ماجرای بیت‏ الاحزان

3e3e6f8d0186d3f5c57a7f937723122d - ماجرای بیت‏ الاحزان

بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله)هفت روز بود که نالۀ فاطمه قطع نمى‌‏شد؛ هر روزى که مى‏‌گذشت گریه حضرت زهرا(علیها السلام)از روز گذشته بیش‏تر مى‌‏شد؛ در روز هشتم فاطمه(علیها السلام)کلیۀ غم و اندوه درونى خود را ظاهر کرد و به علّت کم‌‏طاقتى، به سوی قبر شریف پیامبر(صلی الله علیه و آله)خارج شد در حالی که دامن لباسش بر زمین کشیده می‌‏شد (چادر بر روی پای خود کشیده بود). آن حضرت گریه و ندبه می‌‏کرد و فریاد می‏‌کشید.

در همین موقع بود که زنان مدینه دویدند، کودکان از جایگاه خود خارج شدند، صداى مردم به گریه و ضجّه بلند شد، مردم از هر طرف آمدند، مردم به علّت آن منظره دلخراش دچار وحشت و حیرت شده بودند. حضرت زهرا(علیها السلام)براى پدر بزرگوارش ناله و ندبه مى‏‌کرد و مى‌‏فرمود:

«وَا أَبَتَاهْ وَا صَفِیَّاهْ وَا مُحَمَّدَاهْ وَا أَبَا الْقَاسِمَاهْ»

هنگامی‌که به قبر شریف پیامبر(صلی الله علیه و آله)نزدیک شد، بی‏هوش گردید؛ پس زن‌ها آمدند و آب به رخسار او پاشیدند تا آنکه به هوش آمد پس از به هوش آمدن فرمود:

«رُفِعَتْ قُوَّتِی وَ خَانَنِی جِلْدِی وَ شَمِتَ بِی عَدُوِّی وَ الْکَمَدُ قَاتِلِی! یَا أَبَتَاهْ بَقِیتُ وَالِهَهً وَحِیدَهً وَ حَیْرَانَهً فَرِیدَهً …؛ قدرت و قوّت من تمام شد، طاقتم به سر آمد، دشمن من مرا شماتت و سرزنش کرد، غم و اندوه مرا مى‌‏کشد، پدر جان! من سرگردان و تنها و حیران مانده‌‏ام …»

سپس این اشعار را زمزمه می‏‌کرد:

«قَلَّ صَبْرِی وَ بَانَ عَنِّی عَزَائِیبَعْدَ فَقْدِی لِخَاتَمِ الْأَنْبِیَاءِ
عَیْنُ یَا عَیْنُ اسْکُبِی الدَّمْعَ سَحّاًوَیْکِ لَا تَبْخَلِی بِفَیْضِ الدِّمَاءِ؛

صبر من کم و عزاى من آشکار شد بعد از آنکه خاتم انبیا را از دست دادم‏؛ اى چشم من، اشک فراوان بریز! اى چشم من، واى بر تو، بخل مکن و خون گریه کن!»

آن حضرت در ادامۀ این اشعار فرمود:

«یَا إِلَهِی عَجِّلْ وَفَاتِی سَرِیعاً
فَلَقَدْ تَنَغَّصَتِ الْحَیَاهُ یَا مَوْلَائِی‏؛

اى خداىِ زهرا! اجل مرا بزودى برسان! زیرا زندگى من تیره و تار گردید.»[۱]
سپس فاطمه(علیها السلام)به خانه‌‏اش بر گشت؛ شب و روز گریه و ناله می‏‌کرد! پیر مردان و بزرگان مدینه جمع شدند و به امیرالمؤمنین(علیه السلام)عرض کردند: ای ابوالحسن همانا فاطمه(علیها السلام)شب و روز گریه می‏‌کند، هیچ یک از ما نه شب بر بسترمان خواب راحت داریم و نه روز در محل کسب و کار آرام و قرار داریم. پیغام ما را به او برسان و از او در خواست کن یا روز گریه کند و شب آرام باشد یا شب گریه کند و روز آرام باشد.

امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)پیغام آنها را به حضرت فاطمه(علیها السلام)رساند در حالی‏ که زهرا(علیها السلام)چنان غمگین و نالان بود که از گریه آرام نمی‏‌گرفت، تا علی(علیه السلام)را دید قدری آرام گرفت.

فاطمه(علیها السلام)پاسخ داد:

ای ابوالحسن ماندنم در میان آنان چه بسیار اندک است و چه نزدیک است از میانشان بروم (به زودی از دنیا خواهم رفت) اما به خدا سوگند نه روز از گریه آرام می‏‌گیرم و نه شب تا آنکه به پدرم ملحق شوم. حضرت علی(علیه السلام)هم به آن حضرت فرمود: ای دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله)هر چه به نظرت می‌‏رسد انجام بده (در کارت اختیار داری).

آنگاه حضرت علی(علیه السلام)در بقیع در مکانی دور از مدینه ـ مکانی بنام بیت ‏الاحزان برای حضرت فاطمه(علیها السلام)ساخت. فاطمه(علیها السلام)صبحگاهان در حالی‏که امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) پیشاپیش او حرکت می‌‏کردند گریه‌‏کنان به بقیع می‏‌آمد و همواره تا شب کنار قبرها گریه می‏‌کرد و چون شب می‏‌شد، امیرالمؤمنین(علیه السلام)به نزد آن حضرت می‌‏آمد و با هم به خانه بر می‏‌گشتند.[۲]

با داغ توست هر دم، سوز هزار سالم
هر لحظه در عزایت، دارم هزاره مادر
با چشم خویش دیدم می‌زد تو را مغیره
گویی نفس به قلبم می‌شد شراره مادر[۳] [۱]. بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۵.

[۲]. همان، ترجمه نجفی، ص۱۹۰. [۳]. شاعر: غلامرضا سازگار (میثم).

همچنین ببینید

عصر ظهور در کلام امام باقر علیه السلام

این آگاهیها و اطلاع رسانی آن ستارگان هدایت موجب شده است که اهل ایمان و منتظران حکومت عدل حضرت مهدی علیه السلام بیش از پیش امیدوار و دلبسته ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *