دل بیشکیب
آقا نیامدی تو و عالم غریب شد
کار تمام مردم دنیا عجیب شد
دَم میزنند از تو و عشقت ولی دریغ
دست صداقتی که فشردم فریب شد
یک عدّه مضطرب، نگرانند و منتظر
دست دعا بلند به اَمن یُجیب شد
من ماندم و دو چشم به ره مانده در گذر
مولا نیامدی و دلم بیشکیب شد
شیطان فریفت آدم و سیبی به او خوراند
رَحمیکه باغ زندگیم پُر ز سیب شد
خار گناه بس که خلیده به چشم ما
دل از نگاه روی گُلت بینصیب شد
مردم دلی به پاکی آئینهها کجاست؟
اِنگار دست عاطفهها نانجیب شد
تنهایی (رضا) و غریبی و درد عشق
آقا نیامدی تو و عالم غریب شد
غلامرضا زربانویی