ولایت و عبادت

رضا بابایى

مرج البحرین یلتقیان. بینهما برزخ لا یبغیان. فباى الاء ربکما تکذبان. یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان. فباى الاء ربکما تکذبان. (۱)

دو دریا را [به گونه اى] روان کرد [که] با هم برخورد کنند. میان آن دو، حد فاصلى است که از هم عبور نکنند. پس به کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان منکرید؟ از هر دو [دریا] مروارید و مرجان برآید. پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید؟

اگر میان دو دریاى سوره الرحمن، برزخى است که به هماغوشى آنها رشک مى برد و اختلاط و اتحاد آن دو را بر نمى تابد، نماز و ولایت آن چنان اقیانوسهایى هستند که چون برگهاى گل در هم تنیده اند و چون دو مصراع یک شعر وامدار یکدیگرند.

آن دو دریا، نه آسمان و زمین، و نه دریاى روم و هند، و نه دنیا و عقبا، و نه زندگى و مرگ، و نه دریاى فارس و دریاى روم، و نه دریاى شیرین و دریاى شور، که هر زلالى است که با زلالى دیگر درآمیزد. چونان على، علیه السلام، که رهاورد همسرى و همسفرى او با زهرا، سلام الله علیها، مروارید حسن و یاقوت حسین بود. (۲) و چونان تلاقى ولایت و عبادت که هزار هزار طبق اسرار و آسمان آسمان خورشید حقیقت و ستاره معرفت پیش روى هر بینا دلى نهاد. ولایت پیشگى را جز به بهاى سجده و رکوع نتوان خرید و سجاده عبادت را جز به مى ولایت، رنگین نبایست کرد:

به مى سجاده رنگین کن، گرت پیر مغان گوید که سالک بى خبر نبود ز راه و رسم منزلها

هم بدین خاطر است که به زیر یک سایه نشاندن نماز و ولایت در گنجنامه حکمت الهى، شایسته تشریع و بایسته تکوین است. این دو تنها همسایگانى هستند که از هم ارث مى برند (۳) و از خانه خود نه روزنى که درى به روى هم گشاده دارند. در شیوا سخن وحى، هرجا که نشان از سروهاى بوستان ولایت است – بصراحت یا کنایت – سجاده نماز نیز گسترده است، و هرگاه مؤذن عرش از مناره تنزیل، سرود نیاز سر مى دهد، بانگ عزت علوى و نجابت فاطمى و سخاوت حسنى و لابت حسینى شورها مى افکند و گوشها را نوازشى دیگر مى دهد.

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد که خاک میکده عشق را زیارت کرد نماز در خم آن ابروان محرابى کسى کند که به خون جگر طهارت کرد

آب این دریا را نمى توان کشید، اما آنقدر که مرغ جان از قفس حرمان و بیم خذلان رهیده باشد. دل و دین را به نفس رحمانى قرآن، تازه مى کنیم و بر شمارى چند از ستارگان این پهنه لاجوردى انگشت مى نهیم.

مجملش گفتم نکردم من بیان ورنه هم لبها بسوزد، هم دهان هرچه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن گرچه تفسیر زبان روشنگر است لیک عشق بى زبان روشنتر است چون قلم اندر نوشتن مى شتافت چون به عشق آمد قلم برخود شکافت آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وى رو متاب (۴)

آیه ولایت
انما ولیکم الله و رسوله و الذین و امنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکات و هم راکعون. و من یتول الله و رسوله و الذین امنوا فان حزب الله هم الغابون. (۵)

ولى شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آورده اند; همان کسانى که نماز بر پر مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند. و هر کس خدا و پیامبر او و کسانى را که ایمان آورده اند، ولى خود بداند [پیروز است، چرا که] حزب خدا همان پیروزمندان اند.

این آیه، در شمار آیاتى است که نام و عنوانى ویژه دارند. دانشمندان علوم قرآنى و مفسران شیعى (۶) از آن به آیه ولایت نام برده، آن را از دلایل محکم امامت حضرت امیر، علیه السلام، مى شمارند.

مفسران بزرگى چون «شیخ طوسى »، «ابوالفتوح » و «طبرسى »، به هنگام تفسیر این آیات، در حقانیت و آشکارایى امامت على بن ابى طالب، علیه السلام، نکات و لطایف بسیارى بر قلم آورده اند. (۷) تقریبا همه مفسران اهل سنت نیز این کریمه را در حق و شان حضرتش مى دانند. تفاوت اساسى میان آنچه در کتب تفسیرى شیعه و تفاسیر عامه وجود دارد، معنا و تفسیر ولایت و مشتقات دیگر آن است; که البته این نزاع، به همین جا ختم نشده، سر از مباحث کلامى و اصول اعتقادات مذهبى برمى آورد.

«میبدى »، «زمخشرى »، «قرطبى »، «بیضاوى »، «آلوسى » و گروهى دیگر از مفسران اهل سنت در شان نزول این بخش از سوره مائده و اینکه این آیات جامه اى با شکوه و فاخر بر بالاى على بن ابى طالب، علیه السلام، است، با شیعیان آن حضرت همداستان اند. (۸)

جاى دارد که نخست تفسیر یکى از نامدارترین مفسران شیعى را پیش رو گیریم تا جایگاه کلامى و اعتقادى آیه ولایت، بیش از پیش آشکار گردد.

مرحوم ملا محسن فیض کاشانى، سخن خود را در تفسیر آیه ولایت اینگونه آغاز مى کنند:

در کتاب کافى از حضرت صادق، علیه السلام، در تفسیر این آیه نقل شده است که «ولى شما» یعنى کسى که به شما و جان و مالتان اولى و سزاوارتر است. مراد از «الذین امنوا» على و اولاد معصومش، علیهم السلام، مى باشد. ایشان را اینگونه وصف کرد، زیرا امیر مؤمنان در رکوع دوم از نماز ظهر خود به سائلى حله خود را انفاق فرمود. سپس این آیات از سوره مائده نازل شد… در مجمع البیان آمده است که حضرت بدان سائل انگشترى خود را زکات داد. (۹)

هرچند در شمارش انفاقات حضرت و همچنین در آنچه ایشان به سائل عطا کردند، اختلاف است، در اینکه این سخاوت علوى در پاکیزه ترین حالات معنوى، یعنى نماز واقع شده است، نزاعى میان مفسران نیست.

به زبان نحوى، «ولى » در آیه ولایت مبتدا (نهاد) است و «الله »، «رسول » و «الذین امنوا»، اخبار (گزاره هاى) پى در پى آن اند. از آنجا که «الذین امنوا» بر خلاف «الله » و «رسول »، نیاز به گزارش و تعریف دارد، خداوند ایشان را چنین مى شناساند:

«الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون.»

اینگونه شناساندن – گویا – بدان خاطر است که خداوند اراده فرموده است که شکوهمندترین شمایل ولى خود را از منتظر منزه ترین قاب بتاباند.

علوى ترین آفریده خدا را تنها مقدس ترین آیین او، تاب مى آورد و در این آیینه است که مى توان بازتاب روحى به شکوه همه خوبیها و مهربانیها و بزرگیها را دید. پس ما بر مدار ولایتى هستیم که کانون آن پرستش حضرت حق (نماز) و افت بر خلق (زکات) است. بحقیقت این آیین الهى (نماز) راستگوترین آیینه اى بود که مى توانست رخسار ولایت را بتاباند و رشک ماه و خورشید گرداند.

