بیش از ۵۸% فیلمهای بخش مسابقۀ جشنوارۀ بیست و نهم چهرۀ انقلاب و اسلام را زشت و نازیبا به تصویر کشیدند که نسبت به سال ۱۳۸۸، ۱۲%، نسبت به سال ۱۳۸۷، ۳۳%، نسبت به سال ۱۳۸۶، ۴۵%، نسبت به سال ۱۳۸۵، ۳۰% افزایش و نسبت به سال ۱۳۸۴، ۱۲% کاهش را نشان میدهد.
برای دومین سال، تأثیر جریان فتنه بر تعدادی از فیلمها مشهود بوده است. سال ۱۳۸۴ به این دلیل آمار بالا بوده است که فیلمها در دورۀ اصلاحات ساخته شده و یا مجوز پروانۀ ساخت آن صادر شده بود. اما این آمار تا پایان دولت نهم سیر نزولی داشته است ولی از آغاز دولت دهم این سیر رو به افزایش گذاشته است تا جایی که در سال ۱۳۸۸، ۴۶%، و در سال ۱۳۸۹، ۵۸% فیلمها چهرۀ ایران را زشت و نازیبا به تصویر کشیدند.
۱- در «جُرم» کیمیایی نه تنها با مواضع نظام و برای جمهوری اسلامی فیلم نساخت بلکه با قوت و قدرت بیشتری در راستای فیلم فارسی، اثری بسیار جسورانهتر ساخته که عمدتاً در نقاط و نکات فاحشی نگاههای زاویهداری با نظام دارد و بعضاً در عناد با آن برخاسته است. فیلم در بستر پیش از انقلاب بیان میشود اما حوادث و وقایع آن، مربوط به بعد از انقلاب است. مثل رفاقت جبهه و جنگ و کشت و کشتار در بوکان و…
۲- در «آقا یوسف» یوسف شخصی است که در خانههای مردم بالای شهر مشغول به کار است. او ابتدا به دخترش شک میکند که او معشوقۀ شخص زن بارهای است، اما این سوءظن بعداً تبدیل به حسنظن میشود ولی در پایان فیلم ثابت میشود که سوءظن او نسبت به دختر درست بوده است. این فیلم نسل جوان را نسل فاسدی میداند که اکثراً با جنس مخالف رابطه داشته و خانوادهها را از هم پاشیده یا در حال فروپاشی نشان میدهد. فیلم بر آزادی روابط دختر و پسر تأکید دارد.
۳- در «آینههای روبهرو»؛ آدینه دختری است که دو جنسه و یا دچار بیماری ترانس است. جامعه به خاطر فقر فرهنگی چندان آمادهی عمل جراحی او نیست. این فیلم ضمن اینکه بیان میکند دولت ایران عمل جراحی اینگونه افراد را آزاد گذاشته و وامی نیز به این مسئله اختصاص داده است، اما دختر به دلیل عقبماندگی فرهنگی جامعه و خانوادهی خود به کشور آلمان که زیبا به تصویر کشیده شده است میرود و با استقبال آنان روبهرو میشود فیلم با همکاری یونیسف، آمریکا، انگلیس و فرانسه ساخته شده است. این فیلم شبیه فیلم “be like others” (شبیه دیگران باش) ساختهی شبکهی بیبیسی در ایران است.
۴- در «ارتباط خانوادگی» پدر و مادری از شهرستان به تهران میآیند تا به فرزندان خویش که دو پسر و دو دختر هستند سر بزنند. اما به سراغ هریک که میروند آنها پذیرای ایشان نیستند به خصوص پسر بزرگتر که جبههای است و به شغل مسافرکشی میپردازد. سرانجام نادختری پیرمرد پس از مرگ ما در، پذیرایی از او را برعهده میگیرد. این فیلم به تقلید از یک کارگردان ژاپنی به تصویر کشیده شده است. این فیلم بر فاصلهی نسلی تأکید داشته و خانوادهها را از هم فرو پاشیده به نمایش میگذارد.
۵- در «باد و مه» در اوایل جنگ خانوادهای که از شمال به اهواز میروند در اثر بمباران، مادر کشته شده و پسر به واسطهی موجگرفتگی توانایی صحبت کردن را از دست میدهد. پدر، آنان را با خود به شمال بازمیگرداند و خود به اهواز برمیگردد. فیلم به تبعات و ضایعات جنگ که مربوط به سینمای سیاه جنگ است میپردازد. سرانجام پس از تحمل مشکلاتی پسر به حرف میآید.
۶- در «برف روی شیروانی داغ» شبه روشنفکرِ شاعر و نویسندهای که هم در زمان طاغوت و هم در جمهوری اسلامی آثار وی اجازهی چاپ نمییابند، وصیت میکند که جنازهاش پس از مرگ سوزانده شود پس از آنکه تعدادی از شاگردان، کارمندان و برادرزادهی او به خانهای که جنازهی او در آن است میآیند با یکدیگر درگیر شده و از خانه یکی پس از دیگری بیرون میروند. سرانجام در اثر بسته شدن در، شمع روشنی به زمین افتاده و جنازهی به اصطلاح روشنفکر به شیوهی بوداییها سوخته و از بین میرود.
