد هیچ بنده ای را نصیحت نکند.
با پرخوری حال انسان برای عبادت کم و زمینه برای غفلت انگیزی ابلیس فراهم می شود. از اینرو انبیا، اوصیا، اولیا و عرفا دائم الجوع بودند و همواره گرسنگی را همراه داشتند تا فقرذاتیاشان را به یاد داشته باشند؛ چرا که سیری، پندار بی نیازی و پندار بی نیازی طغیان می آورد:
«الْإِنسَانَ لَیطْغَی أَن رآهُ اسْتَغْنَی[۸]؛ همانا انسان طغیان می کند، آن هنگام که خود را بی نیاز بپندارد!»
در حال حاضر تنها کسی که شیطان هیچ بهرۀ معینی در وجود او ندارد، امام زمان علیه السلام است. امام رضا علیه السلام می فرماید: «فَإِنَّهُ عَبْدُکَ الَّذِی اسْتَخْلَصْتَهُ لِنَفْسِکَ؛ همانا او همان بندهای است که تو برای خودت خالصش کردی.» یعنی امام زمانD آن ولی اللّهی است که شیطان هیچ راه نفوذ و هیچ بهرۀ معینی در وجودش ندارد.
[۱]. قمّی، علیبنابراهیم، تفسیر قمّی، ج ۱، ص ۴۲.[۲]. صالحی حاجیآبادی، نعمتالله، شیطان در کمینگاه، ج ۱، ص ۴۲.
[۳]. نهاوندی، علیاکبر، خزینه الجواهر فی زینۀ المنابر، ص ۶۴۶.
[۴]. إبنأبیالحدید، شرح نهجالبلاغۀ، ج ۱۱، ص ۱۵۳.
[۵]. شهیدی، سیّدجعفر، ترجمه شرح نهجالبلاغۀ، خطبه ۱۹۲، ص ۲۱۰-۲۱۱.
[۶]. کاشانی، ملافتحالله، تفسیر خلاصۀ المنهج الصادقین، ج اول، ص ۱۵۶؛ حیدریفر، مجید، همای سعادت، ص ۲۰۶؛ رضی، سیدجواد، قصّههای قرآن، ص ۱۳.
[۷]. نساء (۴)، ۱۱۸.
[۸]. علق (۹۶)، ۶-۷.
استاد محمد باقر حیدری کاشانی