اگر مسلمانان در یک امپراتوری اسلامی متّحد شوند، خطر بزرگی خواهند بود یا ممکن است نعمتی برای جهان باشند، آنها تا زمانی که متفرّق هستند و با یکدیگر سازگاری ندارند، بدون وزن و اثر هستند و از آیندۀ آنان نباید هراس داشته باشیم.
فرقهها، چه آن گروه که دارای سابقهای کهن هستند چه گروه نوظهور آنها، همگی نحلهاند. نِحَلْۀ به معنی دعوی، کیش و مذهبی غیرالهی و غیرآسمانی، در برابر ملّت به معنی دین آسمانی و وحیانی است. همواره کلمات «ملل» و «نِحل» کنار هم آمدهاند. هر زمان ملّت و دینی الهی برای هدایت آمده، نِحله و مدّعی دروغینی نیز قد کشیده و خودی نموده است.
مدّعیانِ لاف زن، اهوا و آرای شرکآلود را در اصول عقاید و دستور کار خود وارد ساختهاند تا خلق عالم را در مسیر هواجس و هوسها رهزنی کنند. از همین رو، سابقۀ نحلهها و فرقهها به درازای سابقۀ ادیان و ملل آسمانی است. آنها در میان عموم اقوام نیز سابقه داشته و هم اکنون نیز به صورتهای مختلف جریان دارند.
در جهان اسلام، از اوّلین سالهای بعثت نبیّاکرم(ص)، التقاط و امتزاج آرا و اهوا، موجد نحلهها شدند. کتاب «ملل و نحل» مرحوم شهرستانی، فهرستی طولانی از این مجموعه که بیشترین آنها متعلّق به دوران گذشتهاند، (۵۲۱ ق.) ارائه کرده است.
ابوالفتح محمّد بن عبدالکریم شهرستانی، در زمان سلطان سنجر و به سال ۵۴۸ ق. ـ حدود نه قرن پیش ـ فوت کرد. همچنان که گفته شد، او در مجموعۀ دو جلدی «الملل و النحل» که به فارسی به اسم «توضیح الملل» منتشر شده، فهرستی طولانی از عموم ادیان و فرقهها را که صدها مورد را شامل میشود و در عصر او شناخته شده بود، ارائه کرده است.
پس از شهرستانی؛ یعنی از قرن ششم هجری تا دوران معاصر، صدها و هزاران فرقۀ دیگر به این مجموعه افزوده شده است. به قول شاعر:
جنگ هفتاد و دو ملّت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
در دوران معاصر؛ یعنی از قرن دوازدهم هجری تا عصر ما، در دو نقطه عطف مهم، از خانۀ سیاه استعمارگران، به ویژه از سوی «انگلستان»، فرقهها و نحلههای فراوانی ایجاد و در دامان جوامع شرقی و غربی رها شدند تا هر لحظه بر میزان تفرّق و تشتّت مستضعفان افزوده شود و مجال اتّحاد و اتّفاق آنان بیش از پیش گرفته شود. تردیدی نیست که آنان، در میان این رودخانۀ گِلآلود فرهنگی و اجتماعی، ماهی دلخواه خود را صید کردهاند.
تصوّر بیخصم زیستن
«سون وو» که در «ایران» او را با نام «سون تزو» میشناسند و در زمرۀ یکی از قدیمیترین استراتژیستهای نظامی دوران کهن و در خدمت امپراتوران «چین» بوده در یکی از آثار خود با نام «هنر جنگ»۱ مینویسد:
در مسائل نظامی، این مطلب یکی از اصول است که فرض را بر نیامدن دشمن نباید گذاشت؛ بلکه باید دربارۀ سرعت مقابله با وی اندیشه کرد.
همچنین نباید فکر کرد که دشمن حمله نمیکند؛ بلکه باید درصدد شکست ناپذیر کردن خود بود.
او برای ضربه زدن به دشمن و امیران و فرماندهان کشور در حال نبرد، طرحها و نقشههای شگفتی را به عنوان مجموعهای از «استراتژیهای ضربه زدن» مطرح میکند. برخی از سر فصلهای این استراتژیها عبارتند از:
۱. گاه از اطراف آنها عقلا و اشخاص صاحب فضیلت را دور کنید تا مشاور نداشته باشند؛
۲. خائنانی را به کشورش بفرستید تا بنیان ادارۀ وی را برکنند؛
۳. به کمک فریبکاریهای مزوّرانه، وزیران را از حکّام جدا کنید؛
۴. پیشهوران زبردست را به کشورش گسیل دارید تا مردم را به اسراف تشویق کنند؛
۵. موسیقیدانان و رقّاصان گستاخ و بیعفّت به وی دهید تا عادات آنها را دگرگون سازند؛
۶. زنان زیبا به وی بدهید تا عقل از سر آنها به در رود و ….