۷- در «جدایی نادر از سیمین» سیمین به دلیل آنکه دختر ۱۱ سالهاش را نمیتواند در شرایط و موقعیت کنونی جامعه درست تربیت کند میخواهد از نادر در دادگاه جدا شود تا او را با خود به خارج از کشور ببرد. فیلم در ادامه نشان میدهد که دختر در جامعهی اسلامی ایران دروغگو شده است به این معنا که جامعه و قانون ایران اسلامیبگونهای خانوادهی ایرانی را تحت فشار قرار میدهد که آنان نمیتوانند صداقت خود را حفظ کنند. فیلم بر ناکارآمدی دین و دمدمی مزاج بودن فرد دیندار تأکید دارد.
۸- در «این خانه امن است» سرگذشت عدهای پسر بد و یا بیسرپرست در آسایشگاه بهزیستی در زمان جنگ به تصویر کشیده میشود که جنگ نیز کودکان را نه از روی آگاهی به سمت خود میکشد. آنان با آنکه داوطلب جنگ نیز میشوند اما کورکورانه این کار را انجام میدهند. فیلم بر ضایعات و آسیبهای جنگ تأکید دارد و سرانجام آسایشگاهِ آنان نیز مورد اصابت موشک قرار میگیرد.
۹- در «خیابانهای آرام» شورش شهری به شیوهی جنبش سبز آموزش داده میشود و شهر توسط یک روانشناس که نماد احمدینژاد است با همکاری معاون رئیسپلیس به آشوب کشیده میشود. سرانجام این بحران توسط نیروهای خارجی حل شده و شهر به آرامش و امنیت گذشتهی خویش باز میگردد.
۱۰- در فیلم «سعادتآباد» سرگذشت سه خانواده که نمادی از خانوادههای ایرانی است به تصویر کشیده میشود که به گونهای هریک در آستانهی فروپاشی قرار دارند. اعتقادات مذهبی، غیرت و… در این فیلم کوبیده شده و مخاطبین با جذابترین بازیگر فیلم که یک مرد مشروبخوار، زنباره، کلاهبردار و… است همذاتپنداری میکنند این خانوادههای در حال فروپاشی، نمادی از خانوادههای ایرانی در حال فروپاشی هستند. فیلم نیمنگاهی به فمنیزم دارد.
۱۱- در فیلم «سیزده ۵۹» جلال فرماندهی است که پس از ۲۰ سال از کُما بیدار میشود. او پس از ۲۰ سال به سراغ همسنگران خود میرود. یکی معتاد، دیگری که در جبهه ترسیده، هماکنون کارخانه دارد ریاکار و آن یکی نصاب آنتن ماهواره و… است. او که از وضعیت موجود سرخرده شده به لب پرتگاهی میرود تا خود را به پایین بیاندازد. همرزمان گذشته وضعیت فعلی را تیره و تار و سیاه به تصویر میکشند. سرانجام با اصرار دختر، فرمانده از لبهی پرتگاه برگشته و به کنار داماد آیندهاش که در لباس سبز است میآید و آرام میگیرد. در این فیلم ماری که نماد شیطانپرستی و یا بوداییزم است نیز وجود دارد.
۱۲- در فیلم «گزارش یک جشن» بانو زنی است که یک مؤسسهی ازدواج جوانان را اداره میکند اما این مؤسسهی موفق، توسط نیروی انتظامیبسته میشود. سرهنگ نیروی انتظامیبه فردی به نام آقا گزارش کار میدهد که مؤسسه بسته شده است جوانان به رهبری فردی به نام لادن که میخواستند در مؤسسه بساط عروسی را ترتیب دهند تا از بسته شدن آن جلوگیری کنند، سرانجام مجبور میشوند در پارکی به نام پایداری بساط عقد را به راه بیاندازند. آنان به عنوان اعتراض از محل مؤسسه به سمت پارک پایداری اقدام به تجمع و راهپیمایی و نافرمانی مدنی میکنند و در کل یک شورش شهری را به راه میاندازند و در این موقعیت لحظه به لحظه به جمعیت آنان افزوده میشود.
۱۳- در «مرگ کسب و کار من است»؛ عدهای جوان بیکار از ناچاری اقدام به کابل دزدی آن هم از نوع فشار قوی مینمایند که یکی در جا توسط برق کشته میشود، دیگری مجبور میشود پیرمردی را بکشد و فرار کند و نفر سوم هم دستگیر میشود. دو نفر اخیر در سرمای شدید زمستانی گیر افتاده و احتمالاً جانشان را از دست میدهند و در پایان فیلم نیز مشاهده میکنیم که تعدادی دیگر از جوانان قصد به سرقت بردن کابل فشار قوی را دارند و مجدداً این پروسه تکرار میشود. بگونهای که مرگ کسب و کار این افراد میشود، سراسر این فیلم سیاهنمایی است.
۱۴- در «ندارها» دو پسر و یک دختر تصمیم میگیرند تا از افراد پولدار بدزدند و به فقرا کمک نمایند بدون آنکه از آن مال مسروقه پولی برای خود بردارند. کمکم بخشی از اموال مسروقه را نیز به بهود زندگی خود اختصاص میدهند تا آنکه دو پسر در حوادثی کشته میشوند و ما این ماجرا را از زبان دختری که هماکنون در زندان است میشنویم. آنان چون گروه عیاران و رابینهود اقدام به دزدی میکنند غافل از آنکه سردمداران حکومت در زمان آنان، خود نیز دزد بودند. این فیلم بگونهای غیرمستقیم تشویقکنندهی جوانان به انجام چنین کارهایی است.
۱۵- در «ورود آقایان ممنوع» خانم دارابی مدیر مدرسهای است که چند دانشآموز المپیاد شیمی دختر دارد. معلم این دختران نخبه، باردار است و راهی بیمارستان میشود او مجبور است با توجه به فرجهی زمانی، معلم مردی را وارد سیستم آموزشی خود نماید. خانم دارابی با اندیشههای فمنیستی از ارزشهای مذهبی و دینی دفاع میکند و چون مخاطب از خانم دارابی بدش میآید او از ارزشهای اسلامی منزجر میشود. بچههای دانشآموز نسبت به این معلم احساسات عشقی از خود بروز داده و سعی میکنند یک توطئهی عشقی برای او فراهم آورند. سرانجام طی فراز و نشیبهایی خانم دارابی از اندیشههای فمنیستی عقبنشینی کرده و شاگردان المپیاد با نافرمانی مدنی به مخاطبین آموزش میدهند که میتوانید به همهی خواستههای خود برسید. این فیلم دیالوگهای دوسویه و سکس پنهان فراوانی دارد.
۱۶- در «یک حبه قند» یک خانوادهی سنتی که چهار دخترش ازدواج کرده است مایل است پنجمین دختر خود را به عقد جوانی که هماکنون در آمریکا ساکن است دربیاورد. دایی که با این ازدواج مخالف است و در هیچیک از مراسم عروس خانم شرکت نمیکند با اشتباه عامدانهای خود را به کشتن داده و عروسی را تبدیل به عزا میکند. این فیلم نمادین است و خانوادهی سنتی و چهار داماد آن به منزلهی اقشار مختلف جامعه میباشند. دایی نیز که نماد بزرگتر فامیل است به منزلهی بزرگتر جامعه است. این خانوادهی سنتی خوشبختی خود را در گرو پیوستن به دامادی که ساکن آمریکاست میدانند. یکی از دامادها روحانی است که نمیتواند روضه و نماز میت بخواند به این معنا که روحانیون از اصل کار خود بازماندهاند و دیگر نقش آنان به پایان رسیده است چراکه او مریضیای دارد که مشکوک به سرطان است.
۱۷- در «گلچهره» طالبان در افغانستان بر سر کار میآیند و اشرفخان را که تنها سینمای کابل را راهاندازی کرده میکشند و سینما را تخریب میکنند. وقتی آمریکاییها بر افغانستان مسلط میشوند و طالبان را از حکومت خلع میکنند گویا آزادی و استقلال را برای مردم افغانستان به ارمغان میآورند. حکومت طالبان در افغانستان به صورت غیرمستقیم نماد دولت فعلی ایران است. این مطلب را میتوان از شواهدی به اثبات رساند.
۱۸- در «مصائب چارلی» داستان این فیلم شبیه «گلچهره» است. کاک آزاد آپاراتچی تنها سینما در کردستان عراق بوده است او پس از غارت سینمایش به نفتفروشی روی میآورد او با فروش اورکتی که از یک سرباز زن آمریکایی هدیه گرفته است همان آپارات قبلی را از بازار اربیل عراق میخرد. سینمای کاکآزاد راهاندازی میشود اما روزی مذهبیون سنتگرای متعصب به او میگویند که فیلمهایش باید پیش از نمایش توسط آنان بازبینی شود، سرانجام این متعصبین سینما را به آتش میکشند. چون متعصبین مذهبی فیلمهای ایرانی مسئلهدار را نیز سانسور میکنند و این فیلمها که نماد آزادی هستند نیز توسط معاونت سینمایی فعلی ایران با همان معیارهای متعصبین کُرد عراقی، ممیزی و سانسور میشود، آنان نیز دشمن سینما محسوب شده و در نتیجه مخاطب هم متعصبین کُرد عراقی و هم معاونت سینمایی را به یک چوب میراند.
منبع:آوینی فیلم