ره یافتگان-۱۴

امام زمان ( علیه السلام ) و تحریم تنباکو

در هنگامی‌که استعمارگران انگلیس در کشور ایران , امتیاز کشت و فروش توتون و تنباکو را به دست گرفته بودند و به این بهانه می رفت که در کشور ایران نفوذ کرده و افکار استعماری خود را بین مردم رواج دهند , در اینجا تنها مدافعان اسلام و تنها پشتیبانان و پاسبانان حریم اسلام , یعنی فقهای بزرگ شیعه , به فکر نجات مسلمانان از چنگال خون آشام و ذلت آور استعمار گران بریتانیایی افتادند .
در این میان , جناب آیت الله سید محمد فشارکی به نزد استاد بزرگوارش حضرت آیت الله العظمی سید محمد حسن شیرازی – اعلی الله مقامهما – آمد و از ایشان وقت خاصی برای ملاقات طلب نمود و میرزا نیز وقتی را تعیین کرد .
جناب سید محمد فشارکی در وقت تعیین شده به نزد استاد آمد و در جلسه ای که هیچ کس به جز آن دو بزرگوار نبودند , حضور پیدا کرد .
آیت الله فشارکی به میرزا عرض کرد : درست است من شاگردی از شاگردان شما هستم , لکن می خواهم برای مدتی بدون ملاحظه و رعایت استادی با شما سخن بگویم , تا بتوانم صحبتم را صریحا عرض نمایم .
استاد نیز با گشاده رویی خواسته اش را پذیرفت .

آیت الله فشارکی در خطاب به میرزا گفت : سید ! چرا بر علیه استعمار انگلیس قیام نمی کنی ؟! چرا فتوا بر تحریم تنباکو نمی دهی ؟

آیا خون تو از خون سید الشهداء (علیه السلام) رنگینتر است , پس قیام کن و فتوی بر تحریم تنباکو را بده .

استاد , نظری به سید محمد فشارکی انداخت و سپس فرمود : مدتها است که در فکر آن بودم , لکن در این مدت , جهات مختلف این فتوی را بررسی می‌کردم تا اینکه دیروز به نتیجه نهایی رسیدم و امروز به سرداب غیبت رفته تا از مولایم امام زمان (علیه السلام) اجازه فتوا را بگیرم و آقا نیز اجازه فرمودند و امروز قبل از آمدن شما فتوی را نوشتم .

سپس میرزا فتوی را به سید محمد فشارکی نشان داد و سید نیز از استاد معذرت خواهی نموده و از محضر استاد خداحافظی کرد و بیرون رفت .

(( الیوم استعمال توتون و تنباکو بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان – سلام الله علیه – است . ))

و به ایران ارسال شد ودر مدت بسیار کوتاهی این فتوا در سراسر ایران پخش گردید .

تمامی مردم به اطاعت از مرجع تقلیدشان تمامی توتون ها را دور ریخته و تمام قلیانها و وسایل استعمال تنباکو را شکستند و از بین بردند و به این وسیله بود که استعمار گران انگلیسی را شکست دادند . بعد از شکست انگلیس , بعضی از مردم و علما , نزد میرزای شیرازی رفته و به خاطر پیروزی نهضت , به او تبریک می‌گفتند .

میرزا با شنیدن تبریکات به گریه افتاد . هنگامی‌که علت گریه را می پرسیدند , پاسخ می داد : از این پس , دشمنان به فکر مبارزه با روحانیت می افتند , زیرا کانون خطر را شناختند .

هر چند این داستان را در گاهنامه فدک , شماره ۴ دیدم , لکن دنبال مدرک و منبع آن می گشتم تا اینکه در ملاقات با برادر عزیز و بزرگوارم حضرت حجه الاسلام و المسلمین آقای نظری منفرد که از خطبا , گویندگان , و مدرسین محترم قم هستند , فرمودند : از جمله نوشته های خطی مرحوم آیت الله العظمی‌شیخ مرتضی حائری که من یادداشت کردم . این داستان است و این مطلب از نوشته های آن مرد بزرگ است .

همچنین ببینید

پیرمرد قفل ساز

مثل پیرمرد قفل‏ساز دینداری کنید تاامام(ع) به سراغ شما بیایند*یکی از دانشمندان، آرزوی زیارت حضرت بقیة‏اللّه‏ ارواحنا فداه را داشت و از عدم ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *