فرقه ها، چه آن گروه که داراى سابقه اى کهن هستند چه گروه نوظهور آنها، همگى نحله اند. نِحَله به معنى دعوى، کیش و مذهبى غیرالهى و غیرآسمانى، در برابر ملّت به معنى دین آسمانى و وحیانى است. همواره کلمات «ملل» و «نِحل» کنار هم آمده اند. هر زمان ملّت و دینى الهى براى هدایت آمده، نِحله و مدّعى دروغینى نیز قد کشیده و خودى نموده است.
مدّعیانِ لاف زن، اهوا و آراى شرکآلود را در اصول عقاید و دستور کار خود وارد ساخته اند تا خلق عالم را در مسیر هواجس و هوس ها رهزنى کنند. از همین رو، سابقه نحله ها و فرقه ها به درازاى سابقه ادیان و ملل آسمانى است. آنها در میان عموم اقوام نیز سابقه داشته و هم اکنون نیز به صورتهاى مختلف جریان دارند.
در جهان اسلام، از اوّلین سالهاى بعثت نبى اکرم (ص)، التقاط و امتزاج آرا و اهوا، موجد نحله ها شدند. کتاب «ملل و نحل» مرحوم شهرستانى، فهرستى طولانى از این مجموعه که بیشترین آنها متعلّق به دوران گذشتهاند، (۵۲۱ ق.) ارائه کرده است.
ابوالفتح محمّد بن عبدالکریم شهرستانى، در زمان سلطان سنجر و به سال ۵۴۸ ق.- حدود نه قرن پیش- فوت کرد. همچنان که گفته شد، او در مجموعه دو جلدى «الملل و النحل» که به فارسى به اسم «توضیح الملل» منتشر شده، فهرستى طولانى از عموم ادیان و فرقه ها را که صدها مورد را شامل مى شود و در عصر او شناخته شده بود، ارائه کرده است.
پس از شهرستانى؛ یعنى از قرن ششم هجرى تا دوران معاصر، صدها و هزاران فرقه دیگر به این مجموعه افزوده شده است. به قول شاعر:
جنگ هفتاد و دو ملّت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
در دوران معاصر؛ یعنى از قرن دوازدهم هجرى تا عصر ما، در دو نقطه عطف مهم، از خانه سیاه استعمارگران، به ویژه از سوى «انگلستان»، فرقه ها و نحله هاى فراوانى ایجاد و در دامان جوامع شرقى و غربى رها شدند تا هر لحظه بر میزان تفرّق و تشتّت مستضعفان افزوده شود و مجال اتّحاد و اتّفاق آنان بیش از پیش گرفته شود. تردیدى نیست که آنان، در میان این رودخانه گِلآلود فرهنگى و اجتماعى، ماهى دلخواه خود را صید کردهاند.
تصوّر بى خصم زیستن
«سون وو» که در «ایران» او را با نام «سون تزو» مى شناسند و در زمره یکى از قدیمى ترین استراتژیست هاى نظامى دوران کهن و در خدمت امپراتوران «چین» بوده در یکى از آثار خود با نام «هنر جنگ» ۱ مى نویسد:
در مسائل نظامى، این مطلب یکى از اصول است که فرض را بر نیامدن دشمن نباید گذاشت؛ بلکه باید درباره سرعت مقابله با وى اندیشه کرد.
همچنین نباید فکر کرد که دشمن حمله نمى کند؛ بلکه باید درصدد شکست ناپذیر کردن خود بود.
او براى ضربه زدن به دشمن و امیران و فرماندهان کشور در حال نبرد، طرحها و نقشه هاى شگفتى را به عنوان مجموعهاى از «استراتژى هاى ضربه زدن» مطرح مى کند. برخى از سر فصلهاى این استراتژى ها عبارتند از:
۱. گاه از اطراف آنها عقلا و اشخاص صاحب فضیلت را دور کنید تا مشاور نداشته باشند؛
۲. خائنانى را به کشورش بفرستید تا بنیان اداره وى را برکنند؛
۳. به کمک فریبکارى هاى مزوّرانه، وزیران را از حکّام جدا کنید؛
۴. پیشهوران زبردست را به کشورش گسیل دارید تا مردم را به اسراف تشویق کنند؛
۵. موسیقى دانان و رقّاصان گستاخ و بى عفّت به وى دهید تا عادات آنها را دگرگون سازند؛
۶. زنان زیبا به وى بدهید تا عقل از سر آنها به در رود و ….
پوشیده نیست که همه این خطوط استراتژیک، طى سال هاى اخیر در مورد کشورهاى اسلامى و به قصد ضربه زدن به نظام هاى سیاسى مردمى و از جمله ایران اسلامى به کار گرفته شدهاند. هر یک از این خطوط به تنهایى، جبه هاى را فراروى ما مى گشاید و بخشى از حیات سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى ما را هدف قرار مى دهد تا زمانى که به تدریج، امکان «فروپاشى از درون» یا تضعیف همه قوا حاصل و بى هزینه اى جدّى، قلّه اى و کشورى فتح شود.
تأسیس و تقویت فرقه ها و گسیل جریان هاى فرقه اى در کشورهاى اسلامى، همچون ایران، یکى از مهمترین حیله ها و حربه هاى استعمار براى ضربه زدن به اتّحاد و اتّفاق مردم بوده و هست.
چنان که گفته شد و بنا به روایت کتاب الملل و النحل از صدر اسلام، نحله ها و فرقه هاى بسیارى در اقصا نقاط جهان اسلام پا گرفتند. عموم این فرقه ها، به عنوان جریان هایى مذهبى و اجتماعى در جامعه اسلامى قابل شناسایى اند و با رویکردى داخلى به جغرافیاى فرهنگى مشرق اسلامى، راه خود را پى مى گیرند. این جریانها حاصل و محصول:
۱. عدول از صراط مستقیم مطرح شده از سوى کتاب الله و آل الله (عترت رسول ختمى مرتبت (ص))؛
۲. غفلت دانسته یا جاهلانه درباره مبادى و منابع اصول دینى؛
۳. اختلاط و التقاط آموزه ها؛
۴. و بالأخره تعصّب ها و خودخواهى هاى حزبى و قبیله اى هستند.
این جریان پیامدهاى گوناگونى داشته که گفتوگو و تشریح آن از حوصله این مقاله خارج است.
در نقطه عطف مهمّ دیگرى، طى قرون ۱۲ و ۱۳ ق. مرزهاى خاکى و فرهنگى شرق اسلامى توسط استعمارگران درنوردیده شد. مطالعه مراکز مطالعاتى مسیحى درباره اسلام و مسلمانان و آگاهى مستشرقان از بسیارى از ظرفیتها و نقطه ضعفها انگیزه اى شد تا استعمارگران؛
– پشیمان کردن مسلمانان و مشرق زمینیان از همه کینورزى هایشان علیه غرب؛
– درگیر کردن همه قواى موجود در این منطقه با هم؛
– تأسیس فرقه هاى جدید؛
– و تقویت نقاط گسل میان مذاهب و فرق را در دستور کار خود قرار دهند.
آنها به خوبى مى دانستند که در شرق اسلامى، ظرفیت لازم براى سر بر آوردن یک جریان بزرگ سیاسى و اجتماعى دینى وجود دارد. تجربه امپراتورى عثمانى و سالها تلاش و مبارزه غرب براى از هم پاشیدن این امپراتورى مسلمان، کافى بوده است که غرب تلاش نماید تا براى همیشه زمینه هاى مجتمع شدن قواى مسلمانان را حول مذهب و رهبرى مذهبى و دینى از بین ببرد.
صلیبى ها بر این باور بودند:
اگر مسلمانان در یک امپراتورى اسلامى متّحد شوند، خطر بزرگى خواهند بود یا ممکن است نعمتى براى جهان باشند، آنها تا زمانى که متفرّق هستند و با یکدیگر سازگارى ندارند، بدون وزن و اثر هستند و از آینده آنان نباید هراس داشته باشیم. ۲
با این رویکرد، آنها همه همّ خود را مصروف در هم شکستن اتّحاد مسلمانان، نفوذ در میان آنان و فاسد کردن مناسبات و معاملاتشان کردند.
تاریخ دسیسه غرب صلیبى و متّحد صهیونیست آن، علیه اسلام و مسلمانان، دفتر قطورى است که متأسّفانه از چشم مسلمانان دور مانده. برخى از عناوین این دفتر عبارتند از:
* ایجاد تفرقه و نزاع مذهبى؛
جاسوسان انگلیسى، طى دو قرن گذشته نقش مهمّى در ایجاد جنگ هاى فرقه اى داشتهاند.
* ترویج فرهنگ غربى از راه هاى مختلف؛
راهاندازى مدارس و نشر تعالیم اروپایى میان مسلمانان، جلوه دادن شیوه زندگى اروپایى به وسیله آثار سینمایى، ترجمه کتب، نشریات، روزنامه ها و اعطاى بورسیه به دانشجویان مسلمان، تنها بخش کوچکى از این جریان را به خود اختصاص مى دهد.
* ترویج مفاسد اخلاقى از طریق اشاعه قمار، شرب خمر و …؛
کاردینال لافى گرى، یکى از مبلّغان مسیحى اعتراف مى کند که اسلام، محکمترین دینى است که زیر بار اسارت نمى رود و آرزو مى کند که روزى، همه مسلمانان، مسیحى شوند. ۳
* حمله به اسلام و شخصیت هاى دینى و مذهبى مسلمانان به ویژه حضرت ختمى مرتبت، محمّد بن عبدالله (ص)؛
وارونه جلوه دادن حقایق دینى اسلام و سیره و سنّت مسلمانان نزد ساکنان غرب، کشتار خاموش علما و سخنوران مسلمان به انحاى مختلف و … تنها نمونه هاى بارزى از این توطئه کثیف علیه جهان اسلام بوده است.
* راه اندازى فرقه وهّابیت در قطب و مرکز سکونت اهل سنّت؛
* تأسیس فرقه بهائیت در قطب و مرکز سکونت شیعیان؛
تأسیس فرقه وهّابیت در کشور «عربستان»، در نیمه اوّل ۱۲ ق. و در کنار آن راهاندازى فرقه بهائیت در ایران، در نیمه دوم قرن ۱۳ ق. نطفه بزرگترین اختلاف و درگیرى و در نتیجه منفذ مجراى تخلیه همه قواى مسلمانان منطقه را در خود داشت.
* در «شبه قاره هند» نیز در نیمه اوّل قرن ۱۳ ق. فرقه شیخیه پا به عرصه نهاد.
این جریان مرهون عواملى، چون دسیسه استعمارگران از یک سو و خودفروختگى، جهالت و خیانت عوامل مسلمان از دیگر سو بود. این دو، از بى خبرى و غفلت جماعتى از مسلمانان مستضعف نیز حدّاکثر بهره بردارى را کردند.
این سه انحراف فرقه اى بزرگ در درون این جغرافیاى اسلامى اتّفاق افتاد؛ لیکن به دلیل داشتن خاستگاه و رویکردى خارجى، امکان بسیارى براى نابودى فرهنگى و مذهبى این منطقه و در پى آن ثروت هاى مادّى مردم به همراه داشت.
این سه جریان اصلى و انحرافى را با مشخّصات عمومى زیر مى توان شناسایى کرد:
۱. رویکرد بخشى از اصول آنها به آموزه هاى دینى و مذهبى؛
۲. گرایش سیاسى به جریانات استعمارى؛
۳. تأکید و اصرار بر اندیشه جدایى دین از سیاست؛
۴. رویکرد تفرقه افکنانه در جامعه اسلامى؛
۵. توسّل به سلاح شبهه افکنى و ایجاد تردید، به قصد خارج کردن رقیب از میدان؛ البتّه به نفع استعمار.
شرح عملکرد و تأثیر مستقیم و غیرمستقیم این سه جریان فرقه اى، طى حدود دو قرن اخیر، دفتر بزرگى است که در این صفحات نمى گنجد؛ لیکن مى توان به استناد همه آنچه که گذشته و اسناد آن موجود است، نتیجه گرفت که اینان نقش عمده اى را در نتایج زیر ایفا نموده اند:
۱. سلب حیثیت معنوى از آموزه هاى دینى؛
۲. ایجاد رخنه در صفوف مسلمانان؛
۳. نابود کردن بسیارى از فرصت ها؛
۴. گشوده شدن بیش از پیش دست هاى استعمار بر حیات مادّى و معنوى جهان اسلام؛
۵. منفعل ساختن جهان اسلام در وقت مواجهه با غرب استعمارى، در مجامع جهانى و نقاط عطف مهم؛
۶. درگیر کردن جوانان به آلودگى هاى اخلاقى، افیونها و …؛
۷. ایفاى نقش ستون پنجم و جاسوسى براى عوامل داخلى استعمار و سازمان هاى اطّلاعاتى بیگانه؛
۸. شناسایى اشخاص حقیقى و حقوقى مجاهد و مبارز بر ضدّ یهود، صهیونیسم و غرب و معرفى آنان به دشمنان اسلام؛
۹. ایجاد بلوا و جنجال رسانه ى و تبلیغاتى علیه اسلام و مسلمانان و تضعیف قواى مسلمانان؛
۱۰. همراه شدن با استعمارگران در حمله به کشورهاى اسلامى؛
۱۱. ستیز با رویکردهاى فعّال فرهنگى و مذهبى مستقلّ جهان اسلام و زمینهسازى براى عمل استعمارگران در شرق اسلامى؛
۱۲. مقاومت در برابر احیاگرى دینى مسلمانان در جهان معاصر.
این جریانات در پیوند با کانون هاى فساد، به زودى تبدیل به آلت دست استعمار و یهود در منطقه خود شدند.
بر همگان مکشوف است که مرکز اصلى بهائیت در «فلسطین» اشغالى (حیفا و عکا)، در حالى پابرجا، آباد و در امان است که صاحبان اصلى فلسطین، مجال نفس کشیدن را در این منطقه ندارند.
کدامین جریان مذهبى یا قدرت سیاسى مى توانست تمامى امکان و ابنیه اسلامى مستقر در «حجاز» را از صفحه زمین محو کند؛ چنانکه وهّابیون با تمام قدرت مرتکب آن شدند؟ به همان سان که همین جریان، از اوّلین روزهاى حضور متّفقین غربى؛ یعنى ائتلاف صلیب و صهیون در «عراق»، همه نیروى خود را براى کشتار مسلمانان و مردم آسیب دیده در کار وارد کرده و حتّى یک گلوله به سوى نیروهاى شیطانى «آمریکا» و «انگلیس» پرتاب نکردند.
طى سه دهه اخیر، درست در شرایطى که غرب، افول و پایان تاریخ خود را به تجربه نشست، جمع کثیرى از مستضعفان غربى در پى کشف راه رهایى، دست به دامان اسلام زدند و به اعتراف آمار، اسلام رقم اوّل رشد را در میان همه فرق و مذاهب در جهان به دست آورد، جریان سوم فرقه سازى سر بر آورد. این جریان نوپا که از میان مجامع مخفى ماسونى و سازمان هاى امنیتى ائتلاف صلیب و صهیون (موساد، سیا و ام. آى . سیکس) سر برآورد، با استفاده از شرایط تاریخى ایجاد شده ۴ و همه امکانات مالى، امنیتى و اجتماعى غرب، در یک فهرست طولانى، حدود ۴۰۰۰ عنوان فرقه را به خود اختصاص داده است.
دایره المعارف منتشر شده جریان هاى فرقه اى، در این فهرست به طور رسمى، قریب به ۲۰۰۰ فرقه را برمى شمرد. فرقه هاى نوظهور که در غرب با اسم «میکستر» (مخلوط کننده)، شناخته مى شوند، دست به پلورالیسم وحشتناکى زدند تا این گمان به وجود بیاید که راه دستیابى به معنویت، دین و آسمان، تنها اسلام و ادیان ابراهیمى شرقى نیستند.
این فرقه ها با اختلاط و امتزاج آموزه هاى بى بنیاد برهمنان هندویى، سرخپوستان آمریکاى لاتین، نحله هاى مسیحى، آموزه هاى کابالایى یهودى و تجربه هاى فرادرمانى که به صدها شاخه تقسیم شدهاند، بشر مبتلاى غربى و ساکنان خودباخته شرقى را مواجه با گستره بزرگى از جریانات فرقه اى شبه مذهبى و شبه عرفانى کردند.
به جز همّت شیطانى جریانات ذکر شده ضدّ اسلام و ضدّ انسان، عوامل دیگرى زمینه هاى کارگر افتادن دسیسه ها را فراهم آوردند که مهمترین آنها عبارتند از:
۱. خستگى انسان غربى از ازدحام تکنیک، تکنولوژى و زندگى کسالتبار مدرن قرن بیستم؛
۲. غیبت آموزه هاى اصیل دینى اسلامى در سطحى وسیع و در صحنه حیات اجتماعى انسان معاصر؛
۳. تجربه پایان تاریخ غربى و به صدا در آمدن زنگ این تاریخ کهنه به نام دین و به نام خدا؛
۴. تلاش سران مجامع مخفى و گردانندگان جهان و غرب براى پاسخگویى به طلب و تشنگى طبیعى مستضعفان غربى جویاى دین و معنویت از طریق سراب فرقه هاى شبه مذهبى؛
۵. تلاش غرب براى مقابله با اسلام و خیزشهاى مذهبى دوران معاصر؛
۶. تلاش غرب براى استمرار دوره فاعلیت فرهنگى و تمدّنى خود در عصر افول و سقوط.
نباید از نظر دور داشت که دلّالگى شیطان براى بسط جدایى ها و چنددستگى ها میان ابناى بشر، نقش عمده اى در این ماجرا داشته است.
درست در همین شرایط، فرقه هاى نخنما و خاموش دوره دوم نیز مجال حرکت و تلاش را براى خود فراهم دیده و دست در کار وارد کردند و با تجمّع قوا و متشکّل کردن نیروها، همدوش با
فرقه هاى نوظهور، به جان مستضعفان جهان افتادند.
بر هیچ کس پوشیده نیست که فرقه هایى، همچون اسماعیلیه، صوفیه، قادیانیه و حتّى بهائیت که در اثر موج بزرگ خیزش اسلامى در ایران در سایه و کنجى خزیده بودند و حتّى هیچ مجالى براى گفتوگو و عرض اندام نیز در خود سراغ نداشتند، سرویس هاى امنیتى غرب و با شناسایى قبلى، امکان جان گرفتن دوباره و حضور در مجامع بین المللى را به دست آورند. به این ترتیب دسیسه هاى غرب به آنها حیاتى دوباره بخشید.
جریانات فرقه اى نوظهور و شبه مذهبى را با مشخّصات زیر مى توان شناسایى کرد:
۱. سکوت و انفعال در برابر غرب، استکبار و ظلم مستکبران صلیبى و صهیونى؛
۲. فقدان تکلیف، شریعت و تعهّدات قابل قبول و تعریف عقل و شرع؛
۳. فقدان طرحى قابل دفاع براى آینده و جایگزین مناسبات بحرانزده کنونى؛
۴. دامن زننده به پلورالیسم مذهبى؛
۵. تکیه کننده بر حیات فردى و نحله اى؛
۶. تساهل و تسامح در مناسبات فردى و جمعى زنان و مردان؛
۷. شکستن مرزهاى حلّیت و حرمت در خورد، خوراک و روابط مردان و زنان؛
۸. آلودگى به درجات مختلف از شرک، نفاق و حتّى کفر (ثنویت، تثلیث، ضدّ خدایى، شیطانپرستى )؛
۹. ارتباط پنهان با مجامع ماسونى و صهیونى؛
۱۰. فقدان نظام جامع عقیدتى، اخلاقى و عملى، متناسب با نیازهاى مادّى و فرهنگى انسانها؛
۱۱. ابتلابه افراط و تفریط در آموزه ها؛
۱۲. همسویى با خاستگاه و اهداف غرب و صهیونیسم بین الملل.
به کارگیرى ابزار نوین رسانه اى (رادیو، تلویزیون، ماهواره و اینترنت) و محصولات جدید سمعى و بصرى (لوح هاى فشرده) با استفاده از سرمایه هاى حامیان صلیبى و صهیونى و سرریز این
جریانات فرقه اى، این امکان را فراهم آورد که تیراژ و شمارگان بى سابقه، در میان عموم مردم ساکن شرق اسلامى به گردش درآید.
توزیع رایگان آثار و منشورات، تأسیس هزاران سایت بر روى شبکه جهانى اینترنت، راه اندازى شبکه هاى اجتماعى، کلیساهاى تلویزیونى و خانگى و تشکیل محافل در خانه ها و … بر سرعت دامن گستردن این جریانات افزوده است.
طى سى سال اخیر، سازمان ها و نهادهاى رسمى فرهنگى در کشور، به دلایل مختلف قادر به ردیابى و شناسایى خطرهاى تهدیدکننده فرهنگى نبودند؛ بلکه نقش بازدارنده و منفى نیز در این میدان ایفا کرده اند.
به دلیل ابتلاى این سازمان ها و نهادهاى دولتى وابسته به ردیف بودجه رسمى کشورى به:
۱. نظام بروکراتیک ادارى؛
۲. مدیریت حزبى و قبیله اى با عمر کوتاه فصلى؛
۳. کارشناسان حقوق بگیر و فاقد اطّلاعات و تجربه؛
۴. فقدان انگیزه و درد؛
۵. فقدان استراتژى کلان فرهنگ و سیاست فرهنگى مدوّن؛
۶. عوامل نفوذى بیگانه و جاسوس در لباس عوامل خودى؛
۷. مصونیت ویژه در برابر هر گونه نقد و پرسش خبرگان و خبرنگاران،
آنها قادر به رصد وقایع و جریانات و جبران خسارات نبودند و در این میان، گاه خود مبدّل به عامل توسعه و نشر آموزه هاى مشکوک و مردود نیز شدند؛ چنان که طى سالهاى اخیر، آثار مکتوب جریانات فرقه اى نوظهور از مجارى رسمى گذر کرده و با طى مراتب، امکان حضور در شهر و کوى و برزن را یافته اند.
به جرئت مى توان اعلام داشت: بیش از یکصد میلیون نسخه از این آثار در ایران توزیع شده است.
ملاحظات سیاسى و درگیرى هاى حزبى و گروهى داخلى نیز در غفلت از این ماجرا و اخذ تصمیم به موقع و قاطع بى تأثیر نبوده است. حسب آنچه رخ داده، امروزه در میان مردم و به ویژه نسل جوان، بسیارى از حسّاسیتها و غیرتورزى هاى دینى و ملّى کمرنگ شده و جاى خود را به نوعى تساهل و تسامح بخشیده است؛ بخش بزرگى از سنّتهاى پسندیده، ضعیف و کمرنگ شده و زشتى انجام برخى از رفتارها و بدى ها از بین رفته است.
ابتلا به خورد، خفت، شهوت، دورى گزیدن از ازدواج و قبول مسئولیت خانوادگى، افزایش طلاق و گسست پیوندهاى خانوادگى، تنها بخشى از عوارض این رویدادها هستند.
آنچه رخ داده، خواست عوامل بیگانه و ائتلاف صلیب و صهیون است. مشکل ما اینجاست که:
۱. از دشمن و دشمنى ورزیدن بى وقفهاش غفلت مى ورزیم؛
۲. بدون ملاحظه تاریخ گذشته، با نوعى سادهلوحى، رویدادها را بریده و نقطه اى مطالعه مى کنیم و از شناسایى جریانى پرهیز داریم؛
۳. مجال پرسش و نقد را به عموم نهادها، سازمانها محدود کرده و به اشخاص حقوقى مصونیت بیش از اندازه بخشیده ایم؛
۴. مناصب و پستها را نه بر اساس لیاقت و ضرورت، بلکه بر اساس تمایلات حزبى و قبیله اى، بین اشخاص تقسیم کرده ایم؛
۵. از شنیدن آمار و اطّلاعات واقعى پرهیز مى کنیم و به تملّقگویان و چاپلوسان، مجال جولان مى دهیم؛
۶. از آخرالزّمان و مأموریت الهى بنى اسماعیل براى تأسیس حکومت جهانى غفلت داریم؛ به همان سان که چشم خود را بر تمنّاى بنى اسرائیل براى تأسیس امپراتورى جهانى بسته ایم؛
۷. از سرمایه ها و امکانات بالقوّه انسانى و توان فرهنگى موجود در کشور که مى تواند ما را در گذار از این شرایط یارى دهد، تنها به دلیل سوءتفاهم ها و پچپچ هاى اطرافیان و نزدیکان غفلت داریم.
والسّلام على من التّبع الهدى
سردبیر
پى نوشتها:
__________________________________________________
(۱). این کتاب با عنوان «آیین رزم» به زبان فارسى ترجمه و توسط انتشارات هلال چاپ و منتشر شده است.
(۲). اسلام و بحران عصر ما، روژه دوپاسکیه، حسن حبیبى، ص ۵۱.
(۳). بررسى شیوه هاى تبلیغاتى مسیحیت، مرتضى نظرى، ص ۹۶.
(۴). در کتاب غرب و آخرالزّمان به طور مفصّل به موضوع پرداختهایم.