… أنّ الارض یرثها عبادی الصالحون 1 .
این زمین را، بندگان صالح، به میراث میبرند.
احساس انتظار، مثل احساس تشنگی است:
احساس تشنگی، آدم را، به آب میرساند، و احساس انتظار، انسانف صاحب نظرف آگاهف دین باورف حقیقت جوی را، به حجت بالغه الهی!…
انسانف اسلام، بزرگترین اصل اجتماعی و پاکترین نهاد سیاسی دین را، اعتقاد و التزام به رهبری «معصوم» میداند.
رهبر جامعه انسان، هیچ کس نمیتواند بود، مگر «پیامبر» یا «امام» که به طور مستقیم از سوی خدا و یا به امر حق و به دست پیامبر، تعیین شده باشد.
حقیقت دین، جز این نیست و بلوغ انسانیت، جز از این راه، مقدور نمیتواند شد. ۲
شیعه، نیز ـ با التزام و پایداری بر این اصل خدایی ـ در هیچ لحظهای از تاریخ، هیچ «ظالم» و «روند ظالمانهای» را تأیید و تصدیق نکرده، و بر سر این کار، «جان» خویش را ـ در همواره همه جا ـ بلا گردان «ایمان» خویش ساخته است!…
در آن حدیث مشهور، هم، که سخن از قیام حجت بالغه، به میان میآید، تمامتف ضربتف تاکید، بر سر «ستم ستیزی» است:
یملاالله به الارض قسطاً و عدلاً، کما ملئت ظلماً و جوراً.
خداوند، این زمین را ـ به دست او ـ از عدل و داد، سرشار میسازد، همانطور که از ظلم و جور سرریز شده باشد!…
تو گویی که آنچه دیو آتشخواره «ظلم»، بر سر آدمیان خاک میآورد، با هیچ داغ و زخم دیگری، برابری نتواند کرد، اصلاً، همه دردهای بشر کجا، و این آتش جانسوز خانمان بر باد ده، کجا؟! ۳ …
و دوای این همه درد: «عدالت»!
از نگاه «شیعه»، عدالت، اصل دین است:
نخستین پیشوای او، در محراب، به گناه عدالت، به قتل میرسد!!
و آخرین پیشوایش، برای این که به دادف عدالت برسد قیام میکند؛
و آخرین حلقه، از مجموعه حلقات مبارزاتف حق و باطل را ـ که از آغاز جهان، بر پای بوده است ـ به سامان میبرد.
همه حرفف «انتظار»، همین است:
سفری دور و دراز، برای رسیدن.
با چشمان «آینده»، تکلیف «حال» را، روشن کردن.
در آستانه سقوط و ابتذال، ، دست انسان را گرفتن، و او را، تا درگاه نگاه خدا، بالا کشیدن و بر تحقّق آرمان والای همه انبیا و اولیا و مردان رزم آور راه حق، نظر داشتن!.
ودرآخرین رزم ـ پیروزمندانه ـ حیثّیت عادلانه خاک را از نگاهبلند«بقیهالله»بهنظارهبرخاستن…و این، حرفف کمی نیست!.
***
انتظار، از جنس فرداست،
و احساس انتظار، فردایی شدن
عشیره انتظار، اهالیف فردایند!…
آن که «نظر» ندارد، مثلف کسی است که تشنه نیست.
احساسف انتظار، مثل احساس تشنگی است.
آن که احساس تشنگی ندارد، آب ـ هر چند فراوان، زلال و گوارا، هم که باشد ـ به چه دردش میخورد؟!
بی خیالی، این پا و آن پا کردن، و مرد «فردا» نبودن، «ضد انتظار» است!
انسانف انتظار، آماده فرداست.
احساسانتظار، ازهمصحبتیهایفردا، سرشارشدن است.
از اندیشه تردید، بیرون آمدن، و در دل یقین، در آمدن.
نشاط انتظار، آدمی را از ناامیدی و سستی، باز میگیرد.
با این نگاههای کوچک و پیش پا افتاده، آدم در «روز مرگی»ها، غرق میشود.
برای خوب دیدن، و خدایی نگریستن، باید به چشمان انتظار، مسلح شد!
آنکه«نظر»ندارد، به احساس انتظار، نیز ـ نمیتواند رسید.
«انتظار» سفر دور و درازی است.
سفر انتظار، چشم آدم را، باز میکند، سفر انتظار، انسان را، «صاحب نظر» میسازد…
***
حرف از یک نقطه زمانی و مکانی نیست.
سخن از یک جغرافیای جهانی عقیدتی است:
تکان تازهای در خاک و خلقت خاک!
تنه و بدنه خلقت، «عدالت» است… و در این میانه، «ستم»، غباری بیش نیست، که به راحتی میشود آن را شست و پیکره اصلی، پاکیزه و زیبای آفرینش را در برابر نگاه انتظار زندگی، به دیدار نهاد!…
این شست و شو، اصلاً، مشکل نیست:
«آب» که دارد میرود،
«رود» که دارد میگذرد،
فطرت پاک عادلانه «خاک» که دارد تکان تازهای میخورد،
همه به یاری ما، خواهند شتافت!
تنها، کافی است تکانی بخوریم. در جنبش شکوهمند میلاد انتظار، به «احساس» برسیم و صاحب نظرانه، عمل کنیم…
انتظار، یک رفع تکلیف نیست. بلکه، فهم تکلیف است، ادای تکلیف است:
آنان که منتظر عدالت فراگیر و همگانی اند، خویشتن، باید همواره در سوی تحقق آن؛ اندیشه کنند، بنویسند و بکوشند، و سهم سنجیده و دقیق خود را ـ از اندازه وظیفهای که بر گردن دارند ادا کنند…
از بینظران، چه انتظاری؟!… نبضف عدل، که خاک را، به تکانی موّاج و تند و تازه فرا میخواند، بی نظرانه نمیتواند بر گوشدلبنشیند. بی نظری، بی تفاوتی و بی خیالی، از احساسف انتظار، به دور است. خویشاوندان خمیازه و خواب را بگویید که با بیراهههای خویش، مزاحم راهف «مردان انتظار» نشوند!
***
احساس انتظار، در این فرهنگ، مأذنه بلند هستی است که از بالای بلند آن اذانف عدلف جهانی، سرداده میشود.
این انتظار، پاسخی است به تمامی هستی و همه فرشتگان، در برابر همان سؤال گلایهآمیز، که: «چرا بر کره خاک، پایکسانی باید باز شود که فساد کنند و خون بریزند؟!»
این «انتظار» و پایانه معطّر و مطهّر خاک، پاسخ آنان و همه افکاری هم هست، که از «گفردف خویش فرا نرفته و تمامت استعداد و توان انتظار را نمینگرند…»
احساس انتظار، احساس طوفانی، شورانگیز و با نشاط است، و انتظاری ندارد، مگر پیروزی!
پینوشتها :
* قطعه ادبی برگزیده دومین جشنواره برترینهای فرهنگ مهدویت؛ ویژه مطبوعات، به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی.
۱ . سوره انبیاء (۲۱)، آیه 105.
۲ . و در عصر «غیبت»، با مرجعیت و فقاهت است که جای «ولایت»، پر میشود.
۳ . در نگاهی ژرف و فراگیر، «ظلم»، تمامت آفات و شوربختیهای آدمی را، در بر میگیرد. ظلم، هر آن کنشی است که اشیا و آدمی را، از شأن و مکانتف حقیقیاش، برکنار میدارد. جهل و نفهمیدن، ظلم است. بی ایمانی و شرک، ظلم است: «یابنیّ لا تشرک بالله. إن الشرک لظلم عظیم»؛ فرزندم، بر خدای «شرک» میاور؛ چرا که شرک، «ظلم» بزرگی است! (سوره لقمان (31)، آیه 13)
ماهنامه موعود شماره 33