پوشیده نیست که همۀ این خطوط استراتژیک، طیّ سالهای اخیر در مورد کشورهای اسلامی و به قصد ضربه زدن به نظامهای سیاسی مردمی و از جمله ایران اسلامی به کار گرفته شدهاند. هر یک از این خطوط به تنهایی، جبههای را فراروی ما میگشاید و بخشی از حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ما را هدف قرار میدهد تا زمانی که به تدریج، امکان «فروپاشی از درون» یا تضعیف همۀ قوا حاصل و بیهزینهای جدّی، قلّهای و کشوری فتح شود.
تأسیس و تقویت فرقهها و گسیل جریانهای فرقهای در کشورهای اسلامی، همچون ایران، یکی از مهمترین حیلهها و حربههای استعمار برای ضربه زدن به اتّحاد و اتّفاق مردم بوده و هست.
چنان که گفته شد و بنا به روایت کتاب الملل و النحل از صدر اسلام، نحلهها و فرقههای بسیاری در اقصا نقاط جهان اسلام پا گرفتند. عموم این فرقهها، به عنوان جریانهایی مذهبی و اجتماعی در جامعۀ اسلامی قابل شناساییاند و با رویکردی داخلی به جغرافیای فرهنگی مشرق اسلامی، راه خود را پیمیگیرند. این جریانها حاصل و محصول:
۱. عدول از صراط مستقیم مطرح شده از سوی کتاب الله و آل الله (عترت رسول ختمی مرتبت(ص))؛
۲. غفلت دانسته یا جاهلانه دربارۀ مبادی و منابع اصول دینی؛
۳. اختلاط و التقاط آموزهها؛
۴. و بالأخره تعصّبها و خودخواهیهای حزبی و قبیلهای هستند.
این جریان پیامدهای گوناگونی داشته که گفتوگو و تشریح آن از حوصلۀ این مقاله خارج است.
در نقطه عطف مهمّ دیگری، طیّ قرون ۱۲ و ۱۳ ق. مرزهای خاکی و فرهنگی شرق اسلامی توسط استعمارگران درنوردیده شد. مطالعۀ مراکز مطالعاتی مسیحی دربارۀ اسلام و مسلمانان و آگاهی مستشرقان از بسیاری از ظرفیتها و نقطه ضعفها انگیزهای شد تا استعمارگران؛
ـ پشیمان کردن مسلمانان و مشرق زمینیان از همۀ کینورزیهایشان علیه غرب؛
ـ درگیر کردن همۀ قوای موجود در این منطقه با هم؛
ـ تأسیس فرقههای جدید؛
ـ و تقویت نقاط گسل میان مذاهب و فرق را در دستور کار خود قرار دهند.
آنها به خوبی میدانستند که در شرق اسلامی، ظرفیت لازم برای سر بر آوردن یک جریان بزرگ سیاسی و اجتماعی دینی وجود دارد. تجربۀ امپراتوری عثمانی و سالها تلاش و مبارزۀ غرب برای از هم پاشیدن این امپراتوری مسلمان، کافی بوده است که غرب تلاش نماید تا برای همیشه زمینههای مجتمع شدن قوای مسلمانان را حول مذهب و رهبری مذهبی و دینی از بین ببرد.
صلیبیها بر این باور بودند:
اگر مسلمانان در یک امپراتوری اسلامی متّحد شوند، خطر بزرگی خواهند بود یا ممکن است نعمتی برای جهان باشند، آنها تا زمانی که متفرّق هستند و با یکدیگر سازگاری ندارند، بدون وزن و اثر هستند و از آیندۀ آنان نباید هراس داشته باشیم.۲
با این رویکرد، آنها همۀ همّ خود را مصروف در هم شکستن اتّحاد مسلمانان، نفوذ در میان آنان و فاسد کردن مناسبات و معاملاتشان کردند.
تاریخ دسیسۀ غرب صلیبی و متّحد صهیونیست آن، علیه اسلام و مسلمانان، دفتر قطوری است که متأسّفانه از چشم مسلمانان دور مانده. برخی از عناوین این دفتر عبارتند از:
- ایجاد تفرقه و نزاع مذهبی؛
جاسوسان انگلیسی، طیّ دو قرن گذشته نقش مهمّی در ایجاد جنگهای فرقهای داشتهاند.
- ترویج فرهنگ غربی از راههای مختلف؛
راهاندازی مدارس و نشر تعالیم اروپایی میان مسلمانان، جلوه دادن شیوۀ زندگی اروپایی به وسیلۀ آثار سینمایی، ترجمۀ کتب، نشریات، روزنامهها و اعطای بورسیه به دانشجویان مسلمان، تنها بخش کوچکی از این جریان را به خود اختصاص میدهد.
- ترویج مفاسد اخلاقی از طریق اشاعۀ قمار، شرب خمر و …؛
کاردینال لافیگری، یکی از مبلّغان مسیحی اعتراف میکند که اسلام، محکمترین دینی است که زیر بار اسارت نمیرود و آرزو میکند که روزی، همۀ مسلمانان، مسیحی شوند.۳
- حمله به اسلام و شخصیّتهای دینی و مذهبی مسلمانان به ویژه حضرت ختمی مرتبت، محمّد بن عبدالله(ص)؛
وارونه جلوه دادن حقایق دینی اسلام و سیره و سنّت مسلمانان نزد ساکنان غرب، کشتار خاموش علما و سخنوران مسلمان به انحای مختلف و … تنها نمونههای بارزی از این توطئۀ کثیف علیه جهان اسلام بوده است.
- راهاندازی فرقۀ وهّابیت در قطب و مرکز سکونت اهل سنّت؛
- تأسیس فرقۀ بهائیّت در قطب و مرکز سکونت شیعیان؛
تأسیس فرقۀ وهّابیت در کشور «عربستان»، در نیمۀ اوّل ۱۲ ق. و در کنار آن راهاندازی فرقۀ بهائیّت در ایران، در نیمۀ دوم قرن ۱۳ ق. نطفۀ بزرگترین اختلاف و درگیری و در نتیجه منفذ مجرای تخلیۀ همۀ قوای مسلمانان منطقه را در خود داشت.
در «شبه قارۀ هند» نیز در نیمۀ اوّل قرن ۱۳ق. فرقۀ شیخیه پا به عرصه نهاد.
این جریان مرهون عواملی، چون دسیسۀ استعمارگران از یک سو و خودفروختگی، جهالت و خیانت عوامل مسلمان از دیگر سو بود. این دو، از بیخبری و غفلت جماعتی از مسلمانان مستضعف نیز حدّاکثر بهرهبرداری را کردند.
این سه انحراف فرقهای بزرگ در درون این جغرافیای اسلامی اتّفاق افتاد؛ لیکن به دلیل داشتن خاستگاه و رویکردی خارجی، امکان بسیاری برای نابودی فرهنگی و مذهبی این منطقه و در پی آن ثروتهای مادّی مردم به همراه داشت.
این سه جریان اصلی و انحرافی را با مشخّصات عمومی زیر میتوان شناسایی کرد:
۱. رویکرد بخشی از اصول آنها به آموزههای دینی و مذهبی؛
۲. گرایش سیاسی به جریانات استعماری؛
۳. تأکید و اصرار بر اندیشۀ جدایی دین از سیاست؛
۴. رویکرد تفرقهافکنانه در جامعۀ اسلامی؛
۵. توسّل به سلاح شبههافکنی و ایجاد تردید، به قصد خارج کردن رقیب از میدان؛ البتّه به نفع استعمار.
شرح عملکرد و تأثیر مستقیم و غیرمستقیم این سه جریان فرقهای، طیّ حدود دو قرن اخیر، دفتر بزرگی است که در این صفحات نمیگنجد؛ لیکن میتوان به استناد همۀ آنچه که گذشته و اسناد آن موجود است، نتیجه گرفت که اینان نقش عمدهای را در نتایج زیر ایفا نمودهاند:
۱. سلب حیثیّت معنوی از آموزههای دینی؛
۲. ایجاد رخنه در صفوف مسلمانان؛
۳. نابود کردن بسیاری از فرصتها؛
۴. گشوده شدن بیش از پیش دستهای استعمار بر حیات مادّی و معنوی جهان اسلام؛
۵. منفعل ساختن جهان اسلام در وقت مواجهه با غرب استعماری، در مجامع جهانی و نقاط عطف مهم؛
۶. درگیر کردن جوانان به آلودگیهای اخلاقی، افیونها و …؛
۷. ایفای نقش ستون پنجم و جاسوسی برای عوامل داخلی استعمار و سازمانهای اطّلاعاتی بیگانه؛
۸. شناسایی اشخاص حقیقی و حقوقی مجاهد و مبارز بر ضدّ یهود، صهیونیسم و غرب و معرفی آنان به دشمنان اسلام؛
۹. ایجاد بلوا و جنجال رسانهای و تبلیغاتی علیه اسلام و مسلمانان و تضعیف قوای مسلمانان؛
۱۰. همراه شدن با استعمارگران در حمله به کشورهای اسلامی؛
۱۱. ستیز با رویکردهای فعّال فرهنگی و مذهبی مستقلّ جهان اسلام و زمینهسازی برای عمل استعمارگران در شرق اسلامی؛
۱۲. مقاومت در برابر احیاگری دینی مسلمانان در جهان معاصر.
این جریانات در پیوند با کانونهای فساد، به زودی تبدیل به آلت دست استعمار و یهود در منطقۀ خود شدند.
بر همگان مکشوف است که مرکز اصلی بهائیّت در «فلسطین» اشغالی (حیفا و عکا)، در حالی پابرجا، آباد و در امان است که صاحبان اصلی فلسطین، مجال نفس کشیدن را در این منطقه ندارند.
کدامین جریان مذهبی یا قدرت سیاسی میتوانست تمامی امکان و ابنیۀ اسلامی مستقر در «حجاز» را از صفحۀ زمین محو کند؛ چنانکه وهّابیون با تمام قدرت مرتکب آن شدند؟ به همان سان که همین جریان، از اوّلین روزهای حضور متّفقین غربی؛ یعنی ائتلاف صلیب و صهیون در «عراق»، همۀ نیروی خود را برای کشتار مسلمانان و مردم آسیب دیده در کار وارد کرده و حتّی یک گلوله به سوی نیروهای شیطانی «آمریکا» و «انگلیس» پرتاب نکردند.
طیّ سه دهۀ اخیر، درست در شرایطی که غرب، افول و پایان تاریخ خود را به تجربه نشست، جمع کثیری از مستضعفان غربی در پی کشف راه رهایی، دست به دامان اسلام زدند و به اعتراف آمار، اسلام رقم اوّل رشد را در میان همۀ فرق و مذاهب در جهان به دست آورد، جریان سوم فرقهسازی سر بر آورد. این جریان نوپا که از میان مجامع مخفی ماسونی و سازمانهای امنیّتی ائتلاف صلیب و صهیون (موساد، سیا و ام. آی. سیکس) سر برآورد، با استفاده از شرایط تاریخی ایجاد شده۴ و همۀ امکانات مالی، امنیّتی و اجتماعی غرب، در یک فهرست طولانی، حدود ۴۰۰۰ عنوان فرقه را به خود اختصاص داده است.
دایرۀ المعارف منتشر شدۀ جریانهای فرقهای، در این فهرست به طور رسمی، قریب به ۲۰۰۰ فرقه را برمیشمرد. فرقههای نوظهور که در غرب با اسم «میکستر» (مخلوط کننده)، شناخته میشوند، دست به پلورالیسم وحشتناکی زدند تا این گمان به وجود بیاید که راه دستیابی به معنویّت، دین و آسمان، تنها اسلام و ادیان ابراهیمیشرقی نیستند.
این فرقهها با اختلاط و امتزاج آموزههای بیبنیاد برهمنان هندویی، سرخپوستان آمریکای لاتین، نحلههای مسیحی، آموزههای کابالایی یهودی و تجربههای فرادرمانی که به صدها شاخه تقسیم شدهاند، بشر مبتلای غربی و ساکنان خودباختۀ شرقی را مواجه با گسترۀ بزرگی از جریانات فرقهای شبه مذهبی و شبه عرفانی کردند.
به جز همّت شیطانیِ جریانات ذکر شدۀ ضدّ اسلام و ضدّ انسان، عوامل دیگری زمینههای کارگر افتادن دسیسهها را فراهم آوردند که مهمترین آنها عبارتند از:
۱. خستگی انسان غربی از ازدحام تکنیک، تکنولوژی و زندگی کسالتبار مدرن قرن بیستم؛
۲. غیبت آموزههای اصیل دینی اسلامی در سطحی وسیع و در صحنۀ حیات اجتماعی انسان معاصر؛
۳. تجربۀ پایان تاریخ غربی و به صدا در آمدن زنگ این تاریخ کهنه به نام دین و به نام خدا؛
۴. تلاش سران مجامع مخفی و گردانندگان جهان و غرب برای پاسخگویی به طلب و تشنگی طبیعی مستضعفان غربی جویای دین و معنویّت از طریق سراب فرقههای شبه مذهبی؛
۵. تلاش غرب برای مقابله با اسلام و خیزشهای مذهبی دوران معاصر؛
۶. تلاش غرب برای استمرار دورۀ فاعلیّت فرهنگی و تمدّنی خود در عصر افول و سقوط.
نباید از نظر دور داشت که دلّالگی شیطان برای بسط جداییها و چنددستگیها میان ابنای بشر، نقش عمدهای در این ماجرا داشته است.
درست در همین شرایط، فرقههای نخنما و خاموش دورۀ دوم نیز مجال حرکت و تلاش را برای خود فراهم دیده و دست در کار وارد کردند و با تجمّع قوا و متشکّل کردن نیروها، همدوش با فرقههای نوظهور، به جان مستضعفان جهان افتادند.
بر هیچ کس پوشیده نیست که فرقههایی، همچون اسماعیلیه، صوفیه، قادیانیه و حتّی بهائیّت که در اثر موج بزرگ خیزش اسلامی در ایران در سایه و کنجی خزیده بودند و حتّی هیچ مجالی برای گفتوگو و عرض اندام نیز در خود سراغ نداشتند، سرویسهای امنیّتی غرب و با شناسایی قبلی، امکان جان گرفتن دوباره و حضور در مجامع بینالمللی را به دست آورند. به این ترتیب دسیسههای غرب به آنها حیاتی دوباره بخشید.
جریانات فرقهای نوظهور و شبه مذهبی را با مشخّصات زیر میتوان شناسایی کرد:
۱. سکوت و انفعال در برابر غرب، استکبار و ظلم مستکبران صلیبی و صهیونی؛
۲. فقدان تکلیف، شریعت و تعهّدات قابل قبول و تعریف عقل و شرع؛
۳. فقدان طرحی قابل دفاع برای آینده و جایگزین مناسبات بحرانزدۀ کنونی؛
۴. دامن زننده به پلورالیسم مذهبی؛
۵. تکیه کننده بر حیات فردی و نحلهای؛
۶. تساهل و تسامح در مناسبات فردی و جمعی زنان و مردان؛
۷. شکستن مرزهای حلّیت و حرمت در خورد، خوراک و روابط مردان و زنان؛
۸. آلودگی به درجات مختلف از شرک، نفاق و حتّی کفر (ثنویّت، تثلیث، ضدّ خدایی، شیطانپرستی)؛
۹. ارتباط پنهان با مجامع ماسونی و صهیونی؛
۱۰. فقدان نظام جامع عقیدتی، اخلاقی و عملی، متناسب با نیازهای مادّی و فرهنگی انسانها؛
۱۱. ابتلابه افراط و تفریط در آموزهها؛
۱۲. همسویی با خاستگاه و اهداف غرب و صهیونیسم بین الملل.
به کارگیری ابزار نوین رسانهای (رادیو، تلویزیون، ماهواره و اینترنت) و محصولات جدید سمعی و بصری (لوحهای فشرده) با استفاده از سرمایههای حامیان صلیبی و صهیونی و سرریز این جریانات فرقهای، این امکان را فراهم آورد که تیراژ و شمارگان بیسابقه، در میان عموم مردم ساکن شرق اسلامیبه گردش درآید.
توزیع رایگان آثار و منشورات، تأسیس هزاران سایت بر روی شبکۀ جهانی اینترنت، راهاندازی شبکههای اجتماعی، کلیساهای تلویزیونی و خانگی و تشکیل محافل در خانهها و … بر سرعت دامن گستردن این جریانات افزوده است.
طیّ سی سال اخیر، سازمانها و نهادهای رسمی فرهنگی در کشور، به دلایل مختلف قادر به ردیابی و شناسایی خطرهای تهدیدکنندۀ فرهنگی نبودند؛ بلکه نقش بازدارنده و منفی نیز در این میدان ایفا کردهاند.
