اعتراضات مردمی در عربستان و چالش وهابیت

در حقیقت عربستان‌سعودی که مقر افراطیون و بنیادگراهاست، قصد دارد با همسو شدن با سیاست‌های جهانی و تمکین به دکترین لیبرالیسم غربی، نقشی محوری در جامعه جهانی بویژه در جهان عرب ایفا کند و اصولا همین پارادوکس آشکار موجب شده حاکمیت عربستان به‌طور جدی و فزاینده تحت فشارهای داخلی و خارجی قرار گیرد.
عربستان‌سعودی از مذهبی‌ترین و بسته‌ترین کشورهای خاورمیانه است و در حالی که زمانی تنها یک پادشاهی توسعه نیافته صحرایی بود اما اینک به لطف منابع سرشار نفتی به یکی از غنی‌ترین و ثروتمندترین ممالک منطقه مبدل شده است. این کشور که حتی نام خود را از خاندان آل‌سعود که در قرن هجدهم در این منطقه به قدرت رسیده‌اند وام گرفته، ناحیه حجاز یعنی محل تولد رسول اکرم(ص) را در خود جای داده که این مساله نوستالژیک در کنار حمایت‌های آل‌سعود از یک تفسیر هرمنوتیکی و انعطاف‌ناپذیر از اسلام اهل سنت که همانا وهابیت است موجب شده عربستان هویتی انحرافی اما نیرومند کسب کند و در این میان حمایت آمریکا از آن به دلیل دامن زدن به ارتجاع در منطقه مزید بر علت شده و از آنجا که منافع خاندان سلطنتی عربستان ایجاب می‌کند تا ثبات در منطقه حفظ و عناصر افراطی سرکوب شوند لذا عربستان سعودی از استقرار نیروهای آمریکا‌یی در خاک خود در پی حمله عراق به کویت در سال ۱۹۹۰ و تداوم حضور آنها استقبال کرد.
ملک‌عبدالعزیز که به شیر نجده شهره بود عربستان‌سعودی را در سال ۱۹۳۲ پایه‌گذاری و با تصاحب حجاز از خاندان هاشمی، کشوری متحد و تحت سلطه و هژمون خاندان خود تاسیس کرد و این بدان معنا بود که از آن پس شاهان یکی پس از دیگری توانستند بر پارادایم نوسازی کشور و توسعه نقش آن به‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای متمرکز، عمل کنند.
به عقیده بیشتر کارشناسان اما ترویج گروه‌های ناراضی و بعضا خطرناک از جمله سازمان القاعده نیز به عدم تحمل هرگونه مخالفت از جانب قدرت حاکم بازگشته که این گروه‌ها از تنفر مردم نسبت به نقش آمریکا در منطقه بهره می‌برند. در حقیقت عربستان‌سعودی که مقر افراطیون و بنیادگراهاست، قصد دارد با همسو شدن با سیاست‌های جهانی و تمکین به دکترین لیبرالیسم غربی، نقشی محوری در جامعه جهانی بویژه در جهان عرب ایفا کند و اصولا همین پارادوکس آشکار موجب شده حاکمیت عربستان به‌طور جدی و فزاینده تحت فشارهای داخلی و خارجی قرار گیرد. میل طبیعی و نیاز به تقویت امنیت داخلی از یکسو و تن دادن به ماحصل فشار ناشی از گفتمان حقوق بشر و ترویج دموکراسی سفارشی غرب از سوی دیگر، مقامات سعودی را بر سر دوراهی سرکوب تروریست‌های انتحاری یا راهبرد پاسخ به مطالبات جهت اصلاحات سیاسی، انگشت به دهان و معلق و آویزان نگه داشته است. امروزه قلمداد کردن جنبش‌های افراطی به‌عنوان “بنیادگرایی ” امری عادی است لیکن اصطلاح بنیادگرایی در اصل یک گفتمان پروتستان آمریکا‌یی بوده که برای تشخیص کلیساهای پروتستان که از بعضی جهات با اکثریت کلیساهای عادی متفاوت بوده به کار می‌رفته است.
بنیادگرایی اما شاکله‌ای از مجموعه متون، شعارها، نمادها و هنجارهایی که بشدت رایج و در سطح اجتماع، مابه‌ازای ملموس داشته را پیشنهاد کرده لذا در ۲ مورد بسیار مهم نقد چیزهای اشتباه و تنظیم برنامه جهت پیشبرد امور، پشت حمایت عمومی آن واقع می‌شود.
در واقع هنگامی ایدئولوژی در مقام ساحت سیاسی فعلیت بیرونی یافته و در سیاست خارجی به تبلور می‌رسد که نیاز ضروری درون نظام سیاسی به جبران کاستی‌ها حیاتی جلوه‌گر شده که صراحتا به کمبود بایسته‌های داخلی و فلج شدن موضعی کارکرد خرده‌سیستم‌‌ها در انطباق با درون داده‌های بدیع اشاره دارد. فقدان مشروعیت سیاسی و هراس پارانویایی‌وار طبقه حاکمه بستر مناسبی را در توسعه‌طلبی یک کشور تدارک دیده و به تعبیری سیاست خارجی توسعه‌طلبانه گویای عدم تعادل میان ملزومات و مقدورات است و نوعی تشنج در اندام‌های حیاتی یک جامعه سیاسی شمرده می‌شود. نفوذ عربستان در نواحی قبیله‌نشین پاکستان که حاکی از قرائت خشک و غیرمقدس از اسلام است را نه در کیفیت بالای دیپلماسی عربستان که باید ناشی از منافعی که در بسط وهابیت در سطح منطقه موجود است، دانست. این سیکل معیوب ناشی از فرکانس سکرآور حاکمیت در ممالک در حال توسعه خاورمیانه و دولت‌های حاشیه خلیج‌فارس در ۳ دهه پیشین به فشاری ساختاری مبدل شده و عموما عمر درازی نداشته و در آخر راه هستند. از نظر بسیاری از نوگرایان، حیات طبقاتی در جوامع دشوار شده لذا ساختارهای سیاسی غیردموکراتیک و دچار بحران مشروعیت با قبول دموکراسی غربی در عمل به استحاله و نابودی خود رای داده و اگرچه هم سرمایه‌داری و هم طبقه تحصیلکرده متفقا ریشه‌های چالش نوسازی را تعریف کرده از آنجا که در لیبرالیسم، سیستم کارآمد جذب دانش‌آموختگان و روشنفکران واقعی وجود ندارد ابزارهای نفوذ و قدرت طبقاتی همچنان در اختیار طبقه سنتی حاکم باقی می‌ماند. هم‌اکنون در عربستان و بحرین اوضاع اینچنین است و چالش اقلیت شیعی در عربستان و حداکثری شیعه در بحرین نیز مزید بر آنها شده است.
طنز روزگار اینجاست که مخالفان اصلاحات، از نقش پادشاه سعودی به‌عنوان حافظ و خادم بلاد مقدس اسلام نیز سوءاستفاده کرده و با برداشت‌های ناصواب و تفاسیر به رای از اسلام، از هرگونه رفرم جلوگیری کرده و معتقدند هرگونه تغییر و تحولی باید با موقعیت منحصر به فرد پادشاه هماهنگ و لذا در عمل هر اصلاحاتی را مغایر با مسؤولیت خطیر پادشاه به‌عنوان خادم‌الحرمین می‌دانند.
اینگونه تجاهل و مقاومت در برابر خواست و اراده مردم اما به نوعی انتحار سیاسی محسوب شده لذا درآمد بی‌حساب نفت برای حاکمان سعودی فقط مصونیتی موقتی، شکننده و غیرواقعی ایجاد کرده که نمی‌توان با تکیه بر آن خود را فریب داد و آینده‌ای نامطمئن ساخت کمااینکه تحولات اخیر خاورمیانه به درستی اثبات کرد در مقابل اراده مردم از دست پایگاه‌های غرب در منطقه، حضور ناوگان ایالات متحده و حتی ورود نیروهای ناتو به صحنه نیز کاری برنخواهد آمد.

نویسنده : دکتـر فریبــرز درجــزی روزنامه‌نگار و استاد دانشگاه

منبع : روزنامه جوان ۱۳۹۰/۰۳/۰۷

همچنین ببینید

از شیراز تا حیفا

«از شیراز تا حیفا»روایتی از بنیاد و تاریخ فرقه بابیه

«از شیراز تا حیفا» نقدی عالمانه و روایتی منصفانه از چگونگی شکل‌گیری فرقه بابیه و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *