مشرق: در خصوص اینکه رسالت عیسی(ع) چه بوده و آن حضرت برای چه وظیفهای به این جهان آمده است اختلافات زیادی وجود دارد. مسیحیان او را همان پیامبر موعود میدانند که همۀ انبیاء به آمدنش وعده کردهاند. در حالیکه این ادعا را حتی اناجیل اربعۀ آنها تأیید نمیکند. حقیقت این است حضرت عیسی(ع) مبعوث شد تا بخشهایی از تورات که به دست کاهنان یهود تحریف شده بود را بازگو کند. خداوند حکیم قبل از آنکه معبد یهود و شهر اورشلیم را ویران کند و یهودیان را از آن سرزمین براند حضرت عیسی(ع) را برانگیخت تا آن قوم را توبه دهد. او تا حد زیادی موفق شد ولی کاهنان یهود دلهای خود را سخت کرده با او به عداوت برخاستند و حتی ظاهراً او را کشتند. اما چند روز بعد، حضرت عیسی(ع) در اورشلیم ظاهر شد و از مرگ حواری خائن خود بر بالای صلیب خبر داد.
با حملۀ بخت النصر به اورشلیم دوران معبد اول یهود در سال ۵۸۶ قبل از میلاد به پایان رسید. بخت النصر اورشلیم را ویران کرد و بسیاری را کشت و حدود چهل هزار نفر از یهودیان را به اسارت به بابل برد. قبل از آنکه خداوند اینچنین از یهودیان عقوبت بکشد پیامبرانی همچون اِشَعیاء و ارمیاء را بر این قوم فرستاد تا ایشان را توبه دهد و از عقوبت قریب الوقوع این قوم تحذیر نماید. اما یهود اشعیاء را کشته و ارمیاء را در بند کردند. قریب پنجاه سال بعد، دوران اسارت بابلی به پایان رسید و چندی پس از آن، معبد دوم برای پرستش خداوند در شهر اورشلیم ساخته شد. اما یهودیان باز به سمت فساد و ارتکاب گناهان کبیره رفتند. در سال ۶۴ قبل از میلاد، فلسطین مستعمرۀ روم شد و این در واقع، عقوبت کوچکی بر گناهان بزرگ این قوم بود. خداوند حکیم قریب صد سال بعد، حضرت عیسی(ع) را با فرمان رحمت و عفو عمومیبر این قوم فرستاد تا یهودیان را موعظه کرده، توبه دهد (انجیل متّی ۴/۱۷). آن حضرت، امراضی که مردم به سبب گناهانشان به آن دچار شده بودند (نگا. انجیل یوحنّا ۹/۱ و ۲) شفا میداد و به ایشان توصیه میفرمود تا گذشتۀ خویش را جبران کنند. او به کمک حواریون خود، موفق شد اکثر یهودیان را توبه دهند. اما کاهنان معبد متکبرانه با او درآویختند و چند نوبت نیز قصد قتل او کردند (متّی ۲۱/۴۶ ـ لوقا ۱۹/۴۷).
اگر یهود و به خصوص کاهنان ایشان به فرمان عفو عمومی خداوند توجه مینمودند و با موعظات حضرت عیسی(ع) توبه میکردند، آنگاه زندگی ایشان در زمین فلسطین ابدی میشد. به این معنی که بالاخره در موعدش، آن انتظار طولانی برآورده شده از دروازههای شهرشان «شالوم» برای آنها آورده میشد، درست به همانطور که انبیاء به ایشان بشارت داده بودند (اشعیاء ۲۶/۲ تا ۱۲ – ۵۲/۷). «شالوم» همان دین مبارک «اسلام» است (در الفبای کهن عبری حرف سین وجود ندارد). البته در تورات فارسی لفظ «شالوم» را به «سلامتی» ترجمه کردهاند، با این تکلّف که یهود منتظرند از دروازههای شهرشان برای ایشان «سلامتی» داخل شود! به فرمودۀ خداوند مجید در قرآن، این حضرت ابراهیم(ع) بود که نام «مسلمان» را بر امت رسولا…(ص) نهاده است (حج /۷۸ – بقره /۱۲۸ تا ۱۳۲). خداوند نیز این نام را از ابراهیم(ع) پذیرفته و در کتب انبیاء خود، به آن بشارت داده است (برای نمونه نگا. پیدایش ۴۹/۱۰ـ تثنیه ۱۸/۱۸ ـ مزمور ۷۲ و ۸۴ – امثال سلیمان باب ۸ – اِشَعیاء بابهای ۴۰ تا ۴۲).
اگر یهود و کاهنانشان به عفو عمومی خداوند توجه میکردند اکنون در جهان جنگ و نزاعی نبود و همه در نهایت صلح و آرامش و با برکت تمام در زیر سایۀ دین خاتم زندگی میکردند و زمین بهشت برین شده بود.
شبهۀ تصلیب عیسی(ع)
کاتبان و کاهنان مدام قصد قتل عیسی(ع) را در سر میپروراندند اما موفق نمیشدند. در نهایت نیز یهودای اسخریوطی آن حواری خائن را که مخفیانه با ایشان وعده کرده بود که عیسی(ع) را به ایشان تسلیم کند و در آن شب پس از صرف شام بدون جلب توجه از جمع خارج شده و سپاه کاهنان را بدانجا آورده بود، دستگیر و مصلوب کردند. این مسئله حتی از اناجیل مسیحی قابل اثبات است هرچند که اناجیل ظاهراً به مصلوب شدن عیسی شهادت میدهند. به وقت دستگیری و به دار آویختن آن محکوم، کسی نفهمید که آن مصلوب یهودا است. زیرا که خداوند در جزای خیانت یهودا، چهرۀ او را شبیه عیسی(ع) نمود، درست همان وقت که او سپاهیان را در بیرون باغ متوقف نموده بود تا خود مخفیانه به جمع حواریون بپیوندد. او هرچقدر عیسی بودن خود را انکار کرد (نگا. متّی ۱۶/۲۴ که انکار کردن خویشتن و مصلوب شدن مقارن یکدیگرند) افاقه ننموده، مردم بیشتر بر کشتن او غیور میشدند. همه کس بجز پطرس و پیلاطس، او را عیسی پنداشته بودند. پطرس کفرگوییها و انکار کردنهای متعددش را در خانۀ رئیس کاهنان شنیده، به درستی اعلام کرد که او را نمیشناسد و حتی بر او لعنت نیز فرستاد (متّی ۲۶/۷۲ تا ۷۴). پیلاطس نیز وقتی او را بهاندرونی خود برد، حقیقت ماجرا را از او شنید (یوحنّا ۱۸/۳۷ و ۳۸) و یهودا به او گفته بود که عیسی(ع) گناهکار و مسبب اصلی در ماجرای تسلیم کردن او به ایشان بوده است (یوحنّا ۱۹/۱۱) چرا که عیسی با معجزهای او (یعنی یهودا) را شبیه خود نموده و خود گریخته است. از عیسی(ع) و معجزات او چنین کارها بعید نبود. لذا پیلاطس حاکم روم در اورشلیم، بسیار سعی کرد تا او را آزاد کند اما کاهنان و مردم به سخنانش گوش نکردند (لوقا ۲۳/۱۳ تا ۲۳) و یهودا را در هیئت عیسی(ع)، سخریهکنان و با فضاحت تمام مصلوب نمودند.
چند روز پس از ماجرای تصلیب و غرّه بودن کاهنان به کشتن عیسی(ع)، آن حضرت در جمع حواریون ظاهر شد و یارانش را از شبهه درآورد و خبر داد که آسیبی به او نرسیده است (اعمال رسولان ۱/۱۶ – ۳/۱۷). حواریون از فرط خوشی در ابتدا باور نمیکردند (لوقا ۲۴/۳۸ ـ یوحنا ۲۰/۲۰). آنگاه عیسی(ع) چند روز با ایشان زیست تا همه کس او را ببیند. سپس یک روز به وقت ظهر، در حضور هفتاد نفر از یارانش به توسط فرشتگان به آسمان بالا برده شد (اعمال ۱/۹).
پطرس وصیّ حضرت عیسی(ع) مکرراً رسالت اصلی آن حضرت را به مردم تأکید میکرد: «حال اگر توبه و بازگشت کنید گناهان شما محو گشته اوقات استراحت در حضور خداوند خواهد رسید» (اعمال ۳/۱۹). مقصود از جملۀ اخیر، سکونت ابدی این قوم در فلسطین است. پطرس در ادامه، از منجی جهان (ماشیح) سخن گفته است که همۀ انبیاء به آمدنش بشارت دادهاند. ماشیح همانطور که حضرت موسی(ع) آمدن او را مژده داده (نگا. تثنیه ۱۸/۱۸) از نسل ابراهیم(ع) و از میان «برادران یهود» خواهد آمد (اعمال ۳/۲۰ تا ۲۴). یعنی که از نسل حضرت اسماعیل(ع).
تعالیم عجیب پولس
پولس، پس از چند سال که تا سر حد مرگ پیروان عیسی را آزرده و به گفتۀ خودش با کاهنان و دشمنان عیسی در قتل مقدسین شریک بود (اعمال ۲۶/۱۰)، به ناگهان مدعی شد که در وقتی که به سمت دمشق میرفته تا چندی از نصارا را دستگیر کند، ناگهان حضرت عیسی(ع) در وقت ظهر در رؤیای بیداری بدو ظاهر شده و او را جزو شاگردان خود برگزیده است. او توانست کمکم رضایت حواریون را به دست آورد و در جمع آنها داخل شود و اندکی بعد، از حواریون اجازه خواست تا به شهرهای خارج از فلسطین رفته، برای عیسی(ع) تبلیغ کند.
پولس در آن شهرها قرائت خود را از حضرت عیسی(ع) ارائه میکرد، یعنی به مصلوب شدن و همچنین به ماشیح بودن او بشارت میداد. در حالیکه این دو قول معارض یکدیگرند. یعنی اگر عیسی(ع) ماشیح (منجی جهان) و رسول خاتم است پس بایست پیروز و فاتح باشد و نه مصلوب و رسوا، و اگر مصلوب شده پس گناهکار است و نمیتواند پیامبر یا حتی انسان صالحی باشد. زیرا حضرت موسی(ع) در تورات حکم کرده است که هر کس در قوم یهود بر دار آویخته شود ملعون خدا است (تثنیه ۲۱/۲۳). جالب توجه اینکه پولس نیز به همین جملۀ تورات استناد کرده و عیسی(ع) را ـ نعوذاً بالله ـ ملعون خوانده است (غلاطیان ۳/۱). در خصوص ادعای پولس در خصوص ماشیح بودن عیسی(ع) نیز باید به سخن خود عیسی(ع) طبق نقلِ انجیل متی توجه کرد که آن حضرت در مباحثه با کاهنان، ظهور ماشیح از نسل داوود(ع) را جعل کاتبان یهود خوانده است (متّی ۲۲/۴۱ تا ۴۵). و چون حضرت عیسی(ع) از نسل حضرت داوود(ع) است (متی ۱/۱) لذا او نیز نمیتواند ماشیح موعود باشد.
قرائت پولس از تورات و کتب انبیاء، بدعتی آشکار بود که البته خود او نیز در سخنان و نامههایش به این «بدعت» اذعان کرده (اعمال ۲۴/۵ و ۱۴ـ اولِ قرنتیان ۱۱/۱۹) و سخنان خود را کشف و شهود از خداوند خوانده است (غلاطیان ۱/۱۲ تا ۱۶)، سرّی که او مدعی شده که خداوند فقط بر وی مکشوف کرده است (اول قرنتیان ۲/۱ تا ۱۰). به همین سبب است که یهودیان خارج از فلسطین که مخاطب او بودند، مجبور میشدند هر روز کتب انبیاء را تورّق کنند که آیا مطلب همچنان است که او میگوید (اعمال ۱۷/۱۱).
مقصود ما از «بدعت»، احکام یا سخنانی است که در دین خدا داخل شود در حالیکه خداوند یا انبیاء آن را نفرموده باشند. این «سخنان مجعول» میتواند تفسیر به رأی از یک متن مقدس باشد و یا قرائتی جدید که از دین ارائه شود. پولس بنا بر اعتراف خود یک بدعتگزار است. او حتی توفیق نداشته یک لحظه حضرت عیسی(ع) را ببیند چه برسد به اینکه شاگرد او شود. او مکراراً همان یک رؤیای خود را بازگو کرده است، که البته شاهدی نیز ندارد. همه میدانند که رؤیا اگر صادقه باشد فقط برای خود انسان حجّت خواهد داشت و نه برای دیگران. پولس فقط دو جمله از سخنان عیسی(ع) نقل قول کرده که آن دو جمله نیز در اناجیل موجود نیست (اعمال ۲۰/۳۵ ـ اول قرنتیان ۹/۱۳ تا ۱۵). این دو جمله که در خصوص لزوم دریافت اجر و مزد مبلّغ است در سیاق جملات عیسی(ع) و انبیاء نیست چون آنها از مردم طلب مزد نمیکنند.
وقتی که حواریون از تبلیغهای پولس در شهرهای مختلف اطلاع مییافتند افرادی از خود را به آنجا میفرستادند تا مردم اصلِ ماجرا، یعنی معجزات و سخنان عیسی(ع) را از زبان شاهدان واقعی اعمالش که سالها نزد او تلمذ کرده بودند بشنوند. چرا که حضرت عیسی(ع) خودش ایشان را تربیت کرده، دستورات لازمه را نیز به ایشان داده بود (لوقا ۲۴/۴۷ ـ اعمال ۱/۸ ـ ۳/۱۵). بعد از تعلیمات صحیح حواریون در آن شهرها، مردم از تعالیم پولس برمیگشتند. این مسئله در نامهای که او برای مردم غلاطیه نوشته مشهود است. در آنجا پولس پس از دشنام دادن به آن کسانی که مردم را از تعالیم او برگرداندهاند، خود را صاحب کشف و شهود خوانده (غلاطیان ۱/۱۲) اعمال سوء پیشین خود در دشمنی با عیسی(ع) و پیروان او را یاد میکند تا مدعی شود که از آنها پشیمان است و آنگاه حواریون عیسی(ع) را بیجهت تخطئه میکند. سپس مردم غلاطیه را که از اعتقاد به مصلوب بودن عیسی(ع) برگشته بودند، دشنام میدهد: «ای غلاطیان بیفهم! کیست که شما را افسون کرد تا راستی را اطاعت نکنید، که پیش چشمان شما عیسی مسیح مصلوب شده مبیّن گردید».
بزرگترین گناه یهود آنطور که از مزمور ۱۱۹ حضرت داوود(ع) برمیآید حفظ نکردن شریعت اعطایی خداوند، و تغییر و تحریف تورات و کتب انبیاء بوده است. لهذا ذمّ این کاتبان و کاهنانِ منافق از سوی حق تعالی بر زبان انبیای حقیقی او گذشته است (حزقیال ۲۱/۲۵ تا ۲۷ ـ انجیل متّی باب ۲۳). در همین راستای تحریف دین، پیوسته انبیایی دروغین در این قوم یافت میشدند که خود را فرستادۀ خدا بنامند و مردم را به گمراهی بکشانند. لهذا خداوند متعال از زبان انبیای مکرم خود، شدیدترین انذارها را در خصوص آنها داده است، که این سخنان در ابواب ۱۴و۲۳ از کتاب ارمیاء نبی(ع)، و همچنین ابواب ۱۳و۱۴و۲۲ از کتاب حزقیال نبی(ع) مذکور است. و حضرت موسی(ع) پیشتر حکم قتل این رائیان (بینندگان رؤیا) را صادر نموده بود. حضرت عیسی(ع) نیز در مورد ظهور قریبالوقوع این انبیاء کذبه و انتساب دادن خودشان به آن حضرت، تحذیر کافی داده است (متّی ۷/۶ و ۱۵ ـ ۲۴/۵ و ۱۱).
عیسی(ع)، پیامبر موعود نیست
سخن انبیاء یهود خبر دادهاند که با آمدن پیامبر خاتم، کتب انبیاء گذشته نسخ میشوند. پولس نیز برای باطل کردن تورات به همین حقیقت متمسک شده است. اما ناراستی پولس در این است که او حضرت عیسی(ع) را همان پیامبر موعود دانسته است. در حالیکه حضرت عیسی(ع) نه تورات را باطل کرد و نه خود را پیامبر موعود خواند. در حقیقت پیامبر موعود حضرت محمد رسول الله(ص) است که یهودیان آن حضرت را با بیش از چهل خصوصیت میشناختند (بقره /۱۴۶ ـ اعراف /۱۵۷)، خصوصیتهایی که بر حضرت عیسی(ع) منطبق نمیشوند. این مشخصات در تورات و نیز کتب باقی انبیاء یهود، خصوصاً کتاب اشعیاء مذکورند: او مخلوق اول خدا است، در بسیاری از خصوصیاتش به حضرت موسی شبیه است، اُمّی و مکتب نرفته است، با ابرهای آسمان میآید (در نوجوانی)، آورندۀ کتاب است، وحی خدا را با گوش میشنود و با دهان تکلم میکند، وحی او مقداری در اینجا و مقداری در آنجا نازل میشود (مکّی و مدنی)، به ناگهان به بیت المقدس وارد میشود (در شب معراج)، برای برپایی عدل جنگ میکند و همواره پیروز است، از نسل ابراهیم است و از نسل ذبیح او، حکومت عدل برپا میکند، با ده هزار از مقدسین از سمت جنوب میآید، بتها را میشکند و تعلیم شیطان را از زمین نابود میکند، در نهایت انصاف و اعتدال است، نام او ستوده (محمد) است، دوازده وصی دارد، دین او تا قیامت باقی است، برخی از یهودیان به او ایمان نمیآورند و در حفرههای خود (قلعهها) گیر افتاده و کشته میشوند، الباقی یهود مجبور به پرداخت جزیه میگردند، او داور روز جزا است و…
لغو شریعت توسط پولس
حواریون یعنی یازده شاگرد صدیق عیسی(ع) (یهودای مصلوب را استثناء کردهایم)، همچون آن حضرت به شریعت تورات اعتقاد داشته، به آن عمل میکردند. حواریون هیچگاه ادعا نکردهاند که حضرت عیسی(ع) پیامبری بوده که شریعت موسی(ع) یعنی فقه تورات را نسخ کرده است. این سخن، که برخی از ما مسلمانان نیز ممکن است به آن اعتقاد ورزیده باشیم، در واقع از ادعاهای پولس است، ادعایی که حتی اناجیل اربعۀ مسیحیان نیز به ضد آن شهادت میدهد (متّی ۵/۱۷ تا ۲۰ ـ ۸/۴ ـ اعمال رسولان ۳/۱). سخن پولس این است که چون با آمدن ماشیح موعود شریعتهای گذشته نسخ میشوند پس با آمدن عیسی(ع) تورات باطل شده است. و پولس اینچنین شریعت را در میان پیروان خود الغاء کرد.
در اینجا برای روشن شدن موقعیت و شأن حقیقی حضرت عیسی(ع) لازم است مثلی بزنیم. مثال حضرت عیسی(ع) در دین یهود و نسبتی که میان آن حضرت با حضرت موسی(ع) به عنوان مؤسس و آورندۀ شریعت تورات برقرار است، همچون نسبتی است که در دین اسلام امام صادق(ع) با حضرت رسول اکرم(ص) دارد. شیعیان هرگز نمیگویند که امام صادق(ع) با این همه سخنان و تعالیم، پیامبر جدیدی بوده است بلکه او اولاً مفسّر و مبیّن قرآنی بوده است که حضرت رسول اکرم(ص) آورد، و ثانیاً حضرت صادق(ع)، آن سخنان پیامبر(ص) را که به دست دشمنان مغرض نابود شده بود (جریان حدیثسوزی)، با زبانی دیگر برای مردم بیان فرمود و ایشان مکتوب کردند.
حواریون حقیقی عیسی(ع) خود را «نصارا» یا «ناصری» مینامیدند (اعمال ۲۴/۵ ـ مرقس ۱/۲۴)، اما پیروان پولس که به ماشیح (رسول خاتم) بودن عیسی(ع) ادعا میکردند، به «مسیحی» مسمّی گشتند (اعمال ۱۱/۲۶). نصارا در شمال افریقا و خاورمیانه ساکن بودند اما مسیحیان در یونان، روم و برخی نواحی غربی ترکیه کنونی. نصارا وحدت بسیار داشتند و یکدل بودند (اعمال ۱/۱۴ ـ ۲/۱ و ۴۶ ـ ۴/۲۴ و ۳۲ ـ ۵/۱۲)، اما قرائت بدعتگونۀ پولس از رسالت حضرت عیسی(ع) باعث اختلافات شدید در میان مردم شده، وحدتی باقی نمیگذاشت. این امر را میتوان به وضوح در نیمۀ دومِ رسالۀ اعمال رسولان دید، چه اینکه از نامههای سیزدهگانۀ پولس در همین کتاب عهد جدید مسیحیان نیز مشهود است (برای نمونه نگا. لوقا ۱/۱ ـ اعمال ۱۵/۲۵ ـ ۱۹/۲۳ ـ نامه به رومیان ۱۶/۱۷ ـ اول قُرنتیان ابواب ۱ تا ۳ ـ دومِ قُرنتیان ۱۱/۴ ـ سراسر نامه به غلاطیان).
اختلاف نظر در خصوص رسالت حضرت عیسی(ع) و شبهۀ تصلیب آن حضرت، سراسر قرون بعد را در برگرفت و حتی اجلاس نیقیه در سال ۳۲۵م. و اجلاسهای بعدی نیز همه بدین سبب برگزار شد. نهایتاً با ظهور اسلام، نصارا که تعالیم آن حضرت عیسی(ع) در ظهور پیامبر خاتم(ص) را به درستی حفظ کرده بودند با ریختن اشک شوق مسلمان شدند. نجاشی حاکم حبشه نیز از نصارا بود (قرآن: مائده/۸۲ تا ۸۶ ـ اسراء/۱۰۷ تا ۱۰۹). اما مسیحیان با بیش از هزار فرقۀ خود به همانطور ماندند و بعدها کتابخانۀ عظیم اسکندریه (پایتخت نصارای موحد) را سوختند و مدعی شدند که ما پیروان حقیقی عیسی بوده و هستیم. در حالیکه نسب تعالیم ایشان به پولس میرسد و نه به حضرت عیسی(ع). پولس اما عیسی(ع) را ندیده و سخنی از دهان مبارکش نشنوده است و سابقۀ بد او در ارتکاب گناهان بزرگ که خود در نامههایش ذکر کرده (افسسیان ۲/۳ ـ رومیان ۵/۸) و ضدیت او با حضرت عیسی و یاران او (غلاطیان ۱/۱۳ ـ اعمال ۸/۱ ـ ۹/۱ و ۲ ـ ۲۲/۴ و۵ ـ ۲۶/۱۰ ـ اول قرنتیان ۱۵/۹) مانع از آن است که بتوانیم به او حسن ظن بورزیم.
در عقاید مسیحیان، بدعتهایی همچون تثلیث وجود دارد که حتی پولس نیز آنها را نگفته است بلکه در قرون بعد پدید آمدهاند. اما بایست پرسید که اگر عیسی(ع) همان خدا است آیا چگونه میتوان خدا را به دار آویخت و او را کشت و سه روز در قبر دفن کرد؟
امیر اهوارکی
پانوشت:
۱. نخستین جملهای که پولس به عیسی(ع) نسبت داده در اعمال ۲۰/۳۵ است که به وقت وداع با اهالی افسس گفت: «و کلام خداوند عیسی را بخاطر دارید که او گفت: دادن از گرفتن فرخندهتر است». این سخن در اناجیل اربعه مذکور نیست ولیکن مشابه آن را در اقوال و رفتار خود پولس میتوان یافت (نگا. اول قرنتیان ۹/۷ تا ۱۲ ـ ۱۶/۱ تا ۴). جمله دوم نقل شده از عیسی را خود او در نامهاش برای اهل قرنتیه مکتوب کرده است: «آیا نمیدانید که هر که در امور مقدس مشغول باشد از هیکل میخورد و هر که خدمت مذبح کند از مذبح نصیبی میدارد. و همچنین خداوند [یعنی عیسی] فرمود که هر که به انجیل اعلام نماید از انجیل معیشت یابد. لیکن من هیچیک از اینها را استعمال نکردم و اینرا به این قصد ننوشتم تا با من چنین شود» (اول قرنتیان ۹/۱۳ تا ۱۵). این هر دو جمله در واقع تأکیدات پولس به مردم است تا مزد خدمات او را فراموش نکنند. در کتاب شبان هرماس که یکی از کتب معتبر مسیحی بوده و در حتی در قرون اولیه جزو کتب عهد جدید محسوب میشد مفصلاً آمده است که یکی از تفاوتهای انبیاء کذبه از انبیاء حقیقی در این است که انبیاء خداوند از مردم مزد نمیخواهند (کتاب ۱، فرمان ۱۱).