به دلیل ابتلای این سازمانها و نهادهای دولتی وابسته به ردیف بودجۀ رسمیکشوری به:
۱. نظام بروکراتیک اداری؛
۲. مدیریّت حزبی و قبیلهای با عمر کوتاه فصلی؛
۳. کارشناسان حقوق بگیر و فاقد اطّلاعات و تجربه؛
۴. فقدان انگیزه و درد؛
۵. فقدان استراتژی کلان فرهنگ و سیاست فرهنگی مدوّن؛
۶. عوامل نفوذی بیگانه و جاسوس در لباس عوامل خودی؛
۷. مصونیّت ویژه در برابر هر گونه نقد و پرسش خبرگان و خبرنگاران،
آنها قادر به رصد وقایع و جریانات و جبران خسارات نبودند و در این میان، گاه خود مبدّل به عامل توسعه و نشر آموزههای مشکوک و مردود نیز شدند؛ چنان که طیّ سالهای اخیر، آثار مکتوب جریانات فرقهای نوظهور از مجاری رسمی گذر کرده و با طیّ مراتب، امکان حضور در شهر و کوی و برزن را یافتهاند.
به جرئت میتوان اعلام داشت: بیش از یکصد میلیون نسخه از این آثار در ایران توزیع شده است.
ملاحظات سیاسی و درگیریهای حزبی و گروهی داخلی نیز در غفلت از این ماجرا و اخذ تصمیم بهموقع و قاطع بیتأثیر نبوده است. حسب آنچه رخ داده، امروزه در میان مردم و به ویژه نسل جوان، بسیاری از حسّاسیتها و غیرتورزیهای دینی و ملّی کمرنگ شده و جای خود را به نوعی تساهل و تسامح بخشیده است؛ بخش بزرگی از سنّتهای پسندیده، ضعیف و کمرنگ شده و زشتی انجام برخی از رفتارها و بدیها از بین رفته است.
ابتلا به خورد، خفت، شهوت، دوری گزیدن از ازدواج و قبول مسئولیّت خانوادگی، افزایش طلاق و گسست پیوندهای خانوادگی، تنها بخشی از عوارض این رویدادها هستند.
آنچه رخ داده، خواست عوامل بیگانه و ائتلاف صلیب و صهیون است. مشکل ما اینجاست که:
۱. از دشمن و دشمنی ورزیدن بیوقفهاش غفلت میورزیم؛
۲. بدون ملاحظۀ تاریخ گذشته، با نوعی سادهلوحی، رویدادها را بریده و نقطهای مطالعه میکنیم و از شناسایی جریانی پرهیز داریم؛
۳. مجال پرسش و نقد را به عموم نهادها، سازمانها محدود کرده و به اشخاص حقوقی مصونیّت بیش از اندازه بخشیدهایم؛
۴. مناصب و پستها را نه بر اساس لیاقت و ضرورت، بلکه بر اساس تمایلات حزبی و قبیلهای، بین اشخاص تقسیم کردهایم؛
۵. از شنیدن آمار و اطّلاعات واقعی پرهیز میکنیم و به تملّقگویان و چاپلوسان، مجال جولان میدهیم؛
۶. از آخرالزّمان و مأموریّت الهی بنیاسماعیل برای تأسیس حکومت جهانی غفلت داریم؛ به همان سان که چشم خود را بر تمنّای بنیاسرائیل برای تأسیس امپراتوری جهانی بستهایم؛
۷. از سرمایهها و امکانات بالقوّۀ انسانی و توان فرهنگی موجود در کشور که میتواند ما را در گذار از این شرایط یاری دهد، تنها به دلیل سوءتفاهمها و پچپچهای اطرافیان و نزدیکان غفلت داریم.
والسّلام علی من التّبع الهدی
اسماعیل شفیعی سروستانی
ماهنامه موعود شماره ۱۲۱
پینوشتها:
۱. این کتاب با عنوان «آیین رزم» به زبان فارسی ترجمه و توسط انتشارات هلال چاپ و منتشر شده است.
۲. اسلام و بحران عصر ما، روژه دوپاسکیه، حسن حبیبی، ص ۵۱.
۳. بررسی شیوههای تبلیغاتی مسیحیّت، مرتضی نظری، ص ۹۶.
۴. در کتاب غرب و آخرالزّمان به طور مفصّل به موضوع پرداختهایم.