جلوگاه رخ تو دیده من تنها نیست ماه و خورشید همین آینه مى گردانند

سخن عبدالرزاق لاهیجى
آفرینندگان آثار کلامى، هماره بخش معتنابهى از کتاب خود را به بیان دلایل پنهان و آشکار بر امامت و ولایت امیرالمؤمنین، علیه السلام، اختصاص داده اند. این بخش از مباحث کلامى که با عنوان «امامت » مورد مداقه قرار گیرد، ناظر به دلایل عقلى و نقلى بر اثبات موضوع است. بتقریب در همه این آثار آیه ولایت مورد بحث و نظر است. مرحوم ملا عبدالرزاق لاهیجى (فیاض) از نامدارترین متکلمان شیعى در قرن یازدهم است. وى حکمت را از محضر صدرالمتالهین شیرازى آموخته و سپس به افتخار دامادى استاد نایل آمده است. مدرسه معصومیه قم که اینک به نام این دانشمند گرانقدر، فیضیه نامیده مى شود، سالها شاهد درس و بحثهاى عمیق او بوده است. مهمترین اثر کلامى لاهیجى «شوارق الالهام » است.

شوارق، شرحى ناتمام بر کتاب تجرید خواجه نصیر طوسى است و بى هیچ تردیدى، شیواترین تالیف فارسى او، «گوهر مراد» است. گوهر مراد، یکى از خواندنى ترین و استوارترین متنهاى علمى – کلامى در روزگار ماست. نصر شیوا و ترکیب و سامان هنجار این کتاب، آن را به گوهرى که مراد همگان است تبدیل نموده است. فیاض لاهیجى در کتاب یاد شده از آیه ولایت اینگونه سخن مى گوید:

قوله تعالى: « انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا … جمهور مفسرین متفق اند که این آیه در شان على، علیه السلام، نازل شده و در اکثر کتب اهل سنت مذکور است و بلا شبهه به حد تواتر رسیده. و بیان دلالتش بر مطلوب آن است که «انما» کلمه حصر است و معناى آیه این است که نیست ولى شما مگر خدا و رسول و مؤمنانى که نماز کنند و در حالت رکوع صدقه دهند. سپس هرگاه حصر مراد باشد باید که مراد از ولى متصرف در امور باشد، چه معناى دیگر از معناى لفظ ولى مانند محب و ناصر مناسب حصر نیست. و لفظ «الذین » اگرچه صیغه جمع است لیکن متصف به اوصاف مذکوره به اعتبار دادن صدقه در حالت رکوع، نیست بالاتفاق مگر على، علیه السلام. پس مضمون آیه این باشد که على متصرف در امور شماست. چنانکه خدا و رسول. و مراد از امام نیست مگر متصرف در امور به وجه استحقاق. (۱۰)

سخن سید عبدالله شبر
یکى از فشرده ترین و مفیدترین تفسیرهایى که در دو سه قرن اخیر نگاشته شده از آن محقق جلیل القدر مرحوم سید عبدالله شبر است. توضیحات کوتاه اما مفید این مفسر ژرف نگر در فهم بیشتر و درک روشنتر از آیه ولایت فایده بخش است. وى در چند سطرى که در تفسیر آیه ولایت مى نویسد به چند نکته اساسى اشاره مى کند:

۱. ولى در ابتداى این آیه به معناى متولى امور و «الاولى بکم » است. این نکته نشان مى دهد که ولایت گستره اى جدیتر و اجتماعى تر دارد.

۲. خداوند کلمه «ولى » را به صیغه مفرد ذکر فرموده و این بدان خاطر است که ولى جز یکى نیست اصالتا; اما رسول، صلى الله علیه وآله، و على، علیه السلام، به تبع نیابت از ولایت الهى، ولى امر همه انسانها هستند.

این سخن نیز با روح توحیدى، وحدت گرایانه اسلام هماهنگ و همسوست.

۳. کلمه اى که در آیه ولایت به حضرت على، علیه السلام، قابل انطباق است «الذین امنوا الذین یقیمون الصلوه » است. حال آنکه مى دانیم الذین جمع است. مرحوم شبر در توجیه این ناهماهنگى لفظى و معنایى مى نویسد:

عبر عنه بصیغه الجمع تعظیما او لدخول اولاده الطاهرین.

تعبیر فرموده از حضرت به صیغه جمع به جهت تعظیم و تفخیم مقام حضرت و یا به خاطر داخل کردن فرزندان پاک و معصومش. (۱۱)

۴. دلالت این آیت بر امامت حضرت على، علیه السلام، به خاطر حصر آن بر آن جناب است. همچنین در ذکر اوصاف و حالات حضرت به بیان نمونه اى اکتفا شده است که مشهور خاص و عام بود; یعنى زکات در حال نماز. (۱۲)

نکته سنجى صاحب مثنوى
مولانا، جلال الدین رومى بلخى در کتاب جاودانى خود، مثنوى، که برخى آن را قرآن پهلوى خوانده اند، بارها و بارها به ساحت پاک علوى اظهار ارادت نموده و عرشى ترین مدایح معنوى را به پاى این سدره المنتهاى عارفان نثار کرده است. پایان بخش دفتر نخست مثنوى حکایت نبرد خندق است. در این مصاف که پیشتر کارزار پاکى با پلیدى است داستانى رخ مى دهد که دستمایه مولانا براى پردازش و تصویرگرى اخلاص عمل است:

از على آموز اخلاص عمل شیر حق را دان منزه از دغل (۱۳)

آنگاه که افراسیاب خندق و بنده بت احزاب از سکون و آرامش على، علیه السلام، در جنگ حیرت مى کند و پرسان مى شود که: «سبب افکندن شمشیر از دست چه بوده است در آن حالت؟» از شاه ولایت و امیر ایمان و مولاى تقوا مى شنود:

گفت من تیغ از پى حق مى زنم بنده حقم نه مامور تنم شیر حقم، نیستم شیر هوا فعل من بر دین من باشد گوا خون نپوشد گوهر تیغ مرا باد از جا کى برد میغ مرا!؟ که نیم، کوهم ز حلم و صبر و داد کوه را کى در رباید تندباد آنکه از بادى رود از جا خسى است زانکه باد ناموافق خود بسى است باد خشم و باد شهوت، باد آز برد آن را که نبود اهل نماز (۱۴)

بازنگرى در تفسیر «ولى »
اختلاف بر سر معنا و مفهوم ولایت، عمرى به درازاى تاریخ اسلام دارد. این اختلاف به یک معنا، ریشه بسیارى از نزاعهاى عمده کلامى است و از منظرى دیگر خود شاخ و برگ درخت ناساز تفرقه است. آنان که اساس غدیر و حدیث آن را پذیرفته اند; اما به ولایت غدیرى تن در نمى دهند، حجت ناموجه خود را در معناى مولا جسته اند. برخى مولا را دوست و برخى آزاده معنا کرده اند. این خطا – به عمد یا به سهو – منشا کژ اندیشیهاى بسیارى شد; که گفته اند: «ماهى از سر گنده گردد…». این مقال، گنجایى تفصیل ندارد و نگارنده آن نیز سر آن ندارد که داخل کوچه پس کوچه هاى مباحث کلامى شود. اما گریزى از یاد کرد این دقیقه نیز نیست که این معنا از ولایت هر جاى دیگر که پذیرفتنى باشد. در سوره مبارکه مائده مقبول نمى افتد. زیرا اولا پیش از آیه « انما ولیکم الله…» قرآن کریم مؤمنان را – به کنایت – از ارتداد نهى کرده، آنان را تهدید به جایگزینى قومى دیگر مى کند:

یا ایها الذین امنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتى الله بقوم یحبهم و یحبونه… (۱۵)

اى کسانى که ایمان آورده اید هر کس از شما از دین خود برگردد، بزودى خدا گروهى [دیگر] را مى آورد که آنان را دوست مى دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند.

در این آیت، سخن از ارتداد است; ارتدادى که باطل السحر آن ولایت است. هرچند روح و جان ولایت بازتابى از ارادت قلبى است، اما این مقدار، پاسخگوى آفت ارتداد نیست. پس جاى دارد که درد (ارتداد) و درمان (ولایت) با یکدیگر و در کنار هم ذکر شوند.

ثانیا، به فاصله ده آیه بعد در همین سوره مبارکه خداوند رسول گرامى خود را به تبلیغ رسالتى امر مى فرماید که با آن رسالت احمدى به غایت خود مى رسد و بى آن گویا هنوز کلمه توحید بر زبانها جارى نشده است. (۱۶)

و از همه مهمتر آیه سوم همین سوره است که بروشنى سخن از یاس کافران، اکمال دین و اتمام نعمت مى گوید:

… الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا… (۱۷)

امروز کسانى که کافر شده اند، از [کارشکنى در] دین شما نومید گردیده اند. پس، از ایشان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم…

یکى دیگر از ترجمه ها و دریافتهاى نسنجیده از کلمه مولا و ولایت، آزاد و آزادگى است. هرچند در فرهنگ و زبان دینى ما مولا گاه به معناى آزاد، در مقابل عبد (بنده) به کار مى رود، لیکن مولاى حدیث غدیر به هیچ روى چنین معنایى را پذیرا نیست. زیرا شواهد و قراین بسیارى چنین تطبیقى را انکار مى کنند. از جمله موقعیت زمانى و مقدمات واقعه غدیر، معنایى بیش از آزاد و آزادگى براى مولا رقم مى زند.

مولوى از جمله کسانى است که چنین رهیافتى از حدیث غدیر دارد:

زین سبب پیغمبر با اجتهاد نام خود و آن على مولا نهاد گفت هر کو را منم مولا و دوست ابن عم من على، مولاى اوست کیست مولا؟ آنکه آزادت کند بند رقیت ز پایت بر کند چون به آزادى نبوت هادى است مؤمنان را ز انبیا آزادى است اى گروه مؤمنان شادى کنید هم چو سرو و سوسن آزادى کنید (۱۸)

این فهم نادرست از کلمه مولا در حدیث غدیر، داستان تازه اى نیست. آنان که از تخریب سند این واقعه شگفت، خود را ناتوان یافتند، دست به معنا و تفسیر نارواى آن بردند. و برخى نیز ناخواسته حدیثى را که مى توانست سرنوشت همه ملتها و اقوام اسلامى را دگرگون سازد، چنین از پاى در آوردند. به گفته صاحب همین تفسیر نادرست از حدیث غدیر: «مردم اندر حسرت فهم درست.».

به اعتقاد و باور دانشمندان امامیه، مولا در ماجراى غدیر و ولى در آیت ولایت، کسى است که تصرف همه امور به دست اوست و این امور گستره اى به پهناى عالم تکوین و ژرفاى جهان تشریع دارد. هر معنایى جز این براى کلمه «ولى » آن چنان نامانوس و ناهموار است که شیرازه معنوى آیات را از هم مى پاشد.

یک خطا در یک ترجمه
ترجمه آقاى بهاء الدین خرمشاهى از قرآن کریم که در زمستان ۷۴ به شمار ترجمه هاى اخیر پیوست، اسلوبى تازه و امروزین دارد. ترجمه آیات ۵۵ و۵۶ از سوره مائده به قلم ایشان چنین آمده است:

همانا سرور شما خداوند است و پیامبر او و مؤمنانى که نماز را برپا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند و کسانى که خداوند و پیامبر او و مؤمنان را دوست بدارند [بدانند که] خدا خواهان پیروزند. (۱۹)

مترجم، کلمه «ولى » را در آیه ۵۵ سرور معنا کرده اند. اما فعل «یتول » را که عضوى از همان خانواده است «دوست بدارند» ترجمه نموده اند. گویا ایشان ولایت در «ولى » را غیر از ولایت در «یتول » دانسته و در هر یک به سویى رفته اند. این ناهمگونى گذشته از آنکه خود ضعفى در ترجمه به حساب مى آید. هیچ توجیه صرفى و یا نحوى را به همراه خود ندارد. ترجمه کلمه ولى به سرور همسو با فهم و تفسیر درست دانشمندان شیعى است. اما ترجمه فعل یتول در یک آیه بعد از آن (آیه ۵۶) توجیه پذیرفته اى را برنمى تابد.

پى نوشتها:

۱. سوره الرحمن (۵۵)، آیات ۱۹ تا۲۳. ترجمه این آیات و همه ترجمه هاى آیات در این نوشتار از استاد محمد مهدى فولادوند است.

۲. رشید الدین میبدى صاحب تفسیر کشف الاسرار و ابوالفتح رازى مفسر نامى شیعى مى نویسند: «از سلمان فارسى و سعید بن جبیر و سفیان ثورى نقل شده است که مراد از بحرین حضرت على و فاطمه، علیهماالسلام، و مراد از برزخ حضرت محمد، صلى الله علیه وآله، و مراد از لؤلؤ و مرجان حسن و حسین، علیهماالسلام، است. (ر. ک: الطبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان، دارالمعرفه، بیروت، ج ۹، ص ۳۰۵).

۳. امیر مؤمنان در کتاب جاودانى خود، نهج البلاغه مى فرمایند: «پیامبر، صلى الله علیه وآله، آنقدر ما را نسبت به حقوق همسایه سفارش فرمود که ما بدین گمان افتادیم که همسایه از همسایه خود ارث مى برد.»

۴. مولانا، مثنوى، دفتر اول، ابیات ۱۱۲ به بعد.

۵. سوره مائده (۵)، آیات ۵۵ و۵۶.

۶. گرچه بسیارى از مفسران عامه بر ارتباط این آیه با حضرت على، علیه السلام، صحه مى گذارند، لیکن با معنا و تفسیرى که ایشان از کلمه «ولى » مى کنند، به روح این آیات که همانا ابلاغ ولایت و امامت امیر مؤمنان، علیه السلام، است، گردن نمى نهند.

۷. براى نمونه ر. ک: الطبرسى، همان، ج ۳، صص ۳۲۴ و ۳۲۵.

۸. ر. ک: خرمشاهى، بهاء الدین، قرآن مترجم، پاورقى ص ۱۱۷.

۹. فیض کاشانى، محسن، تفسیر الصافى، بیروت، المکتبه الاسلامیه، ج ۱، ص ۴۵۰.

۱۰. لاهیجى، ملا عبدالرزاق، گوهر مراد، به اهتمام صمد موحد، ص ۳۰۷.

۱۱. شبر، سیدعبدالله، تفسیر القرآن الکریم، چاپ بیروت، ص ۱۴۱.

۱۲. پیشین.

۱۳. مثنوى، نسخه قونیه، دفتر اول، بیت ۳۷۲۷.

۱۴. مثنوى، دفتر اول، بیتها ۳۷۹۴ تا۳۸۰۳.

۱۵. سوره مائده، آیه ۵۴.

۱۶. سوره مائده، آیه ۶۷; یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان…

۱۷. سوره مائده، بخشى از آیه ۳.

۱۸. مثنوى، نسخه قونیه، دفتر۶، ابیات ۴۵۳۷ الى ۴۵۴۲.

۱۹. بهاء الدین خرمشاهى، قرآن مترجم، ص ۱۱۷.

 

مجله موعود شماره ۱۸

همچنین ببینید

غدیر

غدیر یک ضرورت راستین

بر اساس جهان بینی توحیدی و مکتبی ، غدیر ، یک ضرورت منطقی و عقلی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *