ره یافتگان-۳

 محمد بن عیسی بحرینی در محضر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه):
در اواخر حکومت سلسله شاهان صفوی در ایران دستهای استعمار، کشور آباد و غنی «بحرین»۹ را به سوی خود برده و آن را تحت الحمایه بیگانگان قرار دادند. در این دوران دری به تخته خورد و حوادثی پیش آمد واوضاع سیاسی به گونه ای شد که والی وامیر بحرین، شخصی ستمکار و دست نشانده بیگانگان از آب در آمد و به دشمنی با امیر مؤمنان(علیه السلام) و علاقمندان آن حضرت معروف بود. اتفاقاً او معاون و وزیر داشت که از رئیس خود هم بیشتر با امام علی(علیه السلام) و دودمان و شیعیانش دشمن بود. این دو نفر همواره موجب مزاحمت و آزار و شکنجه مردم بحرین شده و آنان را که به ولاء و دوستی اهل بیت مشهور بودند، با عوامل مختلف تحت شکنجه و آزار قرار می دادند. این روش ادامه داشت و لحظه به لحظه شدیدتر می‌شد، تا آنکه وزیر نقشه ای بسیار مرموز و خائنانه مطرح کرد و به خیال خام خود خواست در وقت خود آن نقشه را پیاده کند و بر ضد مردم شیعه بحرینی به کار اندازد و به طور کلی از آنان سلب آزادی کند، ولی اینک ببینید چگونه این نقشه را ایفا کرده و چگونه نقش بر آب شد.

درخت انار شهادت می دهد: وزیر که نقشه خود را با موفقیت کامل به مرحله‌نتیجه گیری رسانده بود، با کمال خرسندی در حالی که در دستش اناری بود نزد امیر آمد و گفت: این انار را بگیرید و ببینید که حتی به وسیله این انار، درخت انار شهادت داده است که پس از پیامبر اکرم(صل الله علیه و اله) جانشین او ابوبکر، بعد عمر، بعد عثمان و در مرحله چهارم علی است. امیر خیلی دقیق انار را وارسی کرد، دید دور تا دور، این کلمات نقش بسته است: «لا اله الاالله، محمد رسول الله، ابوبکر وعمر وعثمان وعلی خلفاء رسول الله».

ملاحظه کرد که به قلم خلقت و طبیعت این کلمات نگاشته شده و به هیچ وجه ممکن نیست که ساختگی باشد. رو به وزیر کرد و با لحن جدی گفت: این مطلب از دلیل های روشن و واضحی است که ما را به بطلان مذهب رافضی ها (شیعه) رهنمون می‌شود.

وزیر گفت: آری! همانگونه است که شما فرمودید، ولی افسوس که این طایفه (شیعه) بر اثر تعصب زیاد به مذهب خود به آسانی زیر بار این دلیل واضح نمی روند، به نظر من بهتر این است که آنان را حاضر کنید و در یک مجلس باشکوهی در ملا عام این انار را به ایشان نشان دهید، اگر بدین وسیله به حقانیت مذهب تسنن پی بردند و به آن گرایش پیدا کردند زهی موفقیت! و معلوم است که در این صورت شما به ثواب و پاداش خوب وبسیار رسیده ای و اگر امتناع ورزیدند و با مشاهده این برهان قاطع، باز از گمراهی خود دست بر نداشتند، آنان را به انتخاب یکی از سه چیز مجبور کنید:

یا بسان یهود ونصارا به ما «جزیه» بدهند و در برابر ما ذلیل و خوار باشند و یا پاسخ قانع کننده این دلیل روشن را بدهند و یا آنکه مردان آنان را به قتل برسانیم و زنان وفرزندانشان را اسیر کنیم و اموالشان را به غاربت ببیرم.

امیر که با دقت، گفتار وزیر را گوش می داد، گفت: پیشنهاد خوبی کردی و باید چنین کرد. به دنبال این پذیرش دستور داد علما وسادات و نیکان مردم بحرین در مجلس باشکوهی به گرد هم آیند تا آن انار کذایی را به آنان نشان داده واز آنها پاسخ این دلیل را بیاورید و یا جزیه داده و ذلیل و خوار زندگی کنید و یا آماده قتل و غارت باشید!

بزرگان بحرین که در ظاهر دلیل قانع کننده ای بر بطلان دلیل انار نداشتند و خود را در فشار و بن بست سخت
می دیدند با خواهش و تمنا سه روز مهلت خواستند. امیر نیز سه روز به آنها مهلت داد تا شیعیان پاسخ آن دلیل را بیاورند وگرنه خود را برای اطاعت اوامر امیر حاضر نمایند. به این ترتیب، تا اینجا ترفند و نقشه وزیر در مسیر خود قرارگرفته وبه مرحله اجرا و نتیجه گیری، نزدیک می‌شد.

مشورت و راه حل: شیعیان و تربیت شدگان مذهب جعفری به خوبی فرموده رئیس مذهب خود امام صادق(علیه السلام) را درک کرده بودند که : «لا ظهیر کالمشاوره؛ هیچ یاری چون مشورت واز فکر همدیگر استمداد جستن نیست …..»

اینان همگی در یک مجلس گرد هم آمدند، پراکنده نشدند که بگویند باداباد، هر چه شد بشود، در این باره به فکر راه حل افتادند و هر کس چیزی گفت تا سرانجام، گروهی گفتند: این مطلب، راه حلی جز توسل به امام عصر(عجل الله تعالی فرجه) که در پشت پرده غیبت است و چون خورشیدی در پشت ابرهاست و به ما روشنی و نشاط بخشیده. ندارد، باید از ایشان دادخواهی واستدعا کرد تا به داد ما برسد. در میان تمام جمعیت، ده نفر از زاهدان وشایستگان را انتخاب کردند و در میان آن ده نفر، سه نفر را که از نظر تقوا و عمل نیک، لیاقت ملاقات با امام زمان(علیه السلام) را داشتند برگزیدند تاهر یک شبی را در این سه شب به بیابان برود و مشغول عبادت وتضرع و زاری شده به امام عصر(علیه السلام) توسل جوید و از آن جناب تمنا کند بلکه عنایت خاصه آن بزرگوار بتواند در حل این مشکل به آنها کمک کند.

به این ترتیب، در شب اول یکی از آن سه نفر به بیابان رفت ومشغول تضرع و زاری شد، ولی آن شب صبح شد و او نتیجه نگرفت . شب دوم، یکی دیگر از آن سه نفر به بیابان رفت، اما این شب هم بسان شب اول بی نتیجه به پایان رسید. در شب سوم که آخرین مهلت بود، ‌شیعیان در جوش وخروش بودند تا سومین نفر به نام «محمد بن عیسی» در آن شب به بیابان رفت وتضرع و زاری را به آخرین درجه رسانید. در شب تاریک با سر و پای برهنه و حالتی خاص به امام زمان(علیه السلام) استغاثه کرد با تضرع وزاری توأم با اخلاص کامل، عرض می‌کرد: ای ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه) به فریاد ما شیعیان برس! …..

زمان دقیقه به دقیقه می‌گذشت، لحظات آخر شب فرا رسید و توسل محمد بن عیسی به درجه نهایی رسیده بود . هنگام سحر ناگاه شنید در بیابان شخصی به او گفت: «ای محمد بن عیسی! این چه حالتی است که تو پیدا کرده ای و در این شب تاریک به این بیابان خلوت آمده ای؟»

محمد بن عیسی: ای مرد! با من کار نداشته باش، من برای امر بزرگی به اینجا آمده ام و آن را جزء برای امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) هرگز اظهار نمی‌کنم و از آن بزرگوار فقط می خواهم که به داد من و شیعیان برسد!

هنوز گفتار محمد بن عیسی تمام نشده بود که از جانب همان مرد شنیدکه:

«یا محمد بن عیسی، انا صاحب الامر!؛ ای محمد بن عیسی، همانم که او را طلب می‌کنی، حاجت خود را بگو تا برآورم. محمد گفت: اگر تو امام زمان من هستی، حاجت مرا می دانی، ‌ نیازی به اظهار آن نیست.

امام(علیه السلام) فرمود:‌ آری تو به اینجا آمده ای تا پاسخ انار کذایی را ا زمن بگیری و شیعیان را از این مهلکه نجات دهی.

محمد بن عیسی گوید: تا درک کردم که حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه) است به سوی او شتافتم، بر زانویش سر نهادم، دست بر دامن پر مهرش زدم و عرض کردم ای سرور ما تو پناه ما هستی، به داد ما برس، ای دادرس بی پناهان.

حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) رو به او کرد و فرمود: ای محمد بن عیسی! وزیر امیر درخت اناری را در حیاط خانه خود نشانده است. آن درخت چون به ثمر رسید، او قالبی را با گفل به شکل اناری درست کرد و آن قالب را که تو خالی بود دو نصف کرد ودر دیوار داخل آن دو نصف قالب همان کلمات را به صورت برجسته نوشت، آنگاه آن دو نصف قالب را روی یکی از انارهای کوچک درخت گذارد و آنها را محکم بست. آن انار در میان آن دو نصف قالب شد تاا درون قالب را پر کرد ودر نتیجه، آن نوشته های برجسته دیواره داخلی دو نصف قالب، روی پوست انار قرار گرفت، رفته رفته توأم با رشد انار، آن کلمات بر پوست انار به طور طبیعی نقش بست، فردا که روز موعود هست، هنگامی‌که نزد امیر رفتید به او بگو من جواب دلیل انار دارم، ولی این جواب را جز درخانه وزیر اظهار نمی‌کنم، امیر خواه ناخواه می پذیرد، چون به خانه وزیر رفتید، در طرف دست راست خانه وزیر بالا خانه ای هست، بگو جواب را نمی‌گویم، مگر در این بالاخانه، در این هنگام، وزیر خود را در بن بست می‌بیند و اصرار می‌کند که به بالاخانه نروید، تو هم اصرار تمام کن که باید به آنجا برویم. به ناچار وزیر قبول می‌کند که به بالاخانه نروید، تو هم اصرار تمام کن که باید به آنجا برود، وقتی داخل بالاخانه شدید، روزنه ای را می‌بینی و در میان آن کیسه سفیدی را می نگری با عجله تمام آن کیسه را بردار ودر میان آن، قالب نامبرده را که از گل ساخته شده وبا آن نقشه خائنانه وزیر طراحی شده، بیرون بیاور. نزد امیر بگذار و به او بگو که این انار به وسیله این قالب به این صورت در آمده است. در نتیجه، امیر از حیله و خیانت وزیر مطلع شده و حقانیت شما و بطلان عقاید آنان آشکار می‌شود.

ای محمد بن عیسی! به فرماندار بگو که برای تصدیق گفتار خود علامت دیگری داریم و آن اینکه داخل انار از خاکستر و دود پر است و اگر قبول نداری این انار را بشکن در این هنگام وزیر انار را برداشته و می‌شکند خاکستر و دودآن بیرون آمده و ریش و صورت وزیر را فرا می‌گیرد ( این هم علاوه بر روسیاهی معنوی وزیر روسیاهی ظاهری او).

محمد بن عیسی بسیار خوشحال شد وبه دست و پای امام افتاد و تشکر کرد و به سوی رفقای خود با کمال خوشحالی مراجعه کرد. هنگام صبح مردم بحرین در مجلس امیر بحرین حاضر شدند. وقت پاسخگویی شیعه از دلیل انار اعلام شد، محمد بن عیسی آنچه را امام عصر(علیه السلام) به او دستور داده بود، یکی پس از دیگری انجام داد تا آخرین مرحله که در نزد امیر وزیر انار را شکست وخاکستر و دودف میان انار به صورت وزیر پاشید.

امیر که سخت مجذوب و تحت تأثیر قرار گرفته بود: گفت: ای محمد بن عیسی! این پاسخ را چه کسی به تو یاد داد؟ «محمد بن عیسی گفت: امام و حجت زمان(عجل الله تعالی فرجه) به من آموخت». امیر گفت: امام زمان کیست؟ محمد بن عیسی گفت: امام زمان(علیه السلام) ما از جانب خداوند حجت روی زمین است و دوازدهمین امام ما می‌باشد. (آنگاه اسامی همه ائمه(علیه السلام) را یکی پس از دیگری شمرد تا به صاحب الامر(عجل الله تعالی فرجه) رسید).

گواهی امیر: با اینکه امیر در عقیده باطل خود استقامت می ورزید و سرسختانه با شیعیان مبارزه می‌کرد، حتی حاضر بود به رهبران و ائمه آنان ناسزا بگوید، اما اینکه در برابر حادثه ای عجیب قرار گرفته و خود را در مقابل قدرتی عظیم می دید.عجز سراسر او را فرا گرفت , ناگزیر سر فرود آورد وورق قلبش برگشت , سخن قلب به وسیله زبانش اظهار شد :

«اشهد ان لا اله الا الله و ان محمد عبده و رسوله و ان الخلیفه بعده بلا فصل امیر المؤمنین علی ابن ابیطالب(علیه السلام)؛ گواهی به یگانگی خداوند می دهم، گواهی می دهم که محمد(صل الله علیه و اله) بنده و رسول خداست وجانشین بلافصل بعد از او امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب (علیه السلام) می‌باشد.»

سپس ائمه بعد از امام علی(علیه السلام) را یکی پس از دیگری تا امام زمان(علیه السلام) اسم برد واعتراف به امامت آنها کرد. آنگاه دستور داد تا آن وزیر خائن ودسیسه گر را اعدام کنند تا همواره خاطره بطلان باطل و احقاق حق تجلی کند، سپس از اهل بحرین عذرخواهی کرد و به آنان احسان نمود.

به این ترتیب، این واقعه چون نوری درخشان در تاریخ شیعه دلهای دلدادگان را تا روز قیامت روشن می‌کند.»۹

همچنین ببینید

پیرمرد قفل ساز

مثل پیرمرد قفل‏ساز دینداری کنید تاامام(ع) به سراغ شما بیایند*یکی از دانشمندان، آرزوی زیارت حضرت بقیة‏اللّه‏ ارواحنا فداه را داشت و از عدم ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *