جلسه قبل راجع به حجج و خلفاى الهى صحبت شد و گفتیم که باید در هر زمانى خلیفهاى از طرف حضرت حق نماینده و رهبر و واسطه فیض باشد؛ یعنى کسى باشد داراى دو جنبه؛ یک جنبه یلىالحقى داراى چهار روح و یک جنبه یلىالخلقى داراى سه روح که بتواند به وسیله روح چهارم با مجردات و مبدأ عالى ارتباط پیدا کند، از آنها استضائه کند و ضوابط و قواعد الهى را اخذ کند و به وسیله روح سومش که روح ملکوتى است تماس با مخلوقات بگیرد و مبشراً و نذیرا باشد و [نیز گفته شد] که با صراحت آیات قرآنى، آن خلفاى حق و حجج الهى انبیاء بودهاند. اول حضرت آدم(ع) بود و منتهى شد به خاتمالانبیاء، حضرت محمد(ص) و اوصیاى ایشان(ع)، یکى پس از دیگرى. الآن [مقام] خلیفهاللّهى و حجهاللّهى به حضرت بقیهاللَّه، روحى له الفداء، موکول و محول شده است. همچنین عرض شد که تمام مذاهب به این معنا معترفند که حضرت بقیهاللَّه [به عنوان] حجهاللَّه و خلیفهاللَّه در آخرالزمان خروج خواهد کرد و و کلماتشان نیز گفته شد و نتیجه آن شد که حضرت بقیهاللَّه، روحى له الفداء، در آخرالزمان انقلابى ایجاد خواهد کرد و حکومتى تشکیل خواهد داد که یک انقلاب و حکومت جهانى است، نه موضعى و مقطعى. در سراسر عالم یک پرچم به اهتزاز در خواهد آمد، یک کتاب قانون حکومت خواهد کرد و یک سکه رایج خواهد شد.
در میان مسلمانان، ۲۰۲ نفر از علماى برجسته اهل سنت درباره امام زمان(عج) کتاب نوشتهاند یا فصل مفصلى بیان کردهاند یا اسم پدر و مادر ایشان را بیان نمودند. شیعیان نیز که همه معتقد و معترفند و متجاوز از ۲۰۰۰ کتاب درباره حضرت بقیهاللَّه، روحىلهالفداء، نوشتهاند و نیز ۶۲۰۷ روایت درباره حضرت از اهل بیت عصمت و طهارت وارد شده است و ۲۰۷ آیه از آیات قرآن کریم تفسیر و تأویل به وجود مقدس امام زمان(عج) شده است.
طبق نظر کلیه علماى شیعه وعده زیادى از علماى اهل سنت حضرت در سنه ۲۵۵ق. در شهر سامراء متولد شدهاند. پدرشان امام حسن عسکرى(ع) و مادرشان حضرت نرجس خاتون بودهاند.
در سنه ۲۶۰ق. امام حسن عسکرى(ع) به درجه شهادت رسیدند. آن حضرت خلیفهاللَّه بودند، حجهاللَّه بودند و رهبر عالم وجود بودند، واسطه بین عالم و غیب و شهود بودند و با شهادت ایشان این مسؤولیتها به حضرت بقیهاللَّه، روحىلهلفداء، منتقل شد حضرت بقیهاللَّه، روحىلهلفداء، شش ساله بودند که مسؤولیت عالم وجود به عهدهشان محول شد و از همان موقع نیز غیبت صغراى آن حضرت آغاز شد.
[در این دوران چهار نائب خاص ایشان واسطه بودند بین مردم و وجود مقدس امام زمان(عج)]، که سؤالات، اشکالات و حوائج مردم را به امام(ع) مىرساندند و از طرف امام(ع) براى مردم جواب مىآوردند.اولین نائب آن حضرت جناب عثمان بن سعید بود، دومین محمد بن عثمان بن سعید، سومین جناب حسین بن روح و چهارمین جناب على بن محمد سیمرى – که حالاتشان مفصل است و کتابهایى درباره ایشان و کراماتشان نوشته شده است – هنگامى که اجل على بن محمد سیمرى رسید حضرت در توقیعى به ایشان فرمودند: »اجل تو رسیده است به کسى وصیت مکن و نیابت را به کسى محول مگردان.«1 (مضموناً). به این صورت غیبت کبرى آغاز شد. آغاز غیبت کبرى در سنه ۳۳۱ق. است که حضرت آن موقع ۷۵ سال داشتند (مدت غیبت صغرى ۷۰ سال بوده است). یک توقیعى هم از ناحیه مقدسه صادر شد: »و أمّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها إلى رواه حدیثنا، فإنّهم حجّتى علیکم و أنا حجهاللَّه علیهم«؛ در مورد رویدادهاى زمان (مسائل و احکام شرعیتان) باید به راویان حدیث ما رجوع کنید که آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنها هستم.«2
از سنه ۲۵۵ق. تا الآن که ۱۴۲۳ق. است عمر مبارک امام زمان(عج)، ۱۱۶۷ سال است – به اتفاق همه و طبق ضابطهاى که هست – امّا مخالفان و معاندان و منحرفان در مورد وجود مقدس حضرت بقیهاللَّه، روحىلهالفداء، اشکالاتى مطرح کردهاند که مجموعاً ۱۲ اشکال است. ۱۰ اشکال بسیار سهل است و هر کس که اطلاعات مذهبىاش خوب باشد مىتواند جواب آن را بدهد، امّا دو تا از این اشکالات یک مقدار سخت است.
[یکى از آن دو اشکال، اشکال به عمر حضرت است] مىگویند اگر عمر شریف حضرت امام زمان(عج)، ۱۱۶۷ سال است چگونه ثابت مىکنید که ایشان هنوز زنده هستند. چه موجوداتى را شما مىتوانید معرفى کنید که این مقدار عمر داشته باشند؟ با توجه به اینکه متوسط عمر انسان ۶۰-۷۰ سال است و اگر کسى هم بالاى ۱۰۰ سال عمر داشته باشد نادر است والنادر کالمعدوم. جوابهاى متفاوتى به این اشکال داده شده است:اول آن که دانشمندان روز کتابهایى نوشتهاند و در کتابهایشان ثبت شده است که سلولهاى مغز انسان استعداد دارد و مقتضى است که میلیونها سال عمر بکند و این ۱۱۶۷ سال بعدى ندارد.
دوم این که روایاتى در این زمینه داریم. از جمله مىفرماید: »خلقتکم للبقاء لا للفناء«؛ ما شما را خلق کردیم که همیشه زنده بمانید نه اینکه یک مدتى زنده باشید و بعد منقرض شوید – اگر چه از این روایت معناى دیگرى نیز استفاده مىشود که مورد بحث ما نیست – در قصه حضرت یونس(ع) نیز که در قرآن کریم آمده است خداوند فرموده است: »فلولأ أنّه کان من المسبحین للبث فى بطنه إلى یوم یبعثون«؛ ۳ اگر حضرت یونس(ع) که در شکم ماهى قرار گرفته بود، آن ذکر۴ را نمىگفت تا روز قیامت در شکم ماهى مىماند و [زنده بود].
به دنیا آمدن علت نمىخواهد ما که در دنیا آمدهایم باید همیشه بمانیم و لذا اگر دقت کنید کسى از نحوه تولد نوزاد سؤال نمىکند که مثلاً چه طور متولد شد، اما از نحوه فوت سؤال مىشود، این سؤال براى چیست؟ براى آن است که این موجود خارجى استعداد بقا داشت، باید همیشه زنده مىماند. بزرگان یک بحثى کردهاند که آیا ممات، ظلمت و شب، اینها امر وجود هستند یا امر عدمى؟ طبق آیات قرآنى هم حیات و هم ممات امور وجودى هستند. ممات امر عدمى نیست. مرگ عدم الحیات نیست. خداوند در قرآن مىفرماید: »خلق الموت والحیاه«5 مگر در دعاها نمىخوانید: »خلق اللیل والنهار« و »خلق النور والظلمه« اگر مرگ امرى عدمى بود، خلقت آن معنا نداشت. اگر لیل و ظلمت امور عدمى بودند که خلق کردن آنها معنا نداشت. همه اینها امور وجودى هستند – اگر چه حکما وجود و عدم را به معناى مختلفى تعریف کردهاند: ثابت العین و منفىالعین و… -۶ پس مرگ امرى وجودى است و حضرت بقیهاللَّه، روحىلهالفداء، در این امر وجودى مستقر است که اسم آن حیات است.
و اما جواب حلى به این اشکال آن است که حیات انسان به چهار خلط است: سودا، صفرا، بلغم، خون (در اصطلاح اطباء گرم و سرد و خشک و تر و اگر کسى علاقهمند باشد در آثار اطباى قدیم درباره این چهار خلط و اعجاز خوراکىها مفصلاً نوشته شده است). این چهار خلط سبب بقا و حیات انسان است و اگر چنانچه کسى این چهار خلط را مساوى نگه دارد نه مریض مىشود و نه مىمیرد و اطباء هم بر این امر اذعان دارند. حضرت بقیهاللَّه، روحىلهالفداء، با قدرت ولایتشان این چهار خلط را مساوى نگه داشتهاند.
جواب نقضى به این اشکال آن است که ملائکه نیز عمر طولانى دارند و خداوند این عمر را به آنان داده است. پس حضرت حق مىتواند عمر ملائکه را به ولى خود و حجت و ناصر دین خود بدهد. روایاتى موجود است که حضرت جبرئیل(ع) در محضر نبىاکرم(ص) بود. حضرت امیر(ع) وارد شدند. حضرت جبرئیل(ع) بلند شد و به حضرت امیر(ع) تعظیم کرد. حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: »مگر این جوان را مىشناسى؟« جبرئیل عرض کرد: »بله، یا رسولاللَّه! ایشان استاد من هستند.« حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: »ایشان استاد شماست!« عرض کرد: »بله، یا رسولاللَّه« حضرت فرمودند: »از چه وقت؟« عرض کرد: »زمانى که حضرت حق جلت عظمته مرا ایجاد کرد صدایى به گوشم رسید که مىپرسید: »من أنت و من أنا؟« تو که هستى و من که هستم. ماندم که در جواب چه بگویم. مرتب سؤال مىشد تا اینکه این آقا را در ملکوت اعلى دیدم و فرمودند بگو: »أنت ربّى جلّ جلالک و عظم کبریائک و أنا عبدک جبرائیل.« این را گفتم و دیگر صدا نیامد. ایشان استاد من هستند.« حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: »از آن زمان چه قدر مىگذرد؟« عرض کرد: »یا رسولاللَّه، نمىدانم. لکن ستارهاى هست که ۳۰ هزار سال به ۳۰ هزار سال طلوع مىکند و تا به حال ۳۰ هزار مرتبه طلوع کرده است.« و حضرت جبرائیل هنوز زنده است.
روایت دیگرى در مورد شیطان است که حضرت على(ع) فرموده است: شیطان قبل از خلق حضرت آدم، دو رکعت نماز در آسمان چهارم خواند که ۶۰۰۰ سال طول کشید.۷ اگر از زمان آدم تا حضرت خاتم(ص) را ۵۰۰۰ سال در نظر بگیریم، جمعاً مىشود ۱۱۰۰۰ سال و تا الان مىشود ۱۲۴۰۰ سال (که ما در اینجا اقل را نیز در نظر گرفتهایم) و کسى هم نمىتواند که شیطان را و زنده بودنش را تا الآن منکر شود پس بخشى از زندگى شیطان این مقدار است و کسى هم ایراد نمىکند پس چه ایراد دارد که حضرت بقیهاللَّه، ملاذ و ملجاء عالم وجود عمر شریفشان ۱۱۶۷ سال باشد.
گذشته از آن به شهادت قرآن حضرت عیسى(ع) در آسمان چهارم زنده است و هنگامى که حضرت بقیهاللَّه ظهور مىکنند، ایشان از آسمان نازل مىشود و با حضرت بیعت مىکند، پشت سر حضرت نماز مىخواند و جهاد عجیبى مىکند و به امر حضرت کسانى را که باید به درک بفرستد مىفرستد. حضرت خضر هم زنده است و در همین عالم ماده است و همینطور حضرت الیاس و عمرشان چندین برابر عمر حضرت بقیهاللَّه است. درختهایى در عالم هستند که عمرشان ۶۴۰۰ سال است. حیواناتى بودهاند که ۳۰۰۰ سال عمر کردهاند. اینها مورد ندارد و فقط اشکال به حضرت بقیهاللَّه مىکنید که ۱۱۶۷ سال عمر دارند؟
شتر حضرت صالح(ع) که از کوه بیرون آمد، ۳۷ متر پهناى کمرش بود (چون دهانه کوهى که از آن بیرون آمد ۳۷ متر بوده است) و فوراً هم وضع حمل کرد و بچه بزرگى هم به دنیا آورد و آب یک شهر را مىخورد که خداوند فرموده بود که یک روز این شتر آب بخورد و یک روز هم مردم شهر، آیا این جز به قدرت خداوند بود؟ حضرت ابراهیم(ع) را در دریاى آتشى انداختند که یک فرسخ مانده به آن کسى نمىتوانست جلو برود و این آتش گلستان شد، آیا این جز به قدرت الهى بود؟ و حضرت موسى که دریا را خشک کرد جز به قدرت خداوند بود؟ رد شمس بر امیرالمؤمنین(ع) – که برخى مىگویند ۳۶ مرتبه برایشان رد شمس شده است – و شقّالقمر حضرت رسولاکرم(ص) که یکى از معجزات ایشان بوده است، جز به قدرت خداوند صورت گرفته است؟
خدایى که این قدرتها را دارد، این قدرت را نیز دارد که خلیفه، نماینده و حجتش را زنده نگه دارد. پس طول عمر حضرت(ع) قابل هیچ بحثى نیست. ملاذ و ملجاء عالم وجود – نه فقط منظومه شمسى که در برخى منظومهها ۴۰ خورشید طلوع و ۴۰ ماه غروب مىکند – ملاذ و ملجاء و پناه همه حضرت بقیهاللَّه است.
خدا رحمت کند آقا شیخ محمد کوفى را، ۵۷ سال قبل در نجف اشرف با پدر من آشنا بود. پیرمردى کوتاه قد با حدود ۷۵-۸۰ سال سن. ایشان با امام زمان(عج) ارتباط داشتند و توقیع امام زمان(عج) به سید ابوالحسن (اصفهانى) توسط ایشان به سید ابوالحسن رسید۸ و برخى از دوستان ما آن نامه را نزد سید ابوالحسن دیده بودند. من آن موقع ۱۶ سال بیشتر نداشتم. آقا شیخ محمد کوفى در کوفه بودند. شبهاى جمعه مىآمدند نجف براى زیارت. به حجره پدر من هم مىآمدند و بعضى اوقات داستانهاشان را براى پدرم نقل مىکردند.
یک شب ایشان آمدند حجره پدر من. از صداى عصاى ایشان متوجه آمدن ایشان شدم. سلام کردم و گفتم: »بفرمایید«. گفتند: »پدرت کجاست؟« گفتم: »رفته است ایران«. گفتند: »کى؟« گفتند: »دو سه روز است.« ایشان را به حجره بردم و پذیرایى کردم. شب را در حجره ما بودند و صبح هم صبحانه خوردند و خواستند بروند. من شنیده بودم که مکرر خدمت حضرت(ع) رسیدهاند از ایشان پرسیدم: »مىخواهم خدمت حضرت(ع) برسم. چه کنم؟« فرمودند: »واجبات را به جا بیاور محرمات را ترک کن مستحبات را انجام بده و مکروهات را ترک کن.« گفتم: »آقا این خیلى سخت است«. گفت: »فرزندم، نماز شب بخوان«.9 ایشان براى پدرم نقل مىکرد: »شب ۲۱ یا ۲۳ ماه رمضان، من کوفه بودم. گفتم شب قدر را به مسجد کوفه مىروم براى خلوت و اعمال شب قدر. مقدارى افطار و سحرى با خود برداشتم و به مسجد
کوفه رفتم – مسجد کوفه سه طرف اتاق دارد و یک طرف بدون اتاق است – یک اتاق طرف قبله گرفتم. نماز را خواندم و افطار کردم. ضعف مرا گرفت. گفتم چند دقیقهاى استراحت مىکنم و بعد بیدار مىشوم و مشغول اعمال این شب مىشوم. بیدار شدم. دیدم همه جا روشن و نزدیک طلوع آفتاب است. بسیار ناراحت شدم با خود گفتم دیدى چه خاکى بر سرم شد، آمده بودم خلوت کنم و اعمالى را انجام بدهم، گناهانم را پاک کنم و حجابهاى ظلمانى را از بین ببرم و خودم را طاهر و مطهر کنم، این هم نشد و چه فیضى از دستم رفت. بلند شدم براى وضو گرفتن و ادامه فریضه نماز. رفتم به سمت حضرت مسلم(ع)، دیدم در یکى از این دهنهها، یک آقاى بسیار نورانى، خوابیده بودند و دو نفر، بالاى سر ایشان خیلى مؤدب نشسته بودند. من خواستم رد شوم. سلامى کردم. جواب دادند »علیکم السلام، آقاى شیخ محمد کوفى، بفرمایید!« من هم نشستم – بدون توجه – دیدم آقایى خیلى نورانى خوابیده است و یک عبایى تا سینهشان کشیدند. به این دو نفر که نشسته بودند گفتم: »این آقا که هستند؟« گفتند: »ایشان آقاى عالم است.« با خود گفتم اینها عربند و فرق عالفم و عالَم را متوجه نیستند. مىخواهند بگویند »آقاى عالفم است« مىگویند »آقاى عالَم است.« گفتم: »ایشان آقاى عالفم هستند«. گفتند: »خیر، آقا شیخ محمد، ایشان آقاى عالَم هستند.« بعد حضرت بلند شدند و فرمودند یک ظرف آب به من بدهید. یکى از آن دو دوید و رفت یک ظرف آب براى آقا آورد. ایشان یک مقدارى خوردند و بقیهاش را دادند به من. گفتم: »نمىخواهم.« یکى از آن دو نفر ظرف آب را گرفت و آب را خورد. بعد یک نفر از آنها گفت: »آقا صلاح مىدانید آقا شیخ محمد را با خود ببریم؟« آقا فرمودند: »باید سه امتحان بدهد اگر از این امتحانها درست درآمد او را مىبریم.« من متوجه صحبت آنها نمىشدم با خود گفتم بهتر است بروم وضو بگیرم. رفتم وضو بگیرم دیدم مسجد ظلمات است. سؤال کردم چقدر از شب رفته است. گفتند: »دو ساعت از شب رفته است«. متوجه شدم که حضرت بقیهاللَّه بودهاند. شروع کردم به گریه کردم و حسرت خوردن که کاش آب را خورده بودم. اى کاش التماس کرده بودم که با ایشان بروم. حاجآقا سؤال کردند: »امتحان چه شد؟« فرمودند: »آقاى حاجى، از امتحان درست درنیامدم.«
حضرت بقیهاللَّه آقاى عالَم هستند نه فقط منظومه ما جمیع منظومهها (سزاوار است که دوستان بیشتر به فکر و یاد آقا باشند و بیشتر به آقا توجه داشته باشند. توسلات به آقا باشد. هر نمازى دو دعاى مستجاب دارد اولین دعاى خود را ظهور و فرج و نصرت امام زمان(عج) قرار دهید. این دعایى که شما مىکنید هدیهاى از طرف شما به محضر آقا امام زمان(عج) و ایشان قطعاً تلافى مىکنند. خداوند در قرآن مىفرماید: »و إذا حیّیتم بتحیّه فحیّوا بأحسن منها أو ردّوها إنّاللَّه کان على کلّ شىء حسیبا«10. صبحها دعاى عهد را فراموش مکنید. ارتباط خودتان را با مسئول عالم وجود و نماینده حق برقرار و قوىتر کنید. در تمام گرفتارىها »یابنالحسن یابنالحسن« را فراموش نکنید. ایشان محیط به عالم وجودند. از نیتها و گفتار و اعمال و کردار ما آگاهند و کسانى که گرفتارى شدید داشتند و جواب هم گرفتند زیاد بودهاند. گرفتارىهایتان را با »یابنالحسن« اصلاح کنید«.
خدایا، قسمت مىدهیم به عزت محمّد و آل محمد(ص) فرج امام زمان(عج) نزدیک بگردان. موانع ظهور را برطرف بفرما. خدایا قسمت مىدهیم به حق اسم اعظمت و به حق مقربان درگاهت، قلوب همه ما را نه نور ایمان و معرفت و تقوى و ولایت و خلوص و محبت امام زمان(عج) منور بگردان. همه ماها را مشمول دعوات خاصه امام زمان(عج) بگردان. چشمهاى آلوده ما را به جمال منور امام زمان(عج) روشن بگردان. دل امام زمان را از همه ما راضى و خشنود بگردان. خدایا دفع ظلم و پریشانى و گرفتارى از قاطبه مسلمانان دنیا، خصوصاً فلسطینىها بگردان. شر اشرار را به خودشان برگردان.
پىنوشتها :
۱ . توقیع حضرت بقیهاللَّه، روحىلهالفداء، در پاسخ به سؤالات اسحاقبن یعقوب: »و اما الحوادث الواقعه…« ر.ک: کمالالدین، ج۲، ص۴۸۴.
۲ . سوره صافات (۳۷) آیات ۱۴۴ و ۱۴۳.
۳ . ذکرى که حضرت یونس(ع) را از بطن ماهى نجات داد به ذکر یونسیه معروف است: »لا إله إلاّ أنت سبحانک إنّى کنت من الظالمین. (سوره انبیاء، آیه۸۷). این ذکر خیلى شریف و مفید است. اکثر علماى اخلاق این ذکر را به دوستانشان توصیه کردهاند. مرحوم امام هم در کتاب اسرار الصلوه خود این را نوشتهاند و عدد زیادى هم براى گفتن این ذکر آوردهاند. لکن اگر کسى مىخواهد این ذکر را بگوید بیشتر از ۶۶ بار بگوید. این ذکر سبب شد که حضرت یونس از ظلمت شکم ماهى نجات پیدا بکند. کسانى هم که در این ظلمتکده هستند و در حجابهاى ظلمانى زندگى مىکنند اگر این ذکر را مترنم باشند و بگویند حجابهاى ظلمانى آنها از بین مىرود و وجودشان منور مىشود و موفق به توفیقات الهى مىشوند.
۴ . سوره ملک (۶۷)، آیه ۲.
۵ . چرا از مرگ مىترسیم یا گمان مىکنیم که مسأله مهمى است. مرگ تعویض لباس است. این لباس کثیف گوشتى را از تن انسان درمىآورند یک لباس هور قلیایى (شفاف)، بین تجرد و ماده، بر تن مىپوشانند که محیط به عالم وجود مىشود و این باید باعث افتخار باشد. فلذا اولیاى الهى مشتاق مرگ بودند. امیرالمؤمنین(ع) مىفرماید که اشتیاق من به مرگ بیش از اشتیاق کودک است به پستان مادر. »واللَّه لابن أبىطالب ءانس بالموت من الطفل بثدى أمّه« (نهجالبلاغه فیضالاسلام، خطبه ۵، ص۵۷). خدا مىداند که مرگ چیزى نیست اگر انسان خودش را اصلاح بکند و حجابهاى ظلمانى را کنار بزند. اینجا ظلمتکده است. فقط انسان مسؤولیتش را انجام بدهد، به جان امام زمان(عج) به رفتن میل و رغبت پیدا مىکند. بعضى بزرگان شب مرگشان را خبر مىدادند و مىگفتند که شب عروسى ماست. خوشحالى مىکردند. شیرینى مىدادند. شما ببینید شهداى کربلا چه مىکردند براى به میدان رفتن و سبقت مىگرفتند از یکدیگر. مىدانستند که اگر بروند شهید مىشوند مىدانستند کجا مىروند و این چنین به استقبال مرگ مىرفتند.
۶ . نهجالبلاغه فیضالاسلام، خطبه ۲۳۴ (معروف به خطبه قاصعه)، ص۷۷۹.
۷ . ر.ک: مجموعه فرمایشات حضرت بقیهاللَّه، ارواحنالهالفداء، – آیتاللَّه حاج شیخ محمد خادمى شیرازى – چاپ دوم، ص۱۷۰.
۸ . »و مناللیل فتهجّد به نافله لک عسى أن یبعثک ربک مقاماً محموداً.« (سوره إسراء (۱۷) آیه ۷۹) نماز شب خیلى حجابها را برطرف مىکند خیلى پروندهها را صاف مىکند. خیلى گرفتارىها را برطرف مىکند. جوانها نصف شب بلند شوند علىرغم جوانى و رطوبت مغز و خستگى، وضو بگیرند و نماز بخوانند. خدا شاهد است حضرت حق پردهها را عقب مىزندو به ملائکه مىگوید: »نگاه کنید این بنده خاکى من جوان است و با من انس گرفته است. من افتخار مىکنم به وسیله این بنده بر شما.« از خدا هر چه بخواهید خداوند به شما مىدهد، کریم است، جواد است، عقاد است، مهربان است، رئوف است. حبیب است… راه صد ساله را مىتوانید به یک شب طى کنید و از مقربان در دنیا و آخرت باشید. همهاش خوابیم. خواب. چنانکه در روایتى از رسول اکرم(ص) آمده است: »الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا« وقتى مردیم بیدار مىشویم که چقدر مىتوانستیم سیر کنیم و خودمان را برسانیم و نرساندیم و پشیمانى آنجا هم هیچ سودى ندارد.
۹. سوره نساء(۴) آیه ۸۶: »هرگاه کسى شما را ستایش کند شما نیز باید به ستایشى مثل آن یا بهتر پاسخ دهید که خداوند به حساب هر نیک و بد کاملاً خواهد رسید.«
موعود شماره ۳۶