على اکبر مهدى پور
آیا دعاى ندبه با اعتقاد به «معراج جسمانى » سر ناسازگارى دارد؟!
اشاره: در قمستهاى پیشین این مقاله سند دعاى ندبه و ناقلان آن موردبررسى قرار گرفت و به برخى ازپرسشهایى که درباره این دعا مطرح است پاسخ داده شد. در این قسمت ازمقاله، نویسنده محترم به بررسى این پرسش مى پردازد که آیا دعاى ندبه بااعتقاد به «معراج جسمانى » پیامبراکرم، صلى الله علیه وآله، اسازگاراست یا خیر؟ امیدواریم که این قسمت از مقاله زیر نیز مورد توجه خوانندگان عزیز قرار گیرد.
آتش عشق تو در سینه نهفتن تاکى همه شب از غم هجر تونخفتن تا کى طعنه ز اغیار تو، اى یار شنیدن تاکى روى نادیده و اوصاف تو گفتن تا کى
یکى از ضروریات عقیدتى اسلام معراج رسول گرامى اسلام از مکه معظمه تا مسجد اقصى و از آنجا به سوى آسمانها است.
معراج رسول اکرم، صلى الله علیه وآله، ریشه قرآنى دارد، قسمت اول این سیرشبانه در سوره مبارکه «اسراء» و قسمت دوم آن درسوره مبارکه «نجم » بیان شده است.
همه مفسران، محدثان، مورخان و متکلمان شیعه بر این عقیده هستندکه این سفر شبانه با بدن خاکى و پیکرعنصرى رسول گرامى اسلام انجام شده است.
شیخ طوسى و علامه طبرسى تاکید کرده اند که همه علماى شیعه واکثر علماى عامه معتقدند که معراج رسول اکرم، صلى الله علیه وآله، دربیدارى ودر کمال صحت و اعتدال مزاج، با بدن عنصرى و پیکر خاکى انجام یافته است. (۱)
علامه مجلسى در این رابطه مى فرماید:
باید معتقد باشى که معراج، جسمانى بوده، رسول اکرم، صلى الله علیه وآله، با بدن شریف خود به آسمانها رفت.
در این زمینه به گفتار فلاسفه گوش نکن که مى گویند:
«اگر معراج، جسمانى باشد، درافلاک خرق و التیام لازم مى آید»!! که این حرفها پوچ است و معراج ازضروریات دین بوده، انکارش کفرآمیز است. (۲)
اعتقاد به «معراج جسمانى » به طورى که علامه مجلسى تصریح نموده، به صورت یکى از ضروریات عقیدتى شیعه درآمده، منکر آن بیرون از زمره شیعیان شناخته مى شود.
از این رهگذر برخى از فلاسفه که به معراج جسمانى و معاد جسمانى معتقد نشده اند، مورد تکفیر وتفسیق قرار گرفته اند.
به عنوان مثال: بنیانگذار فرقه شیخیه «شیخ احمد احسائى » هنگامى که در توجیه مساله خرق و التیام افلاک به بن بست رسید و نتوانست مساله معراج جسمانى را در محدوده تفکر هیئت بطلمیوس آن روز حل وفصل کند، به بدن برزخى معتقد شد وآن را «هور قلیا» نام نهاد، موردهجوم و تکفیر علماى شیعه قرارگرفت. (۳)
وى کلمه «هور قلیا» را یک واژه سریانى معرفى کرده (۴) ولى مرحوم تنکابنى از آخوند ملاعلى نورى نقل کرده که واژه «هور قلیا» یونانى است و تعبیر «هور قلیا» غلط مشهور است و صحیح آن «هور قلیا» مى باشد. (۵)
تا جایى که ما سراغ داریم، نخستین کسى که این واژه را در بلاداسلامى به کار برده «شیح شهاب الدین سهروردى » (م ۵۸۷ ق.) است. (۶) آنگاه شیخ احمد احسائى آن را به وفور در کتابهاى خود به کار برده است. (۷)
آنچه از توضیحات احسائى، کرمانى و هانرى کوربن استفاده مى شود، این است که منظور از «هورقلیا» مثال قالبى است نه جسدعنصرى. (۸) شیخ احمد در تبیین عقیده خود دررابطه با «معراج هور قلیائى »مى نویسد:
جسم در حال عروج و صعودهرچه بالا برود، عناصر مربوط به هرکره را در همانجا ترک مى کند و بالامى رود، مثلا" عنصر هوا را در کره هوا، عنصر آتش را در کره آتش.وهنگام بازگشت، آنچه را که ترک کرده بود باز مى گیرد. (۹)
بنابراین پیامبر اکرم، صلى الله علیه وآله، در شب معراج هریک از عناصر چهارگانه بدن خودرا در کره خود ترک کرده، با بدنى که فاقد این عناصر چهارگانه بود، به معراج رفته است. یک چنین بدن نمى تواند بدن عنصرى باشد، بلکه یک بدن برزخى و به اصطلاح وى «هورقلیا» خواهد بود. (۱۰)
هنگامى که شیخ احمد احسائى عقیده خود را در مورد معاد و معراج ابراز کرد و از آنها به «هور قلیا» تعبیرنمود، «ملامحمدتقى برغانى » مشهوربه «شهید ثالث » با وى ملاقات کردودر مورد معاد و معراج و دیگر عقایدشیخ احمد با او سخن گفت و عقاید اورا با ضروریات عقیدتى شیعه سازگار نیافت و او را به جهت اعتقادبه «معراج هور قلیا»، «معاد هور قلیا»و دیگر عقاید متفرده اش تکفیر کرد. (۱۱)
ملا محمد جعفر استرآبادى صاحب فصول و شیخ محمد حسن صاحب جواهر به کفر ایشان نظردادند. (۱۲)
با توجه به مطالب فوق روشن مى شود که اعتقاد به معراج جسمانى از نظر فقهاى شیعه چقدر محکم واستوار است، که منکر آن را از زمره اسلام بیرون مى دانند و نشان کفر برپیشانى اش مى نهند.
اکثریت قاطع اهل سنت نیز همین عقیده را دارند و معتقد هستند که معراج در بیدارى و با بدن عنصرى انجام گرفته است. (۱۳)
جاى شگفت است که عده ناچیزى از علماى عامه به معراج روحانى معتقد شده و استدلال کرده اند به حدیثى از عایشه که گفته است:
در شب معراج پیکر پیامبر ازدیدگاه ناپدید نشده، بلکه خداوندمتعال روح او را به معراج برد!! (۱۴)
در حالى که عایشه در آن تاریخ بچه خردسالى بیش نبود و به خانه رسول اکرم، صلى الله علیه وآله، راه نیافته بود. و لذا متن حدیث براى اثبات جعلى بودن آن کافى است. (۱۵)
در فرازى از دعاى ندبه در ضمن شمارش فضائل و مناقب ویژه رسول گرامى اسلام به معراج آن حضرت اشاره شده، چنین آمده است:
و اوطاته مشارقک و مغاربک وسخرت له البراق، و عرجت به الى سمائک گامهایش را به شرق و غرب جهان رساندى و براق را در اختیار او نهادى واو را به سوى آسمان عروج دادى. (۱۶)
در این فراز کوتاه از دعاى ندبه، که از یک سطر تجاوز نمى کند، به سه مطلب مهم اشاره شده است:
۱ – سیر شبانه از مکه مکرمه تامسجد اقصى (اوطاته).
۲ – عروج به ملکوت آسمانها (وعرجت به).
۳ – وسیله این عروج – مرکب آسمانى – (وسخرت له البراق).
موضوع اول در سوره مبارکه «اسراء» مورد بحث قرار گرفته، ودهها روایت معتبر درباره آن ازرسول گرامى اسلام نقل شده است. (۱۷)
موضوع دوم در سوره مبارکه «نجم » آمده و تفصیل آن در ضمن دهها حدیث معتبر از شخص پیامبراسلام تبیین گشته است. (۱۸)
موضوع سوم نیز در ضمن دههاحدیث شریف از رسول گرامى اسلام و پیشوایان معصوم، علیهم السلام، بتفصیل بیان شده است. (۱۹)
روى این بیان فرازى که از دعاى ندبه در بالا آوردیم دقیقا منطبق بر«معراج جسمانى » است که همه مفسران، محدثان، مورخان ومتکلمان شیعه در پرتو آیات قرآن واحادیث متواتر پیشوایان معصوم، علیهم السلام بر آن اتفاق نظر دارند.اما آنچه موجب اعتراض دوستان نادان و دشمنان کینه توز شده، این است که در برخى از نسخه هاى دعاى ندبه به جاى: «عرجت به » تعبیر:«عرجت بروحه » آمده است!
و در این صورت معناى فراز بالاچنین مى شود: «گامهایش را به شرق و غرب جهان رساندى، براق را دراختیارش نهادى و «روح » او را به سوى آسمانها بردى!».
در اینجا دو مطلب باید دقیقاتجزیه و تحلیل شود:
۱ – آیا نسخه «عرجت بروحه »چقدر اعتبار دارد؟
۲ – بنابر صحت این نسخه، آیا این فراز از دعاى ندبه با معراج جسمانى سر ناسازگارى دارد؟
در مورد پرسش نخستین به محضر خوانندگان حقجو و حقیقت طلب عرضه مى داریم:
۱ – قدیمى ترین کتابى که متن دعاى ندبه در آن ثبت شده و نسخه آن از حوادث روزگار جان سالم به دربرده و تا زمان ما بدون تغییر وتحریف باقى مانده، کتاب معتبر وارزشمند «المزارالکبیر» تالیف محدث گرانمایه «شیخ ابوعبدالله محمدبن جعفر مشهدى » است.
فراز بالا در این کتاب «و عرجت به الى سمائک » آمده است. (۲۰)
۲ – نسخه خطى این کتاب، ازدستنویسهاى قرن یازدهم، در ۴۸۲ورق ۱۲ سطرى، در کتابخانه عمومى آیه الله مرعشى موجود است. (۲۱)
در این نسخه که به شماره ۴۹۰۳در کتابخانه نامبرده محافظت مى شود، این فراز در صفحه ۸۲۴سطر هفتم «و عرجت به » آمده است.
۳ – نسخه عکسى این کتاب، درکتابخانه مؤسسه آل البیت قم، موجود است. (۲۲) در این نسخه نیز فراز یادشده، درورق ۴۲۲ (صفحه ۸۳۴) به تعبیر «وعرجت به » آمده است.
۴ – بعد از مزار کبیر، قدیمى ترین منبع دعاى ندبه کتاب «مزار قدیم »است که نسخه خطى آن در ۱۸۱ ورق ۱۷ سطرى در کتابخانه عمومى آیه الله مرعشى موجود است. (۲۳)
در این نسخه نیز که به شماره ۴۶۲ در کتابخانه یادشده محافظت مى شود، فراز بالا در ورق ۱۷۴ سطرهشتم «وعرجت به » آمده است.
سومین منبع موجود براى دعاى ندبه کتاب ارزشمند «مصباح الزائر»تالیف سیدابن طاووس (م ۶۶۴ ق.)است.
در نسخه چاپى این کتاب فراز بالابه جاى «وعرجت به » به تعبیر«وعرجت بروحه » آمده است. (۲۴)
این نسخه یقینا غلط است، زیرا:
اولا" سید این دعا را از کتاب مزارکبیر نقل کرده، زیرا در آغاز آن مى نویسد:
ذکر بعض اصحابنا قال: قال محمدبن على بن ابى قره: نقلت من کتاب محدبن الحسین بن سنان البزوفرى رضى الله عنه دعاءالندبه، . و ذکر انه الدعاء لصاحب الزمان صلوات الله علیه، ویستحب ان یدعى به فى الاعیادالاربعه ». (۲۵)
و این دقیقا تعبیر صاحب مزارکبیر در آغاز دعاى ندبه است. (۲۶)
روى این بیان تردیدى نیست که سیدابن طاووس این دعا را به واسطه مزار کبیر، از ابن ابى قره، از بزوفرى نقل کرده، و منظور از «بعض اصحابنا» در کلام سید همان «ابن المشهدى » است. و چون همه نسخه هاى مزار کبیر که مستند سید ومقدم بر اوست «عرجت به » مى باشد، بى گمان نسخه صحیح مصباح نیز«عرجت به » بوده است.
ثانیا: «محدث نورى » در کتاب ارزشمند «تحیه الزائر» مى نویسد:
من در برخى از نسخه هاى کتاب «مصباح الزائر»، «عرجت به »دیده ام. (۲۷)
محدث قمى نیز فرمایش استادش را تایید نموده است. (۲۸)
ثالثا: در کتاب مزار قدیم نیز که مقدم بر سید است و او نیز این دعا رااز ابن ابى قره، از کتاب بزوفرى نقل کرده است، تعبیر «عرجت به » آمده است. (۲۹)
با توجه به سه نکته یادشده تردیدى نمى ماند که نسخه صحیح کتاب «مصباح الزائر» نیز «عرجت به »بوده است، ولى متاسفانه دراستنساخهاى بعدى عبارت «عرجت به » به تعبیر «عرجت بروحه »تصحیف شده است.
تاسفبارتر این که همین نسخه تصحیف شده به دست مرحوم علامه مجلسى افتاده، ایشان نیز دعاى ندبه را از آن نسخه تصحیف شده نقل کرده و براى رعایت امانت در نقل، فراز یادشده را «عرجت به » آورده است (۳۰) و بدینگونه این نسخه تحریف شده، به کتب متاخران راه یافته است.
محدث قمى نیز در کتاب شریف «مفاتیح الجنان » دعاى ندبه را ازنسخه تصحیف شده مصباح الزائرنقل فرموده، و لذا عبارت «عرجت بروحه » را در متن ذکر کرده و عبارت «عرجت به » را در حاشیه به عنوان نسخه بدل آورده است. ولى در نسخ تحقیق شده مفاتیح عبارت «عرجت به » در متن قرار گرفته است. (۳۱)
از مطالب فوق به این نتیجه رسیدیم که:
۱. در همه نسخه هاى چاپى وخطى و عکسى «مزار کبیر»;
۲. در نسخه هاى خطى موجود از«مزار قدیم »;
در نسخه هاى اصلى «مصباح الزائر»; «عرجت به » بوده است.
و اینکه عناوین تعداد دیگرى ازآثار پژوهشگران را در یک قرن اخیردر اینجا مى آوریم که همگى در آثارارزشمند خود «عرجت به » ثبت کرده اند:
۱ – تحیه الزائر، از میرزاحسین نورى، (م ۱۳۲۰ ق.) (۳۲)
۲ – مکیال المکارم، ازمیرزامحمدتقى فقیه احمدآبادى، (م ۱۳۴۸ ق.) (۳۳)
۳ – مفتاح الجنات، از صاحب اعیان الشیعه، (م ۱۳۷۱ ق.) (۳۴)
۴ – شرح دعاى ندبه، از محى الدین علوى طالقانى، (م ۱۳۸۷ ق.) (۳۵)
۵ – شرح دعاى ندبه، از مرحوم شیخ عباسعلى ادیب; (۳۶)
۶ – سخنان نخبه، در شرح دعاى ندبه، از عطائى اصفهانى; (۳۷)
۷ – شرح دعاى ندبه، از سیدعلى اکبر موسوى محب الاسلام; (۳۸)
۸ – ندبه و نشاط، از احمدزمردیان; (۳۹)
۹ – الصحیفه الرضویه الجامعه، ازسیدمحمد باقر موحد ابطحى; (۴۰)
۱۰ – الصحیفه المبارکه المهدیه، ازسید مرتضى مجتهدى; (۴۱)
آنچه ذکر شد، تعدادى از اسناد ومنابع دعاى ندبه بود که به هنگام نگارش این سطور در دسترس نگارنده بود، وگرنه منابع و مآخذفراوانى در طول قرون و اعصار، تعبیر «عرجت به » را درج نموده اند، که شمارش همه آنها به طول مى انجامد.
در اینجا لازم است یادآورشویم که شخصیتهاى برجسته فراوانى به هنگام نقل، ترجمه، شرح و یا گفتگو ازدعاى ندبه، این نکته را مورد عنایت قرار داده، در آثار گرانبهاى خودتصریح کرده اند که لفظ «عرجت بروحه » اشتباه و صحیح آن «عرجت به » است. که به تعدادى از آنها اشاره مى کنیم:
۱. محدث نورى، (م ۱۳۲۰ ق.) درکتاب «تحیه الزائر» (۴۲)
۲. صاحب مکیال، (م ۱۳۴۸ ق.) در«مکیال المکارم ». (۴۳)
۳. شیخ محمد باقر رشاد زنجانى، (م ۱۳۵۷ ش.) (۴۴)
۴. شیخ عباسعلى ادیب، صاحب «هدیه العباد» در شرح حال صاحب بن عباد و مدفون در مقبره ایشان. (۴۵)
۵. عطائى اصفهانى، در شرح دعاى ندبه. (۴۶)
۶. هیات تحریریه مجله مکتب اسلام. (۴۷)
۷. آیه الله صافى، در فروغ ولایت. (۴۸)
۸. رضا استادى، در ده رساله. (۴۹)
۹. احمد زمردیان، در شرح دعاى ندبه. (۵۰)
۱۰. سیدمرتضى مجتهدى، درصحیفه مهدیه. (۵۱)
جالبتر این که در متن دعاى ندبه دو شاهد نیرومند هست بر این که نسخه «عرجت به » صحیح است:
۱. جمله: «و سخرت له البراق »;براق را در اختیار او نهادى ». اگر دراین جمله تامل شود، صحیح بودن نسخه «عرجت به » معلوم مى گردد، زیرا معراج روحانى نیازى به مرکب ندارد. (۵۲)
۲. جمله: «و اوطاته مشارقک ومغاربک; شرق و غرب جهان را زیرپاهایش در نور دیدى » نیز صراحت در جسمانى بودن دارد، که در سفرروحانى در نور دیدن و گام نهادنى در کار نیست. (۵۳)
در اینجا دو داستان جالب وشنیدنى است، که دو تن از نیک بختان تاریخ، از وجود مقدس حضرت بقیه الله، اراحنافداه، نقل کرده اند، که از نسخه «عرجت بروحه » نهى فرموده است :
۱. مرحوم آیت الله حاج میرزامهدى شیرازى (م ۱۳۸۰ ق.) که مرجع تقلید و مقیم کربلا و اسطوره زهد وتقوا بود، مى فرماید:
زمانى که من در سامرا بودم، شبهابه سرداب حضرت حجت، علیه السلام، مى رفتم و براى اینکه کسى مزاحم نشود قفل در را نیز مى بستم و تاصبح به دعا و قرآن و توسل و گریه مشغول مى شدم.
شبى در سرداب نشسته، مشغول دعاى ندبه بودم، تا به این عبارت رسیدم «و عر جت بروحه الى سمائک ».در اینجا حتى در کتاب مفاتیح نیز دونسخه است، یکى، «و عرجت به » ودیگرى: «وعرجت بروحه ». و هر دو نیزصحیح است، چون عربها کلا به بدن نیز «روح »مى گویند، و هنوز هم چنین است، یعنى هم به روح و هم به بدن «روح » گفته مى شود. و لذا من «وعرجت بروحه » خواندم، چون ازنظر من هیچ اشکالى نداشت.
ناگهان دیدم شخصى کنار من نشسته و خطاب به من فرمود: «درنسخه اصلى «و عر جت به الى سمائک »آمده است.
من متحیر شدم که من در سرداب رابسته بودم، این شخص از کجا آمده؟دیدم هیچکس نیست ».
نگارنده براى نخستین بار این مطلب را از علامه فقید مرحوم آیه الله حاج سید محمد کاظم قزوینى، دامادمرحوم آیه الله شیرازى شنیده بود، واخیرا در یک اثر مکتوب، از نشریات حسینیه کربلائیهاى اصفهان، چاپ ومنتشر شد. (۵۴)
۲. مرحوم آیت الله حاج میرزامحمد حسن میرجهانى (م ۱۴۱۳ ق.)صاحب تالیفات ارزشمند فراوان، ازجمله «نوائب الدهور فى علائم الظهور» مى فرمود :
در عصر زعامت مرحوم آیه الله اصفهانى، قدس سره، عازم سامرابودم، مبلغ زیادى پول به من مرحمت فرمودند و دستور دادند که یک سوم آن را به وکیل ایشان در سامرا تقدیم کنم، یک سوم دیگرش را در میان طلاب تقسیم کنم و یک سوم دیگر را بین خدمتگزاران حرم مطهر تقسیم نمایم.روى این جهت کلیددار حرم مطهر به من احترام فراوانى قائل شد. از اوخواستم که شبها د رسرداب مقدس بمانم، موافقت نمود. در حدود ده روزدر سامرا اقامت نمودم، شبها به سرداب مى رفتم، کلیددار در سرداب رااز بیرون مى بست و خود در بیرون سرداب، در صحن مطهر عسکریین، علیهماالسلام، استراحت مى کرد.
در آخرین شب اقامتم که شب جمعه بود، هنگامى که وارد سرداب شدم وطبق معمول شمعى همراه داشتم، دیدم فضاى سرداب مثل روز روشن است، دیگر شمع را رها کردم و ازپله ها پایین رفتم. دیدم سیدبزرگوارى مشغول عبادت است. براى اینکه حال او را مختل نسازم، بدون سلام وارد شدم، و درب صفه ایستادم و مشغول زیارت حضرت بقیه الله، ارواحنافداه، شدم. آنگاه در کنارایشان و کمى جلوتر از ایشان به نمازایستادم، سپس نشستم و مشغول دعاى ندبه شدم.
هنگامى که به جمله «و عرجب بروحه الى سمائک » رسیدم، آن آقا فرمودند:
«این فقره از ما نرسیده است، «وعرجت به » صحیح است، اگر «بروحه »بود دیگر نیازى به براق نبود. اصولاشما چرا وظیفه خود را رعایت نمى کنید، چرا مقدم بر امام نمازمى خوانید؟!
من براى اینکه در وسط دعا حرف نزنم چیزى نگفتم، دعا را به پایان رسانیدم، نماز زیارت را خواندم و سر به سجده نهادم. در حال سجده یک مرتبه متوجه شدم که این آقا کیست که مى فرماید:
۱. این فقره از ما نرسیده است!
۲. چرا مقدم بر امام نماز مى خوانید؟
سراسیمه سر از سجده برداشتم ودیدم فضاى سرداب کاملا تاریک است و از آن آقا خبرى نیست!
با شتابى هر چه تمامتر از پله ها بالاآمدم و در سرداب را بسته یافتم. درب را کوبیدم، کلیددار آمد و در را باز کرد، دیدم نزدیک اذان صبح است.
از ایشان پرسیدم این آقا که امشب درسرداب بود چه کسى بود؟ گفت: غیر ازشما کسى در سرداب نبود. گفتم: همین آقا که تازه از سرداب بیرون رفت.گفت: نه، کسى بیرون نرفته، درسرداب بسته است و درهاى حرم وصحن نیز بسته است.
تازه متوجه شدم چه سعادت بزرگى نصیبم شده و چه رایگان از دست داده ام.
نگارنده این داستان را چندین بار ازمرحوم آیه الله میرجهانى در مشهد واصفهان شنیده بودم و تا جایى که حافظه ام یارى مى کرد در اینجاآوردم.
خلاصه این داستان با اندک تفاوتى در برخى از آثار مکتوب منتشر شده است. (۵۵)
از مطالب بالا به این نتیجه رسیدیم که نسخه «و عرجت بروحه » هیچ اعتبار ندارد و نسخه صحیح «وعرجت به » مى باشد، ولى بنابر صحت نیز، تعبیر «و عرجت بروحه » با اعتقادبه معراج جسمانى منافات ندارد.زیرا:
اولا: معراج رسول گرامى اسلام یقینابیش از یکبار بوده، و بر اساس روایتى از امام صادق، علیه السلام، یکصد و بیست بار آن حضرت به معراج رفته است. (۵۶)
آنچه همه مفسران، محدثان، مورخان و دیگر علماى شیعه اتفاق نظر دارندکه با جسم شریف آن حضرت بوده، معراج مشهور آن حضرت است، که شبى از مکه معظمه به مسجد اقصى واز آنجا به سوى آسمانها بوده است.
این مورد که به «لیله الاسراء» و«لیله المعراج » معروف است، بى گمان جسمانى بوده است، ولى دیگر مواردآن بر ما روشن نیست و کسى نگفته که باید آنها را نیز جسمانى بدانیم.
روى این بیان اگر تعبیر «و عرجت بروحه » صحیح باشد، ممکن است آن را ناظر بر معراجهاى روحانى و دوفقره دیگر; یعنى «اوطاته » و «وسخرت له البراق » را ناظر بر معراج جسمانى آن حضرت بدانیم:
ثانیا: تعبیر «و عرجت بروحه » نص معراج روحانى نیست، بلکه شامل معراج جسمانى نیز مى شود، زیرا:
اولا: اثبات شى ء نفى ماعدا نمى کند.
ثانیا: در زبان عربى استعمال بعض در کل بسیار شایع است، ماننداستعمال «رقبه » در «انسان » که درقرآن کریم نیز به کار رفته است. (۵۷)
استعمال روح در مجموع جسم و جان علاوه بر عربى، در زبان فارسى نیزشایع است، چنانکه سعدى شیرازى مى گوید:
جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم صانع خدایى کاین وجود آورد بیرون از عدم
مى دانیم که در فارسى «جان » معادل «روح » در عربى است (۵۸) و سعدى ازکلمه «جانت » به قرینه «از سر تا قدم »بدن ممدوح خود را قصد کرده است نه فقط روح او را.
آیه الله حاج میرزا ابوالفضل تهرانى، قدس سره، در شرح زیارت عاشورا، در شرح فقره «و على الارواح لتى حلت بفنائک » مى نویسد:
و گاه روح را به معناى جسم با روح استعمال مى کنند، به علاقه حال و محل یا ملابست. چنانکه عرب گوید: «شال روحه » یا جرح روحه » در عراق وحجاز این استعمال متعارف است… واین علاقه اى است صحیح و استعمالى است فصیح. و منزل بر این است عبارت دعاى ندبه «و عرجت بروحه الى سمائک ». چه ضرورت قائم ست برمعراج جسمانى و برهان نیز مساعدآنست. (۵۹)
سید صدرالدین محمدحسنى طباطبایى نیز وجه دیگرى را بیان فرموده است. (۶۰)
روى این بیان نسخه «و عرجت بروحه » هیچ صحت و اعتبارى نداردولى بنا بر فرض صحت با معراج جسمانى سر ناسازگارى ندارد. و ازاین طریق هیچ ایرادى بر اصالت وصلابت دعاى ندبه وارد نمى شود.
دیگر اعتراضات بداندیشان را -ان شاءالله – در شماره هاى آینده مطرح خواهیم ساخت.
پى نوشتها:
۱. شیخ طوسى، التبیان، ج ۶، ص ۴۴۶ و ج ۹، ص ۴۲۴; امین الاسلام طبرسى، مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۰۹ و ج ۹، ص ۲۶۴.
۲. علامه مجلسى، اعتقادات، ص ۳۴.
۳. نگارنده، اجساد جاویدان، ص ۲۲۰.
۴. شیخ احمد، مجموعه الرسائل الحکیمه، رساله ۲۱، ص ۳۰۹.
۵. تنکابنى، قصص العلماء، ص ۴۶.
۶. سهروردى، حکمه الاشراق، ص ۲۵۴.
۷. احسائى، جوامع الکلم، ج ۵، قسمت اول، ص ۱۲۲; ج ۳، قسمت دوم، ص ۱۱۹ – ۱۲۴ و۱۳۴; ج ۲، قسمت دوم، ص ۱۰۳.
۸. احسائى، شرح الزیاره، ص ۳۶۵، همو، شرح عرشیه، ص ۱۱۹; ابوالقاسم کرمانى، تنزیه الاولیاء، ص ۷۰۲.
۹. احسائى، جوامع الکلم، رساله قطیفیه، ص ۱۲۷.
۱۰. سبحانى، فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۱۵.
۱۱. تنکابنى، قصص العلماء، ص ۴۳.
۱۲. نگارنده، اجساد جاویدان، ص ۲۲۰.
۱۳. شیخ محمد خضرى، نورالیقین، ص ۶۹.
۱۴. ابن اسحاق، السیر والمغازى، ص ۲۵۹، ابن هشام، السیره النبویه، ج ۱، ص ۲۴۵.
۱۵.علامه مغنیه، تفسیر الکاشف، ج ۵، ص ۹.
۱۶. ابن المشهدى، المزارالکبیر، ص ۵۷۵.
۱۷. سوره اسراء، آیه ۱، عیاشى، کتاب التفسیر، ج ۲، ص ۲۷۶ على بن ابراهیم، تفسیرالقمى، ج ۲، ص ۳، سید شرف الدین، تاویل الایات الطاهره، ج ۱، ص ۲۶۵، علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۸۲ – ۴۱۰.
۱۸. سوره نجم، آیه هاى ۱ تا ۱۸، تفسیرالقمى، ج ۲، ص ۳۳۳، فرات الکوفى، تفسیر فرات، ج ۲، ص ۴۵۲; تاویل الایات الظاهره، ج ۲، ص ۶۲۴;فیض کاشانى، تفسیرالصافى، ج ۵، ص ۸۵;بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۸۲ – ۴۱۰.
۱۹. کلینى، روضه کافى، ص ۳۰۸، ح ۵۶۷، ابن المشهدى، تفسیر کنزالدقائق، ج ۷، ص ۳۰۳، الحویزى، نورالثقلین، ج ۳، ص ۱۰۱، البحرانى، تفسیرالبرهان، ج ۳، ص ۴۷۳، و بحار، ج ۱۸، ص ۲۸۲ – ۴۱۰.
۲۰. ابن المشهدى، المزارالکبیر، ۵۷۵.
۲۱. اشکورى، فهرست نسخه هاى خطى، ج ۱۳، ص ۸۳.
۲۲. فقسه ۲۹، ردیف ۱۷۶، شماره ۱۹، مسلسل ۵۲۰۹.
۲۳. اشکورى، فهرست نسخه هاى خطى، ج ۲، ص ۶۹.
۲۴. سیداین طاووس، مصباح الزائر، ص ۴۴۷.
۲۵. همو، مصباح الزائر، ص ۴۴۶.
۲۶. ابن المشهدى، المزارالکبیر، ص ۵۷۳.
۲۷. محدث نورى، تحیه الزائر، ص ۲۶۰.
۲۸. محدث قمى، هدیه الزائر، ص ۵۰۶.
۲۹. نسخه دستنویس مزار قدیم، ورق ۱۷۳.
۳۰. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۱۰۲، ص ۱۰۵ و زادالمعاد، ص ۴۸۸.
۳۱. محدث قمى، مفاتیح الجنان، چاپ دارالکتاب، ص ۱۰۴۸، همو، چاپ مؤسسه رسالت، ص ۶۵۱.
۳۲. محدث نورى، تحیه الزائر، ص ۲۳۴.
۳۳. موسوى، مکیال المکارم، ج ۲، ص ۹۴.
۳۴. امین، مفتاح الجنات، ج ۲، ص ۲۶۱.
۳۵. طالقانى، شرح دعاى ندبه، ص ۱۲ و ۸۲.
۳۶. مجله موعود، سال اول، شماره ششم، ص ۷۹.
۳۷. عطائى، سخنان نخبه، ص ۴۷.
۳۸. محب الاسلام، شرح دعاى ندبه، ص ۵۶ و۱۲۹.
۳۹. زمردیان، ندبه و نشاط، ص ۱۸۰.
۴۰. ابطحى، الصحیفه الرضویه الجامعه، ص ۳۱۲.
۴۱. مجتهدى، الصحیفه المبارکه المهدیه، ص ۱۳۶.
۴۲. نورى، تحیه الزائر، ص ۲۶۰.
۴۳. موسوى، مکیال المکارم، ج ۲، ص ۱۰۰ وپاورقى صفحه ۹۴.
۴۴. رشاد، نشریه ینتشر بها انوار دعاء الندبه، ص ۱۶.
۴۵. ادیب، شرح دعاى ندبه، موعود ششم، ص ۸۰.
۴۶. عطائى، سخنان نخبه، ص ۴۸.
۴۷. مکارم و سبحانى، مجله مکتب اسلام، سال ۱۳، شماره ۷، ص ۶۶; همو، پرسشها وپاسخها، ج ۲، ص ۱۱۷.
۴۸. صافى گلپایگانى، فرغ ولایت، ص ۴۸.
۴۹. استادى، ده رساله، ص ۲۹۸.
۵۰. زمردیان، ندبه و نشاط، ص ۱۹۸.
۵۱. مجتهدى، الصحیفه المبارکه المهدیه، ص ۱۳۶.
۵۲. موسوى، مکیال المکارم، ج ۲، ص ۱۰۰.
۵۳. صافى، فروغ ولایت، ص ۴۸.
۵۴. دارالمهدى والقرآن الحکیم، جوان زمانت را بشناس، ص ۵۶.
۵۵. شریف رازى، گنجینه دانشمندان، ج ۲، ص ۴۱۰; همو، کرامات صالحین، ص ۱۱۲، قاضى زاهدى، شیفتگان حضرت مهدى، ج ۱، ص ۲۳۹ و على کرمى، دیداریار، ج ۳، ص ۱۰
۵۶. شیخ صدوق، کتاب الخصال، ج ۲، ص ۶۰۰.
۵۷. سوره نساء، آیه ۹۲.
۵۸. ابن منظور، لسان العرب، ج ۵، ص ۳۶۱.
۵۹. تهرانى، شفاءالصدور، ج ۱، ص ۲۳۷.
۶۰. طباطبایى، شرح دعاى ندبه، ص ۱۱۶.
مجله موعود شماره ۱۷